مادربزرگ مقام کبابی که بسیار مادرِ بزرگی بود، هر چه داشت و نداشت را در گنجینه کوچکی نهاد و در اتاق تاریکی مخفی کرد و وصیت کرد که گنجینه من باید به نوهام برسد و اصلا کبابی را مادربزرگ برای ایشان انتخاب کرد، چه انتخاب درستی! در آن گنجینه در کنار اموال منقول، کلید یک صندوقچه هم بود. البته بعد از رفتن مادربزرگ تنها همان گنجینه، نصیحتهای مادربزرگانه و همان کلید بود و هر چه گشتند خبری از صندوقچه نشد که نشد! بعدها مقام کبابی به من گفتند که ما هر چه داریم از همان کلید بدون صندوقچه است! و توضیح دادند که چه بسیار کاوش کردهاند تا صندوقچه را پیدا کنند و این باعث شده تا خانه را بهتر بشناسند و چه تعداد صندوقچه ساختهاند تا کلید مناسب آن باشد که چون قفلها را از بیرون خرید میکردند، کلید به آنها نمیخورد؛ ولی در عوض در ساخت صندوقچه به خودکفایی رسیده و مهارتی بس عظیم پیدا کردند. مانند برنج و روغن و شکر در کشور! البته مقام کبابی نگفتند کی و چگونه کبابی شدهاند و آیا آن کلید در کبابی شدن آنها نقشی داشته است یا نه؟ خلاصه برای مقام کبابی حرفها و خاطرههای مادربزرگها نوعی حجت است حتی اگر آن مادربزرگ در هزاران کیلومتر آنطرفتر در کنار ساحل و روی شنهای روان یک خمیازه بلندتر از 3 ثانیه کشیده باشد. به همین منظور جناب کبابی کتاب مهمی در باب تربیت و با عنوان علیه تربیت فرزند به من و بهرسم امانت تقدیم کردند. نویسنده کتاب علاوه بر اینکه روانشناس و فیلسوف هست یک مادربزرگ هم هست. در واقع در تربیت فرزند رویکردی که به طور سنتی به آن فکر میشود این است که برای بچههایمان نجار باشیم. یک نجار یک طرح را از قبل در ذهن خود برای صندلی دارد و شروع میکند آمرانه و سرکوبگرانه و خشن و به هر قیمتی آن را میسازد. اما یک باغبان در مواجهه با باغش اصلا این شکلی نیست. مثلا باغ گیاهان مختلفی دارد که هرکدام به شرایط خاص و منحصربهفرد خودشان نیاز دارند. در واقع درختان مختلف به میزان متفاوتی آبیاری نیاز دارند، جور خاصی هرس کردن نیاز دارند و طوری که باید از آن مراقبت شود با هم فرق میکند؛ درعینحال باغبان چیزی را به باغ تحمیل نمیکند، به گیاهان باغ کمک میکند که رشد پیدا کنند اما میداند هرکدام از این بذرها استعداد خاص خودشان را دارند و در واقع فقط شرایط رشدشان را مهیا میکند. تربیت صحیح فرزندانمان بخشی از مسئولیت ما در جهانی است که در آن زندگی میکنیم. در کتاب علیه تربیت فرزند، آلیسون گوپنیک استدلال میکند که تصویر قرن بیست و یکم والدین و فرزندان کاملا اشتباه است. گوپنیک با مطالعه نحوه تکامل انسان و تحقیقات علمی بسیار مهم خود در مورد نحوه یادگیری کودکان، نشان میدهد که اگرچه مراقبت از کودکان و تربیت آنها بسیار مهم است، اما شکلدادن به آنها برای تبدیل کردن کودکان به آنچه مدنظر والدین است حائز اهمیت نیستند. کودکان برای کثیف کاری و انجام رفتار غیرقابلپیشبینی، بازیگوشی و تخیل ساخته شدهاند. اما این رفتارها ممکن است برای والدین چالش محسوب شود درحالیکه تنها یک تفاوت ساده است.