سیده خدیجه حسینی متولد 1369 گرگان و ساکن مشهد، متاهل، دارای سه فرزند و دانش آموخته کاردانی حسابداری است. آثار مکتوب او عبارتند از رمان های «بیراهه ای در شب»، «خاطرات بارانی» ،«عروسک کوکی»، «زنی تنها زیر باران» و «اینجا کسی منتظرم نیست » و مجموعه خاطرات برادر شهیدش سید معصوم حسینی با عنوان «من مثل سلمانم» و زندگی نامه شهیدان سید کریم و سید جواد خوش قلب طوسی به روایت مادر با عنوان «چشم به راه یک رویا». این نویسنده رتبه های مختلفی در مسابقات داستان نویسی چون مسابقات داستان نویسی دفاع مقدس، جشنواره شهید حدادیان، جشنواره نقش آفرینی زن مسلمان ایرانی، جشنواره بانوی هزاره، جشنواره بسیج، جشنواره نفت و گاز آغاجاری، جشنواره شهید حدادیان، جشنواره داستان حماسی و جشنواره یک قدم تا روشنایی را توانسته کسب کند. از این نویسنده کتاب « عاشق ترم کن» که زندگی نامه شهید سید محمد تقی رضوی مبرقع به روایت همسر در دست چاپ است. با هم پاسخ های حسینی را می خوانیم:
*دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود؟ چه کتابهایی در دسترس شما بود؟
دوران کودکی من در شهر گرگان گذشت. بهار و تابستانها میرفتیم به روستای پدریام. روستایی به اسم الارز از توابع بهشهر. روستای سردسیری که خانههایش ایوان داشت و در و پنجرههای چوبی. دورتادورمان درخت سیب بود و بِه و گردو. چشمهای با آب خنک و جادههای سرسبز و کوههای سر به فلک کشیده. کودکیم میان طبیعت گذشت. من خاکها را با دستهایم لمس کردم. هوای بکر کوهستان را نفس کشیدم. برگریزان پاییز و شکوفه زدن درختها و روییدن گلهای بابونه را دیدم. فکر کنم اولین جرقههای نویسندگیام همین جا زده شد. میان گندمزارها! یادم است اولین رمانی که خواندم یازده ساله بودم. رمان خارجی به اسم «نیمه گمشده عشق». از آنجا پای کتاب و رمان به زندگیام باز شد. عین تشنهای که به آب رسیده، میخواندم و میخواندم و سیر نمیشدم. شاید یک کتاب هفتصد صفحهای را سه روزه تمام میکردم. حتی شبهای امتحان، رمان را لای کتاب درسی میگذاشتم و با نور شعله بخاری میخواندمش. خلاصه کلام اینکه کودکی و نوجوانیام با طبیعت گره خورده بود و کتاب.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
بله مطالعه کتاب جزو برنامههای همیشگی و روزمرهام است. حتی اگر شده باشد یک صفحه در روز!
*شده است کتاب هایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟
در تمام این سالها شاید به تعداد انگشتهای دو دستم هم نرسید که کتابی را به پایان نرسانده باشم. هر کتابی که شروع میکردم، تا انتهایش را میخوانم؛ حتی اگر نتوانسته باشم با آن ارتباط بگیرم. چون معتقدم برای نگارش تک تک آن کلمهها وقت و زمان و انرژی گذاشته شده.
*چه الگویی برای مطالعه را پیشنهاد می کنید؟
به نظرم بهترین الگوی مطالعه، در ابتدا مطالعه کتابهای کم حجم است و اینکه همیشه کنار تختمان کتاب مورد علاقهمان باشد. شاید طی روز به خاطر مشغله نشود کتاب خواند ولی چی از این بهتر که هنگام مطالعه کتاب به خواب برویم، نه در حال چک کردن آخرین پیامهای گوشیمان.
*کتاب های تاریخی و به خصوص تاریخ شفاهی و زندگی نامه ها چه جایگاهی در سبد مطالعاتی شما دارند؟
من خودم را محدود نمیکنم که همیشه کتابهایی با موضوعات خاص مطالعه کنم. برای خودم ترتیب دارم. بعد از خواندن رمان حتما سراغ زندگینامه میروم؛ یا اگر کتاب خارجی خواندم حتما بعدش رمان ایرانی مطالعه میکنم. اگر کلاسیک خواندم بار دیگر حتما سراغ کتابی با نثر روانتر میروم.
*مقاومت و پایداری چه سهمی در آثار شما دارند؟ روایت شما از مقاومت چه تفاوتی با دیگر روایت ها دارد؟
دغدغه این روزهای من نوشتن از جنگ، دلاوریها، از خود گذشتگیهای زنان و مردان سرزمینم است. اینکه خواننده جوان دهه هشتاد و نود امروزی بداند این انقلاب، این کشور چه روزهای پرتلاطمی را پشت سر گذاشته که امروزه به اینجا رسیده. جنگ هشت ساله ایران و عراق فقط خط مقدم نبود. روایت من از جنگ زنانه است. مادرانی که از پاره دلشان گذشتند. از تک فرزندشان! از زنانی که با وجود چند فرزند قد و نیم قد و هزار مشکل و ریز و درشت اما باز هم خودشان همسرانشان را میفرستادند جنگ. زنانی که پا به پای شوهرانشان زیر بارانی از گلوله و تیر و ترکش ماندند. زنانی که پشت جبهه کلاه و شال گردن بافتند. غذا پختند. برای رزمندهها ملافه و لباس خونی شستند. جنگ چهره زنان هم دارد.
*شهدا در مجموعه داستان های شما چه جایگاهی دارند؟ سیمای شهیدانی که در کارهای شما دیده می شوند بیشتر زمینی و نزدیک به ما هستند و یا آسمانی و اسطوره ای و دور از ما؟
شهدا در کتابهای من انسانهایی هستند مثل بقیه. دلبستگی دارند. دغدغه دارند. زن و فرزند دارند. عاشق میشوند. دل میبندند اما با میل خودشان همه چیز را رها میکنند و میروند؛ چون دنبال اهداف ارزشمندتری هستند. برای مثال در آخرین کتابی که نوشتهام «عاشقترم کن زندگینامه شهید تقی مبرقع رضوی؛ از جهادگران خراسان رضوی» آقا تقی موقع شهادت ابتدا اشهدش را خواند و بعد سه بار اسم فرزندش را به زبان آورد و سپس به شهادت رسید. این یعنی دلبستگیاش را میگذارد و میرود. یا سید کریم خوش قلب طوسی در کتاب «چشم به راه یک رویا» که سال قبل به چاپ رسید. این شهید بزرگوار همیشه بهترین لباسهایش را میپوشید. به موهایش میرسید. عاشق ورزش و شکلات بود. این شهدا علایقی مثل همه ما انسانها داشتند اما راه و روش دل کندن را بلد بودند.
*اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟از فرهنگ و ادبیات عامه چقدر در آفرینش کارهایتان استفاده می کنید؟
اگر قصد نوشتن زندگینامه را داشته باشم، سعی میکنم سوژهای انتخاب کنم که تجربه زیست در آن اقلیم را داشته باشم؛ چون فرهنگ، رسم و رسومات، لهجه و گویش و... میتواند به زیباسازی کتاب کمک کند. اگر هم قصد نوشتن رمان را داشته باشم باز هم سوژههایم را در موقعیتی قرار میدهم که حتما از قبل با آن محیط آشنا باشم. البته داستانهای کوتاه زیادی از جنگ نوشتهام، از جنوبیهای عزیز، از اروند و کارونی که ندیدهام، از زندگی در شرایط جنگ که هیچ وقت تجربهاش نکردم اما حتما قبلش تحقیقات لازم را انجام میدهم و بعد شروع میکنم به نوشتن.
*برای نوشتن داستان چقدر پژوهش انجام می دهید؟ چرا؟
بسیار زیاد! نگارش یک کتاب؛ مخصوصا اگر زندگینامه یا روایت داستانی باشد نیاز مبرم و حیاتی دارد به پژوهش. درباره شهری که از آن مینویسیم. خیابان و محلهها. لهجه! جغرافیای آن منطقه. تاریخ و سیاست و عقاید مذهبیشان و حتی غذایی که میخورند. بدون پژوهش نمیشود سمت نوشتن رفت. اگر هم اثری به چاپ برسد جای خالیهای زیاد در آن پیدا میشود که از چشم خواننده دور نمیماند.
*اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از نوشته های خودتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است؟
رفتن پسرهایم درد داشت. دردی شبیه درد زخم. تا میخواست این زخم جوش بخورد، یکی دیگر از بچههایم میرفت جبهه و زخمم سر باز میکرد. آدم فکرش را که میکند میبیند کار راحتی است؛ اما به نظرم سختترین کار دنیا این است که مادری بچهاش را از زیر قرآن رد کند و بفرستد وسط معرکه، آن هم با لبخند اما این کار را کردم. درست مثل دفعات قبل قرآن را گرفتم و جواد سه بار از زیرش رد شد.
*هم اکنون مشغول نوشتن چه کاری هستید؟
این روزها نگارش زندگینامه شهید سید علی سجادی سیرت را به پایان رساندهام و در حال بازخوانی کتاب میباشم تا انشاالله برود برای چاپ.