مهرداد بعد از 20 سال زندگی مشترک با دادخواست همسرش به دادگاه خانواده آمده است. مهرداد میگوید همسرش او را فریب داده و شرایط زندگی را برایش سخت کرده است.
این مرد داستان زندگیاش را برای اعتمادآنلاین تعریف کرده است:
*چند سال با همسرت زندگی کردی و چطور با او آشنا شدی؟
من و همسرم فامیل هستیم. مینا دخترعمه من است. ما وقتی 22 ساله بودیم با هم ازدواج کردیم و حالا 20 سال از زندگی مشترک ما میگذرد.
*در این سالها اختلافی با هم داشتید؟
نه اصلاً. خیلی زندگی خوبی داشتیم و دو پسر داریم که دوقلو هستند. حالا 19 ساله شدهاند و امسال به دانشگاه رفتند. من در این سن فکر میکردم به زندگی آرام برسم که یکدفعه مینا همه چیز را خراب کرد.
*چه اتفاقی بین شما افتاد؟
مینا به من گفت بعد از این همه سال زندگی دوست دارد خانهای داشته باشد. من هم گفتم اشکالی ندارد خانهای را که در آن بودیم به نام مینا کردم. چند ماه که از این ماجرا گذشت، یک روز قفل در خانه را عوض کرد و دیگر من را راه نداد.
*چرا تو را به خانه راه نداد؟
گفت این خاله مال من است، باید اجاره بدهی. گفتم ما سالها در این خانه زندگی کردیم. قبول نکرد. از آن روز به بعد درگیری بین ما شروع شد.
*بچههایت چه نظری دارند؟
آنها طرف من را گرفتند. بعد از آن روز دیگر به خانه نرفتند؛ ولی مینا من را متهم میکند و میگوید تو پسرها را تحریک کردهای.
*خانوادهها چه میگویند؟
عمهام فوت کرده و شوهرعمهام هم آنقدر پیر شده که حرفش برش ندارد. برادران مینا گفتهاند اگر طلاق بگیری باید خودت زندگی خودت را اداره کنی. با این حال مینا میگوید طلاق میخواهد.
*شغلت چیست؟
من آهنگر هستم. زندگی خوبی هم با همسرم داشتم. واقعاً نمیدانم باید چه بگویم.
*اگر همسرت کوتاه بیاید حاضری به این زندگی برگردی؟
من دیگر هیچ اعتمادی ندارم.
*حالا کجا میمانی؟
خانه کوچکی اجاره کردم و با پسرهایم در آن خانه هستم. البته پدرم گفت میتوانم در طبقه بالای خانه او زندگی کنم، احتمالاً بروم و با پدرم و مادرم مدتی زندگی کنم. مادرم به بچهها هم رسیدگی میکند.
منبع: etemadonline-657775