در واقع سایه سیاست بر دیگر ابعاد جامعه سنگینی میکند. این امر به گونهای رشد یافته است که دغدغههای معیشتی که امروزه مردم به شدت درگیر آن هستند را سیاسی میبینیم و حتی به جریان رقیب نسبت میدهیم. این امر باعث شده است که مردم از نخبگان و حاکمیت دور شوند. نگاه سیاسی به اعتراضات معیشتی سبب گمراهی سیاستگذاران در توجه به دغدغههای اصلی جامعه و برنامهریزی برای رفع آنها است. در واقع سیاسیکاری آفت امروز اقتصاد و معیشت جامعه ما شده است.
این نوع نگاه سیاسی به ابعاد مختلف جامعه ناشی از چه عواملی است؟ مهدی مطهرنیا، فعال سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به این سوال به «ابتکار» گفت: انقلاب اسلامی ایران آمد تا بتواند در پرتو دین، سیاستهای اعمالی را نسبت به مردم در زوایای گوناگون اجتماعی وارد سازد و در واقع ایرانیان را خمیرمایهای دینی بخشد. لذا استقلال و آزادی در سطوح فردی، خانوادگی، اجتماعی، ملی و بینالمللی باید منجر به شکلگیری نظامی حکومتی شود که در آن عدالت مبتنی بر این آزادی و استقلال استقرار عینی پیدا کند اما عده و گروهی بر آن شدند که انقلاب را از این مسیر به مسیر دیگری سوق دهند. به این معنا که هرگونه حرکت از سوی مردم به عنوان یک حرکت سیاسی در قالب نبرد قدرت برای گرفتن جایگاههای متفاوت دولت و حکومت محسوب شود.
مطهرنیا در ادامه افزود: با سیاسی شدن همهچیز در این نوع نگرش، ابعاد گوناگون زندگی فردی و اجتماعی مردم نیز زیر تیغ شدید حوزه سیاست رفت و این سیاست است که خود را نه تنها محق بلکه دارای رسالت دخالت در همه ابعاد زندگی آدمیان میداند. بدینترتیب زمینهساز و زمینهپرور برداشت سیاسی از همه رفتارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر ابعاد جامعه ملی و تکتک افراد میشود. لذا هرگونه حرکت در این زمینه در واقع حرکت سیاسی خوانده میشود و حتی حرکتهایی که در قالب جمعی برای رفع مسائل معیشتی شکل میگیرد در نهایت یک رفتار سیاسی و بهتبع آن شایسه آن برخوردهای ناشی از اراده قدرت سیاسی قرار گرفته که هم مشروع خوانده میشود و هم در باب آن تاکید به عمل میآید.
جریانهای سیاسی برخاسته از متن جامعه نیستند
این فعال سیاسی در پاسخ به این سوال که جریانهای سیاسی جامعه چه اندازه در این نوع نگاه مقصر هستند و چگونه میتوانند آن را ترمیم کنند، گفت: جریانهای سیاسی در کشور ما جریانهای برخاسته از بطن و متن اراده ما نبودند. جدا از جریانهای چپ، راست و اسلامگرایی که در آغاز انقلاب و بهعنوان بازمانده حرکت سیاسی پیش از انقلاب در رژیم گذشته باقی ماندهاند و در دهه نخست انقلاب در چارچوب تزاحمها و تعارضها با یکدیگر تغییر و تحول پیدا کردند. جریانهای سیاسی برخاسته در درون انقلاب با گذر بیشتر از اوایل انقلاب کاخنشین شدند. به عبارت دیگر آنها از درون هیات حاکمه برخاستهاند و نتواستند جایگاه خود را در حوزه اجتماعی به نمایندگی از طبقاتی از اجتماع به نمایش بگذارند. هر چند تلاش داشتند نیروهای اجتماعی را جلب و جذب و به عنوان سخنگوی بخشی از نیروهای اجتماعی وارد عمل شوند.
مطهرنیا در ادامه تصریح کرد: هم جناح اصولگرا و هم اصلاحطلب در دهه دوم و سوم انقلاب شکل و شمایل خاص خود و جبههبندیهای مشخصی پیدا کردند. آنها در طیفهای گوناگون اصولگرایان و اصلاحطلبان ریشههای اساسی حرکت خود را در چارچوب حکومتی تعریف و بازتعریف میکنند و از میان نیروهای اجتماعی در چارچوب این ریشهها یارگیری میکنند. بسیاری از احزابی که اساسا توانستهاند اثرگذار باشند در یک دوره انتخاباتی توانستهاند قدرت و تواناییمیشود را به نمایش بگذارند و پستهایی را به دست بگیرند. آنها بعد از انتخابات و پیروزی در حوزه حکومت و دولت مستحیل شدند و دیگر نتوانستند حتی نماینده آن طیفی از اجتماع باشند که به آنها رای دادند. آخرین نمونه از این جریان را میتوان در جریان اعتدالیون مورد مطالعه قرار داد. وی افزود: گروهی که در انتخابات سال 1392 و 96 با اعلام نظر، خواستهها و مطالبات مردمی استقرار یک دولت را رقم زدند، قرار داشتند با این پرچمی که برافراشته شده و مردم حول آن گرد آمده بودند بعد از پیروزی اقداماتشان را عملیاتی کنند اما بعد از گرفتن قدرت، آنها در ساختار قدرت و حکومت استحاله شدند و اکنون ما شاهد نوعی تزاحم شدید میان مردم و لایههای مختلفی از همین طیف هستیم. لذا باید گفت نقش اصلی، در عدم شکلگیری احزاب برخاسته از بطن جامعه نبود بلکه تکیه بر این جریانهای سیاسی وابسته به حاکمیت است. این فعال سیاسی عامل دیگر را توجه بیش از حد به اقدام سیاسی و کمتوجهی به فرهنگپروری دانست و گفت: در حوزه سیاست در ایران بیش از آنچه که به فرهنگپروری سیاسی توجه شود به حوزه اقدام سیاسی از زاویه قدرت سیاسی توجه میشود. حزب، نماینده نیروهای اجتماعی است که وقتی در ساختار قدرت قرار میگیرد به مردم خدمت میکند و اصل و اثر اصلی قدرت خود را در نیروهای اجتماعی مییابد. اما احزاب و جریانهای سیاسی ما خود را در درون مردم نمیبینند بلکه در یک جایگاه بالاتر و در درون حاکمیت، خود را راهنما و هادی مردم معرفی میکنند و در مقام برتری در حوزه نیروهای اجتماعی، به جای اینکه در کنار مردم قرار گرفته و ایجاد یک فرهنگ ملی توانمند برای رفتن به سمت توسعه کنند، تنها به ارائه طریق و شیوه پرداخته و تلاش میکنند تا اثرگذاری خود بر نیروهای اجتماعی را از یک جایگاه بالادستی انجام دهند.
وی افزود: لذا تکیه بر این جایگاه بالادستی نمیتواند ایجادکننده محیط مناسبی برای فرهنگپروری و بهتبع آن تلاش برای فرهنگپروری در زمینه تصحیح نگاههای نادرست در میان مردم شود. به همین خاطر، اصل قضیه یعنی توانایی برای تصحیح نگاههای منفی در میان مردم تا حدود زیادی با اختلال از این منظر روبهرو است. یکی از نگاههای نادرست در حوزه سیاسی چه در میان قدرت سیاسی و چه در میان نیروهای مردمی آن است که هرگونه اعتراضی به وضع موجود دارای یک جهتگیری قوی سیاسی و براندازانه است. این امر نه تنها در میان حکام ترویج میشود بلکه در بین مردم نیز این برداشت قدرتمندانه رواج پیدا میکند.
این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: نگاه غالب موجود در صحنه سیاست یک نگاه ماکیاولیستی مخفی را در خود پنهان دارد و آن نگاه ابزاری به مردم در جهت تضعیف حزب رقیب و گرفتن کرسیهای قدرت در بازار شدید رقابت سیاسی موجود است لذا بسیاری از قواعد قانونی و چارچوبهای ارزشی، اخلاقی و شرعی تنها لایه بیرونی خود را به نمایش میگذارد و در حوزه رفتار و اقدام نیروها در صحنه بازی رعایت نمیشود. اینجاست که بازار تهمت و دروغ سیاسی در جهت ایجاد تحریک مردمی علیه رقیب از سوی بازیگران صحنه سیاست رونق میگیرد. این نوع نگاه نه تنها اکنون پذیرفته شده است بلکه به عنوان یک اصل مقدس در عرصه عمل مورد استفاده واقع میشود و اساسا متهم کردن رقبا در جهت ایجاد فشارهای ملی در جامعه به گونهای که نیروهای اجتماعی علیه آنها وارد عمل شوند از سوی جناحهای سیاسی علیه یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرد.
«ابتکار» از دلایل برداشتهای سیاسی از اعتراضهای معیشتی گزارش میدهد
در کشور ما نگاه سیاسی به همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به گونهای گسترش یافته است که هر چیزی را ما با عینک سیاسی میبینیم و همه چیز ابزار سیاست شده است.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران