hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > اقامه کتابخوانی

گفتگو با احمد کریمی، نویسنده

اقامه کتابخوانی

«من ماله‌کش نیستم» و «تحفه تدمر» عنوان کتاب‌های احمد کریمی متولد سال 1363 شهر میبد در استان یزد است. این دانش آموخته عمران، تجربه خبرنگاری نیز دارد.

«من ماله‌کش نیستم» و «تحفه تدمر» عنوان کتاب‌های اوست. احمد کریمی متولد سال 1363 شهر میبد در استان یزد است. طراحی در دستگاه‌های چاپ دیجیتال در صنعت کاشی پرسلان، حرفه این روزهای او می باشد. این نویسنده، دانش آموخته رشته عمران است. تجربه او در حوزه خبرنگاری نیز، بخش دیگری از کارنامه وی را شکل داده است. با هم پاسخ های کریمی را می خوانیم:

 

احمد کریمی نویسنده
احمد کریمی نویسنده 


*احمد کریمی را چقدر می شناسید؟

اگر ادعا کنم خیلی، شاید ادعای درستی نباشد! ولی روند رو به رشدی داشته این شناخت و هر روز کامل تر شده به لطف خدا. و بخواهم در یک جمله تعریف کنم به نظرم باید بگویمْ احمد، دوست دارد آدم ساده ای باشد، مثل همه، ولی با همه سادگی می‌خواهد عمیق باشد و دستگیرِ مردم! شبیه کدام شخصیت داستانی هست را نمی‌دانم، ولی توی داستان ها ژان والژانِ بینوایان را دوست دارم، کسی که بالاخره از زندانِ نفس خودش رها شده و به مقام انسانیت رسیده...

 

 

*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟

الگوی خاصی خیر، البته به جز سیرهای مطالعاتی که توی چارچوب خاصی تعریف می شوند. از کودکی و در سن هشت نه سالگی مطالعه را شاید اتفاقی و بدون فهم چرایی آن شروع کردم، این مطالعه تا امروز که نزدیک چهل سالگی هستم ادامه دارد. کتاب همیشه در دسترسم بوده و هست و مدت هاست که دیگر به مطالعه فقط به صرف علاقه نگاه نمی کنم، بلکه مطالعه را فراتر از آن و یک وظیفه می دانم. پیشنهادم به اهل مطالعه با کسانی که مطالعه نمی کنند طبیعتا فرق دارد. به نظرم اهل مطالعه سوای از داشتن مطالعه سلیقه ای و یا برای وقت‌گذرانی، سیر مطالعاتی و تخصصی هم داشته باشند، که می تواند سیر مطالعاتی تاریخی، مذهبی یا هر چیز دیگری باشد؛ دوستانی که مطالعه نمی کنند طبیعتا باید اولویت خود را بگذارند روی کتاب های خوش خوان و کم حجم با گیرایی بالا، زمان مشخصی هم برای مطالعه خودشان تعریف نکنند، بلکه کتاب همیشه و همه جا در دسترس آنها باشد که از همان دقایقی که فراغت دارند استفاده کنند برای خواندن. تا این علاقه و کشش به جایی برسد که برنامه‌پذیر و قابل هدایت‌گری باشد. در این مورد البته توضیحات زیادی باید داد که از حوصله متن خارج است.

 

*چه شد که وارد حوزه نوشتن شدید؟ نظرتان در مورد آموزش نویسندگی چیست؟

باور کنید تا سال 97 که با یک اتفاق ساده به کلاس نویسندگی استاد جعفری رفتم، به این نتیجه نرسیده بودم که آدمِ نوشتن باشم؟ این طور بگویم که اصلا به فکرش هم نبودم. منظورم نوشتن کتاب است البته. در جبهه فرهنگی میبد مراسمی برای تجلیل از آقای محمدعلی جعفری به خاطر آثارشان برگزار کردیم و در جلسه‌ای با ایشان، پیشنهاد برگزاری کلاس نویسندگی داده شد. صرفا برای اینکه حضور پیدا کنم و کلاس هم کم‌فروغ نباشد، ثبت نام کردم. بعدا در کلاس یکی دیگر از اساتید شهرستان هم شرکت کردم. اصرار استاد جعفری و پیگیری ایشان هم باعث شد حواسم بیشتر جمعِ نوشتن شود. صریح بگویم اگر آقای جعفری پیگیرم نبود، حالا حالاها به نتیجه نمی رسیدم بنویسم. پس من آموزش دیده ام، اما در حد خودش، یعنی انتظارم از آموزش این بوده که الفبای کار را بفهمم و بروم سراغ اصل کار که تمرین و تمرین و تمرین است؛ تمرینی که برای من شامل نوشتن و خواندن می‌شود. به نظرم آموزش ضلع سومِ مثلث نیازهای یک نویسنده است. نویسنده نیاز دارد به تجربه زیستی که تا حدودی با مطالعه گستره هم جبران می شود و نیاز دارد به قدرت تخیل. اما این دو حتما و حتما با تکنیکْ خط و جهت می گیرند. هر چند ممکن است کسی آموزش کلاسی نبیند! زرنگی کند، تلاش بیشتری کند و هر کتابِ ارزشمندی را یک کتاب درسیِ نویسندگی ببیند. از روی آنها بفهمد باید چه کند و با تمرین، همین دانسته ها را در خودش تقویت کند. مثلا مدتی کاریکاتور می‌کشیدم، و بیشترْ کاریکاتور چهره کار می کردم، یک ساعت هم آموزش ندیده بودم اما همه کاریکاتورهایی که می دیدم برایم یک کلاس درس بودند! بر اساس اهمیت بخواهم بگویم، خواندن و نوشتن در اولویت هستند و آموزش دیدن برای جهت دادن به این دو در رتبه سوم.

 

*به نظر شما اولین و مهم‌ترین درس نوشتن چیست؟

اگر منظور از سوال مهترین درس برای نوشتن باشد، به نظرم و فکر می کنم به نظر همه کسانی که در این حوزه ورودی دارند، خواندن و نوشتن مهمترین است. هیچ کس ذاتاً نویسنده نیست، هیچ‌کس! شاید خودکار و کاغذ را دست هر کسی بدهید برایتان یک صفحه متن خوب بنویسد، که دلنوشته، نقد، نظر سیاسی یا روایتی از زندگی خودش باشد و حتی یک کتاب هم نخوانده باشد و تمرینی هم نکرده باشد. تا این حد طبیعتا نه به آدم نویسنده می‌گویند و نه دلیلی وجود دارد بر اینکه ذاتا و مادرزادی نویسندگی بلد است؛ منظور در نوشتن اگر امتدادِ یک هنر تخصصی باشد و با هدف تاثیرگذاری بر مخاطب صورت بگیرد، قطعا اولین درس و مهمترین درس، تمرکز بر زیاد خواندن است و نوشتن...

 

طرح جلد کتاب احمد کریمی
طرح جلد کتاب احمد کریمی


*تفاوت‌های اصلی خاطره‌نگاری با گونه‌های دیگر روایت مانند داستان و... در چیست؟

تفاوت در تخیلی هست که در داستان وجود دارد اما در روایت و خاطره نگاری نیست. یعنی همه اصول نویسندگی داستان شامل حالِ خاطره‌نگاری ها می شود به جز تخیل نویسنده که در آن جایی ندارد. متاسفانه در بسیاری از کتاب هایی که روایت زندگی افراد را شامل می‌شود، می بینیم از تکنیک های ساده نویسندگی هم استفاده نمی شود. این کتاب ها به جز اینکه سوژه های خوب را می سوزانند، خوانده هم نمی شوند. هر چند دغدغه‌ ثبت خاطرات در برخی از دوستان نویسنده هست، اما این دغدغه را با مطالعه زیاد و نوشتن مداوم و مستمر و همینطور آموزش، تقویت نمی کنند. می شود حال و روز برخی از کتابها که فقط شده اند رزومه و کارایی دیگری ندارند!

 

*اهمیت و نقش خاطره نگاری در ثبت زندگی و زمانه هر عصر در چیست؟

بگذارید سوال را کامل کنم؛ اهمیت و نقش تاریخ‌نگاری چیست؟ این سوال کوتاه، جواب خودش را هم به همراه دارد. ثبت وقایع برای آیندگان حتما مهم است، به اندازه خودِ زندگی مهم است. و جامعه و آدم هایی که تاریخ خودشان را نشناسند و فراز و فرودهای تجربه شده نسل های قبل از خود را درک نکرده باشند، در طی مسیر خودشان دچار مشکل می شوند. به این فکر کنید که مثلا خاطراتِ پهلوی ها و آدم های تاریخ معاصر ما وجود نداشت! این را به خاطر مطالعه ای که در این حوزه داشته‌ام عرض می کنم البته؛ این کتاب ها هر چند با دروغ هایی که در آنها ممکن است گفته شده باشد، واقعا چه کمک بزرگی به شناخت این حکومت فاسد و عجیب و غریب که نکرده!

 

*خاطره های موجود از دوران دفاع مقدس تا چه اندازه می تواند به عنوان ذخیره فرهنگی ملی محسوب شود؟

به نظرم نه تنها ذخیره فرهنگی و اجتماعی بزرگی برای ما و نسل های آینده بلکه برای همه انسان های آزاده در کشورهای دیگر منطقه و جهان هم می تواند باشد. برای همین اعتقاد دارم باید نه تنها حجم این کتابها بیشتر شود که کیفیت آنها هم بالاتر برود. یعنی وظیفه‌ منِ نویسنده این است که ثبت این خاطرات را نه برای منطقه و مردم خودم، نه برای کشور که برای همه آدم های دنیا، به بهترین وجه ممکن انجام دهم. شاید توصیه های رهبری برای برخی از کتاب های دفاع مقدسی را دیده یا شنیده یا خوانده باشید، مثلا توصیه‌ رهبری برای ترجمه انگلیسی و عربی کتاب «پایی که جا ماند»؛ این نه یک کار ذوقی و نه یک نظر دوست‌دار کتاب، بلکه یک راهبرد است جهت انتقال و صدور الگوی مقاومت به همه دنیا، برای انتقال این ذخیره بزرگِ معنوی برای همه آزادگان جهان؛ و به نظر من دفاع مقدس در این کشور، ظرفیتی جهانی برای نابودی ظلم و استکبار است، همین طور که تا حالایی که از آن استفاده شده، جواب داده و حتماً بیشتر از این تاثیر خواهد گذاشت.

 

 



طرح جلد کتاب احمد کریمی
طرح جلد کتاب احمد کریمی

*اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف و یا یک شعر از آثار خودتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف و آن شعر کدام است و از کدام کتاب؟

دیر به حوزه نویسندگی وارد شدم و طبیعتا به جز دو کتاب از بنده، اثری منتشر نشده. از همین دو کتاب هم شاید سخت باشد پاراگرافی را انتخاب کنم. اما چیزی که الان به ذهنم می رسد می تواند این پاراگراف از کتاب «من ماله کش نیستم» صفحه 49 باشد که حاشیه نوشتی بر سفر رئیس جمهور به یزد است، کتابی که با مشارکت تعدای از دوستان نویسنده‌ام نوشته شده و به اسم بنده منتشر شده؛

