از زمانی که تفکرات غیرمبتنی بر واقعگرایی و غیر علمی حاکم شد، افول جوامع اسلامی از نظر علمی و فرهنگی نیز آغاز شد
«این تفکر جزمگرایانه شکستخورده است. ما 40 سال نتوانستیم مدیریت کنیم؛ آیا برای آزمون پیشرفت، به40 سال دیگر نیاز داریم؟» مرتضی عزتی، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، علت عقب ماندگی اقتصاد ایران را این گونه تحلیل میکند.
عزتی معتقد است که تفکر متحجر جزمگرایانه، عامل اضمحلال بسیاری از ساختارهاي سياسي در سدههای پیشین نیز شده است. به گفته این اقتصاددان، فروپاشی صفویان به همین دلیل بود. این استاد دانشگاه ضمن تبیین جایگاه علم در توسعه اقتصاد هشدار میدهد که برای نجات اقتصاد ایران باید به اصول واقعی دین رجوع کرد و از تحجر فاصله گرفت. عزتی تصریح کرد که جزمگرایی و تحجر در قرون وسطی حاکم بود که به جهت نادرست بودن و سوءتاثیر بر زندگی مردم و همچنین مغایرت با اصول علمی، نابود شد.
بررسیِ نسبت دین و رشد اقتصادی، تاثیر دین خرافی بر انحطاط اقتصادی کشورهای مسلمان، افول اقتصادی، تاثیر حاکم مستبدِ ترویجدهنده دین خرافی بر شاخصهای اقتصاد و همچنین تاثیرات خرافات در مدیریت اقتصادی ایران از جمله مباحثی است که در این مصاحبه صریح تحلیل و بررسی شده است. متن این گفتوگو را در ادامه ميخوانید.
میدانیم که از دین به عنوان ابزاری جهت توسعه اقتصادی یاد میشود. به عنوان مثال ائمه جمعه در ایران مدام از دین به عنوان ابزاری یاد میکنند که میتوان با تمسک به آن به رشد و توسعه اقتصادی رسید. نظر شما در اين باره چيست؟
مساله اساسی در این مورد به نوع نگاه و همچنین تعریف ما از دین باز میگردد. نگاه درست به دین در این مورد بسیار مهم تلقی میشود. درواقع تحلیل جایگاه دین در توسعه اقتصادی، به نوع نگاه به دین و تحلیل ماهیت آن بستگی دارد. بر اساس تعالیم دینی، خداوند انسان را خلق کرد و به او ابزار زندگی بخشید؛ اصلیترین ابزار را نیز به آدمی بخشید تا بتواند دست به تحلیل بزند. با این دو قوهای که خداوند به انسان بخشید، آدمی برای برنامهریزی و زندگی هدایت شد. این دو ابزار یعنی عقل و تجربه برای زندگی این دنیا کامل بود. خداوند دین را که معنای واقعی آن اطلاعاتی در باره خدا، پیامبر، زندگی پس از مرگ و برخی الزامات آن است نیز به انسان داد تا بتواند برای زندگی پس از مرگ نيز در کار خود جایگاهی قائل شود ولی پروردگار در قرآن گفته است که راه برنامهریزی برای آخرت نيز استفاده از عقل و تجربه است و دانستنیهای دینی را باید در این برنامهریزی استفاده کرد. واقعیت دین در قرآن آمده است.
با توجه به واقعیت دین، آن بخش از قرآن نيز که داستان زندگی اقوام گذشته است، جزو دین نیست. رفتار مردمان گذشته به طور مشخص جزو دین نیست چراكه چارچوب دین مشخص است. اگر ما دین را اینگونه نگاه کنیم، علم مبنای تصمیمگیری امور دنیا میشود. علم متعلق به عموم بشریت است. هر چه در دنیا پیشرفت علمی ایجاد شود، ما نیزباید از آن استفاده کنیم ولی اگر دین را صرفا سنت گذشتگان مانند سنت جامعه عربی در دوره آغاز اسلام و حاکمان پس از آن بدانیم و آن را ثابت و راه عمل همیشگی بدانیم، با واقعیت دین سازگار نیست. نگاه بسته به دین و فاصله گرفتن از علم، راه به جایی نمیبرد. یکی از علتهای عقبماندگیدر بیشتر دوران مختلف، همین نگاه بسته به دین بوده که حاضر نبودهاند از علم برای پیشبرد اهداف و ایجاد توسعه در زندگی استفاده کنند. با بررسی تاریخ میبینیم که در 200 سال ابتدایی اسلام، خبری از حضور دانشمندان بزرگ مسلمان در جهان اسلام و ایران نیست. اگر چنین دانشمندی نيز یافت میشد، او را به سمت یادگیری حدیث و روایت سوق میدادند، نه یادگیری علم روز. در آن دوران همه تلاش این بود که علم کنار گذاشته شود و به جای آن سنت عرب جایگزین شود.
این موجب شد که ما در آن دوران دانشمندی پرورش ندهیم. در دوران حکومت امویان و اوایل حکومت عباسی، این تلاش برای جایگزینی سنت عربی به جای علم وجود داشت و در بسیاری از تلاشها سنت عربی به نام دین جا زده شد و تعبیر شد به جایگزینی دین به جای علم. در این دوره یک حدیث جعلی وجود داشت که حتما حاکم باید عرب باشد؛ پس حاکمان شهرهای ایران، عرب بودند. این اندیشه که علم را باید کنار بگذاریم و باید به سنت عربی تمسک جست، حرف اول را میزد. در 200سال ابتدایی اسلام، روال جاری به این صورت بود تا اینکه از حدود سال 200 هجری مردم ایران علیه حاکمان عرب شهرها و مناطق ایران قیام کردند و حاکمان عرب را برانداختند و حاکمان ایرانی جایگزین آنها شدند. حاکمان ایرانی به استفاده از علم در اداره امور جاری روی آوردند. طاهریان، غزنویان، صفاریان و آل بویه از جمله حکومتهای ایرانی بودند که حاکمیت را دست گرفتند. اینها نگاه علمگرایانه را مد نظر قرار دادند. دین را در جایگاه خود حفظ کردند و علم روز را پایه اداره جامعه قرار دادند. در سده سوم، یعنی از سال 200 هجری به بعد، دین واقعی در کنار علم، ملاکی برای حکمرانی شد و این موجب شکوفایی علمی و اجتماعی و اقتصادی دوره اسلامی شد. تاریخ نشان میدهد که همه این شکوفایی متعلق به دامنه جغرافیایی ایران است.
با توجه به صحبتهایی که شما داشتید، آیا میتوان گفت که امروز علت توسعهنیافتگیها و عقب ماندگیها در حوزه علم اقتصاد و رفاه اجتماعی- اقتصادی به حاکمیت همین دین جعلی که به آن اشاره داشتید، باز میگردد؟
برای پاسخ به این سوال دوباره سراغ تاریخ برویم. بعد از کنار زدن دین جعلی و حاکم شدن دین واقعی و علم بر امور کشور، دانشمندان بزرگی ظهور کردند؛به عنوان نمونه رازی، فارابی، ابوریحان، ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی، خیام و همه دانشمندان بزرگ دیگر پرورش یافته همین دوره زمانی هستند که تفکر دین جعلی کنار رفت و تفکر دین واقعی جایگزین شد. یعنی زمانی که علم ارزش اجرایی و کاربردی پیدا کرد و مبنای سیاستگذاری شد. در ادامه بعد از مدتی که صفویان حاکم شدند، پس از تثبیت این خاندان، علمباوری در آن خوب بود ولی در دهههای پایانی این دوره فراموشی علم به وجود آمد و مملکت و حکومت را به دست قضا و قدر سپردند و در نهایت این موضوع منجر به اضمحلال آنها شد. یعنی در اواخر حکومت صفویان، افرادی نفوذ کردند که بازهم دین را به سمت دین مبتنی بر جعل و خرافهگری بردند و از علم فاصله گرفتند. در این زمان اصل دین و تعالیم واقعی قرآنی فراموش شد و فقط به باورهایی تکیه شد که مبنای واقعی دین نبود. این نوع تعالیم نیز در دوران قاجار ادامه یافت و در نهایت به سمت اضمحلال علمی، اقتصادی و اجتماعی رفتیم. هر گاه دین از قرآن فاصله بگیرد و بخواهد علم روز را در اداره جامعه کنار بگذارد و یا جایگزین آن شود، روی به تحجر میآورد و اوضاع همین گونه میشود. در مورد کشورهای اسلامی هم که پرسیدید، باید گفت که اوضاع در بیشتر کشورهای اسلامی بر همین روال بوده است که از تعالیم واقعی قرآن فاصله گرفتند و به تعالیم غیرواقعی متحجرانه روی آوردند. اینگونه، آن دین واقعی که افرادی مانند سید جمال الدین اسد آبادی مبلغ آن بودند، کنار رفت و حذف شد و حتی مبلغان آن، به دار آویخته شدند. امروزه کشورهای اسلامی اسیر همین تفکر هستند که به لحاظ اقتصادی و رفاه اجتماعی و تکنولوژی عقب افتادهاند.
در قرون وسطی نیز افرادی حاکم بودند که با تمسک به آموزههایی كه دین مسیح مینامیدند، جامعه را اداره میکردند. از قضا در آن دوران هم شاهد عقب ماندگی و مشقت مردم در زندگی اجتماعی و رفاه اقتصادی بودیم. ارتباط تحجر دینی در قرون وسطی با رفاه اقتصادی – اجتماعی مردم در آن دوران را چگونه تفسیر میکنید؟ با وقوع رنسانس چه اتفاقی افتاد که اروپا در ابعاد مختلف، ازجمله اقتصاد و رفاه اجتماعی پیشرفت کرد؟
دقیقا همان اتفاقی که در قرون وسطی رخ داد، در سده نخست و دوم هجری با حکومت امویان در ایران رخ داد. همان طور که حکام قرون وسطی نگاهشان به دین، نگاهي همراه با خرافه و غیرعقلانی بود و جامعه را اداره میکردند، در ایران نیز چنین اتفاقی رخ داد. در جوامع اسلامی بهویژه در دو سده نخست، دانشمندان زیادی را میبینیم که کشته شدند؛ آن هم به بهانه اینکه از عقل و علم روز در مقابل سنتها استفاده میکردند. همین اتفاق در قرون وسطی نيز رخ داد. در این دو مقطع در اروپا و جوامع اسلامی، دانشمندکشی رخ داد. بعد از اینکه این فضا حذف شد و دانشمندان توانستند سخن بگویند، پیشرفت علمی ایجاد شد. علت اینکه در قرون وسطی در اروپا و در دوره امویها و دو سده نخست هجری در ایران پیشرفت علمی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رخ نداد، این بود که ساختارهاي سياسي مانع پیشرفت علمی و کاربرد علم میشدند. وقتی حکومت با دین خرافی اداره شود، جزمگرایی رواج پیدا میکند. به همین علت حاکمان، مبازره با خرافهگری و جزمگرایی را مبارزه با اصل و اساس موقعیت خود تلقی میکنند و خود را در خطر میبینند و آن را مخالفت با دین بیان میکنند. در اینجا صاحبان فکر، اندیشه و علم روز تخطئه و کنار گذاشته میشوند. در این شرایط جامعه پیشرفت نخواهد کرد. وقتی که جامعه پیشرفت نکند، اقتصاد و سیاست و علم و فرهنگ و تکنولوژی آن عقب میماند ولی هنگامی که فضا آزاد باشد، حاکمان علمباور و جزمگرایی نداشته باشند، امور را به دانشمندان و متخصصان میسپارند. در این فضا جامعه پیشرفت خواهد کرد و علم و اقتصاد شکوفا خواهد شد و رفاه اقتصادی تحقق خواهد یافت. دینی که مبتنی بر آیات الهی و کتاب آسمانی نباشد، تحمل کننده علم نیست و اداره جامعه را در مسیری غیر آن قرار میدهد.
