الف- دسته اول کسانی هستند که تصور میکنند با به قدرت رسیدن مجدد احمدی نژاد در موقعیت ریاستجمهوری، آنان هم به پست و مقامی رسیده و دنیایشان تأمین میشود. سخن با این دسته از هواداران آن است که نه تنها از این تنور نانی برای آنان به عمل نمیآید؛ بلکه با رفتارهای ساختارشکنانه انجام گرفته تاکنون و همچنین رفتارهای مخرب پیشبینیناپذیر در آینده از سوی احمدینژاد، سهم این افراد دقیقاً از دست رفتن همان چیزی است که تصور میکنند با به قدرت رسیدن او نصیبشان میشود!
ب -، اما دسته دوم از گروه دوم، کسانی هستند که بر این تصورند آقای احمدینژاد همچنان یک نیروی انقلابی، ولایی و پیروز خط امام و رهبری است و صادقانه میخواهد به اسلام، انقلاب، کشور، نظام، مردم و رهبری خدمت کند. این گروه که سخن اصلی در این نوشتار با آنان است، تصویر ذهنی از احمدینژاد امروز را، همان تصویر ذهنی سال ۱۳۸۴ میدانند. این گروه فکر میکنند تنها کسی که میتواند به رهبری عزیزمان برای حل مشکلات کشور کمک کرده، امور را اصلاح کند، احمدی نژاد است.
در این سالها، حقیر با افرادی از این گروه در شهرهای مختلف کشور صحبت کرده و بعضاً با استدلالهای آنان در خصوص باور و دلیل اعتمادشان نسبت به رئیسجمهور سابق آشنایی دارم. این گروه میگویند تمام مطالبی که به احمدینژاد و از جمله زاویه داشتن با رهبری حکیم انقلاب اسلامی نسبت میدهند، دروغ است و این دروغها و نسبتهای ناروا را کسانی ساخته و پرداختهاند که با تخریب و منحرف معرفی کردن او، قصد به قدرت رساندن و رئیسجمهور کردن فرد مورد نظر خودشان را داشتند! صادقانه به این عزیزان میگویم، این استدلال به دور از واقعیت بوده و نادرستیاش، با تأمل در بسیاری از سخنان و مواضع سالهای اخیر آقای احمدینژاد (از نیمه دوم دولت ایشان تاکنون) آشکار میشود که شرح کامل آنها مثنوی هفتاد من کاغذ میشود، اما این عزیزان را به تأمل در سه نکته زیر فراخوانده، برای خود و دیگران از درگاه حضرت حق طلب هدایت میکنم:
نکته اول: رهبر معظم انقلاب براساس شناختی که از افراد داشتند، طی نامهای به رئیسجمهور سابق، از ایشان خواستند معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی را منتفی کند. ایشان اگرچه با اکراه این کار را کرد، اما از همان زمان هم با کنایهها به مخالفان مشایی، از جمله رهبری نقد داشت و عملاً در هیئت دولت هم اختیاراتی فراتر از معاون اولی به این یار غار خود داد و هم در سال ۱۳۹۲ برای به ریاستجمهوری رساندنش سنگ تمام گذاشت!
نکته دوم: در سال ۱۳۹۵ رهبر معظم انقلاب در یک دیدار خصوصی از ایشان خواستند از ورود به انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۶ صرف نظر کرده و این انصراف را اعلام کند. وقتی احمدینژاد به سفرهای انتخاباتی خود به استانها ادامه داد، معظمله در ابتدای درس خارج خود در همان سال ۱۳۹۵، با توجه به اینکه اخباری از آن جلسه انتشار یافته بود، آشکارا بیان فرمودند که به ایشان گفته شد آمدن شما برای انتخابات به مصلحت نیست؛ اما احمدینژاد با نامنویسی برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۶، عیار ولایتمداری خود را نشان داد!
نکته سوم: نامهنگاریها و مصاحبهها و تولید کلیپهای این روزها از سوی رئیسجمهور سابق، میتواند بسیار تأملبرانگیز باشد برای کسانی که تصورشان بر انقلابی و ولایی بودن ایشان است.
اشاره به یک مورد برای جویندگان حقیقت کافی است. ایشان در ادامه نامهنگاریها و مصاحبههای هدفمند، با شبکه «الجدید لبنان» که به یک رسانه با مواضع تند علیه «مقاومت» و به ویژه «حزبالله لبنان» شهرت دارد؛ چند روز پیش مصاحبهای کرد و در این مصاحبه، خوراک مورد پسند آمریکاییها، صهیونیستها و تمامی گروههای تروریستی و رسانههای ضد مقاومت را پخت و پز کرد. کسانی که هنوز بر این تصور هستند که احمدینژاد، یک فرد انقلابی، خط امامی، پیرو رهبری، مخالف آمریکا و رژیم صهیونیستی و طرفدار پر و پاقرص مقاومت در منطقه است، در این بخش از مصاحبه وی با شبکه «الجدید لبنان» که خوشحالی جریان ضد مقاومت را به دنبال داشت، تأمل کنند.
وی با اشاره به مسائل منطقه و سوریه میگوید: «مسائل سوریه باید مطابق خواست مردم سوریه پیش برود نه دخالت ایران، حزبالله و دیگر نیروهای نیابتی خارجی.» احمدینژاد در این مصاحبه تلاش میکند مردم سوریه را همان کسانی معرفی کند که در این سالها با دولت سوریه جنگیدهاند؛ در حالی که حضور نیروهای ایرانی و حزبالله در سوریه به دعوت دولت قانونی سوریه، آن هم برای خنثیسازی و شکست بزرگترین توطئه علیه جهان اسلام انجام شد؛ ولی احمدینژاد در این مصاحبه از این حضور با عنوان «دخالت» یاد میکند! نکته قابل توجه اینکه احمدینژادی که در جنگ ۳۳ روزه، در کمک به حزبالله سنگ تمام گذاشت، با آغاز بحران سوریه براساس نقشه آمریکاییـ صهیونیستی، نه تنها هیچ کمکی برای شکست این نقشه نکرد، بلکه همواره در مسیر مبارزه با تروریسم در سوریه سنگاندازی میکرد.
به طور قطع اگر ایران و حزبالله لبنان، به دعوت دولت قانونی سوریه، به جنگ با تروریسم ساخته و پرداخته آمریکاییها، اروپاییها، صهیونیستها و برخی از دولتهای مرتجع عربی منطقه نمیرفت، اکنون از حرم و حریم و امنیت خبری نبود. نباید فراموش کرد این سخن سخنگوی داعش را، که پس از تسلط بر شهر موصل عراق گفت به زودی کربلا، نجف، کاظمین و سامرا با خاک یکسان میشود و آنگاه پس از عراق، نوبت ایران است! نباید فراموش کرد این سخن ترامپ را که گفت؛ داعش را آمریکا ایجاد کرد و ما در این سالها، هفت تریلیون دلار در منطقه خرج کردهایم و هیچ به دست نیاوردهایم! آری اگر ایران و حزبالله به سوریه نمیرفتند، چه بسا اکنون طرح خاورمیانه جدید آمریکا، با تسلط بر کل منطقه و از جمله ایران جامه عمل به خود پوشیده بود.
آمریکاییها شهید سلیمانی را ناجوانمردانه ترور کردند؛ زیرا او را عامل اصلی شکست تمامی طرحهای خود در منطقه ارزیابی کرده بودند؛ اما چرا احمدینژاد امروز در مسیر نادرست حرکت میکند و این گونه آشکارا حتی علیه مقاومت سخن میگوید؛ شاید دهها دلیل داشته باشد؛ اما بدون تردید یکی از دلایلش، جریان پیچیده نفوذ است. مصداق این موضوع مطلب را با توشهای از سردار دلها به پایان میبرم. در ایام دولت دهم، روزی برای سخنرانی به ستاد فرماندهی نیروی قدس سپاه رفته بودم. آن روز، در سالن اجتماعات این نیرو، سیدالشهدای جبهه مقاومت حضور داشت.
توفیق یار شد و کنار او نشستم و دقایقی هم کلام شدیم. از دغدغههایش نسبت به مسائل داخلی کشور و از جمله جریان نفوذ گفت... به اختصار و اشاره بگویم که جملهای قریب به این مضمون گفت: «باید به جد نگران باشیم، وقتی که میبینیم یک پیرزن (همسر دکتر فاطمی)، که خود و فرزندانش وصل به سرویس جاسوسی انگلیس هستند، حالا تا اندرونی نهاد ریاستجمهوری کشورمان نفوذ کرده و به اسناد و مدارک دسترسی پیدا میکنند!»