شرق: «فاشیسم: ریشهها و سیر تحول» کتابی از اینیاتسیو سیلونه نویسنده و از اعضای جنبش مقاومت ایتالیا علیه فاشیسم است که نخستین بار در سال ۱۹۳۴ به آلمانی منتشر کرد. سیلونه در ایران نویسنده نامآشنایی است که او را با ترجمه آثاری مانند «نان و شراب»، «فونتامارا»، «ماجرای یک پیشوای شهید»، «خروج اضطراری» و «مکتب دیکتاتورها» میشناسیم. سیلونه کتاب «فاشیسم» را همزمان با پایان دوران عضویتش در حزب کمونیست نوشت و در این کتاب با هدف شناسایی ریشههای فاشیسم، به بازنگری معنادار مقاطع بحرانیِ تاریخ ایتالیا پرداخت. سیلونه در بخشی از کتاب با عنوان «آیا فاشیسم از آسمان نازل شد؟»، ویژگیهای دولت ایتالیا پیش از اصلاحات فاشیستی را برمیشمارد و مینویسد: «ایتالیا آخرین کشور از کشورهای بزرگ اروپایی بود که در قالب دولتی ملی متحد شد. بیشک بین این واقعیت و وضعیت عقبماندگی اقتصاد سرمایهداری ایتالیا رابطهای هست. ظاهرا این دیدگاه با نظر بسیاری از مورخان که گهواره سرمایهداری را در ایتالیا قرار دادهاند، در تضاد است.
درواقع، سرمایهداری ایتالیا در ابتدا، که بین قرنهای دوازدهم و چهاردهم توسعه یافت، در اواسط قرن شانزدهم سقوط کرد، درست زمانی که قدرت سیاسی اسپانیا و پرتغال در حال فروپاشی بود؛ بنابراین مرکز اروپایی روابط سرمایهداری از کشورهای مدیترانهای به کشورهایی که مشرف به دریای شمالاند، منتقل شد. به گفته مارکس، این دوره (اواسط قرن شانزدهم) آغاز اقتصاد واقعا سرمایهداری را نشان میدهد. در آن زمان، ایتالیا وارد یک دوره طولانی رکود اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شد». با این حال، به نظر سیلونه، این کشور تحت تأثیر روح سرمایهداری اصلاحات قرار نگرفت و به کلیسای کاتولیک وفادار ماند، که معتقد بود فرد بهتنهایی از رسیدن به حقیقت عاجز است، اقتدار منشأ الهی دارد، و درباره اقتصاد، فراتر از مفاهیم خیریه و صدقه نمیرفت. اما در طول قرون وسطا، روشنفکران ایتالیایی بین طرفداران کلیسا و طرفداران امپراتوری تقسیم شدند و تا قرنها، ایتالیا صرفا اصطلاحی جغرافیایی و زمینی بود که اسپانیاییها، فرانسویها و اتریشیها در آن به جنگهایشان میپرداختند. سیلونه همچنین اشاره میکند که هژمونی اسپانیا بر شبهجزیره در آستانه زوال این قدرت برقرار شد و هژمونی اتریش با مقاومت فرانسه مواجه شد و هرگز نتوانست به کل کشور گسترش یابد.
«کلیسای کاتولیک که قدرت دنیوی را بر ایتالیای مرکزی اعمال میکرد، اما قدرت مطیعکردن بقیه کشور را نداشت، همیشه هدف تجزیه شبهجزیره به چندین ایالت را دنبال میکرد و نجات خود را تنها در ضعف دیگران میدید؛ بههمیندلیل پاپها هر زمان که تهدیدی برای اتحاد ایتالیا تحت یک قدرت واحد ایجاد میشد، ارتشهای خارجی را فرا میخواندند». سال ۱۸۰۹، پادشاهی ناپل برای اولینبار سرزمینهای تقسیمشده ایتالیا را با الحاق استانهایی که قرنها تحت سلطه اتریش بودند، متحد کرد، اما دوباره دوره بازگشت فرارسید و دولتهای ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار گرفتند که وظیفه دور نگهداشتن انقلاب بورژوازی و نیروی مخرب آن را از ایتالیا برعهده گرفته بود. سیلونه وقایع تاریخی را پیگیری میکند تا به دوره «ریسورجیمنتو» میرسد؛ زمانی که تلاشهای دیپلماتیک، توطئهآمیز و نظامی با هدف متحدکردن ایتالیا در دولتی واحد، بین سالهای ۱۸۲۱ و ۱۸۳۰ آغاز شد، در سالهای ۱۸۴۸، ۱۸۵۹ و ۱۸۶۰ به اولین نتایج ملموس خود رسید و بین سالهای ۱۸۶۶ و ۱۸۷۰ با موفقیت به پایان رسید؛ دورهای از تاریخ ایتالیا که با نام «ریسورجیمنتو» شناخته میشود. اما سیلونه معتقد است پیروزیهای مکرر ارتجاع بر انقلاب، از دوره ریسورجیمنتو تا به امروز ادامه داشته است.
منبع: sharghdaily-957537