بنابراین با توجه به سخنان شما میتوان گفت زمانی که در کشورها، دین خرافی حکمرانی کرده، منجر به عقب ماندگی و افول در رفاه اقتصاد مردمان آن سرزمین شده است.
بله هر گاه خرافه در یک جامعه حکمرانی داشته، رفاه اقتصادی و پیشرفت علمی– فرهنگی مردم را تحت تاثیر قرار داده و آن سرزمین را با مشکلاتی مواجه کرده است. اگر حاکم به ظاهر معتقد به دین باشد ولی علم را در اداره کشور مبنا قرار ندهد، همین گونه خواهد شد. اگر دین و علم همراه شوند، دین محفوظ خواهد ماند و جامعه نيز پیشرفت خواهد کرد ولی اگر خرافات را جایگزین کردیم و دین واقعی را کنار گذاشتیم و رسوم گذشته دین را مبنای اداره جامعه قرار دادیم، علم تخطئه میشود. این به معنای ممانعت از پیشرفت جامعه است. این مساله در زمان امویان تبلیغ و ترویج میشد. همین موضوع نیز در برخی از کشورهای اسلامی حاکم است.
اجازه بفرمایید که در مورد ایران هم صحبت کنیم. به هر حال دین در ایران جایگاه ویژهای داشته و دارد. در ایران وقتی از رشد و توسعه اقتصادی صحبت میشود، تاکید بر توسعه اقتصادی مبتنی بر تعالیم اسلام است. به کرات شنیدهایم که عدهای میگویند منظور از توسعه اقتصادی، توسعه اقتصادی غربی نیست. در چنین مبحثی توسعه اقتصادی اسلامی مطرح میشود و در مقابل توسعه اقتصادی غربی ایراد میشود. به نظر شما توسعه اقتصادی غربی غیر از توسعه اقتصادی اسلامی است؟ علت این تفاوت نگاه به یک لفظ واحد تحت عنوان «توسعه اقتصادی» چیست؟
مبنا و اصل برای ایجاد پیشرفت در زندگی، تولید، اشتغال، تکنولوژی و تمام فعالیتهای مربوط به درآمد و ثروت، تمسک به علم است. اینکه جامعه غربی پس از رنسانس، پیشرفت علمی و اقتصادی پیدا کرد، علت این بود که از علم استفاده شد. علت این نبود که دین را کنار گذاشت.
چون آن دینی که برای آنها ارائه شده بود با علم در تقابل بود؛ ترجیح دادند که از علم استفاده کنند و در آن فرهنگ که دین با علم مقابله میکرد، خود به خود آن دین کنار رفت. آیات قرآن بر این مساله تاکید دارند که دنیای خودتان را پیشرفت دهید و مراقب آخرت هم باشید. قرار نیست که مدام در فقر و بدبختی زندگی کنیم که شاید در زندگی پس از مرگ، بهبودی داشته باشیم. تولید علمی سالم با آخرت سالم هماهنگ است و هیچ مغایرتی با هم ندارند. آنچه برخي جوامع ندارند، این است که علم را کنار میگذارند و میخواهند که دین خرافی را در سیاستگذاری جایگزین علم روز کنند.
