به تازگي به آماري اشاره كرديد و در آن از استانهاي كشور كه بيشترين خودكشي را دارند سخن گفتيد. پيش از آنكه به تحليل وضعيت خودكشي در كشور بپردازيم يك سوال ساده بپرسيم. چرا آدمها خودكشي ميكنند؟
بنا بر نتايج تحقيقات انجامشده در كشورهاي جهان و با نگاهي از زواياي مختلف، فرد وقتي حس ميكند فضا براي ادامه كار يا زندگي وجود ندارد و به بنبست ميرسد، خودكشي را بر ساير راهها ترجيح ميدهد چراكه فردي سراغ خودكشي ميرود كه از منظر خودش، در طي كردن تمام مسيرها براي حل مشكل به بنبست رسيده است. به زمينههاي منجر به گرايش افراد به اقدام به خودكشي هم بايد از چند زاويه نگاه كنيم. يكي از محوريترين عوامل موثر، اختلالات رواني است؛ افسردگي، اختلال دوقطبي، بيماري اسكيزوفرني و اختلال شخصيت. البته معمولا در سببشناسي خودكشي، هميشه ميگوييم اين آسيب، چند عاملي است و نميتوان يك عامل را به تنهايي موثر دانست اما اين عامل ميتواند تشديدكننده باشد با اين تاكيد كه مجموعهاي از عوامل، باعث ميشود افراد به سمتي بروند كه از نظر خودشان، در نهايت راهي جز پايان دادن به زندگي ندارند. تاثير ناكاميهاي اقتصادي هم از عوامل موثر است و در تمام دنيا عموميت دارد و به اين مجموعه بايد شكستهايي در حوزههاي ديگر زندگي و كار و تحصيل را هم افزود. ممكن است سوال شود كه تعداد ديگري هم اين شكستها را دارند اما قد راست كردند و به زندگيشان ادامه دادند، اينجا بايد به تفاوتهاي فردي و حمايتهاي خانوادگي و حتي شرايط اجتماعي توجه كنيم. وقتي آمار وزارت بهداشت در حوزه اختلالات روان ميگويد كه ٢٣ الي ٢٥ درصد مردم، حداقل يك اختلال رواني نيازمند مداخله دارند، وقتي سيستم قضايي، خشونت را به عنوان يكي از ٤ فراواني بالاي پروندههاي قضايي سالانه اعلام ميكند و وزارت كشور با تحقيقي درباره سرمايه اجتماعي وضعيت اميد و اعتماد و مسووليت اجتماعي را در جامعه بررسي ميكند به اين معناست كه مجموع اين مولفهها تاثير گذار است و نميتوانيم علت خودكشي را مختص اختلالات رواني بدانيم. افرادي كه تنهايي اجتماعي را تجربه ميكنند، از احتمال بيشتري براي گرايش به خودكشي برخوردارند و چه بسا اين تنهاييها، زمينهاي براي افسردگي يا اختلالات رواني باشد. گاهي مواقع، مشكلات خانوادگي و به عنوان مثال، مسائل ناموسي ميتواند يك عامل موثر باشد و تحقيقات جهاني هم از نقش تاثيرگذار مواد مخدر و الكل در اقدام به خودكشي ميگويد. آمار سال ٢٠١٥ نشان داده كه سالانه ٨٠٠ هزار نفر بر اثر خودكشي در دنيا فوت ميكنند و كشورهاي آسياي جنوب شرقي بيشترين درصد خودكشي دنيا را به خود اختصاص دادهاند. ضعف مهارتهاي ارتباطي و اجتماعي هم عامل موثر در گرايش به خودكشي است. بسياري اوقات، ما واقعا تصميمگيري صحيح را بلد نيستيم و اين ناآشنايي، ناشي از فقدان مهارت يا بياطلاعي از منابع اجتماعي يا حتي بياعتمادي به برخي از اين منابع اجتماعي به دليل نشناختن آنهاست و البته بياعتمادي هم باعث ميشود نتوانيم از اين ظرفيت به درستي استفاده كنيم. نگراني نسبت به آينده هم از ديگر عوامل موثر است چون باعث كاهش اميد ميشود و وقتي اميد در افراد كمتر شود، معمولا اقدام به خودكشي افزايش مييابد. در مواردي هم به نقش يادگيري اجتماعي توجه كنيم؛ موجي كه ميتواند تحريككننده باشد و افراد مستعد را براي انتخاب خودكشي ترغيب كند.
