این بیانیه که سست از حیث استدلال و لق از بعد ادبی، گواه روشنی بر مرزبندی ذاتی طیف هدف، با ارزشهای اسلامی و انقلابی و ایرانی بود، چند نکته اساسی را به نمایش گذاشت:
سوم: آقای فیلمساز ناشیانه تضاد مشی و ادعای خود را به نمایش میگذارد. اگر آقای فیلمساز نگران مردم ایران و آزرده از جنایت در حق مردم ایران است؛ چرا نسبت به سرنگون شدن هواپیمای ایرباس ایرانی در ۱۲ تیر سال ۱۳۶۷ زبان در قفا کرده است؟ چرا درباره هشت سال دفاع مقدس دیدگاهی منتشر نمیکند؟ اگر مسئله او انسانیت است؛ چرا درباره قتل عام مردم بیدفاع سوریه و افغانستان وکودکان یمنی و... کلامی نگفته و نمیگوید؟... جالب است... ایشان چشم بسته است و انگار که هیچ روی نداده است و روی نمیدهد!
البته آقای فیلمساز نباید هم در بیانیه خود و غیر از آن؛ پیرامون دشمنان واقعی ایران و ایرانی سخن بگوید؛ باید هم جنایتهای استکباریون را در نقاط مختلف دنیا نبیند، چون در غیر این صورت تمام راهها، برای درخشش مصنوعی وی در جشنوارههای رنگارنگ سیاسی دنیا بسته میشود!
چهارم: آقای فیلمساز در بیانیه خود منت گذاشته که در ایران فیلم میسازد و در ایران زندگی میکند در حالی که میتواند در هر کجای دنیا ساکن شود و روزگار سپری کند! بله ایشان میتواند! اما این را هم میداند که به گفته ای: «او قرار نیست در ایران زندگی نکند و فیلم بسازد و جایزه بگیرد. او باید در ایران بماند، به رغم ادعای غیر سیاسی بودن؛ حرف سیاسی و شبه سیاسی بزند و جایزه بگیرد.»، زیرا تنها بهشرط در ایران ماندن و در فضای جامعه ایرانی نفس کشیدن است که میتوان به داشتن مخاطب ایرانی و مهندسی اذهان ایرانی - اگرچه سادهلوحانه-دل بست. ضمن اینکه «بالیدن به زندگی در ایران و در ایران فیلم ساختن» برای کسی که به دور از باورها و خواست ایرانیان و با پول کمپانی خارجی و جایزه نقدی اتحادیه اروپا فیلم میسازد، مضحک و مجال سخریه و نیشخند است!
با توجه بدان چه گفته شد، بیانیه آقای فیلمساز نه نشانه اقتدار و ثبات هنری و استحکام محبوبیت او در خارجه؛ بلکه نمایانگر آشفتگی ذهنی اوست. اویی که طبعا دوست ندارد، اعتنای فرامرزی را از دست بدهد و در مقام یک ورشکسته هنری بیوطن، ظاهر و باور شود! اگر چه ورشکستگی، بارز و غیرقابل کتمان است!