برای سردرآوردن از راز یک زندگی خوب، نیاز نیست راه دوری بروید. پژوهشگران دانشگاه هاروارد طی طولانیترین پژوهش علمی دنیا دربارۀ شادی دریافتهاند که راز داشتن یک زندگی سالم و شاد، داشتن روابط خوب است.
رابرت والدینگر و مارک شولز، نویسندگان کتاب «زندگی خوب» که به تازگی با ترجمۀ مریم اصغرپور توسط نشر آموخته منتشر شده برایتان با جزئیات کامل از زندگی شاد و اهمیت روابط گفتهاند.
این کتاب براساس پژوهشی در دانشگاه هاروارد است که در آن به مدت ۸۰ سال افراد مشخصی را دنبال کرد. در این پژوهش که هنوز هم ادامه دارد، هزاران سوال از این افراد پرسیدند و صدها سنجش انجام دادند تا معلوم شود واقعاً چه چیزی مردم را شاد و سالم نگهمیدارد.
در تمام سالهای بررسی این زندگیها، یک عامل تعیینکننده بهدلیل پیوند محکمش با سلامت جسمی و روانی و طول عمر، برجسته بهنظر میرسد: روابط خوب.
فهرست مطالب
چرا روابط مهم است؟
والدینگر و شولز، روابط را بهدلیل اهمیتش در تجربۀ روزمره، تکهای مؤثر و واقعبینانه از پازل زندگی می دانند. این ارزشِ واقعبینانه، آنقدر که باید، در دنیای امروزی قدر دانسته نشده است.
روابط اساس زندگی ماست و در ذات هرآنچه انجام میدهیم و هر آنچه هستیم، قرار دارد. حتی عواملی مانند درآمد و دستاوردها که در نگاه اول گویی هیچ ارتباطی با روابط ندارند، در عمل، بهسختی از ضوابط تفکیک میشوند. اگر هیچکس در اطرافمان نباشد تا دستاوردهایمان را تحسین کند، موفقیت چه معنایی دارد؟ درآمد چه معنایی دارد اگر کسی نباشد که درآمدمان را به او خرج کنیم و هیچ محیط اجتماعی برای معنادادن به آن وجود نداشته باشد؟
چه چیزی زندگی خوب را میسازد؟
در فصلی از کتاب زندگی خوب به این پرسش پرداخته شده است: «چه چیزی زندگی خوب را می سازد؟» این پرسش همواره در طول تاریخ مطرح شده است.
بیشاز دوهزار سال پیش، ارسطو کلمهای را بهکار برد که امروزه هنوز هم در روانشناسی بهکار میرود: خوشروانی. اشاره این کلمه به حالت سعادت عمیقی است که در آن فرد احساس میکند زندگیاش معنا و هدف دارد. این کلمه اغلب در تقابل با لذتگرایی قرار میگیرد که به شادی زودگذرِ حاصل از لذتهای مختلف اشاره میکند. بهبیاندیگر، اگر شما وقتی میگویید اوقات خوشی را نمیگذرانید منظورتان شادی لذتگرایانه است، ما وقتی میگوییم زندگی خوب است، منظورمان شادی خوشروانی است.
شادی خوشروانی، احساسی است که میگوید خارج از این لحظه، صرفنظر از اینکه زندگی برایتان چقدر لذتبخش یا محنتبار است، زندگیتان ارزش چیزی را دارد و برایتان ارزشمند است.
روابط در جادۀ پرپیچوخم زندگی
از نظر والدینگر و شولز، یکی از راهها برای نگاهکردن به جادۀ پرپیچوخم زندگی، نگریستن از دریچۀ روابطمان است. چون زندگی انسان در اصل اجتماعی است.
وقتی تغییرات بزرگی بر ما تأثیر میگذارد، معمولاً روابطمان یکی از عناصر اصلی جریان رویدادها است. وقتی نوجوانی از خانۀ پدری میرود، چه عاملی در او پررنگترین احساسات مرتبط با این رویداد را به وجود میآورد؟ زندگی در جایی جدید یا پیداکردن دوستهای جدید و دوری از پدر و مادر؟ وقتی دو نفر ازدواج میکنند، رویداد و مراسم ازدواج زندگی آنها را تغییر میدهد یا پیوند بینشان را؟ وقتی طی زمان رشد و تغییر میکنیم، اغلب روابطمان نشان میدهد بهراستی چه کسی هستیم و در مسیر زندگی تا کجا پیش رفتهایم.
بهترین سرمایهگذاری توجه به روابط است
بیشتر وقتها وقتی در کنار دیگرانیم، اطلاعات بسیاری را دربارۀ تجربۀ آنها از دست میدهیم. در هر تعاملی و در هر رابطهای (حتی نزدیکترین رابطهها) احساسات و اطلاعات بسیاری بدون اینکه متوجه باشیم، درست از بالای سرمان میگذرد. درنهایت، کدام مهمتر است؟ اینکه چقدر به درستی بدانیم طرف مقابلمان چه تجربهای را از سر میگذراند یا اینکه در وهلۀ اول چقدر دربارۀ تجربۀ او کنجکاو باشیم؟
به گفتۀ نویسندگان کتاب، تلاش برای درک دیگران ممکن است رفتاری آگاهانه و تعمدی باشد. لازم نیست از همان ابتدا این کار در ذات شما باشد؛ ولی هرچه بیشتر تلاش کنید، برایتان آسانتر میشود.
رویارویی با مشکلات در رابطه
در مواجه شدن با مشکلات در رابطه، شما از کدام دستهاید؟ با آن مواجه میشوید یا از آن روی برمیگردانید؟ روبرگرداندن از رخدادی دردسرساز آسانتر از مقابله با آن است؛ ولی چنین روبرگردانی به گفتۀ والدینگر و شولز، اغلب، ممکن است پیامدهای ناخواستهای داشته باشد و تأثیر اجتناب، بهویژه در جایی آشکارتر است که بیشتر رخ میدهد: روابط فردیمان.
پژوهشهای بسیاری نشان داده است وقتی از روبهروشدن با مشکلات رابطه اجتناب میکنیم، مشکل نهتنها از بین نمیرود، بلکه بدتر میشود. مشکل اولیه همچنان در رابطه پیشروی میکند و ممکن است مشکلات دیگری به وجود بیاورد.
هر عضو خانواده یک گنجینۀ مدفون است
شبکۀ عاطفی پیچیدۀ هر خانواده از جنبههای مهمی منحصربهفرد است و خانوادهمان چنان تأثیری بر ما میگذارد که دیگر رابطههایمان نمیگذارد. اعضای خانواده در پیشینه و تجربه و خون طوری باهم شریکاند که در هیچ رابطۀ دیگری اینگونه نیستند. مهمتر از این، نمیتوانیم کسی را جانشین شخصی کنیم که در همۀ عمرمان ما را میشناخته است. پرورشدادن و پربارساختن این روابط با وجود مشکلات و حفظ هرچیز مثبتی که از خانوادهمان میگیریم، ارزش دردسرش را دارد.
نویسندگان کتاب زندگی خوب یادآو می شوند که هر عضو خانواده گنجینۀ مدفون خودش را دارد؛ چیزهایی منحصربهفردی که فقط او برای خانواده فراهم میکند، ولی ممکن است در یک نظر به چشم نیاید.
همۀ دوستان فایده دارند
وقتی مشکلی برایمان پیش میآید و نیاز داریم که با کسی حرف بزنیم تصویر یک دوست در ذهنمان جان میگیرد. این دوست شاید یکی از افراد خانواده، همسر یا رفیقی قدیمی باشد. گاهی نیز ما همان دوستی میشویم که باید درد و ناراحتی دوستمان را بشنویم.
نویسندگان کتاب توصیه میکنند که یاد بگیرید به دوستانتان گوش کنید. گوشدادن همانقدر که به نفع گوینده است، به نفع شنونده نیز هست. جذب حقیقی تجربۀ یک نفر دیگر، هم شنونده، هم گوینده را تشویق میکند «حرف دلشان را بزنند» و از پوستۀ خود بیرون بیایند و اغلب زندگی ما به این ترتیب پربارتر میشود. همۀ ما نقاط حساسی در زندگیمان داریم که پیشبردن صمیمانهترین گفتوگوها را مشکل میکند؛ ولی پاداشی که در قبال تلاش برای این کار میگیریم، ارزشش را دارد.
هیچوقت برای شادبودن دیر نیست
به فصل آخر کتاب زندگی خوب که می رسیم والدینگر و شولز بر اساس هزاران داستان از پژوهش هاروارد برایمان روایت میکنند که زندگی خوب با غرقشدن در لذت و راحتی بهدست نمیآید. زندگی خوب از مواجهه با مشکلات اجتنابناپذیر و حضور کامل در لحظههای زندگی حاصل میشود. وقتی یاد میگیریم چطور دوست بداریم و چطور بپذیریم که دوستمان بدارند، وقتی با تجربههایمان رشد میکنیم و وقتی از طریق رشتۀ اجتنابناپذیر خوشیها و ناملایمات زندگی همچنان همبستگیمان را با دیگران حفظ میکنیم، زندگی خوب بیسروصدا از راه میرسد.
دربارۀ نویسندگان
رابرت والدینگر استاد روانپزشکی دانشکدۀ پزشکی هاروارد است. والدینگر مدیر پژوهش هاروارد دربارۀ رشد بزرگسالان و مدیر برنامۀ درمان روانپویشی در بیمارستان دولتی ماساچوست است. او روانپزشک و همچنین استاد ذن است و در آمریکا و دیگر کشورهای جهان مراقبه آموزش میدهد.
مارک شولز دستیار مدیر پژوهش هاروارد دربارۀ رشد بزرگسالان و رئیس برنامۀ دکتری سو کارداس ۱۹۷۱ در حوزۀ روانشناسی در کالج برینمار است. او درمانگری فعال است که دورۀ پسا دکتریاش را در رشتۀ روانشناسی سلامت و بالینی دانشکدۀ پزشکی هاروارد گذرانده است.
فهرست مطالب
1. چه چیزی زندگی خوب را میسازد؟
2. چرا روابط مهم است؟
3. روابط در جادۀ پرپیچوخم زندگی
4. آمادگی جسمانی
سالم نگهداشتن روابط
5. توجه به روابط
بهترین سرمایهگذاری
6. رویارویی با مسائل
سازگاری با مشکلات در رابطه
7. بغلدستی شما
روابط صمیمانه چگونه زندگیمان را شکل میدهد؟
8. خانواده مهم است
9. زندگی کاریِ خوب
سرمایهگذاری در رابطهها
10. همۀ دوستان فایده دارند
کلام آخر هیچوقت برای شادبودن دیر نیست
بریدههایی از کتاب زندگی خوب
- زندگی حتی وقتی خوب باشد، آسان نیست. اصلا هیچ راهی برای بیعیبونقص ساختن زندگی خوب وجود ندارد و خوب هم نبود که چنین راهی وجود داشته باشد.
- اپیکتت، فیلسوف بزرگ یونان میگوید اگر ذهنمان را مشغول عوامل خارج از کنترلمان کنیم، خودمان را بیچاره میکنیم. بنابراین، یکی از پروژههای مهم زندگی، تمایز قائلشدن بین عوامل کنترلشدنی و کنترلنشدنی است.
- شاید فکر کنید رسیدن به درآمد عالی یا پیداکردن شغلی جدید یا تعویض هوندای قدیمیتان با ماشینی مدل بالاتر شادتان میکند؛ ولی در مدت کوتاهی به این اوضاع جدید هم عادت میکنید و مغزتان سراغ چالش بعدی میرود. حتی برندههای بختآزمایی تا ابد خوشحال نمیمانند.
- عادتکردن به اوضاع جدید نقصی در شخصیت انسان نیست، بلکه واقعیتی زیستشناختی است: همۀ اتفاقهای منفی و مثبت زندگیمان در زمینۀ روانشناختی و عصبشناختی یکسانی در مغزمان روی میدهد.
- میانسالی نقطۀ عطف است؛ نهتنها بین جوانی و پیری، بلکه بین شیوۀ زندگی خودمحور و دروننگرانهای که بسیاری از ما در جوانی ساختهایم و شیوه زندگی بلندنظرتر و بروننگرانه. مهمترین و روحبخشترین کار در میانسالی همین است: گسترش کانون توجهمان به دنیای فراتر از خویشتن
- روابط محملی است که به ما فرصت میدهد هم زندگیمان را بهتر کنیم، هم آثار ماندگار از خود به جا بگذاریم. اگر بتوانیم این کار را هدفمند انجام دهیم، سوال «همهاش همین است؟» برای وقتهایی میماند که آخرین قاشق بستنی رو از ظرف برمیداریم و هنوز دلمان بستنی بیشتری میخواهد.
- برایاینکه بفهمید روابط بر جسمتان تأثیر میگذارد، لازم نیست یافتههای علمی را بررسی کنید. کافی است به احساس نشاطتان هنگام درکشدن در گفتوگویی سازنده یا احساس تنش و ناراحتیتان بعد از مشاجره یا بیخوابیتان پساز گیرافتادن در کشاکشهای عاطفی فکر کنید.
- داشتن احساس تنهایی، تجربهای ذهنی است. شاید کسی همسر و دوستان بسیاری داشته باشد و باز هم احساس تنهایی کند. در مقابل، شاید شخص دیگری در عین زندگی در تنهایی و ارتباط با افرادی معدود، احساس تنهایی نکند.
- معمولاً گمان میکنیم که میدانیم چه عاملی به ما احساس رضایت از زندگی میدهد و چه چیزی برایمان خوب است و چه چیزی بد. گمان میکنیم هیچکس مثل خودمان ما را نمیشناسد. مسئله این است که آنقدر در اینطوربودن مهارت داریم که در مخیلهمان هم نمیگنجد شاید راه دیگری وجود داشته باشد برایاینکه طور دیگری باشیم.