بعضی نامه ها طومار بودند، بعضی‌هاشان فاکتور و صورتحساب داخلشان. اما بعضی نامه ها صمیمیت داشت، خالصِ خالص! نامه ای آمده بود به اندازه یک بنرِ کوچک، شاید پنجاه در هفتاد. کشاورزی از رئیس جمهور تشکر کرده بود بابت انتقال آب و درخواست رسیدگی داشت به کشاورزان. عجیب ترین نامه شاید نامه یک کودک یا نوجوان یزدی روی پرچم ایران بود: «سلام بر آقای مهربان، سید بزرگ...» جنس نامه عاشقانه ای بود از جنس تذکر! پرچمی که خودش نشان می داد عمق نامه یک کودک یا نوجوان را. حالا باید به مبدعان بروکراسی گفت: «این نامه را کجای دل کوچکتان خواهید گذاشت؟!» پرسیدم: «اینم رو رسیدگی می کنید؟!» گفتند: «بله که بله...» مهر دریافت و ثبت نامه خورد زیر خط کودکانه و روی پرچم کوچک پارچه ای و رفت توی کارتن های موضوع بندی شده.

 

*برای نوشتن یک اثر، چقدر و چه پژوهش‌هایی می‌کنید؟

بخشی از پژوهش ها مربوط به قبل از شروع نوشتن هستند، مثلا کتابی در دست نوشتن دارم که موضوعش اتفاقات سال گذشته در کشور است که ان شاءالله به نتیجه مطلوب برسد. پژوهش هایی قبل از نوشتن داشته ام و طبیعتا دانسته های خودم از ماجرا هم خیلی به من کمک می کنند. اما برخی از پژوهش ها در حین نوشتن انجام می شوند. یعنی داستان مرا می برد به سمتی که می بینم باید در مورد یک موضوع خاص هم اطلاعاتی داشته باشم، اینجا ادامه نوشتن همراه می شود با پژوهش و تحقیقی که در ضمن کار انجام می دهم. خودم با این نوع پژوهشگری ارتباط عمیق تری دارم تا پژوهشگری ابتدای کار! میزان این پژوهش ها هم بر اساس نیاز تعریف می شود، تا حدی که بیشتر از متنی که می نویسم و نیاز دارم، در مورد موضوع اطلاع داشته باشم.

 

*روایت شما با روایت‌های دیگری که شده چه تفاوت‌هایی دارد؟

سعی کرده ام صریح و بدون حاشیه های اضافه بروم سراغ اصل ماجرا. «تحفه تدمر» خاطراتی چند برابر حجم کنونی کتاب بوده که همه آنها حذف شده اند با اینکه شاید خاطرات خوبی هم بوده اند. برای همین کتاب کم حجم است. به اذعان برخی از خواننده های کتاب، تا انتهای کتاب یک نفس خوانده شده، هم به خاطر کم حجمی و هم عدم اضافه‌نویسی که مخاطب را از جریان اصلی دور می‌کند.

 

 


*جغرافیای آثار شما کجاست؟

تاکید می کنم. هنوز در ابتدای راه هستم. ولی خودم را محدود به جغرافیای خاصی نمی کنم. دو کتاب اولم طبیعتا مال همین محدوده زیستی خودمان است اما رویکردی منطقه ای و جهانی هم دارد. برای آینده هم قرار نیست خودم را محدود کنم به یک جغرافیای خاص. به عنوان مثال مدتی قبل رمانی نوشتم! دو بار هم بازنویسی کردم؛ یک رمان جنایی که 24 ساعتِ آخر آمریکا به عنوان یک کشور با ایالت های متحد را روایت می کند و آغازی مجدد بر جنگ های داخلی هست؛ باور کنید حریفِ صحنه پردازی آن نشدم! یعنی یک زیرگیری بود از سوژه ای با جغرافیای کاملا متفاوت اما باز هم مرتبط به حوزه زیستی ما و مرتبط با دغدغه ما ایرانی ها. داستان از دستم به جاهایی فرار می کرد که نمی توانستم به عنوان نویسنده آن را مهار کنم! و فعلا از بازنویسی های بعدی آن منصرف شدم. شاید هم روزی آن را نوشتم...

