سابقه مراودات فرهنگي ايران و ارمنستان، سابقهاي بسيار طولاني است؛ به گونهاي كه در حال حاضر بسياري از مناسبات زندگي افراد در دو كشور، كاملا شبيه هم است. به عنوان يك فعال فرهنگي، مناسبات هنري و ادبي بين دو كشور را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بله، بهراستي كه سابقه بسيار طولاني وجود دارد. جالب است بدانيد هم اينك كه به سوالهاي شما جواب ميدهم، دارم كتابي را كه چند سال پيش ترجمه كرده و كنار گذاشته بودم، ويرايش ميكنم. كتابي است به نام «باورها، اساطير و افسانههاي ارمني». در اين كتاب به روابط ايران و ارمنستان پرداخته شده كه از قرنها پيش و از دوران اشكانيان و ساسانيان با هم در ارتباط بودند و با داشتن چنين گذشتهاي طبيعي است كه مناسبات و عادات مشابهي داشته باشند. اما با اين حال در حال حاضر مناسبات فرهنگي و ادبي آنطور كه شايسته است، نيست. در اين زمينه بايد سرمايهگذاري شود و به دور از هر تنگنظري به شناساندن ادبيات كشورمان به ارمنستان و بالعكس پرداخته شود. مترجمان خوبي مثل گئورك آساتوريان و ادوارد حقورديان در ارمنستان هستند كه ميتوانند ادبيات ما را به خوبي ترجمه كنند. ولي متاسفانه كم كار ميشود، شايد بهتر است بگويم به آنها كم اهميت داده ميشود.
شما در زمره اولين مترجماني قرار ميگيريد كه بيشتر بر معرفي داستاننويسان كشور ارمنستان تمركز كردهايد، يعني همان چيزي كه نياز علاقهمندان به ادبيات در ايران است. كمي از سابقه حرفه داستان و رماننويسي در اين كشور بگوييد؟
همانطور كه در بالا اشاره كردم ارمنستان از كشورهاي باستاني جهان است و داراي فرهنگ و ادبيات غني است. ارمنستان كمي بيش از دوهزار سال تاريخ مكتوب تئاتر دارد. بيش از ١٧٠٠ سال است كه ارمنيان الفباي خاص خودشان را دارند كه مسروپ ماشتوتس مقدس آن را در قرن پنجم ميلادي ابداع كرده است. قرن پنجم براي ارمنيان قرن طلايي محسوب ميشود. نويسنده سرشناسي مثل گريگور (گرگوار) ناركاتسي (١٠٠٣-٩٥١. م) دارد كه كتاب «فغان نامه گرگوار» را ميتوان يك شاهكار ادبي دانست كه خوشبختانه توسط آزاد ماتيان به فارسي ترجمه و توسط نشر فردا چاپ شده است. صاياد نوا يكي ديگر از چهرههاي برجسته ادبيات عاشقي ارمني است. خاچاتور آبوويان، قِوند آليشان، گابريئل بادكانيان، ميكائل نعلبنديان، گريگور ظهراب، پتروس دوريان، دانيئل واروژان، سيامانتو، واهان دريان، آوديك ايساهاكيان، هوهانس تومانيان، يقيشه چارنتس، باروير سِواگ و بسياري ديگر از نامآوران ادبيات ارمني هستند كه فرهيخته گرامي احمد نوريزاده بخش زيادي از آثار آنان را ترجمه كرده و در كتاب «صد سال شعر ارمني» چاپ شده است.
خواننده در مواجهه اوليه در كتاب «قصهها و افسانههاي ارمني» ؛ در درجه نخست با ريشههايي مشترك از فرهنگ دو كشور مواجه ميشود. آيا اين همگوني در ساخت افسانهها به همان سابقه تبادل فرهنگي دو كشور بازميگردد؟
بله. به هر حال دو ملتي كه قرنها كنار هم زندگي كردهاند ناگزير از هم تاثير گرفتهاند. گاهي قصهها و افسانهها چنان به هم نزديك هستند كه سخت است بگويي به كدام يك از دو ملت تعلق دارد. چند سال قبل بر اساس داستان «مرد نادان» هوهانس تومانيان فيلمنامهاي براي يك فيلم انيميشن نوشتم كه خوشبختانه در مركز صبا فيلم تصويب شد و فيلمي نيز از روي آن ساخته شد. جالب اين است كه روزي از دفتر صبا فيلم به من تلفن كردند و گفتند نويسندهاي مدعي شده كه من بر اساس داستان او فيلمنامه را نوشتهام، در حالي كه من در ابتدا نوشته بودم كه بر اساس داستان هوهانس تومانيان نوشتهام و در فيلم هم ثبت شده است. با آن نويسنده تماس گرفتم و گفتم دوست عزيز هوهانس تومانيان قبل از اينكه شما به دنيا آمده باشيد اين داستان را نوشته. به هر حال پس از گفتوگو به ايشان باوراندم كه قصهها و افسانههاي ملل همسايه ميتوانند شبيه هم باشند چون بيشتر اينها به صورت شفاهي نقل شده و بعد نويسندهاي آن را مكتوب كرده است. ميخواهم نتيجهگيري كنم اين همگونيها ريشه در تبادل فرهنگي دو كشور دارد.
در ميان آثاري كه تاكنون ترجمه كردهايد، ردپاي «يرواند اتيان» از بقيه پررنگتر است. نويسندهاي كه هماكنون بين خوانندگان ايراني هم محبوبيت دارد. اُتيان كيست و اين حجم تنفر از سيستم كمونيستي درآثارش ريشه در چه عواملي دارد؟
يرواند اُتيان، نويسنده بسيار بسيار بزرگي است. او روزنامهنگار بوده و مانند هر روزنامهنگار متعهدي به مسائل جامعهاش پرداخته. شما يك بار هم در كتاب هفته به اين موضوع اشاره كرده بوديد. لازم است توضيح دهم كه گاهي احساس پشيماني ميكنم كه «رفيق پانجوني» را ترجمه كردهام. براي درك بيشتر رفيق پانجويي بايد با مناسبات ملي و فرهنگي جامعه ارمني آشنا بود. با ادبياتي، منظورم واژههايي است، كه اُتيان در اين كتاب به كار برده بايد آشنا بود. در زيرنويس صفحات ٢٢ و ٣١ كتاب به روشني اشاره شده كه منظور اُتيان چه حزبي بوده و تعجب ميكنم كه شما اُتيان را اين همه متنفر از سيستم كمونيستي ميدانيد. او تنها شش سال بعد از اينكه نظام سوسياليستي در ارمنستان برقرار شد، زندگي كرده است. او در سال ١٩٢٦ در گذشته است و تا جايي كه من تحقيق كردهام او نه تنها به ارمنستان بلكه به هيچ كدام از كشورهاي اتحاد جماهير شوروي سفر نكرده بود. او در اين كتاب دارد دقيقا به مسائل جامعه خود در ارمنستان غربي ميپردازد. براي همين است كه ميگويم گاهي از ترجمه اين اثر احساس پشيماني ميكنم، چون ظاهرا براي خواننده فارسي زبان كه شناختي از آن جامعه و احزابي كه فعاليت داشتند و واژههاي به كار رفته آشنايي ندارد، برداشت ديگري ميكند كه اصلا مدنظر نويسنده نبوده. شما اگر كتاب «زن رييس شوراي محله» اُتيان را كه بنده ترجمه و نشر افق چاپ كرده است بخوانيد، بيترديد مطمئن ميشويد كه او چه نگاه موشكافانهاي به جامعه و مسائلش داشته است. بنابراين پيشنهاد ميكنم يك بار ديگر «رفيق پانجوني» را به دور از هيچ پيشداوري بخوانيد.
اگر بنا باشد تفاوتي به لحاظ سبك نويسندگي بين «اتيان» و«واهان توتوونتس» كه شما يكي از بهترين كارهايشان را ترجمه كردهايد قائل باشيم. اين تفاوتها دركجاست؟
بايد بگويم كه «زندگي بر شاهراه قديم رُم» توتوونتس يك چيز ديگر است. خيلي خوشحالم كه اين كتاب را ترجمه كردهام و از نشر چشمه هم بسيار سپاسگزارم كه چاپش كرد. ببينيد اُتيان سياسينويس است، طنز مي نويسد، ولي طنز سياسي. اما در توتوونتس چنين چيزي نميبينيد. توتوونتس از همرزمان سردار آندرانيك بوده. او نيز سياست را خوب ميشناسد، ولي اين كارش بسيار شاعرانه است، من هنگام ترجمه چنان لذتي ميبردم كه دلم ميخواست اين كتاب تمام نشود. ارمنستان غربي كه اينك در اشغال تركيه است نويسندگان بزرگي داشته است. خوشحالم كه سه تن از آنان را به خوانندگان فارسي زبان معرفي كردهام.
به تازگي كه رمان «گرگ تنها» نوشته« آشوت آقابابيان» را ميخواندم. متوجه نوعي فرم كاملا مدرن شدم. در اين رمان شخصيتي علمي داريم كه براي فرار از حصر استعدادش در خدمت خشونت، مدام درحال جابهجايي است. گرگ تنها هم ظاهرا با سيستم مخوف حزب كمونيست مشكل دارد. درباره اين رمان و نويسندهاش بگوييد.
ماجراي رمان «گرگ تنها» واقعي است. آشوت آقابابيان كه خود روزنامهنگار است بيش از هشت ماه با قهرمان كتاب مصاحبه كرده و گزارشاتش را به صورت رمان در آورده. از آقابابيان قبلا رمان «رزيدنت» نيز در ايران به چاپ رسيده است كه دوست خوبم حسين طباطبايي ترجمه كرده است و فروش خوبي هم داشته. شيوه كار آقابابيان اينچنين است. زندگينامه شخصيتهاي نامدار و موثر ارمني در دوران شوروي را به صورت رمان به ثبت ميرساند. در اين رمان نيز زندگي گريگور گورزاديان كه از دانشمندان برجسته ارمني در دوران شوروي بود به كتاب در آمده؛ دانشمندي كه هرگز عضو حزب كمونيست نبوده ولي بطور جانانه دانشش را به خدمت كشورش گذاشته. آشوت آقابابيان بنا به دلايلي نام قهرمانش را در كتاب تغيير داده ولي ماجراها همان است. در رمان ميخوانيم كه برژنف دستور ميدهد به گورزاديان نشان لنين ارزاني بدارند ولي دبير بخش سياسي حزب به اين دليل كه گورزاديان عضو حزب نيست مخالفت ميكند ولي برژنف ميگويد ول كنيد اين حرفها را، با آدمي كه همه علم و دانشش را به كشور ما ارزاني ميدارد اينچنين رفتار نكنيد. گورزاديان اختر فيزيكدان بزرگي بود و دوست داشت علمش در خدمت بشريت باشد و نه عليه آن و به همين دليل هم وقتي ميفهمد كه بنا است اختراعش در خدمت جنگ قرار بگيرد از همكاري با بعضي نهادهاي شوروي سر باز ميزند. ولي كسي كارش ندارد. او هم چنان بدون محدوديت به كارش ادامه ميدهد. نه زندانياش ميكنند نه تبعيدش ميكنند و نه به او آزار و اذيت ميرسانند. گورزاديان چند سال پيش فوت كرد، كتابش را ديد و فوت كرد. براي من جالب است كه شما اين همه ديد منفي نسبت به شوروي داريد. من چنين ديدگاهي ندارم. به عنوان يك ارمني عرض ميكنم كه ارمنستان در دوران شوروي در همه زمينههاي اقتصادي و فرهنگي و هنري و ادبي رشد بالنده داشته. بله، البته كه كمبودها و محدوديتهايي هم داشته ولي باز تاكيد ميكنم ارمنستان شوروي رشد بالندهاي داشته و اين را حزب ارمني مخالف شوروي هم انكار نميكند. نقل است زماني كه آلكساندر مياسنيكيان كه اولين رييس دولت ارمنستان شوروي بود بعد از به سر كار آمدن در به در به خانه نويسندگان و هنرمندان و دانشمندان رفته و از آنها درخواست همراهي و فعاليت كرده است. آنقدر تبليغات منفي عليه شوروي زياد بوده كه متاسفانه خيليها متاثر از آن تبليغات، ديد درستي به جامعه شوروي ندارند. در ارمنستان شوروي تيراژ كتاب پنجاه هزار و هفتاد هزار بوده است. فكر ميكنم براي يك كشوري كه سه ميليون جمعيت داشت تيراژ قابل توجهي بوده. در ارمنستان شوروي يك نفر بيسواد يافت نميشد. در بحبوبه جنگ جهاني دوم و هنگامي كه ارتش فاشيستها در خاك شوروي بود در سال ١٩٤٣ در شهر ايروان ارمنستان تماشاخانه تئاتر كمدي موزيكال هاكوب بارونيان بنا ميشود. ايروان يك ميليون نفره، چهارده سالن تئاتر دارد، يكي از بهترين و زيباترين سالنهاي اپراي جهان را هم دارد. ميگويند بعد از دبير اول حزب، حرف رييس انجمن نويسندگان ارمنستان خريدار بسياري داشت و مهم شمرده ميشد. البته نميتوان انكار كرد كه فجايع سال ١٩٣٧ دامن روشنفكران و نويسندگان ارمنستان را نيز گرفت. به هر حال بايد قبول كرد كه تنگنظري، حسادت و كينهجويي در ذات انسان وجود دارد و جامعهاي نيست كه از نكات منفي مبرا باشد. با اين حال نكات مثبت بسياري نيز وجود دارد كه نميشود ناديده گرفت و پرداختن به آن در حوصله اين گفتوگو نيست.
وضعيت ادبيات ايران در كشور ارمنستان چگونه است؟ آيا همانگونه كه ما نويسندگان و شاعران آن كشور را ميشناسيم، آنها هم علاقهاي به ادبيات ايران دارند؟
همانطور كه در بالا هم عرض كردم ظرفيتهاي بسياري در اين زمينه وجود دارد كه بايد سامان دهي شود. بله؛ ارمنستانيها ادبيات ما را ميشناسند، به خصوص شعراي كلاسيك ما را. و اينك سالها است كه به همت مترجمان ارمنستاني دارد ادبيات معاصر ما هم در آنجا گسترش پيدا ميكند و بايد در اين حوزه سرمايهگذاري كرد. گئورك آساتوريان و ادوارد حقورديان كارهاي زيادي ترجمه كردهاند كه بخشي از آن به همت رايزن فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در ارمنستان به چاپ رسيده است. بنده بر اين باورم كه تنها چيزي كه ميتواند جهان را نجات دهد هنر و ادبيات است و يكي از راههاي رسيدن به اين امر ترجمه آثار نويسندگان است. بايد صبوري به خرج داد و كار كرد و كار كرد.
برگرديم به«يرواند اتيان» كه نويسنده مورد علاقه خود من هم هست. اتيان هم دررمان«رفيق پانچوني» و هم «سالهاي نفرين شده»، نوعي نگاه تاريخي هم دارد و اين تاريخ معمولا به جنگهاي جهاني و عقبگردهاي ملهم از حكومت كمونيستها پهلو ميزند. منظورم اين است كه اتيان هم درمقام رماننويس حضور موثري دارد و هم تاريخنگاري برجسته است. به نظر شما اين تاكيد بر وجوه تاريخي ريشه در چه عواملي دارد؟
خيلي خوشحالم كه اين بخت نصيب من شد تا اُتيان را براي نخستينبار به خواننده فارسيزبان معرفي كنم. از اُتيان تاكنون سه كتاب «رفيق پانجوني» «زن رييس شوراي محله» و «سالهاي نفرين شده» را ترجمه كردهام كه دو كتاب نخست توسط نشر افق چاپ شده است و سومي توسط نشر افراز. اُتيان در سالهاي نخست جنگ جهاني اول و در دوران نسلكشي ارمنيان توسط دولت عثماني تركيه حدود چهار سال در تبعيد و مهاجرت بوده و طبيعي است نويسندهاي كه خود روزنامهنگار هم بوده نگاه تاريخي داشته باشد. «سالهاي نفرين شده» از اين لحاظ در نوع خود بيهمتا است چون همه وقايع را اُتيان صادقانه نوشته. اگر ترك خوبي بوده كه بوده و به ارمنيها كمك كرده از او هم ياد كرده و اگر ارمني خائني نيز بوده، كه بوده، از او هم حرف زده. يك نويسنده وقتي كه يك و نيم ميليون نفر از ملتش را قتلعام ميكنند و خود نيز رنج تبعيد و آزار و اذيت را تجربه ميكند، نميتواند نسبت به تاريخ ملتش بيتفاوت باشد. اُتيان جنگ جهاني ديده، نسلكشي ملتش را شاهد بوده و نميتوانست بر جنبه تاريخي دوران خويش تاكيد نداشته باشد.
گورگن خانجيان از نويسندگاني است كه شما معرفي كردهايد و من هنوز موفق به خواندن كتابش نشدهام. از خانجيان و جهان داستانياش بگوييد.
گورگِن خانجيان از نويسندگان معاصر ارمني است كه تاكنون دو نمايشنامه و يك مجموعه داستان كوتاه از او ترجمه كردهام كه چاپ شدهاند. داستانهاي او فضاي خاصي دارند؛ فضايي پر رمز و راز كه خواننده را به ياد كافكا مياندازد. او نمايشنامههاي بسيار خوبي دارد و اهالي تئاتر ارمنستان بيصبرانه منتظر اجراي آثار او هستند. كتاب «دخترك، ساعت ساز و من» كه مجموعه داستان است نيز در فضايي ميگذرد كه با وجود باورپذير نبودن بسيار باورپذير هستند. داستانهاي او را نميتواني تا تمامشان نكني، كنار بگذاري.
ارمنستان در دوران شوروي در همه زمينههاي اقتصادي و فرهنگي و هنري و ادبي رشد بالنده داشته. بله، البته كه كمبودها و محدوديتهايي هم داشته ولي باز تاكيد ميكنم ارمنستان شوروي رشد بالندهاي داشته و اين را حزب ارمني مخالف شوروي هم انكار نميكند.
آنقدر تبليغات منفي عليه شوروي زياد بوده كه متاسفانه خيليها متاثر از آن تبليغات، ديد درستي به جامعه شوروي ندارند. در ارمنستان شوروي تيراژ كتاب پنجاه هزار و هفتاد هزار بوده است. فكر ميكنم براي يك كشوري كه سه ميليون جمعيت داشت تيراژ قابل توجهي بوده.
بايد بگويم كه «زندگي بر شاهراه قديم رُم» توتوونتس يك چيز ديگر است. خيلي خوشحالم كه اين كتاب را ترجمه كردهام.
از نويسندگان ديگر ارمنستان كه كارهايشان به فارسي ترجمه نشده بگوييد و اينكه چه برنامهاي براي اين كار داريد؟
نويسندگان بيشماري هستند كه كارهايشان ترجمه نشده و قابليت ترجمه را دارند از جمله نلي شاهنظريان، سوسانا هاروتيونيان، هويك يرانيان، آغاسي آيوازيان، استپان زوريان، آلكساندر شيروانزاده، يقيشه چارنتس، باروير سواك، آوديك ايساهاكيان، گورگن ماهاري، نارينه كرويان، آناهيد توپچيان، و... كه اميدوارم نسل جوان به آنها بپردازد. خودم در حال حاضر مشغول ويرايش كتاب «باورها، اساطير و افسانههاي ارمني» هستم كه چند سال قبل ترجمه كرده بودم. بعد از آن هم خدا بزرگ است.
پيشنهادتان براي بهتر شدن و تبادل فرهنگي ميان دو كشور چيست؟
با اينكه حالا ديگر با لطف وجود فضاي مجازي ارتباطات آسانتر شده است، اما ارتباط مستقيم تاثير بسزايي دارد. ميتوان شبهاي شعر و داستانخواني در هر دو كشور برگزار كرد. ميتوان راهكارهايي تدارك ديد كه نويسندگان و شعراي هر دو كشور با يكديگر ديدار داشته باشند و تبادل نظر كنند. ميتوان هفته نمايش فيلم برگزار كرد، ميتوان سريالهاي خانوادگي ايراني را در اختيار ارمنستان قرار داد تا بعد از دوبله نمايش داده شوند و همه اينها يعني سرمايهگذاري در اين حوزه.
و حرف آخر
در پايان مايلم يادي كنم از احمد نوريزاده كه به حق زحمت زيادي براي شناساندن ادبيات و به خصوص شعر ارمني كشيده است. زماني كه صحبت از ادبيات ارمني به ميان ميآيد از احمد نوريزاده ياد نكردن ناجوانمردانه است. مايلم از دكتر آندرانيك سيمونيان كه وقت و بيوقت مزاحمش ميشوم و با راهنماييهاي خود بنده را سرافراز ميكند سپاسگزاري كنم. همچنين از موسِس كشيشيان كه كتابهاي بنده را در تلگرام هفتهنامه «آراكس» منعكس و معرفي ميكند، سپاسگزاري ميكنم. همچنين از شما سپاسگزارم كه به ادبيات ارمني اهميت ميدهيد و اين امكان را فراهم آورديد تا در اين زمينه گفتوگويي داشته باشيم. موفق و سر بلند باشيد.