در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟
در كنار نوازندگي قانون و پس از انتشار آلبومم، هماكنون در حال تاليف كتابي براي ساز قانون هستم كه شامل نت هاي قطعات و تصانيف تنظيم شده من و اساتيد قانوننوازي ايران ميشود كه به همراه آن اتودهاي تمريني براي هنرجويان ساز قانون نيز تنظيم كردهام، همچنين در حال پژوهش و تحقيق براي بهينهسازي توليد ساز قانون ايراني با دو تن از سازگران مطرح هستم. جداي از اين موارد مدتي است كه مشغول طراحي سازي با نام «چنگ كودك» و پژوهش روي آنم تا بتوان از آن به عنوان جايگزيني براي «بلز» استفاده كرد. هنرجويان كودك در ايران سالهاي سال است كه موسيقي را با ساز فلزي غير ايراني آموزش ميبينند كه صداي نسبتا آزاردهنده و بهشدت قوياي دارد و در موارد بسياري نتيجه مثبتي هم حاصل نميشود. اما «چنگكودك» جداي از آنكه كاملا ايراني است از صداي بسيار خوشايندي نيز برخوردار خواهد بود كه به دليل سادگي در نواختن، كودك را به موسيقي علاقهمند ميكند. در اين راه كودك ميآموزد چگونه براي ساز احترام قائل شود و به آن فراتر از يك اسباب بازي كودكانه توجه كند. گرچه عملي شدن اين مهم، زمانبر بوده و نيازمند فكر، پژوهش و تحقيق فراوان است.
ساز ابتدايي شما سنتور بوده و سپس در هنرستان موسيقي قانون را به عنوان ساز تخصصي خود برگزيديد، با توجه به شباهت نسبي ظاهري در اين دو ساز، آيا قانون و سنتور شباهتهاي ديگري نيز با يكديگر دارند ؟
استاد دهلوي و خانم اصلاني همسايه ديوار به ديوار خانه ما بودند، از طرفي به دليل اينكه آشنايي چنداني با مربيان قانون نداشتم، موسيقي را در ابتدا با سازسنتور آغاز كردم، اما بعد از ورود به هنرستان موسيقي، قانون را به عنوان ساز اصلي خود انتخاب كردم، سنتور و قانون شباهت چنداني با يكديگر ندارند، حتي شيوه نوازندگي آنها نيز متفاوت است، تنها شباهت اين دو از لحاظ ظاهري است.
با وجود اينكه قانون صداي سحرانگيزي دارد اما از اقبال كمتري در ميان علاقهمندان برخوردار است، دليل اين عدم علاقهمندي چيست؟
نميتوان نام آن را عدم علاقهمندي گذاشت. علاوه بر اينكه قانون از جمله سازهايي است كه يادگيري آن نسبتا دشوار است، چند دليل براي مهجور ماندنش وجود دارد؛ نخست اينكه پس از حرام اعلام كردن موسيقي در صفويه، اين ساز به دليل حجم بزرگ و همچنين تعيين مجازات اعدام براي نوازندگان و حملكنندگانش، از سازهايي بود كه از ايران خارج شد. از طرفي زماني كه قانون در دوره قاجار وارد ايران شد، سازهايي همچون سنتور، تار و كمانچه بسيار مرسوم بودند و قانون جايگاه قبلي خود را از دست داده بود. از نظر فني نيز بايد در نظر داشت كه اين ساز، حساس و سخت كوك است كه عدم مراقبت از آن ممكن است ظرف مدت كوتاهي باعث از هم پاشيدگياش شود. جدا از حمل و نقل دشوار، سازِ گران قيمتي است كه بسياري از خانوادهها استطاعت مالي براي خريد آن را ندارند، در برخي مناطق نيز به دليل جغرافياي خاص آن منطقه كوك ساز به خوبي حفظ نميشود. با اين حال معتقدم اگر سازگران و دلالان، قيمت «قانون» را بالا نبرند و مردم استطاعت مالي براي خريد ساز داشته باشند، «قانون» تا ١٠ سال آينده جا افتادهتر شده و نوازندههاي بيشتري به جامعه هنري تحويل داده ميشوند. كمااينكه به دليل خاصيت ساز «قانون» كه يك ساز هارمونيك- ملوديك است، همين حالا هم در بسياري از اركسترها به عنوان ساز مضرابي از آن استفاده ميكنند.
ساز قانون انواع مختلفي دارد كه با توجه به منطقه جغرافيايي نوازندگان آن در دنيا دچار تغييرات اساسي شده است. آيا نمونه ايراني اين ساز هم متناسب با دستگاههاي موسيقي- ايراني توليد شده است؟
«قانون» در كشورهاي مختلف به لحاظ جغرافيايي، نوع موسيقي و شيوه نوازندگي داراي تفاوتهاي بسيار است. در كشورهايي مثل تركيه به علت مرطوب بودن هوا و ماهيت ساز، از پلياستر به عنوان پوشش روي بدنه چوبي استفاده ميشود در حالي كه به دليل جغرافياي كشور ما، سازندگان ساز از لاك و الكل به جاي پلياستر استفاده ميكنند عملكرد اين دو متريال بسيار متفاوت است، استفاده از پلياستر در سازها باعث ميشود تا صداي ساز، تيزتر شود در حالي كه سازهاي لاك الكلي از صداي پختهتر و اصطلاحا چوبيتري برخوردارند. به لحاظ ماهيت موسيقايي نيز سازهاي ترك، براي نواختن در موسيقي ايراني مناسب نيستند زيرا داراي يك هشتم پرده بوده و نوازنده ايراني در هنگام استفاده از آن به جاي ربع پرده ايراني، از ربع ربع پرده عثماني استفاده ميكند از اين رو قطعاتي كه با اين سازها در دستگاه موسيقي ايراني نواخته ميشوند با قطعات نواخته شده سازهايي مثل تار يا سهتار بسيار متفاوت هستند. در قانونهاي ديگري نيز همچون «آذري، ارمني» يك دوم پرده و قانونهاي عربي تا دوازده پردهگردان وجود دارد. با اين تفاسير اخيرا مد شده كه نوازندگان از قانونهاي ساخت تركيه استفاده ميكنند و معتقدند كه خوش كوكتر است، در حالي كه نوع پردهبندي موسيقي آنها با پردهبندي ما كاملا متفاوت است! اگرچه نميتوان منكر اين مساله شد كه سازهاي عثماني- به دليل سابقه ٥٠٠ ساله در نواختن قانون- خوش سونوريته هستند اما حمايت از صنعت ايراني براي رسيدن به يك ساز ايدهآل با ساختار و پردهبندي موسيقي ايراني بسيار لازم است. اين را هم نبايد فراموش كرد كه هميشه در ايران مرغ همسايه غاز است! كشورهاي ديگر هميشه به موسيقي دستگاهي و مقامي خود پايبندند اما ما طبق يك عادت هميشگي زماني گرفتار غربزدگي بودهايم و حالا تركيه زده شدهايم.
با اين حساب واردات ساز قانون لطمه بسياري به بخش سازگري وارد كرده است. آيا حجم استفاده از سازهاي وارداتي به دليل عدم كيفيت سازهاي ايراني است؟
بله، لطمه بسياري وارد كرده و حدود دو سال است كه شدت بيشتري هم يافته است. متاسفانه واردات ساز قانون از تركيه به ايران جداي از لطمات مالي، به لحاظ فرهنگي نيز تاثيرات مخربي داشته، اما تاسفبار اين است كه اين افراد بيكيفيتترين سازهاي ترك را با قيمتهاي بسيار بالا ميفروشند و حتي سازهاي باكيفيتي هم وارد نميكنند. سوال من اين است كه مگر تركيه از كدام تكنولوژي استفاده ميكند كه ما قادر به انجام آن نيستيم؟ كيفيت توليدات دستي در ايران بسيار بالاتر از كشورهايي چون تركيه است به همين دليل من سعي كردهام حتيالامكان از توليدات اين مملكت استفاده كنم تا اشتغالزايي هم ايجاد كنم. كيفيت سازهاي ايراني روز به روز ايدهآلتر ميشود و با كمك اساتيد اهل فن بهتر هم خواهد شد. قطعا تعامل بين نوازندگان و سازندگان سازهاي ايراني در جهت بهبود كيفيت سازها، اتفاقات خوبي را در اين حوزه رقم خواهد زد.
بسياري از مردم قانون را سازي زنانه ميدانند. آيا حقيقتا اين گونه است؟
اينطور نيست؛ كمااينكه در كشورهاي عربزبان، تركزبان و كشور خودمان، مردان بسياري قانون مينوازند.
اما در سالهاي اخير آمار خانمهاي نوازنده قانون به نسبت سالهاي گذشته افزايش بيشتري داشته كه گاهي هم با انتقاداتي درباره نحوه ارايه هنرشان مواجه بودهاند. استنباط شما به عنوان بانويي كه سالها است در اين حوزه به فعاليت حرفهاي مشغول هستيد، چيست؟ آيا با افزايش كميت فعالان زن در حوزه موسيقي كيفيت كار آنها نيز افزايش يافته است؟
باعث خوشحالي و مباهات است كه بانوان در عرصه موسيقي فعاليت ميكنند؛ ضمن اينكه فضاي مجازي هم به اين مساله بسيار كمك كرده است. من شخصا از حضور بانوان هنرمند بسيار خوشحالم اما در مورد كيفيت كارها بايد گفت زماني كه چيزي قانوني نيست، عملا نميتوان انتظار نظارت بر آن را هم داشت چنان كه هر هنرجوي تازه كاري با ورود به فضاي مجازي و يك دقيقه اجراي نصفه نيمه، تبديل به سلبريتي ميشود. قانوني شدن اين قضيه كمك بسياري به ساماندهي و بهبود كيفيت هنري زنان موزيسين خواهد كرد.
با اين حال اخيرا افراد بسياري در فضاي مجازي به واسطه ابزارهاي بصري و غيرهنري علاقهمندان ناآگاه را به سمت خود جذب ميكنند. چنين برخوردهايي چه تبعاتي براي هنر دارد؟
بهشدت مخرب است. حضور چنين افرادي در فضاي مجازي باعث ميشود عدهاي كه سررشتهاي از موسيقي ندارند با اين تصور كه او در ارايه هنر فردي ماهر است، از وي به عنوان كاريزما و الگوي هنري خود استفاده كنند در حالي كه ممكن است سطح هنري اين افراد پايينتر از يك نوازنده عادي باشد. متاسفانه ما هيچ چارچوب تعريف شدهاي براي فعاليت در دنياي مجازي نداريم. به عنوان نمونه خانم يا آقايي كه هنر چنداني ندارد صدها هزار فالوور دارند كه بنا به دلايلي بيش از يك نوازنده و استاد بزرگ ديده شدهاند! اما تعداد مخاطبين هنرمندان بزرگ ممكن است حتي يك دهم آنها هم نباشد؛ گرچه اين فالوورها و كلا فضاي مجازي معياري بر خوب و بد بودن افراد نيست. نكته ديگري كه لازم است ذكر كنم اين است كه اخيرا افراد بسياري را مشاهده كردهام كه در فضاي مجازي خود را متخصص همه امور معرفي كردهاند، اين توهم كه افراد با چند جلسه آموزش در يك رشته، خود را استاد ميدانند از آفتهاي فضاي مجازي است و انتقاد جدي به آن دارم. من پس از فعاليت در حوزه موسيقي به طور جدي وارد حوزه فيلمنامهنويسي شدم و پس از شاگردي در محضر استاد ناصر تقوايي، چند كار سينمايي نيز انجام دادم، اما هيچگاه در پروفايلم، خود را فيلمنامهنويس يا سينماگر معرفي نكردم به اين دليل كه تخصص اصلي بنده موسيقي است. در حوزه موسيقي نيز همينطور است. بارها ديدهام كه هر هنرجوي ناپختهاي، در بيوگرافياش خود را Artist يا Musician يا در فاجعه بارترين حالت Music Composer معرفي كرده است. مگر ميشود نوازنده كم تجربهاي كه هنوز راههاي طي شدهاش در عالم هنر به نيمه نرسيده، با چند عكس و همراهي با يك ساز تبديل به آرتيست و موزيسين و آهنگساز شود؟ موزيسين معنا دارد، موزيسين يعني هنرمندي كه به مجموعهاي از علوم موسيقي اشراف كامل دارد. نميتوان هر كسي كه نوازنده يك ساز شد را موزيسين ناميد.
خود شما جزو هنرمنداني هستيد كه آثارتان در فضاي مجازي مورد توجه قرار گرفته و دنبالكنندگان موسيقي ايراني، نمونههاي بسياري از اجراهاي شما را از اين طريق ديدهاند. شهرت كنوني شما تا چه اندازه مديون اين محيط است و اصولا آيا اين فضا ميتواند به عنوان محلي مناسب براي ارايه آثار هنري محسوب شود؟
من اين ديده شدن را بيشتر مديون فعاليتم بر روي دو ساز ناشناخته و مهجور «قانون» و «چنگ» هستم. از طرفي سعي كردم در آثارم نگاه به روزتري در چارچوب معيارهاي تعريف شده براي موسيقي ايراني داشته باشم تا بتوانم با مخاطبين جوان ارتباط مناسب برقراركنم. البته نبايد از تاثير فضاي مجازي در بالا رفتن ميزان فروش آلبومم نيز غافل شد. گرچه هميشه سعي كردهام از شو و نمايش اضافه پرهيز كنم و تمام تلاشم اين بوده كه فعاليتم در فضاي مجازي، بر اساس آن چيزي باشد كه طي اين سالها براي به دست آوردنش متحمل مشقات زيادي شدهام و در وراي آن انديشههايم را ارايه دادهام.
شما در آلبوم «قانون بيقانون»، از سازهايي نظير پركاشن و كاخن نيز بهره بردهايد. به نظر شما آيا وارد كردن سازهاي غربي به موسيقي ايراني ضرورتي دارد؟ و آيا اين تركيب ميتواند همگن باشد؟
البته من در برخي از قطعات براي تناقض از كاخن استفاده كردهام زيرا از ريتم خاصي برخوردار است و آكسانگذاري آن قطعه اينچنين ايجاب ميكرد. ريتم برخي قطعات قابليت استفاده از سازهاي ريتميك موسيقي ايراني را ندارند و نميتوان از سازهايي مثل تمبك استفاده كرد، در حالي كه در قطعات ديگرم همچون «چهار مضراب نوا» از تمبك استفاده كردم. با اين حال معتقدم اگر هر سازي را در جاي خود استفاده كنيم ميشود تركيبي همگن به وجود ميآورد. اصولا تعصب بيهوده ندارم.
اين روزها برخي آهنگسازان با افزودن سازهاي غربي و افزايش ريتم موسيقي، قطعهاي توليد ميكنند كه مورد انتقاد اهالي موسيقي نيز قرار ميگيرد. تا چه حد به نوآوري در موسيقي ايراني اعتقاد داريد؟ و آياآن را تحت چارچوبهاي خاصي ميدانيد؟
با وجود تعصب خاصي كه نسبت به موسيقي اصيل دارم با نوآوري نيز بسيار موافقم، اما بايد در نظر داشت كه موسيقيدانان هر كشوري، به موسيقي كلاسيكشان وقوف كامل دارند. موسيقيدان ايراني هم قبل از اينكه دست به نوآوري بزنند بايد دستگاههاي موسيقي ايراني را بدانند و به چند و چون فرمها كاملا مسلط باشند در كنار اين تسلط ميتوان ديدگاه نوآورانه و جهاني هم داشت. موسيقي هم مانند ساير هنرها است و نميتوان برايش مرزي تعريف كرد. موزيسين ايراني ميتواند با اعمال تغييرات نامحسوس و بجا اثر خويش را به گوش جهانيان برساند؛ كاري كه جناب كلهر با موسيقي ايراني انجام داد. ناگفته نماند مردم از موسيقي صرفا سنتي خسته شدهاند، حتي من نيز گاهي موسيقي پاپ خوب، جز يا راك گوش ميكنم و زماني كه تصميم دارم به موسيقي ايراني گوش كنم به سراغ آثار مشكاتيان و عليزاده ميروم. به اين دليل كه اين افراد با شناخت كامل از موسيقي ايراني نوآوريهايي در اين حوزه انجام دادهاند. ما نميتوانيم در جذب جوانان به موسيقي ايراني نگاه قهرآميز و سلبي داشته باشيم، بايد طرحي نو در انداخت.
موزيسينهاي بسياري به موسيقي ايراني اشراف كامل دارند اما گاهي قطعاتي منتشر ميكنند كه شائبه سوءاستفاده از ناآگاهي مخاطبان را در پي دارد. به عبارت ديگر اين افراد به جاي جذب مخاطب به سوي موسيقي ايراني، ذائقه خود را به اندازه سليقه مخاطبان تنزل ميدهند.
اخيرا عدهاي معتقدند براي نواختن قانون و ساير سازها، نيازي به يادگيري هفت دستگاه موسيقي نيست كه تفكر بسيار اشتباهي است. از نظر من هر نوازنده موسيقي ايراني بايد تسلط كافي به هفت دستگاه موسيقي داشته باشد كه در نوآوري هم تاثير مستقيم خواهد داشت. افرادي مثل مشكاتيان و عليزاده در عين حال كه نوآور بودند در آثارشان از گوشههاي موسيقي ايراني هم استفاده كرده و گاهي نام قطعاتشان را هم از اين گوشهها وام گرفتهاند مثل «نهفت» يا «بيداد». جامعه ما تشنه موسيقي است اما ما دهه شصتيها به دليل سختيهايي كه در زندگي كشيدهايم خاطره خوبي از موسيقي نداريم با اين حال استاد عليزاده موفق بود و توانست به قلب جوانها نفوذ كند چرا كه ساختار و بافت قديمي را از تصانيفش برداشت؛ منظور از نوآوري اين است.
كارنامه هنري اين بزرگان كاملا مشخص است اما نوآوري در حال حاضر به اضافه كردن سازهاي غربي به اركستراسيون ايراني و تكان دادن بيش از اندازه سر و بدن ختم ميشود. حتي ملوديها هم ديگر ساختار ايراني را ندارند؛ ضمن اينكه شنوندههاي آثار استاد عليزاده با موسيقي خوب آشنا بودند. آيا ميتوان روي سليقه مخاطب به عنوان يك نگاه فني حساب باز كرد؟
نخست آنكه سليقه امري انتزاعي است. يك ايراني ممكن است به تابلوي پيكاسو علاقهمند باشد و يك ايتاليايي مينياتور ايراني را بپسندد. در هنر تفكيك سليقه وجود ندارد اما «اكت» يا حركت بدن اگر به صورت اصولي باشد جزيي از نوازندگي است و باعث انتقال احساس نوازنده به مخاطب ميشود. ممكن است نوازنده يك ملودي غمگين بنوازد و چهرهاش به طور ناخواسته تغيير كند. گرچه بايد در نظر داشت كه هرچيزي در حد متعادل و نرمال قابل قبول است. متاسفانه ما هميشه وراي مدرنيسم حركت كرده و تعادل را حفظ نميكنيم. گاهي خشك و بدون انتقال حس ساز ميزنيم و گاهي آن قدر غلو ميكنيم كه حتي نميتوان نوازنده را نگاه كرد. از طرفي متاسفانه سليقه مخاطبان عام ما بسيار نازل شده، زماني كه كنسرت خواننده پاپ با فالشخوانيهاي مكرر كه فاقد ملودي و ريتم قوي است در كمتر از چند دقيقه «سولد اوت» ميشود نبايد از سليقه هنري در جامعه حرف زد يا زماني كه موزيسينهاي ما آلبوم موسيقي پاپ را با نام كلاسيك و اصيل به مخاطب قالب ميكنند و جشنواره موسيقي هم براي آن آلبوم جوايز موسيقي دستگاهي، مردمي و تلفيقي ميدهد، انتظار تشخيص سبك موسيقي و سطح سليقه موسيقايي توسط مخاطب، بيشتر شبيه به يك طنز است.
شما جز در نوازندگي ساز قانون، در نواختن ساز چنگ هم تبحر ويژهاي داريد و روي اين ساز پژوهشهايي نيز انجام دادهايد؛ از جمله چنگ ايراني ارجان. با وجود نوپا بودن سازهاي باستاني احيا شده آيا آموزش اين قبيل سازها ميتواند اصولي باشد؟
ساز قانون در قديمالايام به صورت عمودي نواخته ميشد و به همان دليل جزو دسته سازهاي چنگ محسوب ميشود كه حدودا از دوره فارابي به شكل كنوني درآمده و به صورت افقي نواخته ميشود. اين قرابت و همچنين علاقه من به تاريخ باعث شد به اين ساز علاقهمند شوم. مسلما تفاوتهايي ميان «هارپ» و «چنگ ارجان» (با ٣٤٠٠ سال قدمت)، «چنگ ميان رودان» (با ٤٧٠٠ سال قدمت) يا «چنگ ايلامي» (با ٤٠٠٠ سال قدمت) به لحاظ تكنيكي، ساختار و كيفيت وجود دارد و با يكديگر قابل مقايسه وحتي قابل رقابت هم نيستند اما آنچه در اين سالها باعث جذب علاقهمندان شده، صدا و سونوريته تازه و خاص اين سازهاست كه اگر آهنگسازي خوب و انتخاب گام و مقام متناسب با اين سونوريته صورت گيرد ميتواند قابليت جايگزيني شنيداري براي اهالي موسيقي را داشته باشد. در حوزه آموزش نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه آموزش سازهاي باستاني، نيازمند يك متد مدون است كه بايد پس از پژوهشهاي بيشتر تكامل يابد. در غير اين صورت آموزش سازهاي باستاني از روي كتابهاي آموزشي «هارپ» به دليل تفاوت فاحش در اكول و نوع نوازندگي اين سازها كاملا اشتباه است.
آلبوم «قانون بيقانون» در آخرين جشنواره موسيقي فجر كانديداي دريافت جايزه باربد شد اما با اينكه احتمال كسب اين جايزه توسط شما زياد بود از دريافت آن امتناع كرديد. گذشته از حواشي اين ماجرا، برگزاري جشنوارههايي نظير فجر را تا چه حد مفيد ميدانيد ؟
جشنواره فضاي مجازي نيست كه هر تازه از راه رسيدهاي در آن شركت كند، يا اينكه يك نفر به خاطر قطعهاي بارها و بارها تقديرشود. فستيوالها در سراسر دنيا يك معنايي دارند و از اساسنامه از پيش تدوين شدهاي پيروي ميكنند. اصولا برگزاري جشنواره بسيار خوب است و باعث شناخته شدن افرادي ميشود كه امكان ديده شدن ندارند. اصل هم همين است كه صحنهاي براي ارايه هنر افراد مستعد و جوانان ناشناخته وجود داشته باشد نه اينكه محلي براي مطرح شدن كساني باشد كه به اندازه كافي مشهور هستند. جشنواره جاي سلبريتيبازي نيست البته در سالهاي قبل در بخش جنبي اساتيد موسيقي نيز حضور داشتند و از قضا يكي از بخشهاي خوب نيز محسوب ميشد متاسفانه جشنواره ما تبديل به محلي براي درآمدزايي شده در حالي كه برگزاري آن كنشي فرهنگي است كه بودجه آن بايد توسط دولت تامين شود. بارها مشاهده كردهايم كه مسوولان برگزاري، هنرمندان را از شهرستانهاي مختلف دعوت ميكنند و مبلغي كه به آنها ميپردازند معادل هزينه اقامت و اياب و ذهاب آنها هم نيست. در نقطه مقابل سلبريتيهايي را دعوت و ميليونها تومان به آنها پرداخت كردند، به اين دليل كه حضورشان باعث فروش بليت جشنواره شود. به نظر من جايگاهها براي جشنواره امروز جايگاه مناسبي نيست و با تمام احترامي كه به جناب نوربخش قائلم اما فكر ميكنم ايشان هر چه در توان داشتهاند در اين چند سال نشان دادهاند و اكنون كه حال و هواي هنرمندان هم چندان رضايتبخش نيست و اعتراضات بيشماري نيز به عملكرد ايشان وجود دارد، بهتر است حداقل از جشنواره خداحافظي كنند. وضعيت خانه موسيقي به لطف مديريت ايشان به اندازه كافي آشفته است و خواهش ميكنم به جاهاي ديگر دسترسي پيدا نكنند. موسيقي ما نياز به فكري نو و گروهي پوياتر براي اداره جشنواره و نهادي همچون خانه موسيقي دارد. در بيست سالي كه بنده از سال ٧٧ اجراهاي صحنهاي خود را به طور رسمي آغاز كردهام تاكنون، هيچ عايدي از دولت، خانه موسيقي يا جشنواره دريافت نكردهام، در مقابل با هر بار اجراي خارج از كشور احترام، استقبال، حمايت و تقدير بيشتري از من شده و فقط بايد تاسف بخورم براي حال موسيقي كشور و متوليان هنرياش.
صحبت از حمايتهاي دولت براي برگزاري جشنواره موسيقي شد؛ با توجه به درآمدزايي از طريق فروش بليت و دعوت از سلبريتيها در جشنواره موسيقي فجر، نقش دولت را چطور ميبينيد؟
جشنواره ميتواند به صورت دولتي يا خصوصي برگزار شود. مهم آن است كه بودجه سالانهاي به بخش موسيقي اختصاص داده شود كه به كمك آن، هنرمندان مستعد و گمنام هنر خود را عرضه كنند تا بتوانند با حمايت تبديل به سرمايههاي آتي هنر كشور شوند و متقابلا يك سود فرهنگي نيز نصيب دولت شود. نه اينكه با اين بودجه، سلبريتيهاي داخل و خارج كشور را براي پز و نمايش دعوت كنيم و با بليتفروشي بيشتر به فكر درآمدزايي خودمان باشيم. متاسفانه درآمدزايي از طريق جشنواره براي مسوولان، بيش از سود فرهنگي اهميت دارد. معتقدم چه بخش دولتي و چه خصوصي بايد با يك اساسنامه مدون و درست، مسير خود را ادامه دهد؛ كما اينكه ما متوجه تفاوتهاي خصوصي و دولتي در اين جشنواره نشديم! چون هرساله دولت يك فرد مشخص از بخش خصوصي را انتخاب كرده و تمام امور را به ايشان ميسپارد، واقعا نميدانم چه اسمي بايد روي اين جشنواره گذاشت.
با وجود تعصب خاصي كه نسبت به موسيقي اصيل دارم با نوآوري نيز بسيار موافقم، اما بايد در نظر داشت كه موسيقيدانان هر كشوري، به موسيقي كلاسيكشان وقوف كامل دارند. موسيقيدان ايراني هم قبل از اينكه دست به نوآوري بزنند بايد دستگاههاي موسيقي ايراني را بدانند و به چند و چون فرمها كاملا مسلط باشند.
كشورهاي ديگر هميشه به موسيقي دستگاهي و مقامي خود پايبندند اما ما طبق يك عادت هميشگي زماني گرفتار غربزدگي بودهايم و حالا تركيه زده شدهايم.
ما هميشه وراي مدرنيسم حركت كرده و تعادل را حفظ نميكنيم. متاسفانه سليقه مخاطبان عام ما بسيار نازل شده، زماني كه كنسرت خواننده پاپ با فالشخوانيهاي مكرر در كمتر از چند دقيقه «سولد اوت» ميشود نبايد از سليقه هنري در جامعه حرف زد.