 

* مهم ترین نویسندگان و اندیشمندان شهر شما چه کسانی بودند و چقدر از آنها در نوشتن وام گرفته اید؟

به لطف خدا در شهری زندگی می کنم که در این مورد شهره است. شهرستان میبد و به تبع ان استان یزد که نویسندگان، اندیشمندان و بزرگان زیادی را در خود شاهد بوده. جدا از حضور نویسندگانی مثل استاد مظفر سالاری، محمد علی جعفری و دیگر نویسندگان این استان، آیت الله حائری استاد امام خمینی(ره) و موسس حوزه علمیه، آیت الله اعرافی رئیس حوزه های علمیه کشور، محمد علی اسلامی ندوشن و ... از شهر ما بوده و هستند. نمی توانم در مورد وام گرفتن در نوشتن حد و حدودی تعریف کنم ولی در این حد بگویم که حضور و تنفس در این شهرستان و استان تاثیر خودش را گذاشته و خواهد گذاشت. 

 

*شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه می‌دانید؟

دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. حتما سهمی هم بر عهده مولفان و نویسندگان به خاطر تولید آثار ضعیف یا معرفی نکردن آثار خوب است! حتما غوغای شبکه های مجازی و گسترش استفاده از گوشی هوشمند می تواند در این کتاب نخوانی موثر باشد. هر چند سطح مطالعه در کشور ما آن قدر هم که تبلیغ می شود پایین نیست؛ مردم هم نسبت به کتابهای خوب بی تفاوت نیستند.  از طرفی شاید این حرفم جالب نباشد اما ما کتابخوان ها هم کتاب‌خوانی را «اقامه» نکرده ایم! اگر آوردن این لفظ در اینجا درست باشد و حق مطلب را ادا کند. تجربه کرده ام آدم هایی که هیچ صنمی با کتاب ندارند، مطالعه را دوست دارند؛ یعنی مثلا به کسی کتاب داده ام که سواد نهضت داشته و اساسا سن بالایی هم دارد، اما با تبلیغ چهره به چهره و تامین کتاب خوش خوان برای او، آن کتاب و کتابهای بعدی را خوانده. حالا سوال من این است که اساسا کتابخوان ها چقدر تلاش کرده اند دیگران را مثل خودشان کتابخوان کنند؟ مردم که همینطوری و با دو تا بنر از طرف فلان اداره یا یک پیام بازرگانی در تلویزیون علاقمند به کتاب نمی شوند؟ باید برایشان جا بیفتد و تبیین شود و این هم وظیفه من و شمای کتابخوان است.

 

*بیشتر کتاب های ترجمه می خوانید یا تالیف و چرا؟

سعی می کنم اولویت خواندنم، کتاب های خوب باشد، چه تالیفی چه ترجمه ای. برای خواندن آثار خارجی هم البته دنبال ترجمه های خوب هستم. از دوستان متخصص در حوزه کتاب هم در این موارد کمک می گیرم که کتاب با ترجمه خوب پیدا کنم، چون یک ترجمه نامناسب بهترین کتاب ها را به یک اثر سطح پایین تبدیل می کند.

 

*چقدر به پرسه زدن علاقه دارید و کجاها پرسه می زنید؟

از یک درون‌گرایِ عشقِ کتاب جز پرسه زدن در کتابخانه ها و کتابفروشی ها انتظار زیادی نمی رود! پرسه زدن بین کتابها را خیلی دوست دارم، همچنین ارتباط با اهل کتاب و کتابخوانی را ...

