حکایت آن سکانس انگار حکایت موبهموی این روزهای فوتبال ماست. همه خشمگین و کفبهلبآورده دارند یقه همدیگر را میدرند و مردم مات و مبهوت از پشت شیشههای شفاف به تماشا نشستهاند.
گلادیاتورهای بیرحمِ حاکم بر فوتبال ایران حالا از مرحله کنایه و متلک و دیالوگ هم گذشتهاند و خیلی آشکار، مشتها را حواله صورت یکدیگر میکنند. فوتبال ایران حالا حاجکاظم و سلحشورش را دارد؛ چیزی که این فوتبال کم دارد فقط یک عباس است که فریاد بزند و همه را بهخودشان بیاورد که
مردم دارند تماشایتان میکنند. فوتبال ایران یک بزرگتر کم دارد؛ پیش از آنکه تهمانده آبرویش هم در گردوخاک این دعواها
نابود شود.
لاتهای کوچه خلوت
پنجشنبه، بازی تدارکاتی تیمملی در یک فضای سوتوکور و در یکی از خلوتترین شبهای ورزشگاه آزادی برگزار شد. اما همین بازی کمگل و کمحادثه هم بعد از پایان، حوادث خاص خودش را داشت. 2 هزار تماشاگری که در ورزشگاه حاضر شده بودند بخشی وقتشان را به تشویق برانکو اختصاص دادند. از آن سو کارلوس کیروش که در نشست مطبوعاتی پیش از بازی حاضر نشده بود در مصاحبه بعد از بازی هم سلحشورانه غیبت کرد! دستیار او اما پا را از این هم فراتر گذاشت، به یک خبرنگار حملهور شد و بعد از پرتاب گوشی همراه خبرنگار، هر چه جمله غیرقابلچاپ بلد بود در یک دقیقه بهصورت فشرده به زبان آورد. تقریبا یک هفته است همه از مربی دروازهبانهای تیمملی و شادی حاشیهسازش بعد از شکست پرسپولیس حرف میزنند اما هیچکس - نه از کادر فنی تیمملی و نه از فدراسیون فوتبال - زحمت پاسخگویی بهخود نداده است. خبرنگاری که بعد از بازی تدارکاتی تیمملی در اینباره سؤال میپرسد هم با چنین پاسخی از سوی دستیار اول کارلوس کیروش روبهرو میشود. ساعاتی بعد تمامی صفحههای مجازی پر از واکنشهای تند طرفین است. طرفداران کیروش هم ساکت نماندهاند و تمام این درگیریها را حاصل سناریویی میدانند که قصد تحریک و به حاشیه کشاندن کادر فنی تیمملی را دارد.
نفرت، خوراک فوتبال ماست
دوقطبیسازی و نفرتورزی در اطراف تیمملی به اوج خودش رسیده است. همین روزهاست که هواداران کیروش و برانکو هم مثل متعصبهای قرمز و آبی دست به اسلحه ببرند. مگر نه اینکه همین چند روز قبل کریهای سرخابی به یک فقره قتل منجر شد؟ آن هم نه بعد از یک داربی رودررو، که بعد از بازی یکی از دو تیم در یک تورنمنت بینالمللی! نفرت، خوراک اصلی هواداران فوتبال ایران است و از خوششانسی این هواداران، محیط فوتبال ایران نیز به اندازه کافی این خوراک را در اختیار همه میگذارد. پرسپولیسیها استقلالی میکُشند؛ کیروشیها، پرسپولیسی میدرند، اهوازیها تیمهای تهرانی را به سنگ میبندند و تراکتوریها هم کلا با هر چیزی جز خودشان دشمناند. این خلاصه فوتبال ماست. تراکتوریها تا همین چند سال قبل - پیش از آنکه هویتِ مدعیِ همیشهمظلومِ لیگ را برای خودشان انتخاب کنند- با طرفداران سایر تیمها در صلح و صفا بودند. اما حالا کاشیما را تشویق میکنند و به پرسپولیس فحش میدهند. آن هم در مسابقهای که پای هیچیک از این دو تیم در میان نیست؛ در مسابقهای که تیم خودشان در یکی از بهترین نمایشهای سالهای اخیرش طی نیمساعت 4بار به گل میرسد. اما هوادار بهجای لذت بردن از این اتفاق ترجیح میدهد وقتش را با ابراز تنفر بگذراند. سرنوشت از این تلختر؟
فوتبال را به ما برگردانید
برای فوتبال و برای ورزش که اساسا «لذت بردن و لذت بخشیدن» یکی از مهمترین اهداف اولیه در ابداع آن بوده است، چه سرنوشتی تلختر از آنکه در بازی نفرت و فحش و دعوا بیفتد و نمادهایش عربدهکشهایی با رگهای قلمبیده باشند؟ شما لابهلای این همه دعوا اثری از لذت و سرخوشی و پویایی پیدا میکنید؟ پنجشنبهشب در حاشیه دادوفریادهای اوسیانو کروز، کسی فرصت کرد بازی تیمملی را ببیند؟ یک هفته قبل از نخستین فینال آسیا در ورزشگاه آزادی خاطره دیگری هم ماند بهجز خوشحالی یک مستشار برای شکست تیم میزبان؟ اصلا پیشتر از همه اینها، کسی فرصت کرد از بازی سلحشورانه تیمملی در جامجهانی لذت ببرد یا همه بلافاصله اسیر درشتگوییهای سرمربی تیم در نقش «آقای سلحشور» شدند؟ کاش وسط همه این دعواها یک دقیقه آتشبس اعلام میشد و یکی از دستاندرکاران این فوتبال بدون پرتاب کردن گوشی خبرنگار، بدون فحش و عربده و کنایه، به این سؤال پاسخ میداد که: «ما کِی دوباره اجازه پیدا میکنیم از این فوتبال لذت ببریم؟»
بگذارید از فوتبال لذت ببریم
در یکی از سکانسهای بهیادماندنی «آژانس شیشهای»، جایی که دعوای حاجکاظم و سلحشور به اوج خودش رسیده بود و هر دو طرف دیالوگهای تند و کنایهآمیزشان را بهصورت حریف پرتاب میکردند، ناگهان صدای زخمی و بیمار عباس بود که از این حجم عظیم نفرت و گردنکشی به فغان آمد و فریاد زد: «تو رو امام هشتم تمومش کنید... مردم دارن تماشاتون میکنن.»
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران