نسترن فرخه: شکایت هیچکدام از خانوادههای بازمانده یا آسیبدیده معدنجوی طبس تا الان به جایی نرسیده است. حتی با اتمام موج رسانهای از ماجرای معدنجو، مسئول خاصی پیگیر شرایط آنها نشده است. از خانوادهای که پدر به عنوان پشتوانهشان با فراموشی کامل بر روی تخت، زندگی نباتی دارد تا داغ بیپدری که بر دل کودکان قدونیمقد این خانوادهها مانده است. طبق گفتوگوی «شرق» با این خانوادهها، تا این لحظه و پس از چهار ماه، هیچکدام وکیل مدافع برای پیگیری پروندهشان ندارند. این درحالی است که تاکنون هم با وجود پیگیریها، مسئولان معدنجو در برابر این خطای انسانی که منجر به مرگ 53 نفر و مصدومیت تعداد بسیاری کارگر شده، پاسخگو نبودند و برخورد خاص قضائی هم با آنها نشده است. حالا خانوادهها که هرکدام در شهری سکونت دارند، منتظر هستند شکایتهایشان روزی پیگیری شود.
میخواهم همسرم را به بهزیستی ببرم، چون دیگر نمیتوانم
تلفن را برمیدارد. از آن طرف خط نفسزنان سلام من را علیک میگوید. او حالا زنی سیوچندساله است که حادثه معدنجوس طبس زندگیاش را ویران کرده است. همسری که تکیهگاه خانه بوده و حالا با فراموشی کامل و مشکلات متعدد جسمانی، زندگی نباتی دارد و رنج این روزهای اعضای خانه شده است. «مهدی علیزاده» یکی از کارگران 40سالهای بود که بعد از ماجرای معدن طبس، دیگر نه حرف میزند، نه چیزی به خاطر دارد و نه حتی توان انجام شخصیترین کارهایش را دارد. حالا مادر خانه مانده و فرزندان قدونیمقدی که تجربه پدر داشتنشان چندان طولانی نشده است.
همسر مهدی علیزاده از این روزهایش میگوید. از فرط ناتوانی در برابر رسیدگی به همسرش و حمایتهای دولتی و مسئولان معدن که جای خالیاش هر روز در این خانه حس میشود: «خیلی سخت است خانمجان. همسرم دیگر ما را نمیشناسد، باید او را پوشک کنیم و شبها تا صبح آنقدر تکان میخورد که تخت را شکسته است. همسر من جوان 40ساله بود که اینطور شد. الان برای ما ماهی 10 میلیون واریز میکنند که نصف حقوقی است که همسرم به خانه میآورد. هزینه درمان هم با خودمان است و از بیمه تا الان پولی برای ما واریز نشده. در کنارش، هزینه پوشکی که هر هفته میگیریم خیلی زیاد است. ما از معدن برای این بلایی که سرمان آمد شکایت کردیم ولی نمیدانم چرا هنوز کسی رسیدگی نکرده است.
ما وکیل هم نداریم، چون دادستان گفتند دیگر وکیل لازم نیست و این موضوعی است که قانون خودش پیگیری میکند. خیلی سخت میگذرد خانمجان. دکترها میگویند سلولهای مغز همسرم از کار افتاده و معلوم هم نیست که خوب شود. خیلی سخت است. همه کارهای همسرم را تنهایی انجام میدهم. مثلا وقتی همین الان پوشکش را که عوض کردم دقمرگ شدم آنقدر که گریه کردم. با بهزیستی محل زندگی خودمان در خراسان رضوی تماس گرفتم و چند بار حضوری رفتم تا مدتی همسرم را آنجا نگهداری کنند؛ چون تنهایی واقعا نمیتوانم. ولی بعد از چهار ماه هنوز خبری نشده. هر بار هم که پیگیری کردم، گفتند به شما خبر میدهیم. دستتنها ماندهام و هیچ حمایتی هم از ما نشد. همان اول 50 میلیون واریز کردند و تمام. معاون زنان به خانه ما آمد و قول خانه و رسیدگی داد، اما بعد از آن تمام شد و خبری نشد. سه تا بچه دارم که دختر و پسرم ششم و هفتم هستند و الان پسر بزرگم باید کار کند که چند جا رفت از او کارت پایان خدمت خواستند، ولی چون 17 سال دارد نتوانست کار پیدا کند.
الان ما فقط هفتهای دو تا 480 هزار تومان پوشک میخریم. این به غیر از دارو و خوراک مخصوص همسرم است. از مسئولان معدن آمدند خانه ما، میگویند به ایشان رسیدگی کنید و ماهیچه بدهید. این چیزها باید باشد که ما به همسرم بدهیم! وقتی نیست از کجا بیاورم؟ من چندین بار حضوری رفتم بهزیستی و گفتم به خدا در توانم نیست تا از همسرم مراقبت کنم و آنها هر دفعه گفتند با شما تماس میگیریم. همسرم حقش نیست به بهزیستی برود، یک عمر برای ما زحمت کشید و در جوانی این بلا به سرش آمد، ولی واقعا کم آوردم، نمیدانم دیگر چکار کنم. زندگی برای ما سخت شد، این حق همسرم نبود. حال بچهها خوب نیست، مخصوصا دخترم. خیلی سخت است خانمجان». دوست دارد باز هم حرف بزند، بین هر سکوتش، تقلا میکند تا رنج این روزهایش را به تصویر بکشد ولی باید تلفن را قطع کند و ادامه کارهای خانه را از سر بگیرد.
شکایتهای بیپاسخ از مسئولان معدنجوی طبس
پسر «رمضانعلی دهقاننژاد» لحظه به لحظه آن روز را با جزئیات در خاطر دارد. لحظهای که پرستار آب پاکی را روی دستش ریخته که بابا ماندنی نیست. رنج آن روزها، شیونهای مادر در بیمارستان و حالا که چند ماهی است خانه بدون پدر و شکایتهایشان از مسئولان معدن که بیجواب مانده. خودش پشت هم آن روزها را مرور میکند و میگوید: «من در تهران درس میخوانم. روزی که این خبر را شنیدم همه چیز را کنار گذاشتم و راهی طبس شدم.
وقتی رسیدم بابا با پایینترین سطح هوشیاری در کما بود. مادرم و عمههایم شرایط روحی خوبی نداشتند. پرستار به من گفت که پدر دچار مرگ مغزی شدهاند و امیدی به برگشت ایشان نیست. بااینحال بابا را به بیمارستان یزد منتقل کردیم ولی همان روز بابا تمام کرد. فردای آن روز به سردخانه رفتم و کارهای اداری را انجام دادم. همان روز در کلانتری 14 یزد شکایتم از معدن را ثبت کردم. بعد از آنکه به شهر خودمان در خراسان برگشتیم، مراسمهای ختم که تمام شد با مادرم رفتیم و شکایتی هم آنجا مطرح کردیم. اما متأسفانه انگار چند کاغذپاره امضا کردیم.
تا الان از هیچ ارگانی پیگیری صورت نگرفته است. ما هنوز وکیل نداریم و میدانم خانوادههای دیگر هم مشابه ما هستند و وکیلی ندارند. همان ابتدا 200 میلیون به ما دادند که خرج مراسم و هزینه آمبولانس و کفنودفن شد. از برج 10، ماهانه مستمری بابا برای ما پرداخت میشود ولی شما تصور کن که پدر خانواده رفته، بچه مدرسهای هم دارد و با 10 میلیون چطور باید زندگی کرد؟ برای همین 10 میلیون که الان واریز میشود هم ما پیگیری کردیم. در کنارش هنوز دیهای به ما پرداخت نشده و اصلا نمیدانیم چه زمان پرداخت خواهد شد و چه ارگانی این کار را انجام خواهد داد. بیشتر این پدرهایی که فوت شدند، مثل پدر خودم، بچههای کوچک دارند و این دیهها برای آینده آنها خواهد بود. هرچه زودتر این پول را به خانوادهها برسانند بهتر است؛ چون با این گرانی فقط از ارزش پولی که قرار است بدهند کم خواهد شد. پدرهای ما که رفتند و تمام شد».
خانواده داغدار و بدون وکیل مدافع
«سلام، بابای من چند ماه پیش مرده است»؛ این اولین دیالوگ پشت خط تلفن او با من است. صدای پسربچه «ناصر آخوندی»، کارگری که در اوج جوانی به دلیل خطای انسانی مسئولان معدنجو، یک خانواده را بیپدر کرد. با اعتمادبهنفسی شاید در نقش پدرش که حالا دیگر نیست فرومیرود و میگوید که شما هر سؤالی دارید از من بپرسید، من همه چیز را میدانم. هرچند بعد از چند دقیقه سؤالها بیپاسخ میمانند و برای کمک، به من شماره شوهرخالهاش را میدهد که اطلاعات بیشتری از پرونده دادخواهی پدر دارد. با او هم تماس میگیریم، اما ایشان هم اطلاعات چندانی از وضعیت پرونده و ماجرای شکایت از مسئولان معدنجو ندارد. فقط یک چیز را به خوبی میداند، اینکه خانواده آخوندی هم مانند دیگر خانوادهها هیچ وکیلی برای پیگیری و دادخواهی ندارند.
بعد از اتمام این مکالمه، با خانوادهای دیگر تماس میگیرم. «کاظم نخعی»، کارگری 40ساله بود که از خود سه فرزند 14، 12 و سهساله بر جای گذاشت. حالا همسرش مانده و آینده نامعلوم این سه کودک که دیگر پدر نخواهند داشت. عموی این خانواده از شکایتی که همان زمان از مسئولان معدن کردند میگویند که تا الان بیپاسخ مانده است: «به ما گفتند این مسائل چون کار اداری دارد طول خواهد کشید. تا الان دیه هم به خانواده پرداخت نکردند. ما تا الان وکیلی هم نگرفتیم و منتظریم تا خودشان درمورد پرونده به ما اطلاع بدهند».
منبع: sharghdaily-958883