در میان مهاجران نسل اول و دوم افغانستانی در ایران، شاعران و نویسندگان خوب و توانمندی وجود دارند که موجب رشد و توسعه میراث مشترک دو کشور یعنی زبان و ادبیات فارسی شده و می شوند. شعر و داستان و دیگر تولیدات ادبی این افراد تنها دستاوردی برای افغانستان و مردم آن نیست بلکه در کنار رهاوردی برای هموطنان خودشان، ارزشی فرهنگی و تاریخی برای مردم و کشور ایران و همه سرزمین های فارسی گو به حساب می آید. روزنامه رویداد امروز افتخار میزبانی برخی از این هنرمندان و تلاشگران عرصه فکر و فرهنگ را داشته است. یکی از پرسش های مشترکی که این مهمانان پاسخ گفته اند، موضوع مهاجرت، ادبیات مهاجرت و تفاوت آن با ادبیات تبعید و همچنین نقش مهاجران افغانستانی در ادبیات مهاجرت بوده است. با هم مروری به پاسخ های برخی از این عزیزان داریم:
*سید مرتضی حسینی شاهترابی
1-اگر مهاجرت را به معنای کوچ کردن از وطن و گرفتار شدن به رخدادهای ناخواسته در این راه بشماریم، میگویم مهاجرت جزو نخستین موضوعها در ادبیات داستانی دنیاست. چنانکه رمان «رابینسون کروزوئه» نوشته «دانیل دفو» چنین است. لازم نیست تأکید کنم این رمان جزو نخستین رمانها در ادبیات داستانی دنیاست. البته گمان میکنم مهاجرت در معنای اصطلاحی آن پس از جنگ جهانی دوم در داستاننویسی دنیا پررنگ شده باشد. در ادبیات داستانی فارسی هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که موضوع مهاجرت مفهوم مرکزی داستانهای ایرانی میشود. اگر بخواهم یک کتاب فارسی در این موضوع معرفی کنم «دوازدهنت برای سکوت» نوشته «کیوان صادقی» را میگویم.
2-مهم است تعریف و برداشتمان از ادبیات مهاجرت چی باشد. آیا منظور ادبیاتی است که محور آن مهاجرت و تجربههای زیستی انسان مهاجر است؟ یا ادبیاتی است که انسان مهاجر خلق میکند؟! اگر منظور برداشت دوم باشد میگویم: اساس ادبیات داستانی ایران و افغانستان بر شانههای نویسندگان مهاجر ایستاد است. آنهایند که نخستین داستانهای مهم را در داستاننویسی فارسی مینویسند. داستاننویسی و شعر افغانستان با شکلگیری مهاجرت به مرحله مهمی از رشد خود میرسد و خودش را به بیرون از افغانستان در ایران و دیگر کشورها میرساند. البته چنین دستاوردی را برای ادبیات معاصر ایران کمتر دیدم. اگر منظور برداشت اول باشد میگویم: ادبیات مهاجرت با چنین تعریفی برای ایران و افغانستان شکل نگرفته است. میتوانم بگویم وضعیت شعر افغانستان در این میدان بهتر از داستان است و ادبیات مهاجرت در میدان گاه شعر جاندار است. در میدانگاه داستان کوششهای فردی و پراکنده بهاندازهای کمجان است که نمیتوانیم بگوییم ادبیات داستانی مهاجرت برای افغانستان شکلگرفته است. نویسندگان مهاجر از افغانستان به سببهای مختلف بیش از آن که از مهاجرت بنویسند، درباره خود افغانستان مینویسند. نویسنده ایرانی هم همین وضعیت را دارد.
3-تبعید نوعی جزا و مجازات است، اما مهاجرت نوعی از زندگی است. تبعید ناخواسته و برآمده از ناسازگاری با ساختارهای سیاسی و قانونی یک جامعه است، اما مهاجرت گاهی ناخواسته و گاهی خودخواسته برای رسیدن به شرایط بهتر است. ادبیات تبعید مثل ادبیات مهاجرت دو برداشت دارد: نخست، ادبیاتی که موضوعمحوریاش تبعید و تجربههای تبعیدی است. دیگر، ادبیاتی که انسان تبعیدی خلق میکند. ادبیات تبعید را در هیچکدام از دو برداشت یادشده در ادبیات افغانستان نمییابید. بله، اگر شما مهاجرتهای برخاسته از جنگ و تغییر حکومت را بخواهید نام تبعید بمانید، مسئله فرق میکند که من آنها را همچنان مهاجرت مینامم و ویژگیهای تبعید را برایشان نمییابم.
*سید احمد مدقق
اگر کشور افغانستان را در نظر بگیریم، سهم ادبیات داستانی مهاجرت نسبت به کل ادبیات داستانی، سهم پررنگی است. چون در طی سالهایی که به علتهای مختلف از جمله جنگهای داخلی و نابسامانی چیزی به نام ادبیات داستانی وجود نداشت، داستاننویسان مهاجر افغانستانی آثار متعددی خلق کردند. اما اینکه بتوانیم اسمش را بگذاریم ادبیات مهاجرت یا داستان مهاجرت، کمی مشکل است. چون عمده این آثار اگرچه در خارج از افغانستان نوشته و منتشر شدند؛ اما موضوع و فضای داستانها بهتمامی در افغانستان میگذرد و توجهی به کشور میزبان ندارد. بیشتر داستانهایی که نویسندگان جوان افغانستانی در ایران نوشتهاند از این جنس است. داستانهایی که موضوع و فضایش در افغانستان است. حتی میشود اسمش را گذاشت: ادبیات در مهاجرت. فکر میکنم ادبیات تبعید زیرمجموعه ادبیات مهاجرت است. اما با این تفاوت که سویههای سیاسی آن پررنگتر از سویههای اجتماعی داستان مهاجرت است.
*سید ابوطالب مظفری
به نظرم در ادبیات فارسی نمونهای خوب ادبیات مهاجرت مثنوی معنوی باشد. یا برخی کارهای ناصر خسرو بلخی.«بگذر ای باد دلافروز خراسانی/ به یکی مانده به یمگان دره زندانی». در ادبیات تبعید نوعی اجبار بیرونی دخیل است و در ادبیات مهاجرت میل درونی هم دخالت دارد. در هردو صورت اجبار است. در شعر افغانستان هردو نوعش دیده میشود. اجبار و اختیار، تبعید و هجرت توأمان حضور دارد. شاید بشود سخت از هم تفکیکشان کرد.
*سید اعلا امیری
توجه به مهاجرت -حد اقل- در شعر فارسی به چند قرن پیش بر می گردد؛ شعر معروف «بوی جوی مولیان» رودکی در قرن سوم هجری سروده شده است. ناصر خسرو بخش عمده اشعار خود را در غربت و تبعید گفته و سفرنامه مکه، اثر ادبی دیگر است که ایشان از خود به یادگار گذاشته است. «تحفة القراقین» خاقانی و «کارنامه بلخ» سنای که پس از خروجش از غزنه و سکونت در بلخ سروده شده نیز توجه شعرا را از قرنها قبل به مهاجرت نشان میدهد. خواجه حافظ نیز آنجا که می گوید:«ما در این در نه پی حشمت و جاه آمده ایم/ از بدی حادثه اینجا به پناه آمده ایم» یا در شعر دیگرش که از زندان سکندر شکوه می کند «دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت/ رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم».آثار با عظمت ادبی مولوی نیز پس از مهاجرت او از بلخ به نیشابور و سپس سکونت در قونیه خلق شد. اکثر اهل فن پختگی ادبیات سعدی را مرهون مهاجرت و سفرهای پیاپی ایشان می دانند و...به نمونه های ادبیات مهاجرت در آثار شعرای معاصر افغانستانی نیز می توان اشاره کرد؛ مثل سفرنامه باد سید رضا محمدی، پیاده آمده بودم استاد محمد کاظم کاظمی، سوگنامه بلخ از سید ابوطالب مظفری و ده ها نمونه دیگر. به طور کلی به دلیل نبودن مرزبندی دقیق میان ادبیات تبعید با ادبیات مهاجرت گاهی میان آن دو خلط شده و مترادف به کار برده می شود؛ ولی به طور اجمال می توان ادبیات مهاجرت را نسبت به ادبیات تبعید عام تر دانست؛ زیرا در مفهوم تبعید الزاما اجبار و عدم اختیار نهفته است؛ در حالی که مهاجرت لزوما گاهی اختیاری است. شعر و ادبیات شعرا و نویسندگان افغانستانی در ایران را از چند دهه پیش بدین سو می توان جزء ادبیات مهاجرت به حساب آورد. با تقاوتی که گفته شد شاید بتوان آثار شاعران و ادیبان افغانستانی را که طی دوسال اخیر و به طور اجبار به ایران پناهنده شده اند ادبیات تبعید نام گذاشت. اگر از قسمت فراز و فرود تاریخ ادبیات مهاجرت چشم ببوشیم، به نظر من ادبیات مهاجرت در آثار معاصر رشد قابل توجه دیده می شود. نگاه به ادبیات بدون در نظر گرفتن ادبیات مهاجرت قطعا کامل نیست؛ زیرا بخش مهم ادبیات در زبان فارسی را امروزه ادبیات مهاجرت به خود اختصاص داده است. حضور و مهاجرت زیاد شعرا و نویسندگان فارسی زبان به دیگر نقاط جهان و تشکیل انجمن های منسجم ادبی، برگزاری جلسه های نقد و گفتگو و بها دادن به فرهنگ خود، تأثیر پذیری از کشور و سرزمین محل زندگی موجب رشد ادبیات مهاجرت شده است. حد اقل رشد ادبیات مهاجرت در آثار افغانستانیهای مهاجر مقیم ایران و دیگر نقاط جهان چشمگیر است.
*حمزه محمودی
1-شعر مهاجرت در افغانستان را میشود از اواخر دهه 60 شمسی و اوایل دهه 70 پیگیری کرد که اتفاقات سیاسی-اجتماعی افغانستان موجی از مهاجرتهای گسترده را رقم میزند و در این بین شاعران و نویسندگان هم مثل مردم دیگر به کشورهای دور و نزدیک مهاجرت میکنند. مشخصا در ایران، مشهد از پیشگامترین شهرها از نظر تاسیس و ظهور نحلههای ادبی مربوط به مهاجرین افغانستانی است. در آن سالها شعر «پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت» استاد کاظمی بسیار مورد استقبال قرار گرفت و هنوز هم وقتی مثالی برای شعر مهاجرت بخواهیم بزنیم اولین نمونه ما همان شعر است. امروزه نگاه به موضوع مهاجرت در شعر شاعران افغانستان بسامد بالایی دارد و آثار زیادی نوشته شده است. یکی از موارد جالبی که در شعر شاعران افغانستان دیده میشود، پیوند خوردن شعر مهاجرت با شعر آیینی است.
2- ادبیات تبعید با ادبیات مهاجرت دو موضوع جداگانه هستند اما گاهی رنجها و دغدغههای مشترکی شاید به همراه داشته باشند. عمده آثار شاعران افغانستان در حوزه شعر مهاجرت قرار میگیرد. ادبیات مهاجرت در افغانستان به رغم تحولات طولانی و عمیق سیاسی و اجتماعی سالیان پیدرپی و تولید آثار فراوان و شاخص جزء جدا نشدنی از ادبیات شده است و بخش قابل توجهی از ادبیات افغانستان را در بر میگیرد. احساس میکنم ادبیات مهاجرت در کشورهای فارسی زبان دیگر به دلایل خاص به گستردگی ادبیات مهاجرت افغانستان نیست چون یکی از دلایل عمده آن این است که دهههای فراوانی افغانستان با تحولات گوناگونی دست و پنجه نرم میکند که باعث مهاجرتهای گسترده شده.
*سید حکیم بینش:
1-بسیاری از شاعران بزرگ از مهاجرت و دوری و فراق وطن سخن گفتهاند. مولانا به گونهای خود را دور افتاده از وطن میداند. نینامه مولانا به گونهای قصه دوری از وطن است. علاوه بر مولانا سعدی و حافظ و بیدل بسیاری از شاعران دیگر قصه دوری از وطن را بازگود کردهاند. مثلا حافظ میگوید:
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
میتوانیم بگوییم مهاجرت در شعر قدمتی به اندازه تاریخ ادبیات دارد. یا حد اقل در آثار شاعران و عارفان بزرگ که خود را تبعیدی زمین میدانستند دیده میشود. نمونۀ خوبی که درباره هجرت سروده شده، شعر هجرت علی معلم دامغانی است که در آن هجرت تعدادی از پیامبران مطرح میشود و در نهایت به هجرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ختم میشود. مطلع این شعر هست:
این فصل را بامن بخون باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
شعر مهاجرت در اشعار بسیاری از شاعران افغانستانی بازتاب یافته و اشعار آنها نمونه های بسیار خوبی از شعر مهاجرت است.
2-ادبیات مهاجرت و ادبیات تبعیدی تفاوت زیادی ندارند. آثار بسیاری از عارفان شاعر را که درباره دوری از وطن صحبت کردهاند، میتوانیم جز ادبیات تبعیدی بدانیم. مثل همان نینامه مولانا به نظر من تفاوت زیادی بین شعر مهاجرت و ادبیات تبعیدی وجود ندارد. خب بلی شاعرانی بوده اند که از وطن شان تبعید شده و در فراق وطن و دور وطن شعر گفتهاند. نقطه اشتراک مهاجرت و تبعید این است که یکی را روزگار و سختیهای روزگار تبعید میکند، یکی را حاکمان و دولتها. درباره اشعار اشعار شاعران افغانستانی باید بگویم که آنها را جزء ادبیات مهاجرت به حساب میآورند. امروزه ما به راحتی از ادبیات مهاجرت نام میبریم. شاعران بزرگ و پر آوازهای را میتوانیم نام ببریم که اشعار شان جزء شعر مهاجرت به حساب میآید. در واقع میتوانیم بگوییم از تأثیرگذارترین اشعار، همین آثار شاعران مهاجر است. البته ادبیات مهاجرت فقط اختصاص به شعر ندارد. ما اکنون رمانها و داستانهای کوتاه زیادی هم داریم که در فضای مهاجرت به بوجود آمدهاند.