جردن باروز را ميتوان يكي از شناخته شدهترين كشتيگيران خارجي در ايران دانست؛ آزادكار قدرتمندي كه با برد در مقابل تمام ايرانيهايي كه تا به امروز با او مصاف دادهاند، تبديل به گربهسياه كشتيگيران كشورمان شده و همين موضوع از او چهرهاي محبوب و معروف در بين ايرانيها ساخته كه همواره به او احترام گذاشته و دوستش دارند.
تا قبل از المپيك ٢٠١٦ برزيل كه تبديل به بدترين ميدان ورزشي براي باروز شد، اين سوال براي بسياري مطرح بود كه «مگر جردن هم شكست ميخورد؟» كه بايد گفت بله! ببر سياه نيوجرسي نيز طعم شكست را چشيده است و آخرين آن همين چند روز پيش در جام ياشاردوغوي تركيه بود. او نيز باخته؛ آن هم نه يك بار و دو بار بلكه پنج بار. اما خب چه كسي براي اولينبار او را بعد از اينكه نامي براي خود دست و پا كرده بود شكست داد و سنگينترين شكست او در اين مدت در برابر چه كسي بود؟
جردن براي اولينبار در جام ياشاردوغو در كمال ناباوري و در يك غافلگيري به نيكولاس مارابل هموطن خود-كه او را دست كم گرفته بود- باخت. هيچ كس همچون خود باروز باور نميكرد كه او اينگونه مغلوب شده و نوار پيروزيهايش پاره شود. در واقع او كه ملاحظه هموطنش را ميكرد تا با اندك اختلاف مغلوب باروز شود در لحظات پاياني و در كمال ناباوري يك امتياز از دست داد و چون زمان كافي براي جبران مافات نداشت شكست خورد.
باروز در ادامه و در حالي كه در اوج توانايي و محبوبيت بود در رقابتهاي جهاني سال ٢٠١٤ تاشكند مغلوب دنيس سارگوش روس شد تا به مدال برنز برسد. البته بعدا مشخص شد كه پاي جردن شكسته بود و او با پاي شكسته مبارزه ميكرد. اين برنز تنها نشان غير طلا در كارنامه آزادكار امريكاست.
جردن باروز ديگر تا المپيك ٢٠١٦ ريو به هيچكس نباخت تا اينكه در آن مصاف نفسگير در برابر انور گدويف روس ٥ بر ٤ شكست خورد؛ اما با فيناليست شدن گدويف، جردن اين شانس را پيدا كرد كه براي مدال برنز تلاش كند كه در اين مرحله و در كمال ناباوري شكست سنگيني را مقابل بكزود عبدالرحماناف ازبك متحمل شد؛ باختي كه به دليل اختلاف امتياز فراوان ١١ بر يك، بايد از آن به عنوان سنگينترين شكست عمر باروز ياد كرد. در واقع باروز كه همواره براي صيد طلا روي تشك ميرود، بعد از شكست مقابل گدويف و از دست رفتن طلا ديگر انگيزهاي براي ادامه كار نداشت؛ از همين رو در مصاف با عبدالرحماناف كالبد بيجاني بود كه فقط ميخواست هرچه زودتر مسابقه تمام شود تا به امريكا بازگردد. در آن برهه از زمان هيچ كس جز انور گدويف نميتوانست آزادكار قلدري چون باروز را شكست دهد و هيچ كس جز حسن يزداني نميتوانست گدويف را همانطور كه ديديم در فينال شكست دهد و قهرمان شود. گدويف راه و روش غلبه بر جردن را خوب ميدانست و يزداني نيز خود ميدانست كه چگونه بايد مقابل گدويف پيروز شود.
آن شكستهاي تلخ و چشمان اشكبار باروز كه مقابل دوربينهاي تلويزيوني از پايان دنيا حرف ميزد در يادمان هست. هنوز در ذهن داريم كه ببر زخمي نيوجرسي چگونه توان برخاستن نداشت اما بالاخره او بازگشت و دوباره شد همان ببر تيزچنگ. جام جهاني كرمانشاه نقطه بازگشت او بود وقتي در كنار بيستون، به مدد تجربه بالايش ستونهاي رقبا را يكي پس از ديگري فرو ريخت و بدون باخت جام را ترك كرد تا سلامي دوباره كند به روزهاي اوج.
پس از اين بازگشت باشكوه بود كه گفت: «از بازگشت به كشتي احساس خوبي دارم. راه طولاني و سختي را پشت سر گذاشتم و بيشتر خود را از لحاظ رواني آماده كردم تا پس از ناكامي در المپيك ريو به ميدان مسابقه بازگردم. من حالا يك كشتيگير زيرك؛ اما مسن و كهنه كار هستم. ميدانم كه چگونه بايد برنده شوم. شايد ديگر مثل آن موقع كه ٢٢ساله بودم قدرت نداشته باشم؛ اما هنوز ميتوانم ماموريتم را انجام دهم. من كشتي را دوست دارم. مبارزه را دوست دارم. مواجه شدن با ترسهايم را دوست دارم. به خطر افتادن براي نجات دادن يك امتياز را دوست دارم. اينكه روبهروي يك نفر قرار بگيرم و چشم در چشم شويم را دوست دارم. اينكه در المپيك از هم بپاشم اما دوباره به ميدان مسابقه برگردم را دوست دارم. شايد ديگر مثل گذشته موفق نشوم اما هنوز هستم و كشتي را هنوز دوست دارم.»
جردن بازگشته بود و در رقابتهاي جهاني فرانسه نيز يكبار ديگر قهرمان شد تا با اين موفقيت به قهرماني تيم ملي امريكا هم كمك كند. او ٤ ماه پيش در رقابتهاي ميدان تايمز نيويورك با فرانك چاميزو، كشتيگير كوبايي الاصل ايتاليا مصاف داد و موفق شد اين آزادكار قدرتمند را شكست دهد اما طي روزهاي اخير و در جام ياشاردوغو مغلوب چاميزو شد.
چهار ماه پيش باروز، بعد از شكست دادن چاميزو در اينستاگرام خود پستي با اين مضمون منتشر كرد: «اگر ميخواهي شاه باشي بايد پادشاه را شكست دهي.» اما فرانك چاميزو روز شنبه اين كار را انجام داد و در استانبول با شكست دادن باروز از او انتقام گرفت. چاميزو، قهرمان دو دوره مسابقات جهاني، در ميدان تايمز نيويورك ابتدا ٤ بر صفر از باروز جلو افتاد، اما در نهايت مسابقه را شش بر پنج واگذار كرد.
در جام ياشاردوغو، باروز ابتدا يك امتياز گرفت. او تقريبا حريف خود را خاك كرده بود، اما امتياز اين حركت به او داده نشد و فقط براي بيرون راندن حريف از تشك يك امتياز به او تعلق گرفت. مربيان باروز به اين امتيازدهي اعتراض كردند، اما امتياز آنها وارد نشد و يك امتياز به چاميزو داده شد. باروز سرعت خود را بالاتر برد تا بتواند از كمكاري چاميزو امتياز بگيرد. در اين حين باروز توانست براي يك بيرون راندن ديگر حريف از تشك يك امتياز ديگر دريافت و نتيجه را ٢ بر ١ به نفع خود كند. مسابقه به همين ترتيب با برتري باروز ادامه داشت تا اينكه در اواسط مسابقه چاميزو توانست ٤ امتياز كسب كند و مسابقه را به نفع خود تغيير دهد. در نهايت اين مسابقه به امتياز ١٠ مقابل ١٠ رسيد و چون امتياز آخر را چاميزو دريافت كرده بود، پيروز اين مسابقه شد.
بار ديگري كه اين دو كشتيگير با هم روبهرو ميشوند احتمالا اكتبر امسال در مسابقات قهرماني جهان بوداپست خواهد بود.
آن شكستهاي تلخ و چشمان اشكبار باروز كه مقابل دوربينهاي تلويزيوني از پايان دنيا حرف ميزد در يادمان هست. هنوز در ذهن داريم كه ببر زخمي نيوجرسي چگونه توان برخاستن نداشت اما بالاخره او بازگشت و دوباره شد همان ببر تيزچنگ. جام جهاني كرمانشاه نقطه بازگشت او بود وقتي در كنار بيستون، به مدد تجربه بالايش ستونهاي رقبا را يكي پس از ديگري فرو ريخت و بدون باخت جام را ترك كرد تا سلامي دوباره كند به روزهاي اوج.