حتی برخی از آنهایی که «دین درست» را باور دارند، ممکن است تصور نادرست دیگری داشته باشند؛ به این معنا که دین خواهان جایگزینی با علم است. دین، جایگزین علم نمیشود؛ دین در کنار عقل و تجربه در پی یک نوع پایداری در دنیا و آخرت است. جامعه بدون کاربرد علم در همه امور خود، قدرت ماندگاری ندارد و به عقب باز میگردد. شما کشوری مانند مالزی را نگاه کنید؛ چرا نسبت به کشورهای دیگر اسلامی به لحاظ اقتصادی و تکنولوژی وضعیت بهتری دارد؟ به این علت که در این کشور دین و علم را در جایگاه خود تعریف کردند؛ نه دین را کنار زدند و نه علم را. دین را در جایگاه خود قرار دادند و علم را مبنای سیاستگذاری اداره جامعه و پیشرفت خود گذاشتند.
از مالزی صحبت کردید. علت عقبماندگی ایران نسبت به مالزی در اقتصاد و تکنولوژی را در چه میدانید؟ عملکرد ما نسبت به مالزی چگونه بوده که نسبت به این کشور مسلمان، به لحاظ اقتصادی فاصله چشمگیری داریم؟
درواقع یک مبنای مساله به نوع نگاه حاکمان ایران باز میگردد. تصمیمات درست در ایران از سوی حاکمان مورد مخالفت قرار میگرفت. در اواخر دوره صفوی و بعدها در دوره قاجار، به شدت تعصبات نادرست دینی جای تصمیمات حکومتی را گرفت. حاکمان میگفتند که اگر خدا بخواهد «میشود» و اگر خدا نخواهد «نمیشود». در این نگاه به علم، کار و عمل با برنامه هیچ مبنا و جایگاهی ندارد. بر اساس سنت الهی، پیمودن راه غلط یعنی کنار گذاشتن علم و جایگزینی آن با امور نادرست، نتیجه غلط را به بار میآورد و نباید منتظر نتیجه درست باشیم. خداوند چنین چیزی را در طبیعت قرار نداده که نتیجه هر عملی حتي غلط، به صورت یک نتیجه درست تبلور یابد. خداوند به انسان عقل و تجربه داد تا زندگی خود را بر پایه آن بنا و پیشرفت کند. غیر از ابتنای سیاست به علم روز که ابزار آن عقل و تجربه است، پیشرفت حاصل نمیشود.
یکی از علتهای عقبماندگی ما همین است. ما هر عملی را انجام میدهیم و در نهایت از خدا انتظار داریم که نتیجه آن را مثبت کند. تولیدکننده موفق کسی است که سرمایه داشته باشد و به اصول تولید و بازار و فروش آشنایی داشته باشد. نمیتوان بدون سرمایه و بدون تجربه و بدون خلاقیت و به دور از علم، به تولید موفق دست یافت و در نهایت بگوییم که خدا نخواست! خداوند به هیچ وجه از کسی که از علم استفاده نکرده، حمایت نکرده است. پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (ص) به صورت واقعگرایانه توانستند موفق شوند. از زمانی که تفکرات غیرمبتنی بر واقعگرایی و غیر علمی حاکم شد، افول جوامع اسلامی از نظر علمی و فرهنگی نیز آغاز شد.
زمانیکه یک سیاست تنشزا در کشور دنبال شود و در پی آن خواهان توسعه شویم، مشخصا چنین امری مقدور نخواهد بود. توسعه مبتنی بر سیاستهای عالمانه و علمی است. اگر سیاستهایمان را بر اساس علم پایهریزی نکنیم، به طور مشخص توسعه نخواهیم یافت. در غرب پیشرفت تکنولوژی و علم و قانونگرایی حاکم است. این مباحث هیچ كدام با دین مغایرت ندارد. البته اگر درجایی از این کشورها لاابالیگری هم هست، اینها جزو پیشرفتهای علمی این کشورها محسوب نمیشود. اینها در دامنه ذات بشر است که هر جا امکان یابد، ایجاد میشود. اگر میبینیم کشورهای غربی در فرهنگ، معنویت، قانونگرایی، رفع فقر و تامین اجتماعی موفق هستند، به اين دليل است که از علم استفاده کردهاند.
تمام توصیه دین به همین امور است و خواهان این است که از علم برای دستيابی به این هدفها استفاده کنیم. آنچه از تمام پیشرفتهای غربی ممکن است مغایر با دین باشد، بخش کوچکی از رفتارهای فردی را شامل میشود. رفتارهای حکومتی آنها کاملا در چارچوب قوانین و مقررات خودشان است و مخالف با مصالح کشورشان نیست و اگر هم رفتاری مغایر با مصلحت کشورشان باشد بلافاصله حذف میشود.
ممکن است بگویند آمریکا از اسراییل حمایت میکند... و بپرسند که این را چگونه توجیه میکنید؟ بله این واقعیت است. این بخشی از دین، عقاید و مهمتر اینکه بخشی از سیاستهای اقتصادی مبتنی بر نفع آنهاست.
درست همان طور که ما فکر میکنیم از مردم لبنان باید حمایت کنیم؛ آمریکا نیز چنین تفکری دارد؛ چرا که همسنخ با دینشان و همچنین هدفهای اقتصادیشان است. البته آمریکا اول امکاناتش را برای کشور خود فراهم کرد و پیشرفت اقتصادی و نظامی داشت و در ادامه از اسراییل حمایت کرد ولی ما ممکن است با برنامهریزی نادرست خودمان را به بهانه حمایت از یک کشور دیگر، دچار مشکل کنیم. ما تا ابزار لازم را نداشته باشیم، اگر از دیگران حمایت کنیم، موفق نخواهیم شد و ممکن است خودمان نيز آسیب ببینیم. برای رسیدن به هر هدفی، باید نخست ابزار آن را فراهم کنیم، سپس عمل کنیم تا موفق بشویم.
در صحبتهایتان اشاره به تفکر جزمگرایی داشتید که در ایران هم وجود دارد. در 40 سال اخیر، روال رشد اقتصادی ایران با همین تفکر جزمگرایی همراه بوده است. از سوی دیگر بر اساس آمار موجود در نهادهای حکومتی و دولتی، روال رشد اقتصادی ایران، یک روال نزولی بوده تا صعودی. آیا میتوان گفت که این دیدگاه جزمگرایانه که مدیریت اقتصادی کشور را در 40 سال اخیر به دست داشته، شکست خورده یا خیر؟ نظر شما چیست؟
اگر بخواهیم واقعگرایانه به این موضوع نگاه کنیم باید گفت که این تفکر جزمگرایانه شکست خورده است. ما 40 سال نتوانستیم مدیریت کنیم؛ آیا برای آزمون پیشرفت به40 سال دیگر نیاز داریم؟ چیزی که با 40 سال تجربه نتوانستیم کسب کنیم، بعید است با 40 سال دیگر هم بتوانیم. مبنای توسعه کشور نمیتواند اندیشههای فردی باشد. اندیشههای فردی هیچگاه نمیتواند منجر به پیشرفت شود؛ مگر اینکه به معنای تمام، در خدمت علم باشد. ما معتقدم که به توسعه نیاز داریم و برای این توسعه نيز باید از علم استفاده کنیم ولی برخی توسعه نمیخواهند و عدهای نیز میگویند که به توسعه نیاز داریم و باید بجنگیم و توسعه پیدا کنیم. این امکان پذیر نیست. علم میگوید تنها در شرایط ثبات و امنیت رشد سریع پایدار امکانپذیر است. در شرایطی که ما تحت فشار اقتصادی باشیم، رشد اقتصادی خوبی نخواهیم داشت. توسعه یافتن جامعه نیازمند تقاضای موثر حکومت است. حکومت باید به صورت موثری متقاضی توسعه باشد. تقاضای موثر یعنی اینکه امکانات آن را فراهم کند؛در غیر این صورت توسعه خوبی در کار نخواهد بود. آنچه در ایران رخ میدهد، این است که جزم گرایی به ما ضربه میزند و این گونه مانع از توسعه میشود. برخی که درصدشان در جامعه اندک است، ممکن است بگویند اصلا توسعه نمیخواهیم. البته اینها علنا نمیتوانند این گونه سخن بگویند که «توسعه نمیخواهیم». به دروغ شعار توسعه میدهند تا از سوی جامعه طرد نشوند. کسی که بگوید توسعه میخواهیم و شرایطش را فراهم نکند، درواقع یا جاهل است یا به مردم دروغ میگوید یا چیز دیگری در کار است.