آنچه ما از آن به الگوبرداري تعبير ميكنيم ، چنان كه در استانهاي غرب ايران شاهد رواج مدلي از خودكشي، به خصوص بين زنان هستيم.
روشها در محيط متفاوت است چون محيط تعيينكننده است. مثلا در خطه شمال كشور، آمار استفاده از قرص برنج كمي بيشتر است يا در برخي استانها، خودسوزي و استفاده از سلاح گرم يا سقوط از ارتفاع رايجتر است. بر اساس آمارهاي رسمي، نرخ خودكشي در ايران حدود ٥ الي ٧ در ١٠٠ هزار نفر است گرچه كه به دلايل فرهنگي يا اجتماعي، سيستم ثبت دقيقي از موارد اقدام به خودكشي نداريم و آمارهاي مراجع مختلف از جمله پزشكي قانوني و وزارت بهداشت و نيروي انتظامي از حوزه خودكشي متفاوت است. البته نرخ خودكشي هم در تمام نقاط كشور يكسان نيست.
طي دهههاي گذشته، ما چند بحران و اتفاق غيرطبيعي و طبيعي را پشت سر گذاشتيم، زلزله و حتي حادثهاي مثل پلاسكو و بحرانهاي اقتصادي كه به نابسامانيهاي اجتماعي دامن زده است. نقش اين عوامل طبيعي و غيرطبيعي و نقش افراد جامعه را در رسيدن به نرخ خودكشي ٧ در ١٠٠ هزار نفر تا چه حد موثر ميدانيد؟
ما نميتوانيم منكر تاثيرات افراد از ساير بخشهاي جامعه باشيم. چرا ميگوييم احتمال اقدام به خودكشي در منطقه زلزلهزده افزايش مييابد؟ افسردگي پس از حادثه ناشي از چيست؟ فردي كه در چنين حوادثي تمام افراد خانوادهاش را از دست ميدهد طبيعي است كه فشار رواني بسيار تاثيرگذاري را متحمل خواهد شد. فرد سرمايهداري كه ظرف يك شب تمام دارايياش را از دست ميدهد و به يك فرد نيازمند حمايت تبديل ميشود، طبيعي است كه دچار رفتارهاي آسيبگونه خواهد شد. شهر و منطقهاي كه ٨ سال جنگ را تحمل كرده و يك شب آرام نداشته و بمبارانهاي مختلف را تجربه كرده و هر لحظه منتظر سقوط يك بمب يا خمپاره يا موشك بوده، از اين شرايط طولاني استرسزا حتما تاثير ميگيرد. حتما اين عوامل ميتواند در گرايش افراد به رفتارهاي مرتبط با آسيبهاي اجتماعي تاثير بگذارد كه اقدام به خودكشي هم يكي از اين مولفههاست. خودمان را به اين دلخوش نكنيم كه نرخ خودكشي در كشور بين ٥ تا ٧ در ١٠٠ هزار نفر است. بپذيريم كه موارد ديگري هم هستند كه ما آنها را شناسايي نميكنيم. در برخي كشورها، خودكشي ناشي از تصادفات است و ما آنها را عموما به عنوان تصادف ثبت ميكنيم و ديده هم نميشوند. فردي كه به آخر خط مصرف مواد مخدر رسيده، هوا به خود تزريق ميكند. شايد اگر بتوانيم از بهترين بستري كه در كشورمان داريم؛ آموزش و پرورش، براي افزايش سواد اجتماعي دانشآموزان استفاده كنيم، حتي اگر كوتاهمدت جواب ندهد ولي در بلندمدت ميتوانيم از نقش آموزش و پرورش براي مديريت بهتر اين حوزه استفاده كنيم كه فكر ميكنم در اين بخش مقداري ضعف داريم. مدارا به معني توافق با شرايطي است كه باب ميل ما نيست. اگر فرهنگ مدارا در جامعه افزايش پيدا كند شايد بتواند به ما كمك كند كه بخشي از مشكلات امروزمان كمرنگتر شود. اگر در جامعهاي محبت رواج پيدا كند و مردم نسبت به هم مهربانتر باشند، كمتر سراغ آسيبهاي اجتماعي و جرايم خواهيم رفت. فاصلههاي عاطفي، چه در روابط اجتماعي و چه در روابط خانوادگي و بين فرزنديمان ميتواند هرروز ما را از يكديگر دورتر كند. شايد از نظر فيزيكي به هم نزديكتر شده باشيم و ديوار خانههايمان به هم چسبيده باشد، اما ديوار قطوري بين ما و نزديكترين وابستگانمان ايجاد ميشود كه ميتواند زمينههاي افسردگي و اختلالات و ناكامي و نااميدي و بيپشتوانگي را در جامعه افزايش دهد.
بنا بر آمارها و اخبار رسمي كه در مورد شيوع خودكشي در مناطق مختلف كشور منتشر شده در چند سال اخير با يك اتفاق مواجهيم؛ دانشآموزاني كه به دليل شرايط محيط آموزشي يا رفتار والدين دست به خودكشي ميزنند و اقدام موفق هم داشتهاند، استانهايي كه به سمت مدل خاصي از خودكشي رفتهاند و عموما هم استانهاي واقع در مناطق محروم هستند، مردانمان سراغ راههاي موفقيتآميز اقدام به خودكشي ميروند و به خصوص در پايتخت با كاهش سن خودكشي مواجهيم. اين مجموعه اطلاعات چه پيامي براي كارشناسان و مسوولان دولت دارد؟
بنا بر شاخصهاي جهاني، معمولا خودكشي منجر به فوت مردان، ٣ تا ٤ برابر زنان است اما اقدام به خودكشي در زنان، دو يا سه برابر مردان است. در سالهاي گذشته، عموما خودكشي در سنهاي بالا افزايش مييافت اما در حال حاضر تحليلهاي جهاني نشان ميدهد كه خودكشي يكي از ١٠ عامل مرگ افراد است و بنا بر آمار ٢٠١٥ سازمان جهاني بهداشت، حدود ١٠ درصد موارد فوت ١٥ تا ٢٩ سالهها در سراسر دنيا به دليل خودكشي است. كاهش سن خودكشي هم فقط محدود به گزارشهاي رسمي ايران نيست و تقريبا يك روند جهاني است، اما وقتي پديدهاي در قشر خاصي يا در سن خاصي يا در مقطع زماني مشخصي، فراواني بيشتري پيدا ميكند، افكار عمومي نسبت به آن موضوع بيشتر درگير و نگران ميشود. مانند اتفاقاتي كه در يك بازه زماني محدود در محيطهاي آموزشي رخ داد و اگرچه شاخص خودكشي در ميان دانشآموزان و دانشجويان به مراتب پايينتر از خودكشي در ميانگين كل كشور است اما حساسيت و واكنش جامعه نسبت به رفتارهاي اين گروه سني، منجر به اين ميشود كه حساسيت نسبت به اقدام به خودكشي ناموفق يا حتي منجر به فوت اين گروه سني هم بيشتر باشد. محيط هم در احتمال اقدام به خودكشي تاثير ميگذارد. اگر در خانوادهاي فردي اقدام به خودكشي كرد، اعضاي آن خانواده در معرض خطر خواهند بود و بايد مداخلات بيشتري براي اين خانواده انجام شود و اين شرايط در مورد دانشآموزان يك مدرسه يا حتي سربازان يك پادگان هم صادق است و براي افرادي كه با آن فرد در محيط بودهاند، بايد مداخله سريعتري انجام شود چون تاثير محيط بر رفتار افراد قابل انكار نيست. اگر در كشوري همچون ژاپن، خودكشي به عنوان ارزش قلمداد ميشود، اميل دوركيم؛ نظريهپرداز اجتماعي هم اين نظريه را درباره خودكشي مطرح ميكند كه وقتي همبستگي اجتماعي كمتر باشد، احتمال اقدام به خودكشي افزايش مييابد. و همبستگي به معناي احساس تعلق و احساس پوچي نكردن است. محيط حتي بر انتخاب روش خودكشي هم تاثيرگذار است. اما چون عواملي كه باعث ميشود مردان تصميم به خودكشي بگيرند، در مقايسه با دلايل زنان، عوامل كليديتر و مهمتري است و فشار رواني بيشتري ايجاد ميكند، به همين دليل مردان روشي را براي خودكشي انتخاب ميكنند كه منتج به فوت شود و بنابراين، شاهديم كه مردان معمولا سقوط از ارتفاع و استفاده از سلاح گرم را انتخاب ميكنند اما زنان معمولا سم و دارو را انتخاب ميكنند كه بيشتر ماهيت تهديد دارد مگر در استاني همچون ايلام كه خودسوزي يك روش شايع خودكشي است و ميانگين نرخ خودكشياش، از ميانگين كشور هم بالاتر است.
راهكار شما، راهكاري براي افراد مستعد گرايش به خودكشي و همچنين دولتمرداني كه وظيفه سياستگذاري براي پيشگيري از خودكشي دارند چيست؟
هيچگاه نبايد از بيان واقعيتهاي اجتماعي هراس داشته باشيم حتي اگر آن واقعيت خوشايند ديگران نباشد. آرزو دارم روزي يك دماسنج اجتماعي داشته باشيم و اجازه بدهيم اين دماسنج، واقعيت تب جامعه را در حوزه اجتماعي نشان بدهد. چون نوع واكنش ما در زمان نمايش اعداد اين دماسنج، الزاما شبيه همديگر نيست. اجازه ندهيم رويكردهاي سياسي و امنيتي و حتي رويكردهاي قومي و جغرافيايي، مبناي تحليل واقعي نسبت به موضوعات اجتماعي از جمله خودكشي باشد. بايد بپذيريم هيچ كشوري، هيچ استاني، هيچ قومي، هيچ جنسي، هيچ قشري از خودكشي در امان نيست. هرچقدر روي پيشگيري اجتماعي كار كنيم و از تمام ظرفيتها استفاده كنيم، ميتوانيم اميدوارتر شويم كه مشكلي كه در استان و كشور ما شيوع بيشتري دارد، بهتر مديريت شود. نه از دماسنج اجتماعي بترسيم و نه از مطالبهگري اجتماعي بترسيم و نه توقع داشته باشيم كه با كتمان و تهديد، ميتوان آمار را كاهش داد. كتمان واقعيتهاي اجتماعي يا جبهه گرفتن مقابل واقعيتهاي تلخ اجتماعي، نتيجهاي جز زيرزمينيتر شدن مشكل به دنبال نخواهد داشت. اجازه بدهيم نخبگان اجتماعي و تشكلهاي اجتماعي و رسانهها در اين بخش ورود كنند و هشدار به موقع بدهند و مطالبهگري كنند تا مردم و مسوولان را حساس كنند كه اگر اين حساسسازي ايجاد نشود، قطعا بستري براي مشاركت هم ايجاد نخواهد شد و اگر بستري براي مشاركت ايجاد نشود، بدون كمك مردم نميتوانيم در اين حوزه موفقيتي حاصل كنيم. بايد مطالبهگري و هشدارها را بپذيريم و اجازه بدهيم اين دماسنج، هر زمان كه لازم بود به ما نشان دهد كه چه مسيري را با هم طي كنيم و از تب ٤٠ درجه حوزه اجتماعي نترسيم.