اعتماد در ادامه نوشت: سوده در این فیلم با جذبه خاصی که دارد با نیرومندی تمام بر مشکلات غلبه میکند و نه تنها کنترل خوبی روی رفتار و احساسات خود دارد که دیگران را هم تحت تاثیر قرار میدهد. از آن جنس آدمهای تودار که از درون رنج میبرند و در صورت بیتفاوت نشان میدهند. خود ویشکا آسایش معتقد است چنین نقشهای درونی را بیشتر میپسندد؛ کاراکترهایی که باید برایشان انرژی و وقت بگذارد تا متفاوت خلقشان کند. در ادامه مشروح مصاحبه با ویشکا آسایش را میخوانید:
سوده یکی از آن جنس زنهایی است که دلم میخواست آن را بازی کنم. در ذهنم شخصیتهای زیادی هست که میتوانم و علاقهمندم آنها را خلق کنم، در واقع نقشهایی که شخصیت دیگری باشند و فرصت متفاوت بودن را به من بدهند. سوده از همان جنس کاراکترها بود که برایم چالش و مبارزه به همراه داشت و با تمام سختی که با خود داشت خوشبختانه آن اتفاقی که میخواستم را برای من رقم زد.
از همان زمان نگارش فیلمنامه با کاظم ملایی همراه بودید؟ یا اینکه چگونه این همکاری شکل گرفت؟
خیر، برای حضور در این فیلم با من تماس گرفته شد و وقتی من فیلمنامه را خواندم تعجب هم کردم.
چطور؟
وقتی کارگردانهای فیلم اول یا دوم در ژانری موفق میشوند برای نقشهای خوب فیلمشان بیشتر با بازیگرانی کار میکنند که در قالب آن نقشها امتحانشان را پس داده باشند و کمتر ریسک میکنند تا از بازیگران متفاوت استفاده کنند. پیش از فیلم «گورکن» اکثر شخصیتهایی که به من پیشنهاد میشد، کمدی بود ولی وقتی نقش سوده را خواندم به آلاله هاشمی (دستیار کارگردان) به شوخی گفتم شما مطمئن هستید که من باید این نقش را بازی کنم؟ وقتی هم با آقای ملایی قرار ملاقات گذاشتیم درباره چگونگی ایفای نقش سوده ساعتها صحبت و بحث میکردیم، جلسات دورخوانی زیادی داشتیم و فیلمبرداری هم نزدیک به دو ماه طول کشید.
اگر اشتباه نکنم فیلمبرداری فیلم به قبل از شیوع کرونا مربوط میشد؟
خیلی قبلتر، شهریور ۹۸ فیلمبرداری گورکن انجام شد.
چقدر با جهانبینی کاظم ملایی آشنا بودید؟ از این حیث که او در زمره کارگردانان هنری- تجربی قرار میگیرد که شاید کار کردن با این دست افراد، ساده و راحت نباشد. ضمن اینکه دو فیلم کوپال (اولین ساخته او) و «گورکن» کاملا متفاوت هستند و در دو دنیای مجزا روایت میشوند.
تا آن زمان فیلم «کوپال» را ندیده بودم. ولی وقتی در فیلم «دراکولا»ی رضا عطاران بازی میکردم، لووان هفتوان آنجا با من همبازی بود، او به من گفته بود که در فیلمی با کارگردان جوان فیلم اولی بازی میکند. برای همین اسم کاظم ملایی از آنجا در خاطرم بود و وقتی قرار شد با او همکاری کنم، گفتم که اول باید کوپال را ببینم.
به عبارتی میتوانیم بگوییم این فیلم همکاری پرریسکی به شمار میرفت.
بله هم برای کاظم ریسک داشت که چهره من را باید در قالب یک مادر متفاوت نشان میداد و هم برای من ریسک بود البته بازی در چنین نقشی خواسته من بود و تمایل داشتم در کار جدید با شخصیت متمایز از دیگر نقشهایی که بازی کرده بودم، حضور داشته باشم. ولی برای کاظم ریسک بیشتری داشت، چون که باید شکل همیشگی مرا برای مخاطب میشکست.
چقدر فاصله گرفتن از نقشهای کمدی که سالها برعهده میگرفتید و حتی به نوعی در این مدل تثبیت شدید، از شما زمان گرفت؟
خیلی کار سختی بود از این نظر که باید کاملا از قالب همیشگی خارج میشدم. یعنی روی نوع راه رفتنم باید دقت میکردم، لحن صحبت کردنم باید متفاوت میشد میمیک صورت باید تغییر میکرد همه حرکات بدنم باید عوض میشد و نکته مهم دقت عجیب کاظم ملایی بود و شناخت عجیبی که از من داشت، کاملا به نحوه بیان و نوع بازی من آگاه بود و جنس بازی مرا میشناخت. لحظه به لحظه بازی مرا کنترل میکرد. حین فیلمبرداری دورخوانی و تمرینهای مکرر مدام مراقب من بود که از شخصیت سوده جدا نشوم.
در این فیلم ویشکا آسایش مادری را خلق کرده که جهان پرقدرتی دارد و همینطور زنی که صاحب شخصیت منحصربهفردی است، یعنی با قدرت تمام روی احساسات خود غلبه میکند و کنترل خوبی روی کوچکترین رفتار خود دارد. میتوانیم بگوییم شخصیت زن در این فیلم بسیار توانمند نشان داده شده است برخلاف بعضی فیلمها که تصویر ضعیف و شکنندهای از زن ارایه میدهند.
بیاغراق بگویم که واقعا میخواستم سوده چنین توانایی داشته باشد. خلق و خوی سوده در فیلم «گورکن» مرا یاد اخلاق مادرم میانداخت. مادر من زن سردی نیست، اما همیشه جذبهای در نگاهش هست که تاثیر خودش را میگذارد. از همان دوران کودکی نگاه جدی او برای ما کافی بود.
یادم نمیآید در طول دوران بچگی حتی یکبار دست روی من بلند کرده باشد و هرگز در زندگیام صدای بلند مادرم را نشنیدم. اما وقتی شیطنت میکردیم کافی بود چشم غره به ما برود همان چشم غره برایمان کافی بود تا آرام بگیریم و ساکت شویم.
خیلی دوست داشتم در فیلم «گورکن» هم من نقش مادری را بازی کنم که چنین قدرتمند و در عین حال متفاوت باشد. به این نکته توجه داشته باشید که هیچوقت عشق مادر به فرزندش کم نمیشود آنچه مهم است چگونگی ابراز عشق است و ریاکشنهایی است که بسیار اهمیت دارد.
بعضی آدمها روحیه درونی بسیار بالایی دارند و سوده در این فیلم از این جنس زنها بود. او با گم شدن فرزندش بلافاصله دست و پایش را گم نمیکند و به خود مسلط است و حتی به اطرافیان خود هم گوشزد میکند که خودشان را کنترل کنند.
همینطور است، سوده از آن جنس مادرهای تودار است که از درون رنج میبرند. نکتهای که با کاظم تصمیم گرفتیم مادر فیلم از این جنس باشد و بیرونگرا نباشد و خب طبیعتا همین شخصیت درونگرا کار را بسیار سختتر میکرد و از آنجایی که من حین کار به کارگردان وابستگی زیادی دارم دوست داشتم کاظم همه چیز را درنظر بگیرد.
حین دورخوانی و تمرین چه برنامهریزی برای دستیابی به تفاوت و تکامل این شخصیت داشتید؟
برای اینکه به آنچه میخواستیم نزدیک شویم تمام خصوصیات و حسهای سوده را به صورت نمودار ترسیم کردیم و از آنجایی که کل اتفاقات اصلی این فیلم در یک روز میگذشت ولی فیلمبرداری از نظر توالی صحنهها جابهجایی زیادی داشت و سکانسها را عقب و جلو میگرفتیم به عبارتی تداوم سکانس نداشتیم ما در این نمودار حس سوده (مادر) را کنترل میکردیم.
یعنی درجه میزان حس این مادر را اندازه میگرفتیم که در سکانسها میزان بروز احساساتی که از خودشان نشان دهد چقدر باید باشد که در عین حال این توالی کاملا حفظ شود و اوج واکنش مادر کجا باید باشد؛ و آنجایی که لباس بچه (ماتیار) جلوی در خانه پیدا میشود این مادر خونسرد به یکباره منفجر میشود.
آن صحنه برای من بسیار دردناک بود. به این معنی که وقتی مادری با لباس بچهاش مواجه میشود، فکرهای منفی گوناگونی ذهنش را در بر میگیرد، چون کودک او را لخت کردهاند و لباس او را برایش فرستادهاند از تجاوز تا کشته شدن کودک در ذهن مادر عبور میکند و این مساله بسیار تلخ است و نقطه اوج و از هم پاشیدن مادر در همین صحنه متجلی میشود.
اما ما در این صحنه چه کردیم وقتی مادر با این صحنه مواجه میشود به یکباره بیاختیار میشود و فریاد میکشد و به مرز فروپاشی میرسد، ولی بعد از آن به خود میآید زانوی غم بغل نمیگیرد و با خود فکر میکند چه کند تا شانس از دست ندادن فرزندش را حفظ کند. از این منظر تمام این صحنهها به لحاظ حسی در نمودار درجهبندی شده بود. به این خاطر است که میگویم نقش سوده برای من سخت، اما بسیار جذاب بود.
از آنجایی که خودتان فرزند در همین سن و سال دارید به نظر میرسد درک چنین موقعیتهایی برای شما راحتتر هم میبود و اجازه نمیداد ریاکشنهای شما مصنوعی جلوه کند، موافقید؟
به هر حال مادر بودن به درک موقعیت کمک میکند هر چند صحنهها بسیار تلخ است.
نکته مهمی که در فیلم «گورکن» بسیار مشهود است وجه قصهگویی آن است، آیا جنبه اجتماعی و داستانگوی فیلم گورکن هم برای شما حایز اهمیت بود؟ اینکه مخاطب را برای لحظاتی سرگرم میکرد.
اتفاقا فیلمهای قصهگو را خیلی دوست دارم اینکه بخواهی بدانی ادامه ماجرا چه میشود و شخصیتها را کشف کنی، از آن فیلمهایی است که دوست داری یکبار دیگر ببینی. بله سوای از نقش متفاوتی که برعهده من بود از این لحاظ هم قصه «گورکن» را خیلی دوست دارم.
اما نکتهای که این وسط وجود دارد عدم پرداخت بعضی شخصیتهاست که به نظر میرسد مهمترین دلیل این مساله، تمرکز زیاد روی بخش مشکلات خانه و گم شدن فرزند باشد. البته اشارههایی به ابعاد تمام شخصیتها میشود ولی معرفی کوچکی از آنها میشود، مثلا دلیل اختلاف پدر و دختر و اینکه چرا دختر فامیلی خود را تغییر میدهد هیچ توضیحی داده نمیشود. نظر شما چیست؟
نظر من این است که همین اندازه پرداخت کفایت میکرد، چون قصه اصلی مربوط به گم شدن ماتیار و تلاش مادر برای پیدا کردن بچه است. به عبارت دیگر شخصیتهای دیگر برای پیش بردن داستان به قصه اضافه میشوند و به اندازه لازم هم با سوده در ارتباط هستند و مخاطب هم شناخت خوبی از آنها کسب میکند.
اگر به همه شخصیتها به یک اندازه پرداخت میشد قصه شکل دیگری میگرفت ضمن اینکه در ادامه داستان، باید همه آنها به سرانجام میرسیدند و مدام ماجرا باز و بازتر میشد و در آخر آنها بلاتکلیف میماندند. به نظرم هر کدام به اندازه جرقه و نیاز داستان حضورشان بسیار تاثیرگذار و در عین حال منطقی هم بود.
ولی انصافا کودک قصه (ماتیار) هم از لحاظ ظاهری (زال) و هم از نظر کیفی خوب از پس نقش برآمد. ارتباط با او چطور بود؟
ماتیار بینظیر بود. انتخاب به شدت متفاوت و خوبی هم بود. روز اول کار خیلی خجالت میکشید. ساعتها با او حرف میزدم و بازی میکردم، یک بازی بود به اسم بازی دست که من و خواهرم در بچگی با هم میکردیم که در فیلم هم من و ماتیار از این بازی استفاده کردیم. به او گفتم که من الان مادر تو هستم و تمام تلاشم را کردم تا فضای سنگین او را بشکنم و او هم خیلی خوب همراهی میکرد.
متفاوت بودن چهره او در پذیرش داستان از جانب مخاطب هم تاثیر بالایی دارد.
کاملا موافقم. متفاوت بودن چهره او و همچنین خاص بودن نگاهش کاملا گواه این است که ما با چه بچه باهوشی همراه هستیم و نکته مهمتر اینکه بچههای امروز به خوبی در تکنولوژی وارد هستند.
اینکه بچههای کوچک بیش از اندازه به تکنولوژی وابسته هستند در این فیلم هم جنبه هشدار دارد و هم وجه مثبت.
وقتی بچه ده ساله بداند بیتکوین چیست شما باید تا انتهای ماجرا را بخوانید. همانطور که در فیلم هم نشان داده میشود خیلی از ما با واژه بیتکوین آشنا نیستیم حتی مادر در اینترنت سرچ میکند تا بداند بیتکوین اصلا چیست، ولی ماتیار این موضوع را کاملا میداند.
بچههای امروزی متاسفانه یا خوشبختانه از همه چیز سر در میآوردند و همه چیز میدانند و زیاد میدانند. من همسن این بچهها بودم یا دوچرخهسواری میکردم یا از درخت بالا میرفتم یا روی دیوار بودم اطلاعاتم فقط در حد دانش مدرسه بود. این چیزهایی که بعضی وقتها پسر خودم میداند باعث تعجبم میشود. از علم ستارهشناسی بگیر تا انیمیشن و انواع و اقسام گیم و... مغزم هنگ میکند از این همه اطلاعات او. بعضی وقتها من از پسرم اطلاعات میگیرم و از او میخواهم بعضی نکات را برای من توضیح دهد. به جرات میگویم خیلی از این بچهها عقبتریم.
و پایانبندی فیلم هم دور از انتظار بود. خودتان موافق این اتفاق بودید؟
خیلیها از من سوال کردند چرا این پایانبندی؟ و چرا پایانبندی با ماتیار تمام میشود؟ من در جواب به آنها گفتم کاملا مشخص است که چرا باید ماتیار انگیزهای بر این پایان باشد. اصلا بیس و اساس قصه ماتیار است. راجع به پایانبندی هم زیاد با کاظم تلاش کردیم تا متفاوت باشد و به نکتهای برسیم که هیچکس انتظار آن را نداشته باشد. حتی روی ریاکشن مادر و پدر هم بحث زیاد داشتیم که آنها در برخورد با این ماجرا چه کنند، چون این پایان با هزار ریاکشن میتوانست همراه باشد.
گورکن در اکران با بدشانسی مواجه شد کاملا مشخص بود سازندگان علاقه زیادی به اکران فیلم داشتند، نظر شما چیست؟
به نظر من فیلمی که در شبکه نمایش خانگی اکران میشود آسیب زیادی میبیند، بعضی فیلمها روی پرده سینما جلوه زیباتری دارند و بیشتر با مخاطبان ارتباط برقرار میکنند همچنین در سالن سینما جو و انرژی آدمهایی که فیلم را نگاه میکنند بسیار تاثیرگذار است ولی در شبکه نمایش خانگی در قاب تلویزیون که کوچک است کیفیت کار بسیار پایین میآید. خیلی دوست داشتم و آرزوی من بود گورکن بر پرده سینماها اکران میشد.
خانم آسایش با این نقش سخت و پرچالشی که برعهده گرفتید به نظرتان نمیآید از این پس باید کمی محتاطتر دست به انتخاب نقشها بزنید؟
چرا خیلی دلم میخواهد چنین نقشهایی را بازی کنم. کاراکترهایی که باید برایشان انرژی بگذارم و یکجورهایی بعد از بازی خالی میشوم. وقتی در تئاتری بازی میکنم چنین احساسی دارم اینکه کیف میکنم از نقشی که برعهده گرفتم و کاملا خالی میشود. سوده هم از همین دست بود فشار بسیار زیادی را تحمل کردم ولی سرشار از حس خوب بودم از اینکه یک چیزی خلق کردم خیلی خوشحال بودم. فکر میکنم راه درازی دارم و میتوانم نقشهای خوبی بازی کنم.