ما پیش از انقلاب با مشکلات اساسی مواجه بودیم ولی رشد اقتصادی 14 درصدی داشتیم. طی 15سال قبل از انقلاب به طور متوسط رشد اقتصادی بالای 10 درصد داشتهایم. همه دنیا میخواستند که از ما الگو بگیرند تا توسعه پیدا کنند. در آن موقع در مقاطعی از علم استفاده کردیم. البته بعد از انقلاب هم در مقطعی (از سال 76 تا حدود 84 ) تلاش سیاستگذاران برای توسعه علمی صورت گرفت و دولت به آن سمت و سو رفت اما همه حکومت که دست دولت نبود. روند رشد اقتصادی در آن سالها اندکی بهتر بود. بعد از آن سیاستهای غیر علمی جایگزین شد، اثرات آن سیاستهای علمی حدودا سه سال باقی ماند و کم کم شاهد غلبه اثر سیاستهای غیر علمی بودیم که منجر به نزول رشد اقتصادی کشور شدیم.
یعنی زمانی که تکنوکراتها کار دستشان بود، اوضاع رشد اقتصادی مناسبی داشتیم و وقتی جزمگرایان حضور یافتند قضیه برعکس شد و افول کردیم.
همین گونه است. فعالیتهای اقتصادی با چند سال تاخیر اثر میگذارند و تلاش امروز ممکن است سه تا پنج سال بعد اثرگذاریاش نمایان شود. از سال 1385 به بعد که سرمایهگذاری، به علت سیاستهای نادرست افت کرد، افول شدت گرفت تا اینکه رشد منفی 6 درصد به جامعه تحمیل شد. این نتیجه در 90 سال اخیر ایران به جز در جنگ و سال وقوع انقلاب رخ نداده بود.
این رقم رشد اقتصادی منفی تنها در سال 1357و آغازجنگ تحمیلی عراق و همچنین جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست! بنابراین سال 92 را میتوان با زمانی مقایسه کرد که در ایران جنگ رخ داده است؛ یعنی سیاستهای جزمگرایانه غیر علمی در اقتصاد به مخربی جنگ بوده است.
با سياست تنشزا رسيدن به توسعه مقدور نيست
دین تحریف شده عامل عقب ماندگی اقتصادی است اقتصاد کشورها اسیر تفکر متحجران است هرگاه دینِ خرافی در جامعهاي حکمرانی داشته،رفاه اقتصادی و پیشرفت علمی- فرهنگی را تحت تاثیر قرار داده است هنگامی که فضا آزاد باشد و حاکمان علمباور باشند، امور را به دانشمندان و متخصصان میسپارند مبنا و اصل برای ایجاد پیشرفت در زندگی، تولید، اشتغال، تکنولوژی و تمام فعالیتهای مربوط به درآمد و ثروت، تمسک به علم است غیر از ابتنای سیاست به علم روز که ابزار آن عقل و تجربه است، پیشرفت حاصل نمیشود نمیتوان بدون سرمایه و تجربه و خلاقیت و به دور از علم، به تولید موفق دست یافت.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران