درست یک سال قبل، مردی با داس دختر نوجوان خود "رومینا" را به قتل رساند و وقتی از او پرسیدند چرا سراغ پسر نرفتی و دختر خودت را کشتی گفت: "اگر پسر را میکشتم به قصاص نفس محکوم میشدم در حالی که «ولی دم» دخترم، خودم هستم و میدانستم قصاص نمیشوم و نهایتاً چند سال زندانی خواهم شد. "
جالب اینجاست که در روز قتل بابک خرمدین معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده این خبر را منتشر کرد: «امروز دولت، لایحۀ پیشنهادی معاونت زنان و خانواده در مورد اصلاح مادۀ ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی مربوط به تشدید مجازات پدر در صورت قتل فرزند را تصویب کرد. این لایحه که مورد تأیید قوۀ قضائیه نیز هست حداکثر مجازات، ایجاد محدودیت در سرپرستی اطفال دیگر و عدم شمول ارفاق را در بر میگیرد.» برخی رسانهها هم دربارۀ تصویب لایحۀ اخیر از تیتر «پایان تراژدی قتل به دست پدر» خبر دادند اما درست همان روز نه یک پدر که پدر و مادری با هم و نه یک دختر نوجوان که مردی ۴۷ ساله را به قتل رساندند و جنازهاش را هم قطعه قطعه کردند تا روشن شود قصه فراتر از اینهاست و حتی اگر مجازات اعدام هم بود چه بسا مرتکب میشدند.
شرایط بد جامعه متهم اصلی مشکلات روزافزون
مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، در خصوص حادثه قتل بابک خرمدین، اظهار میکند: هیچ پدری توان کشتن فرزندش را ندارد اما باید عوامل اصلی چنین حوادثی را بررسی کرد، حتی اگر بگوییم نهادهایی از جمله اورژانس اجتماعی یا بهزیستی برای حمایت از خانواده وجود دارد باز هم نمیتوان وجود مشکلات عمیق در جامعه را منکر شد، این مشکلات یک روزه وارد جامعه ما نشدند که یک روزه حل شوند.
وی میافزاید: افراد بسیاری در جامعه با خانواده یا اجتماع مسئله دارند این مسائل به دلیل شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه است، یعنی شرایط به گونهای شده که پدران و مادران و فرزندان هر کدام دچار مسائل و مشکلات روزافزونی شدهاند، خانوادهها هم توقع دارند هرچه میگویند فرزندانشان تبعیت کنند، فشارهای اجتماعی بسیار افزایش یافته پدری که اینگونه فرزندش را به قتل میرساند قطعاً مسئله دارد.
بنیانگذار مددکاری علمی در ایران تصریح میکند: پدر بابک خرمدین طبق گفته خودش با فرزندش مشکل داشته است، بسیاری از این نوع خانوادهها در جامعه هستند که با فرزندشان مشکل دارند و این تنها مورد نیست، بابک خرمدین در این حادثه پسری با سن بالای ۴۰ سال است و این پدر پدری نظامی است که عقاید خاص خود را دارد که برخی مسائل برای او قابل قبول نیست و تحمل پذیرفتن دیدگاه پسر خود را نداشته است و این به جهت تفاوت نسلها امری پذیرفته است اما اینکه جوانان امروز با توجه به شرایط بد جامعه توان ایجاد زندگی مستقل ندارند هم روی دیگر این موضوع است.
وی اظهار میکند: برای این پدر آبرو و وجاهت اجتماعی مهم است و از روی ناچاری و فشارهای اجتماعی دست به این کار زده است تا حدی که برای این اقدامش سجده شکر به جا میآورد! در حالی که این پدر به هیچ وجه راحت نیست، این پدر تا پایان عمر برای این اقدامش ضجر میکشد چرا که هیچ پدری توانایی کشتن فرزند ندارد اما شرایط سخت جامعه او را به این سمت و سو برده است، به جای محکوم کردن پدر شرایط او را درک کنیم اگر میبینیم روزبه روز چنین مسائلی مطرح میشود باید به شرایط اجتماعی نگاه کنیم در واقع این افراد محکوم نیستند بلکه سیاستهای غلط یک جامعه از خانواده و مدرسه گرفته تا سیاستهای اجتماعی و سیاسی یک کشور محکوم هستند.
کدام سازمان به دنبال مساعد کردن شرایط خانواده است؟
اقلیما خاطرنشان میکند: در جامعهای که از هر سو فشارهای بیاندازهای به افراد وارد میشود چگونه توقع داریم که افراد به مرز نابودی نرسند؟ شاید اگر افراد دیگری هم به جای این پدر بودند چنین اقدامی داشتند، باید در آن شرایط میبودیم تا ببینیم چه میکردیم، کدام سازمان یا نهاد به کمک ما میآمد؟ کدام سازمان به دنبال مساعد کردن شرایط خانوادههاست؟ در جامعهای که برای جوانان هیچ کاری نکرده و نمیکنند توقع ما از چنین جامعه و خانوادهای چیست؟ جامعهای که انواع مشکلات گریبان او را گرفته و سالهاست در حوزه جوانان و خانواده اقدام مؤثری نداشته چگونه توقع دارد افراد این جامعه به صورت نرمال رفتار کنند؟
وی ادامه میدهد: در جوامعی که مسائل اجتماعی بسیار دارند همه این مشکلات به غلط بودن سیاستهای اجتماعی آن جوامع برمیگردد، مسائل اجتماعی به هم قابل تبدیل و یا قابل ارتقا است، یعنی تورم باعث فقر، فقر باعث اعتیاد، اعتیاد باعث بیکاری و همین گونه این زنجیره به هم متصل و تا انتها ادامه مییابد و اینگونه یک جامعه به ورطه نابودی میرسد.
رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران اظهار میکند: یک معتاد امکان دزد شدن دارد، یک زن مطلقه امکان روسپیگری دارد، یک فرد بیکار امکان اعتیاد و دزدی دارد، پس زنجیره آسیبهای اجتماعی اینگونه به هم متصل است و مدام ارتقا مییابد، نهادهای اجتماعی ما هم عملاً توان برخورد ندارند زندانهای ما دیگر گنجایش ندارد در حالی که اولین وظیفه دولتها قبل از ساختن زندان و تعریف جرم ایجاد اشتغال و زندگی آبرومندانه همراه با کرامت انسانی برای شهروندانش است.
پدر بابک خرمدین محصول جامعه ناکارآمد است
وی میافزاید: در دنیا اگر کشوری نتواند بیکاری و تورم را کمتر کند آن دولت در دوره بعد انتخاب نمیشود اما در کشور ما تورم ۱۰ برابر میشود و دقیقاً افرادی که عامل این وضعیت هستند دوباره پست بالاتر میگیرند! بعد میگوئیم این آسیبهای اجتماعی از کجا به کشور ما وارد میشود؟ در حالی که آسیبها را چنین فرهنگ غلطی به زندگی مردم وارد کرده است، پدرانی چون پدر بابک خرمدین در اینجا به طور کامل محکوم نیستند و تنها قسمتی از محکومیت شامل حال آنهاست در حالی که بیشترین محکومیت مربوط به جامعهای است که با ایجاد شرایط بد و فشارهای بیاندازه مختلف چنین پدری را به وجود آورده، این پدر محصول جامعه ناکارآمد است.
اقلیما اظهار میکند: در همه دنیا خانوادهها و حتی جانوران هم این گونهاند که فرزندانشان در سنی مستقل و جدا از والدین میشوند اما جوانان امروز جامعه ما به دلیل شرایط تورمی و سختی تشکیل زندگی مستقل، توان جدا شدن از خانواده را ندارند چرا که شغل و درآمد کافی ندارند در حالی که با وجود تفاوت نگرشی نسلها با هم امکان زندگی بدون مسئله وجود ندارد. چند درصد افراد آستانه تحمل بالایی دارند که بتوانند بدون مسئله در چنین اوضاعی زندگی کنند؟ ما پدر را محکوم نمیکنیم بلکه شرایط اجتماعی و سیاستهای غلط یک کشور را محکوم میکنیم، هیچ پدری از ابتدا فرزندکش نبوده است بلکه یک جامعه ناکارآمد از سرشار از سیاستهای غلط در اقتصاد، سیاست و فرهنگ او را به اینجا کشانده است.
اشتغال و استقلال گمشده جوانان امروز
وی تصریح میکند: بسیاری از والدین و خانوادهها امروز با فرزندانشان مسئله دارند و هیچ نهادی برای کاهش فشارهای افراد چارهاندیشی نمیکند، هر خانواده قوانینی دارد اما فرزندان امروز به دلیل شکاف نسلی توان اجرای این قوانین را ندارند در حالی که دولتها باید سیاستی ایجاد کنند که زندگی والدین در سالمندی تأمین باشد و برای فرزندان هم شرایط اشتغال و استقلال از خانواده را ایجاد کند، در جامعهای که افراد تحصیل کرده شغلی ندارند و بیکاری تا سنین بالا گریبان یک جوان را گرفته توقع ما از جوانان چیست؟ دقیقاً مانند این است که با رفتار غلط با دست خود یک فرد را تا حد جنون برد و تنها به او داروی آرامبخش داد! شرایط یک جامعه باعث ایجاد مشکلات عدیده است اگر میخواهیم افراد را تغییر دهیم باید برنامههای یک کشور تغییر کند و سیاست درست در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را در پیش بگیریم آن وقت سالمندان، والدین و جوانان اوضاع درستی خواهند داشت.
وقوع قتلهای بدون مبنای عقلی
مرتضی پدریان جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، در خصوص حادثه قتل بابک خرمدین اظهار میکند: ما در فضای جامعه شاهد دستهای از قتلها هستیم که هیچ مبنای عقلی ندارد ولی بر اساس برخی آموزهها اتفاق میافتد، وقتی بررسی میکنیم میبینیم برخی باورها در ذهن افراد وجود دارد که فرد به خودش اجازه میدهد چون آموزههای فرهنگی و دینی او با فرد دیگر مغایرت دارد دست به قتل بزند که این موضوع را در دستهای از قتلها از جمله قتل بابک خرمدین شاهد هستیم.
وی میافزاید: این بحث کاملاً جدی است که آیا تفاوت دیدگاه به ما اجازه میدهد که اگر یکی از نزدیکانمان پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند دچار رفتارهایی شد که این رفتارها مغایر ارزشها و باورهای دینی ماست آیا حق دارم که او را به قتل برسانم و خیلی راحت بگویم که من او را کشتهام؟ این قتلها به نظر همان کوه یخی است که در جامعه ما خودش را نمایان میکند و ما از این موارد بسیار زیاد داریم اما تعداد کمی از آنها رسانهای میشوند.
تفاوت دیدگاه نباید باعث قتل شود
این جامعهشناس تصریح میکند: باید مطالعاتی در این حوزه انجام شود که چرا تفاوت باورها و عقاید به ما این اجازه و حق را میدهد که یک نفر را که رفتارهایش مخالف باورهای ماست را به قتل برسانیم، اگر این فرد مستحق مرگ هم باشد نباید فرد اقدام به قتل کند و قانون و نظام حقوقی، مجازات و محاکمه دارد و اگر قرار باشد مجازاتی صورت بگیرد سیستم قانونی باید مجازات کند.
وی با بیان اینکه داشتن چنین حقی باعث هرج و مرج و بهم ریختگی اجتماعی میشود، اظهار میکند: نکته مهم این است که آیا فشارهای اجتماعی که تحت عنوان آبرو یا وجاهت اجتماعی برای یک خانواده مطرح میشود، چقدر میتواند فرد را وادار به کاری کند که باعث قتل نزدیکانش شود؟ در اینجا موضوع فشارهای اجتماعی هم یک سوی قضیه است. ما در سیستم اجتماعی مان بنا بر دلایلی با گسترش پرده دری روبهرو هستیم، پرده دری در نظام اجتماعی ما گسترش یافته و این یکی موضوع را در فضای مجازی یا حقیقی شاهد هستیم.
پدریان تصریح میکند: برای پیشگیری از چنین مسائلی باید یک نهاد اجتماعی مانند سازمان بهزیستی، قوه قضائیه یا استانداریها یک معاونت یا بخشی را به چنین اختلافاتی مانند اختلاف عقیده، اختلاف منش و باورهای خانواده ایجاد کنند و خانوادهها به وجود آن آگاه شوند و چنین موضوعاتی به این نهادها ارجاع داده شود تا بتوانند قبل از اینکه منجر به قتل یا مسائل بحرانی شود به صورت معقول در این باره چارهجویی کنند.
افزایش تنوع سبک زندگی در جامعه
وی با بیان اینکه در چنین نهادی باید آموزش دهند که آستانه تحملشان را بالا ببرند، اظهار میکند: تفاوتها، تنوعها و سبک زندگیهای مختلف در جوامع امروز بسیار است که در آینده این نوع تنوع و فاصله دیدگاهی بیشتر هم خواهد شد، اساساً در آینده تفاوت حوزههای نگرشی، سبک زندگی و حوزههای باوری بسیار بیشتر از امروز خواهد بود و دلیل آن هم گسترش فضای مجازی، شبکههای ارتباطی است به همین دلیل سبک فرهنگ، نگرشها، ارزشها و باورها تغییرات بسیار اساسی و کلیدی خواهند داشت و این تغییرات منجر به تعارضات و کشمکشها بین خانوادهها میشود.
این استاد دانشگاه خاطرنشان میکند: یک نهاد مخصوص این موضوعات باید ایجاد شود تا این اتفاقات را قبل از بحرانی شدن رفع کند، البته ما در کنار این موضوع که یک سازمان، نهاد و یا معاونت در این باره فعال شود باید آموزش بالا بردن آستانه تحمل اعضای جامعه را داشته باشیم که این امر کاملاً مغفول مانده یعنی ما چیزی به نام آستانه تحمل نگاه مخالف، تفکر مخالف، باور مخالف و حتی باور متفاوت نداریم. نه تنها باورهای مخالف را نمیتوانیم تحمل کنیم بلکه حاضر به پذیرفتن وجود سبک زندگیها و ارزشهای متفاوت جامعه هم نیستیم.
هم قاضی هم مجری احکام نشویم
وی تصریح میکند: تصور ما این است که همه یا باید مثل من فکر کنند در غیر این صورت علیه من هستند! در جامعه ما معمولاً تنوعها را نمیپذیرند و در نتیجه در جهت حذف افرادی بر می آیند که مخالف و یا متفاوت فکر میکنند. بحث مخالفت هم نیست بلکه نوع نگاه است. مثلاً پدری که دخترش را در شمال به قتل میرساند نگاهش به زندگی، سبک ازدواج، سبک روابط با دخترش متفاوت است و کسی که در اهواز کشته میشود نوع نگاهش به زندگی متفاوت است.
این جامعهشناس میافزاید: به طور مثال اگر خانواده بابک خرمدین یا خانواده پسر اهوازی به جای اینکه خودسرانه اقدام به چنین رفتاری کنند اگر یک مرکز یا واحدی باشد که برای تفاوت نگرشی خانواده به این مرکز مراجعه میکردند و از نظر متخصصان کمک میگرفتند شاید چنین فجایع دردناکی در جامعه رخ نمیداد. آن وقت اگر مشکل نگرشی و رفتاری افراد قابل حل نبود فکر دیگری میکردیم. باید این موضوع در جامعه جا بیفتد که اگر جرمی اتفاق افتاد باید این جرم را مرجع قضائی رسیدگی کند، افراد نباید خودشان قاضی و خودشان هم مجری احکام شوند، مشکل این است که ما خودمان قاضی و خودمان مجری احکام هستیم و چنین موضوع اشتباهی در سیستم کنشهای ما حاکم است.