چرا در مجلس دهم اغلب وزرای دولت آقای روحانی با رأی بالا و غیرمرسومی رأی اعتماد گرفتند؟ آیا این مساله نمیتواند به منزله حمایت کورکورانه مجلس از دولت تلقی شود؟
هیچ حركت سیاسی را نمیتوان بدون فضایی كه در لحظه وقوع پدیده سیاسی وجود دارد، مورد تحلیل واقعبینانه قرار داد. در پدیدههای فیزیكی و علمی محض نگاه محقق بر تفسیر او اثر میگذارد، چه رسد به پدیدههای اجتماعی و سیاسی كه عمده قضاوتها تابعی از عوامل پیچیده روانشناختی و غیرروانشناختی است. به قول پوپر ما اینجا میتوانیم حدس بزنیم و تا زمانی كه روند وقایع حدس ما را ابطال نكرده است این حدس به قوت خود باقی است. واقعیت این است كه عوامل آشكار و پنهان زیادی در تصمیمات نمایندگان مجلس در دادن یا ندادن رأی اعتماد به وزرای یك دولت دخالت دارد. اما به این باورم كه فضای ناملموس بین الاذهانی شكل گرفته در زمان اتخاذ تصمیم كه میتواند واقعی یا وهمی باشد در این اتخاذ تصمیم نقشی كلیدی دارد. طبعا غلبه آرای در مجلس دهم با ۱۲۲ كرسی با لیست امید است كه اگر به طیف اعتدالگرایان جمع شود 137 رأی را پدید میآورد. این میزان كرسی در مجلس در مقابل حدود ۱۲۰ رأی اصولگرایان برتری نسبی داشته كه معمولا قادر است آرای غیرجناحی را در زمانی كه عدم رأی دادن چالشی است جلب كند. البته هنگام رأی دادن لزوما آرا تا این حد شفاف و جناحی تقسیم نمیشود. بنا براین رأی دادن این تركیب آرا تقریبا طبیعی تلقی شده و عدم رأی باید تحلیل شود.
در شرایطی که براساس اظهارات اغلب کارشناسان مدیران دولت با ناکارآمدی مواجه هستند، آیا رأی بالای مجلس سبب ناکارآمدی بیشتر و انگیزه کاذب در مدیران انتخابی نمیشود؟
ناكارآمدی محصول یك فرآیند است كه فرد و سیستم با هم در آن میتوانند نقش داشته باشند. گاهی سیستم كارآمد است و فرد ناكارآمد، گاهی سیستم ناكارآمد است و فرد كارآمد گاهی هردو كارآمد و گاهی هر دو ناكارآمد. سیستم ما (منظورم بهویژه نظام بوروكراتیك و مدیریتی است) ناكارآمد است و در بداهت این حتی نیاز به ارائه شواهد نیست، یكبار رجوع به هر سیستم اداری عدم كفایت آن را اثبات میكند. بنا براین گزینهها میماند، سیستم ناكارآمد-مدیر كارآمد و سیستم ناكارآمد -مدیر ناكارآمد. برای همین است آمدن و رفتن افراد این همه مهم شده است و حتی اگر مدیری آمد و كاری مثبت انجام داد و تقدیر مردمی شد سریعا به او احساس سوپرمنبودن دست میدهد. واقعیت آن است نظام بوروكراتیك كارآ در پیشرفت امور بسیار مهم است، هر چه سیستم كارآمدتر باشد نقش افراد كمتر میشود. سیستم كارآمد افراد تنبل را كارآمد یا حذف میكند. سیستم ناكارآمد فرد تنبل را حفظ و فرد كارآمد را مأیوس و بیانگیزه میكند. ما وزرائی داریم مثل وزیر بهداشت، او كارآمدی خود را در ایجاد یك سیستم فعال در بخش خصوصی ثابت كرده بود. اوایل وزارت هم شدیدا با انگیزه فعالیت میكرد و محبوبیت و محوریتی در كابینه بهدست آورده بود اما الان را ببینید. گمان نمیكنم لحظهای انگیزه ماندن داشته باشد، بروز اشتباهات رسانهای این ماهها از او دقیقا برخاسته از عصبانیت و بیانگیزگی اوست. نمونه دیگر دكتر ظریف است، فعال و محور فعالیتهای اصلی دولت در دور نخست، اما الان خستگی و فرسودگی در چهره او نمایان است. اینها نمادهای كارآمدی فردی است كه در بستر ناكارآمد به یأس و خستگی تبدیل شده است. اما در همین حال بدون این كه نظرم به شخص خاصی باشد، افرادی ناكارآمد را میبینیم كه حفظ میشوند و حتی ارتقا میگیرند. از این رو باید دقیق حرف زد. من كسی را ندیدم كه بتواند با این غول ناكارآمدی بوروكراتیك پنجه در پنجه بیفتد و پیروز شود. نه آنكه نشدنی است، نمونههای دنیا نشان میدهد كاملا شدنی است ولی عزم ملی و حكومتی میخواهد و یك مرد میدان و برنامهای دقیق. اگر كسی مثل احمدینژاد كوشید سیستم تنبل را بدواند اما بدون برنامه، هیچموفقیتی در اصلاح سیستمی كسب نكرد حالا به همه اینها بیفزایید فساد رسوخ كرده و منافع بسیار در بقای سیستم اداری ناشفاف و بدتر از همه سرهایی كه مثل كبك در برف است و با خودفریبی نمیخواهند این نقص را ببینند و چاپلوسانی كه آنها را در این خطا تثبیت میكنند.
چرا مجلس تصمیم گرفته برای جلوگیری از ناکارآمدی دولت، وزرا را استیضاح کند؟ آیا این یک رویکرد علمی و عقلایی است؟ آیا مجلس با این رویکردی که در پیش گرفته توپ را به زمین دولت نمیاندازد؟
در یك سیستم كارآمد همه اجزا ضمن انجام وظیفه خود عملا سیستم را به سمت ارتقا میبرند. مجلس وظیفه نظارتی هم دارد پس نظارت دقیق و مستمر به بهبود كمك میكند. نظارتی كه هدفش فشار آوردن برای معامله نیست بلكه نقد برای اصلاح است. البته حتما خود مجلس هم باید بهعنوان بخشی از سیستم زیر نقد و نظارت مستمر باشد. نظارتی كه مقدمه لازم آن شفافیت كامل در كاركرد مجلس و نمایندگان از لحاظ مالی و روابط باشد. این بحثی است كه در آینده نزدیك میتواند به مطالبه جدی تبدیل شود.
پافشاری حسن روحانی روی بهکارگیری برخی مدیران ناکارآمد به چه معناست؟ چرا روحانی با علم به اینکه برخی مدیران درجا میزنند به این مساله ورود نمیکند؟
روحانی طبعا مایل است دولتش كارآمد باشد اما به گمان من بیشتر از توان مدیر به روابط مدیر با خود مینگرد و احساس دین زمان انتخابات هنوز بر دوش او سنگینی میكند. نوع معرفی نیروها برای وزارت از سوی روحانی به مجلس عملا هرگونه امكان خوشبینی در احتمال بروز تحول را از بین میبرد. او دایره گزینش نیروها را برای خود بسیار تنگ كرده است لذا یا جابهجایی میكند یا انتخاب افراد نامناسب برای جای مناسب یا افراد مناسب به جای نامناسب. این یك نقد دوستانه به روحانی از سوی كسی است كه همیشه از اعتدال دفاع كرده است. اما دفاع از اعتدال باید با كارآمدی همراه باشد یعنی مدیر معتدل كارآمد والا افراد خنثی و بیجهت را با اعتدال یكی خواهیم گرفت؛ افرادی كه یك خط دارند، همراهی با قدرت هر كه باشد، برای كسب موقعیت بدون داشتن لیاقت با یك متد قدیمی، چاپلوسی تا مرز دنائت.
آیا روحانی در باتلاق مدیرانی گیر افتاده که هیچراهی برای تغییر آنها وجود ندارد و خود وی نیز چارهای در این زمینه پیدا نمیکند؟
همه كسانی كه وارد عرصه قدرت و سیاست میشوند گمان میكنند قادرند ظرف مدت ریاست به امیركبیری تبدیل شوند و انشاءا... نیت خیر هم دارند اما ۴ سال میگذرد و هشت سال هم میگذرد امیركبیر نمیشوند كه هیچ، اعتبار پیشین خود را هم از دست میدهند. آقای روحانی باید توان داشته باشد خود را از بستر تعلقات شخصی و زمانی جدا كرده و از 10 سال آینده پس از پایان قدرت به خود و كاركردش بنگرد. آنگاه خواهد دید كه تاریخ بهانههای او را كه چرا نتوانستم به هیچ خواهد شمرد و او را فقط براساس كاركردش قضاوت خواهد كرد. در آینده و در تاریخ از روسای جمهور ما بیش از یك یا دو خط و با یك صفت یا دو صفت بیشتر یاد نخواهد شد. اینكه فردی چون امیركبیر یا ستارگان تاریخمان فصلی را به خود اختصاص دهند عزمی و آرمانی و برنامهای جدی میخواهد. اگر مسئولان ما میتوانند قضاوت تاریخ را در مورد خود بدانند فقط باید از بند چاپلوسان قدرت پرست بیرون آیند و از عموم مردم ساده كف خیابان نظر بیهراسشان را بپرسند، آنچه آنها میگویند تقریبا تصویری خواهد بود كه تاریخ از آنان یاد خواهد كرد. بر این باورم كه یك مسئول باید مشاوران شجاع و عاقلتر از خود برگزیند كه شخصیت خود را فراتر از پستی كه گرفته بداند، تا چشم او را بگشایند، چشمی كه چاپلوسان همیشه میبندند. آقای روحانی باید مهلت باقیمانده را ارج بدارد، بداند حرف مرد یك كلام نیست از هر كجا كه اشتباه كرده برگردد. مدیران ضعیف را بركنار كند و مدیران كارآمد را كه معمولا زبان دراز به جای مدیران بیلیاقت بیزبان یا چرب زبان بگمارد. نیش افراد لایق و دلسوز و اندیشمند عین نوش است و نوش زبان چاپلوسان بیكفایت عین نیش. روحانی برنامه هایش را با منافع مردم بهویژه مستضعفین هماهنگ كند، رضایت مردم رضایت خدا را در پی خواهد داشت و رضایت خدا به همه كارها بركت خواهد داد. اینها شعار نیست آموزههای فراموش شده دین ماست.
دلایل اصلی رکود و در جا زدن دولت حسن روحانی در سال دوم چیست؟ چرا دولت به این زودی زمین گیر شده است؟
عوامل داخلی و خارجی و سختافزاری و نرمافزاری بسیاری دست اندركار است اما همه اینها راهحل دارد. مهمترین آن تغییر رویكرد و نگاه دولت و همه مسئولان در عمل است. موتور محركه و سپر دفاعی این كشور در برابر همه تهاجمات دشمنان یك چیز است؛ مردم. اگر این مردم بهطور نسبی و نه مطلق احساس رضایت كنند، باور كنند مسئولان دغدغه وضعیت آنان را دارند و برای تامین آسایش آنها و نه خود و خانواده و تیم و دسته خود میكوشند، مردم صادقترین یاورانند. مردم در آن صورت هر سختی را میپذیرند. اما لازمه آن تغییر نگاه به مردم است. باید با مردم با زبان احترام سخن گفت. شأن آنها را رعایت كرد، با آنان در غمها و شادیهایشان شریك شد. نه آنكه هزینهها برای مردم باشد و منافع برای دیگران، به مردم با كلام و رفتار بیاحترامی كنیم، تشخیصهایشان را به هیچانگاریم و نامحترم مگر آنكه به سود ما باشد. آنان را سیاهی لشكر بازی خود بدانیم و خود را تقدیرنویس و سرنوشتساز آنان. تفكری كه با مردم بازی میكند از هر فرصتی برای سربهسر گذاشتن و فشار آوردن به مردم استفاده میكند و احترامی برای مردم و خواست آنها قائل نیست. این دیدگاه و نگرش باید به ضد ارزش تبدیل شود، مگر در دوران جنگ مردمی كه احساس میكردند این دفاع، دفاع از ناموس و دین و كشورشان هست با همه وجود نایستادند؟ اگر بعضی مسئولان جهت نگاه را تغییر دهند و به مردم بهعنوان دوست و نه بازیچه یا عنصر خطرآفرین نگاه كنند قطعا مردم را كنار خود و خدا را پشتیبان خود خواهند دید و نیازی به خریدن ناز هیچكدخدایی نیست.
تحلیل شما از رفتارشناسی آقای واعظی بهعنوان رئیس دفتر رئیسجمهور در پاستور چیست؟
من در مورد افراد معمولا قضاوت نمیكنم اما احساس میكنم در دوران واعظی رابطه دولت با رسانهها بهتر از قبل شده و دولت تلاش دارد خود را به افكار عمومی نزدیكتر كند.
چرا نقش آقای جهانگیری در دولت حسن روحانی کمرنگتر از گذشته شده است؟ آیا برخی عرصه را بر وی تنگ کردهاند یا اینکه وی خواهان قدرت عمل بیشتری در دولت است، اما با موانع جدی مواجه است؟
این سوالات را باید از آقای جهانگیری بپرسید اما معتقدم اگر فردی احساس میكند توان انجام كار را ندارد یا ناهماهنگ است یا دست و پای او بسته است، اگر كنار نرود و بماند حق اعتراض را از خود سلب كرده است.
اگر فرض بگیریم جهانگیری به هر دلیلی دولت را ترک کند این اتفاق چه پیامدهایی برای دولت خواهد داشت؟ استمرار حضور وی به این شکل چه تبعاتی دارد؟
باید دید آیا نقطه اتصال اصلاحطلبان به دولت روحانی، آقای جهانگیری است یا خیر؟ به گمان من نقطه اتصال اصلاحطلبان به روحانی یك نیاز سیاسی است و نه فردی خاص. بنابراین جدایی او تلاطمی بهوجود نخواهد آورد.
چرا دولت دوازدهم با وجود اینکه باید کارآمدی بیشتری نسبت به دولت قبلی داشته باشد، در عمل چنین اتفاقی رخ نداد و ما با چرخشی حتی گاه رو به عقب مواجه شدیم؟
من تغییری كلیدی در دولت جدید روحانی نمیبینم بخشهای ناكارآمد همچنان ناكارآمدند و بخشهای كارآمد خسته و فرسوده شدهاند. البته فضا هم تغییر كرده لذا برونداد این دولت به نسبت قبل ضعیفتر دیده میشود.
چرا بهرغم تذکر اغلب کارشناسان، دولت همچنان در گفتوگو و تشریح دستاوردهای خود برای افکار عمومی با چالش جدی مواجه است؟ آیا سهلانگاری در این زمینه در کارنامه دولت حسن روحانی تاثیر جدی نخواهد گذاشت؟
دولت روحانی و البته اكثر دولتهای پیشین هم چون از موضع قدرت و ریاست بر مردم به مردم نگاه میكنند گمان میكنند كه این مردم هستند كه از درك فضائل و تواناییهای آنها عاجزند. این نگرش از بالا به پایین جواب نمیدهد. اتفاقا مردم نسبت به این رویكرد واكنش منفی هم نشان خواهند داد. دولت باید مردم را مخاطبان فهیم بداند نه سوژههایی برای عملیات روانی.