 

*اولین کسانی که آثار شما را می خوانند چه کسانی هستند؟

دوستانی دارم که در حوزه نویسندگی دستی بر آتش دارند، همینطور برخی از اساتید نویسندگی. به تناسب سطح اثر و اهمیت آن، قبل از انتشار، این دوستان اثر را می خوانند و نظر می دهند. روی این نظرات کارشناسی حساب ویژه ای باز می کنم. چون نه تنها به عنوان یک مخاطب اثر را خوانده اند، بلکه به عنوان یک کارشناس آشنا بر چم و خم نویسندگی سطح آن را می سنجند. می توانم اینطوری بگویم تا روزی که می نویسم رویه ام این خواهد بود که قبل از انتشار آثار، کتابم خوانده و نقد شود. باور کنید اسم کسانی که قرار است آثار را قبل از انتشار به آنها بدهم تا بخوانند هم نوشته ام تا جلوی چشمم باشد!


* رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ اعتقاد دارید این فضا تهدید است یا فرصت؟

سعی کرده ام رابطه عاقلانه ای با این فضا داشته باشم. تا حدودی فعالم ولی فراز و فرودهایی داشته این رابطه. اینکه گفتم رابطه عاقلانه، منظورم رابطه ای متعادل بین وابستگی و بی خیالی است. هنوز هم اصرار دارم نوشتن در بستر وب ارزشمندتر از نوشتن در شبکه‌های اجتماعی است و البته دلایلی دارم که در حوصله این مصاحبه نیست. هر چند مدتی در اینستاگرام به صورت جدی نوشتم. از این محیط بیرون آمدم چون آزادی بیان حتی در حد شعار هم وجود نداشت. راستش بعد از حذف و برخورد با نامِ سردار حاج قاسم سلیمانی، غرورم اجازه نداد در این نرم‌افزار بمانم و از اینستاگرام بیرون آمدم چون فضای مدیریت شده‌ مجازی را می شناسم. جدی ترین ورود مجازی را فکر کنم سال 91 داشتم. با چند نفر از دوستان برای مقابله با توهین های شاهین نجفی و دار و دسته اش به فیسبوک ورود کردیم و لینک یادداشت هایی که در وبلاگ می نوشتیم را زیر پست های فیسبوکی کمپین های آنها می گذاشتیم و ...؛ ورود خوبی بود و تا حدی پیش رفت که باور کنید تهدید به مرگ هم شدیم!  در شرایط فعلی که روی نوشتن کتاب کار می کنم، فعالیتم محدود هست به ایتا و استفاده در حد نیاز، تا تمرکزم در حوزه نوشتن به هم‌نخورد و خودم را مشغول کارِ بی نتیجه نکنم! و قطعا هستند دوستانی که هدفشان نوشتن کتاب نیست و دیگر شاخه های نویسندگی مثل جستارنویسی را پی می گیرند، حتما رویکرد آنها متفاوت است با رویکرد امثال من که تمرکزمان در حوزه دیگرِ نوشتن است. جدای از اینکه اعتقاد داشته باشیم به تهدید یا فرصت بودن فضای مجازی، ما دچار این موضوع و ناچار به نوعی تعامل با آن هستیم. هر چیزی در این دنیا می تواند دارای تهدید و فرصتی توأمان باشد، برای این فضا هم همین موضوع صدق می کند. به نظرم باید تهدید های آن را خنثی و فرصت های آن را تقویت کنیم، اول برای خودمان و بعد برای دیگران، یعنی اینطوری نشود که برویم تهدیدهای مجازی را کم کنیم اما خودمان قربانی باشیم!

 

*چه شد که وارد عرصه مطبوعات و خبر شدید؟ در این حوزه چه کارهایی انجام دادید؟

تا قبل از سال 92 مدت ها وبلاگ نویسی می کردم. یادداشت های اجتماعی و فرهنگی که در برخی از سایت های کشوری مثل رجا نیوز منتشر می شد. ماجرای نوشتن در تقابل با جریان توهین به امام هادی علیه السلام کم کم باعث آشنایی من با دوستان رسانه ای و خبری شهرستان میبد شد. از سال 92 پیشنهاد همکاری از طرف دوستان شد و این همکاری شکل گرفت. بعدا البته به جز خبرنگاری، سردبیری پایگاه خبری و همچنین ماهنامه بر عهده ام بود. ده سالی در این حوزه فعالیت داشتم که حدود شش سال از آن به صورت اشتغال تمام وقت بود.

 

*و سخن آخر

نوجوانان و جوانان امروز به واسطه حضور در فضای مجازی دچار سوالات و شبهات زیادی هستند و این موضوع یک فرصت طلایی برای انتقال مفاهیم مختلف در حوزه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. شاید این دغدغه و این مطالبه در نوجوانی و جوانیِ نسل های قبلی به این صورت نبوده و حتی برای ایجاد دغدغه هم باید سختی می کشیدیم اما امروزه این دغدغه به هر حال شکل گرفته و فضای بسیار مساعد و مناسبی شده برای تبیین. که امیدوارم دوستان اهل فکر و اندیشه از آن استفاده کنند.


احمد کریمی، نویسنده
 احمد کریمی، نویسنده


معرفی آثار احمد کریمی


من ماله کش نیستم


کتاب من ماله کش نیستم! (حاشیه‌نوشتی بر سفر هشتمین رئیس جمهور به یزد، دی ماه ۱۴۰۱) نوشتهٔ احمد کریمی است و نشر شهید کاظمی آن را منتشر کرده است. 


تحفه تدمر


روایتی از درگیری تن به تن با داعش در تِدمُر

امیرحسین احمدی را می‌شود یک غافل به تمام معنا از سپاه و کار نظامی دانست. غافلی که ناغافل وارد مسیر نظامی‌گری می‌شود و نهایتاً در بیابان‌های تدمر سینه به سینه و چشم در چشم داعش می‌جنگد. امیرحسین دوبار به سوریه می‌رود که بار اول مصادف می‌شود با روزهای بعد از مراسم عقد. بار دوم اما قول و قرارهای مراسم عروسی را گذاشته‌اند که بحث اعزام مجدد پیش می‌آید. اعزامی که همزمان می‌شود با عملیات بزرگ صحرا در تدمر و وعده‌ای که سردار سلیمانی برای پایان کار داعش در این کره خاکی داده است. حکایت کتاب "تحفه تِدمُر" نوشته احمد کریمی بر محور اعزام دوم او و با مروری به خاطرات گذشته رقم می‌خورد، خاطراتی که درگیری تن به تن با داعش در اوج آن قرار دارد.


گزیده ای از متن کتاب «تحفه تدمر»
انفجـار جگـر زمیـن را کنـد و ریخـت بـه هـوا. گردوخـاک و بـوی بـاروت پیچیـد تـوی دماغـم. حاج ولـی داد زد: «بـدو کـه زدن»... از چـادر بیـرون زدم. بیـن پوتین و دمپایی، دومی را انتخاب کردم. پریدم توی ماشین. سوئیچ را پیچاندم. همـه حواسـم رفـت سـمت کاری که بر عهده‌ام بـود. بقیه بدون تلـف کردن وقت دویدند سراغ موقعیت خودشان. خمپارۀ بعدی نشست نزدیکی‌های ماشینم. صـدای گرومـپ پرحجـم و گیج کننـده‌ای کـه تکانم داد. صدای سـوتش یـک ثانیه هم طول نکشـید! همه معادلات ذهنم از سـوت سـه ثانیه خمپاره و فرصت خیزرفتن به هم ریخت. ماشین که راه افتاد، تازه فهمیدم اگر صدای سوت را بشنوم هـم نمی‌توانـم خیـز بروم! یـاد فیلم‌های جنگی افتادم و ماشین‌هایی کـه از میان انف۱جارهـا رد می‌شـدند. اگـر گلولـه روی ماشـین می‌نشسـت، پـودر می‌شـدم. تـا برسـم به ماشـین مهمات، انگار دو سـاعت توی راه بودم و هر لحظه منتظر یکی از گلوله‌های سرگردان که بشوم تنور آتش.



امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.

نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد