سید احمد مدقق متولد ۱۳۶۴ قم، داستاننویس و فیلمنامهنویس افغانستانی ساکن ایران و دانشآموخته کارشناسی ارشد فقه و اصول است. اولین رمان بلند او به نام آوازهای روسی در یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد شایسته تحسین شناخته شد. این رمان تاکنون به زبانهای عربی، صربی و ترکی در حال ترجمه است. رمان وی همچنین برگزیده چهارمین جشنواره هنرهای آسمانی 1394 و داستان کوتاه او برگزیده جشنواره ملی مطبوعات 1393 است. وی از خرداد ۱۳۹۰ تا پاييز ۱۳۹۳ سردبيري ماهنامه «باغ» را برای کودکان و نوجوانان افغانستان را بر عهده داشت. «دختر ترکستانی» دیگر کتاب این نویسنده است. کتاب دختر ترکستانی، مجموعهای از هفت داستان کوتاه عاشقانه است که گاهی رگههایی از مهاجرت در آن به چشم میخورد. تلاشهایی معصومانه که رنج و لذتش در کنار هم ظاهر میشوند و مخاطب را با شخصیتهای سرگردان داستان همراه میسازند. هرکدام از داستانهای این مجموعه نامی دخترانه به خود گرفتهاند که ماجراهایشان در جغرافیای ایران و کابل رخ میدهد و نثر و زبان آن فضایی بومی و اقلیمی گرفته است. قیمت، خجسته، گندم، دختر ترکستانی، شکردخت، حواگل و شکریه به ترتیب داستانهای این مجموعهاند. «آتشگاه»، «نذر حلوای سرخ»، «پروانههای دور چادر» و «فرشتهها زیر باران» عنوان دیگر آثار او هستند. با هم پاسخهای مدقق را میخوانیم:
احمد مدقق را چقدر میشناسید؟ اگر قرار باشد او را در یک جمله معرفی کنید، آن جمله کدام است؟
احمد را نه زیاد و نه کم میشناسم. در سالهای پسین البته شناختم بیشتر شده، چون در معرض کارهای سختتری قرار گرفته. آدمها در بالا و پایین روزگار شناخته میشوند. مدقق هم همینطور. اگر بخواهم او را در یک جمله معرفی کنم: آدمی که دوست دارد عاشقپیشه و جستجوگر باشد.
چه شد که وارد حوزه نوشتن شدید؟ اولین کار جدی شما چه بود؟
نوشتن همیشه برای من جدی و دغدغه بوده است. انزوای ناخواستهای که در دوران کودکی داشتم و دسترسی به کتابخانه پدرم هم بیتأثیر نبود. اولین کار جدی من، اولین داستانی است که نوشتهام؛ اما چیزی از آن یادم نمیآید. مربوط به زمانی است که به دبستان ابتدایی میرفتم. دهه 70 خورشیدی.
زادبوم شما چه تأثیری در کارهای شما داشته است؟
فرهنگ و زادبوم درهمتنیده هستند. دوست دارم به انسان افغانستانی فکر کنم و او را در داستانهای خودم به چالش بکشم. اگر مقصود شما از زادبوم افغانستان است، سایه و ردپایش همیشه در داستانهای من هست. با اینکه متولد ایران هستم اما گریزی از گذشته نیست و نسل قبل از من که متولد افغانستان هستند حتما در هویت و فرهنگ و دیگر جنبههای زندگیام شریک هستند و اگر مقصود شما از زادبوم من، ایران است باید بگویم تا این لحظه توجهم کمتر بوده. ولی دوست دارم ایران و افغانستان در داستانهایم سهم مشترکی داشته باشند.
یک نویسنده و یک داستاننویس چطور و از چه زاویهای سراغ مهاجرت میرود؟
یک داستاننویس درعینحال یک هنرمند هم هست. نگاهش هم به مسئله مهاجرت باید هنری و صدالبته توأم با اندیشه باشد. آسیبی که داستاننویسهای ما به آن دچار هستند این است که به مهاجرت نگاه ژورنالیستی و خبری دارند. یعنی صرفا به بازتابی از اخبار و حوادثی که در فضای مهاجرت برایشان اتفاق افتاده اکتفا میکنند.
ادبیات مهاجرت در زبان فارسی و بهخصوص کارهای معاصر چقدر رشد کرده است؟
اگر کشور افغانستان را در نظر بگیریم، سهم ادبیات داستانی مهاجرت نسبت به کل ادبیات داستانی، سهم پررنگی است. چون در طی سالهایی که به علتهای مختلف از جمله جنگهای داخلی و نابسامانی چیزی به نام ادبیات داستانی وجود نداشت، داستاننویسان مهاجر افغانستانی آثار متعددی خلق کردند. اما اینکه بتوانیم اسمش را بگذاریم ادبیات مهاجرت یا داستان مهاجرت، کمی مشکل است. چون عمده این آثار اگرچه در خارج از افغانستان نوشته و منتشر شدند؛ اما موضوع و فضای داستانها بهتمامی در افغانستان میگذرد و توجهی به کشور میزبان ندارد. بیشتر داستانهایی که نویسندگان جوان افغانستانی در ایران نوشتهاند از این جنس است. داستانهایی که موضوع و فضایش در افغانستان است. حتی میشود اسمش را گذاشت: ادبیات در مهاجرت
ادبیات تبعید چه تفاوتهایی با ادبیات مهاجرت دارد؟
فکر میکنم ادبیات تبعید زیرمجموعه ادبیات مهاجرت است. اما با این تفاوت که سویههای سیاسی آن پررنگتر از سویههای اجتماعی داستان مهاجرت است.
رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کردهاید؟ چه فرصتهایی با این فضا در اختیار نویسنده قرار میگیرد؟
فضای مجازی، میدان بازی یک داستاننویس به معنای خاص نیست. البته منظورم از فضای مجازی، شبکههای اجتماعی است نه امکانات و سهولتهایی که اینترنت در ارتباطات برای ما ایجاد کرده است. صفحه قبلیام در اینستاگرام را عامدانه حذف کردم. چون به این جمعبندی رسیدم که ضررهایش دارد از فایدههایش بیشتر میشود. از منظر نویسندگی تقریبا هیچ فرصتی در اختیار نویسنده قرار نمیگیرد به جز کارکرد اطلاعرسانی در مورد خودش یا آثارش. احیانا جلساتی که برگزار میشود و ... که اساسا اینها باید بر دوش ناشر باشد
داستاننویسی آیا آموزش دادنی هست؟ استادان شما در داستاننویسی چه کسانی بودهاند؟
مدتی فکر میکردم بله. آموزش دادنی است. بعد به این نتیجه رسیدم که نه. نمیشود آموزش داد. بعدها را نمیدانم؛ ولی در همین لحظه بر این باورم که فراگیری داستان نیازمندیهایی چندوجهی دارد که آموزش به معنای متداول امروزی، یکی از جنبههای آن است؛ ولی همهاش نیست.
دوست دارید شما را یک داستاننویس بشناسند یا فیلمنامهنویس؟ درباره فعالیتهای خود در حوزه فیلمنامه هم توضیح میدهید؟
جنبه هنری در داستاننویسی نسبت به فیلمنامهنویسی پررنگتر و چشمگیرتر است. فیلمنامه بهتنهایی شخصیت مستقلی ندارد و اگر به دست ده کارگردان مختلف داده شود، احتمالا ده تا فیلم مختلف از آن به دست میآید. ولی یک داستان را هر ناشری منتشر کند، همانی است که نویسنده آن را نوشته است. البته من نه در زمینه داستان و نه در فیلمنامه خیلی پرکار نبودهام. در فیلمنامه فقط یک سریال 24 قسمتی دارم به نام سرخسالی که در بستر تاریخ معاصر افغانستان و به واقعهای تاریخی معروف به «قیام چند اول» میپردازد. این قیام در 2 تیرماه 1358 خورشیدی در یکی از محلههای کابل اتفاق افتاده بود.
آثار شما فقط در ایران منتشر شدهاند یا در افغانستان هم به دست مخاطب رسیده است؟ فیلمنامههای شما چطور؟
بیشتر کارهای من در ایران منتشر شده است. بهغیراز یک کار به نام نذر حلوای سرخ که آن هم اساسا نویسندهاش نبودم و فقط تدوین و جمعآوریاش کردم. داستانهایی بود در زمینه عاشورا در افغانستان که بنده دبیری آن را به عهده داشتم. سریال سرخسالی هم تابستان امسال از شبکه سحر افغانستان که متعلق به صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است پخش شد.