آزاده زن جوانی است که بعد از 10 سال زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفته است. او میگوید شوهرش راضی به این جدایی نیست. آزاده میگوید دیگر حاضر نیست به زندگی پر از آزار با شوهرش ادامه دهد.
این زن از شرایط سخت زندگی با همسرش برای اعتمادآنلاین میگوید:
*چطور با هم آشنا شدید؟
همکار بودیم. در محل کار آشنا شدیم و ازدواج کردیم.
*شما 10 سال با هم زندگی کردهاید. از اول مشکل داشتید؟
بلافاصله بعد از ازدواج باردار شدم. با اینکه میخواستم بچه را سقط کنم اما شوهرم مهرداد مخالفت کرد و من هم بچه را نگه داشتم. چند ماه بعد از ازدواجمان بود که بدرفتاریهای مهرداد با من شروع شد و دیگر هم تمام نشد.
*مهرداد چه بدرفتاریای با تو میکند؟
او وقتی عصبانی است اصلاً متوجه حرف زدنش نیست. فحشهای رکیک میدهد و به من توهین میکند. من حتی نمیتوانم دو کلمه از او گلایه کنم. به همه اعضای خانوادهام فحش میدهد.
*این مسالهای است که شاید بتوان با زوجدرمانی حلش کرد.
ما چند بار پیش مشاور رفتیم. حتی به مهرداد تجویز کردند دارو مصرف کند اما قبول نکرد.
*این سالها چرا تحمل کردی؟
یک پسر دارم که خیلی برایم مهم بود با هر دوی ما زندگی کند. برای همین رفتارهای شوهرم را تحمل میکردم؛ اما حالا میبینم اشتباه کردهام چون پسرم هم از پدرش یاد گرفته به دیگران توهین کند و انتظار بخشش داشته باشد. زندگی اینطوری نیست، ممکن است او را نبخشند.
*بعد از جدایی برنامهای برای زندگیات داری؟
من بعد از تولد پسرم سر کار نرفتم. دوباره سر کار میروم و استقلال مالیام را به دست میآورم. فعلاً هم با پدر و مادرم زندگی میکنم.
*پسرت چه میشود؟
قرارمان این بود که پیش من زندگی کند اما مهرداد دوباره زیر حرفش زده و میگوید بچه باید پیش او باشد. من میدانم با این کارش فقط قصد دارد مرا وادار کند دوباره به خانه برگردم اما قبول نکردم.
*پسرت چه میگوید؟
او دوست دارد با من زندگی کند. فعلاً پدرش اجازه نداده است. من میدانم مهرداد آدم نگهداری از بچه نیست و حتماً مجبور میشود پسرمان را به من بدهد. من از او جدا خواهم شد.
منبع: etemadonline-654804