hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > کلاس‌اولی‌ها راننده‌شدن را به تحصیل ترجیح می‌دهند

کلاس‌اولی‌ها راننده‌شدن را به تحصیل ترجیح می‌دهند

افت تحصیلی از چالش‌های آشنا برای دانش‌آموزان، والدین و سیستم آموزشی است. پیش‌از‌این بی‌علاقگی به تحصیل و حضور در مدرسه و اهمیت‌ندادن به تکالیف و امتحان‌ها در مقطع ابتدایی آن‌چنان معمول نبود اما در سال‌های اخیر به‌ویژه بعد از کرونا و آموزش آنلاین وضعیت جدیدی پیش آمده.

مریم مختاریان:افت تحصیلی از چالش‌های آشنا برای دانش‌آموزان، والدین و سیستم آموزشی است. پیش‌از‌این بی‌علاقگی به تحصیل و حضور در مدرسه و اهمیت‌ندادن به تکالیف و امتحان‌ها در مقطع ابتدایی آن‌چنان معمول نبود اما در سال‌های اخیر به‌ویژه بعد از کرونا و آموزش آنلاین وضعیت جدیدی پیش آمده. یک معلم پایه ششم می‌گوید بعضی بچه‌ها حتی نمی‌توانند یک جمله از کتاب اجتماعی بگویند. معلمی دیگر می‌گوید گاهی شاید حتی نصف یک کلاس 30‌نفره تکالیف‌شان را انجام نمی‌دهند. چنین مشکلاتی موجب شده با وجود فرصت چندباره امتحان در تابستان بعضی دانش‌آموزان در مقطع ابتدایی تکرار پایه داشته‌ باشند. این موضوع همانند موضوعات مشابه دیگر با خلأ آمار و اطلاعات کافی همراه است و قضاوت قطعی را برای آن دشوار می‌کند. کسری بودجه در وزارت آموزش و پرورش نیز اجازه پیشرفت ابزار و وسایل کمک‌آموزشی را از مدارس دولتی گرفته‌ است. وضعیت در مدارس حاشیه شهرها و مناطق کم‌برخوردار به گفته معلمان و کارشناسان به مراتب پیچیده‌تر است. همه اینها در حالی است که برخی فعالان این حوزه معتقدند این دانش‌آموزان شاید در درس‌خواندن به شکل سنتی و قدیمی ضعف داشته‎ باشند اما آن‌قدر توانا هستند که با تکنولوژی کار کنند و بیشتر از بزرگسالان از آن استفاده کنند. کارشناسی در حوزه آموزش معتقد است جامعه ما آن‌قدر چندوجهی و دارای اقشار گسترده است که صحبت درباره افت تحصیلی بسیار سخت و نیازمند آمارهای زیاد و پژوهش‌های گسترده است.

 

وقتی حال مدرسه خوب نباشد؛ یعنی حال جامعه خوب نیست

از زمان‌های گذشته کمتر دانش‌آموزی علاقه‌مند به مدرسه و قوانین و الزاماتی بود که همراهش می‌آمدند. اغلب این والدین بودند که به فرزندان تضمین آینده‌ای بهتر و رسیدن به شغل و زندگی مناسب با تحصیلات را می‌دادند. معلم‌ها نیز با ابزار نمره و گاه تشویق و تنبیه دانش‌آموزان را ترغیب به حضور در مدرسه می‌کردند. در‌این‌میان برخی این روند را دوست داشتند و اگر هم علاقه‌مند نبودند، نمی‌توانستند آن را ابراز کنند و با این بی‌علاقگی از حضور در مدرسه سر باز زنند. یکی از معلمان ابتدایی می‌گوید به‌ طور تجربی اگر در گذشته 80 درصد بچه‌ها علاقه به مدرسه و حضور در کلاس داشتند، حالا این تعداد به نصف رسیده است. انگیزه درس‌خواندن برای بعضی از دانش‌آموزان وابسته به درآمدداشتن یا نداشتن است؛ تا حدی که بعضی از آنها می‌گویند «وقتی با رانندگی می‌شود پول درآورد، چرا باید درس بخوانیم؟». معلمی دیگر نیز از پسری کلاس پنجمی می‌گوید که به خانواده گفته دیگر نمی‌خواهد درس بخواند و ترک تحصیل کرده‌ است. معلم‌ها دلیل این اهمیت‌ندادن به درس و علاقه نشان‌ندادن را جذابیت چیزهای دیگر ازجمله فضای مجازی می‌دانند و سرگرم‌شدن بچه‌ها با ابزاری که بی‌نهایت برای‌شان تفریح و بازی دارد، جلوی تمرکز بر درس را می‌گیرد و روش‌های قدیمی حضور در کلاس و وحدت معلم در سخن‌گفتن و نشستن برای ساعت‌های طولانی جواب‌گوی نسل جدید نیست. زهرا خماریان، از فعالان و کارشناسان این حوزه، که خود به‌تازگی بازنشسته شده اما همچنان با دانش‌آموزان ارتباط دارد، درباره بی‌علاقگی دانش‌آموزان به درس و مدرسه می‌گوید: متأسفانه این موضوع را بارها شنیده‌ایم که بچه‌ها علاقه‌ای به درس‌خواندن ندارند و آنها را به زور نگه داشته‌ایم. این بی‌علاقگی قبلا هم وجود داشت، اما بعد از کرونا به اوج خودش رسیده. نمی‌توان این را به همه مدارس تعمیم داد اما غالبا همین‌طور بود؛ در ابتدایی بچه‌ها ذوق رفتن به مدرسه را داشتند و در راهنمایی و دبیرستان بچه‌ها با اکراه به مدرسه می‌رفتند و با تعطیلی مدرسه خوشحال می‌شدند، اما بچه‌های ابتدایی با تعطیلی مدرسه ناراحت می‌شدند. حالا این خوشحالی تا پایه‌های پایین هم آمده. اینکه از این مسئله آمار واقعی داریم یا نداریم، مشخص نیست. آنچه به ظاهر می‌بینیم، این را نشان می‌دهد که مدارس حال‌شان خوب نیست. وقتی مدارس حال‌شان خوب نیست، نشان می‌دهد حال جامعه خوب نیست. وقتی حال عمومی جامعه خوب نباشد، بچه‌ها هم از آن متأثر می‌شوند.

از نکات تأمل‌برانگیز در این موضوع این است که مدرسه جای شوق‌انگیزی برای بچه‌ها نیست. مدارس ما به‌ویژه آنها که در حاشیه شهرها هستند، پرجمعیت، متراکم، کم‌برخوردار و با مشکلات مختلفی روبه‌رو هستند. این مدارس با توجه به نیاز کودکان ساخته نشده، یعنی ساختمان مدرسه آپارتمان است و مثل زندان می‌ماند. فضای بازی برای تعداد بچه‌ها کفایت نمی‌کند. کلاس‌ها اکثرا استاندارد نیستند، نور کافی ندارند و نیمکت‌ها استاندارد نیستند. زمانی که ما به تربیت معلم می‌رفتیم، به ما می‌گفتند «آموزش‌دادن، فقط گفتن نیست» اما همچنان شیوه غالب آموزش همان گفتن و سخنرانی‌کردن است. ما هنوز به آن سمت مشارکت و برآورده‌کردن نیازهای بچه‌ها نرفته‌ایم. نسل جدید تغییر کرده اما سیستم آموزشی ما در 50 سال گذشته مانده‌ است.

او درباره تأثیر کتاب‌های درسی در بی‌انگیزه‌شدن دانش‌آموزان می‌گوید: کتاب‌های درسی ما اصلا با نیازهای بچه‌ها هماهنگ نیست، یعنی محتوا سنگین است. بچه‌هایی که بهترین انیمیشن‌ها را می‌بینند و فضاهای بازی مختلفی را تجربه می‌کنند، به مدرسه‌ای می‌آیند که فقط باید بنشینند. در دولت آقای احمدی‌نژاد و دوران وزارت آقای حاج‌بابایی کتاب‌ها تغییر کردند. پایه ششم وارد آموزش شد و فشار مضاعفی به مدارس ابتدایی آمد. مدارس برای کلاس ششم فضا نداشتند، به خاطر همین پیش‌دبستانی در بسیاری از مدارس دولتی حذف شد. بعد متوجه شدند ششمی‌ها بزرگ هستند و بسیاری از مدارس را دوره‌ای کردند. در همان دوران بدون تغییر محتوای کتاب‌ها پنجشنبه‌ها که جزء تقویم آموزشی بود، تعطیل شد که همچنان هم باقی است، بدون اینکه از حجم کتاب کم شود. فشار روی روزهای دیگر افتاد، زیرا ساعت آموزش در روزهای دیگر بالا نرفت. غیبت‌های مکرر بچه‌ها بعد از تعطیلی پنجشنبه‌ها هم به آن اضافه شد. ما چیزی به اسم بین‌التعطیلین می‌دیدیم. ابهت مدرسه با تعطیلی‌های زیاد و غیبت‌ها نزد خانواده‌ها و جامعه از دست رفت. در‌حال‌حاضر هم شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها غیبت‌ها زیاد است. وقتی دانش‌آموز سر کلاس نبوده، دروس جا‌مانده را چه کسی به او تدریس می‌کند؟ خانواده‌ای که می‌تواند، به کلاس خصوصی می‌برد، اما خانواده‌ای که اهمیت نمی‌دهد، فرزندش از محتوا جا مانده‌ است و او با ضعف بالا می‌رود. او همچنین از اثر معلم و کادر آموزشی مدارس هم صحبت می‌کند: بعضی مدارس مانند آن که من در آن مشغول به کار بودم، هفت کلاس پایه اول داشت. رسیدگی به هفت کلاس اول معلم، مدیر، معاون آموزشی و معاون پرورشی را خسته و فرسوده می‌کند. چون کنترل‌کردن هفت کلاس در این پایه بسیار مشکل است. از آنجا که خانواده‌ها در کلاس اول کم‌تجربه هستند، تنش را زیاد می‌کند. خانواده‌ها می‌خواهند در مدرسه رفت‌وآمد کنند و خود بچه‌ها ترس از مدرسه دارند. در مدارس پرجمعیت این کارها حاشیه زیادی می‌سازد که از نتایج آن می‌تواند افت تحصیلی باشد. حتی اگر تمام تجهیزات در کلاس باشد، با تمام احترامی که برای زحمات معلمان قائلم، معلم ما معلم به‌روزی نیست. همکارانی که دو یا سه سال تدریس را شروع کرده‌اند، آرزوی بازنشستگی دارند. بی‌رغبتی در معلمان ما هم هست. فکر می‌کنند کارشان نتیجه نمی‌دهد. مطمئنا معلم بی‌انگیزه در مسئله تأثیر دارد. بچه‌ها چشم‌انداز آینده را می‌بینند؛ ما فکر می‌کنیم که آنها متوجه نیستند اما بچه‌ها انتقادهای اجتماعی و کنکور را رصد می‌کنند. دانش‌آموزان من می‌گفتند ما که نمی‌‎توانیم کنکور قبول شویم، ما که نمی‌توانیم فلان رشته را قبول شویم؛ یعنی این گفتمان در بچه‌های کلاس اول هم آمده. بچه‌هایی که امیدی برای تغییر یا آرزوهایی برای رسیدن به زندگی برتر و شغل بهتر ندارند. ناامیدی در اجتماع به خانواده‌ها و معلمان از خانواده‌ها و معلم‌ها به بچه‌ها تزریق شده. ما برای اینکه بچه‌ها را سر ذوق بیاوریم، به معلم‌ها و خانواده‌های با ذوق نیاز داریم. وقتی بچه چیزی را می‌آموزد، باید آن ذوق ناشی از یادگیری را در چشم معلم و پدر و مادرش ببیند.

شفافیت و درستی آمار به پیداکردن راه‌حل کمک می‌کند

چندی پیش رضوان حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی، بیان کرد 40 درصد دانش‌آموزان فقر یادگیری دارند. فقر یادگیری به شرایطی اطلاق می‌شود که دانش‌آموزان با وجود حضور در مدرسه مهارت‌های پایه سواد را به‌درستی کسب نمی‌کنند.

درباره این رقم توضیحات بیشتری داده نشده و جامعه آماری آن مشخص نیست. همچنین در سال‌های گذشته آمار رسمی از سمت وزارت آموزش و پرورش مبنی بر تعداد دانش‌آموزانی که تکرار پایه داشتند، اعلام می‌شد اما حالا این رقم به‌ندرت اعلام می‌شود. این موضوع مانع قضاوت دقیق کارشناسان و کار پژوهشگران می‌شود. خماریان درباره رقم اعلام‌شده می‌گوید: ما نمی‌دانیم این درصد در چه مدارسی و در کدام پایه‌ها و مقاطع بررسی شده؟ جامعه آماری آن چیست؟ همه پایه‌ها هستند یا فقط مدارس ابتدایی؟ با توجه به چیزی که ما داریم مشاهده می‌کنیم، آمار می‌تواند بیش از 40 درصد باشد. باید ببینیم چه انتظاری از بچه‌ها داریم. باید برای سطح یادگیری بچه‌ها معیاری تعیین کنیم، مثلا بنای تربیت معلم این بود که در پایه سوم یعنی نیمه سال‌های ابتدایی، دانش‌آموز باید مسلط به زبان فارسی باشد؛ گفتن، خواندن، نوشتن و گوش‌دادن یعنی این چهار مهارت زبان‌آموزی‌اش کامل شده‌ باشد. بتواند یک کتاب را خلاصه کند، متن، انشا، نامه یا خاطره‌ای را بنویسد، غلط‌های املایی کمتری داشته‌ باشد، بتواند متنی را به‌خوبی بخواند یا در جمع صحبت کند. اما عملا می‌بینیم بچه‌ها در کلاس ششم یا حتی بچه‌هایی که به دبیرستان هم رسیده‌اند، نمی‌توانند جمله کاملی بنویسند. ما باید زمان زیادی را برای زبان‌آموزی بچه‌ها بگذاریم، چون پایه یادگیری دیگر دروس‌شان است و می‌توانند خوب گوش دهند، بفهمند و استدلال کنند. می‌توانند صورت‌مسئله ریاضی را خوب بخوانند، مطالعات اجتماعی را بخوانند، تاریخ را بخوانند و متوجه شوند و به منابع مختلف هم دسترسی داشته‌ باشند. به افرادی که در خانواده‌ها کلاس ششم قدیم خوانده‌اند، اگر نگاه کنیم، می‌بینیم می‌توانند حافظ و سعدی بخوانند اما بچه کلاس ششمی داریم که نمی‌تواند یک کتاب ساده را هم بخواند. درباره آمارها، یک کارشناس معتقد است آمار زمانی ارزشمند است که جزئیات آن کاملا شفاف اعلام شود و ما بتوانیم اطمینان داشته‌ باشیم در آن دست نبرده‌ باشند. خماریان اظهار می‌کند: هر چیزی که درست و شفاف باشد و ارائه شود، مهم است. به شرط اینکه درست باشد، به ما چشم‌انداز می‌دهد. وقتی ما تمام صورت‌مسئله‌ها را پاک می‌کنیم، راه‌حلی هم وجود نخواهد داشت. گفتنش خوب است، ولی وقتی آماری ارائه می‌شود، مثل این‌همه آماری که از کودکان بازمانده از تحصیل ارائه می‌شود، کاری انجام نمی‌شود. آمارهای بین‌المللی خوب هستند، به این شرط که دیده شوند تا برای آینده راهکارهایی ارائه شود. در گفته‌های حکیم‌زاده واژه تکرار پایه نیز به چشم می‌خورد. تکرار پایه یا همان مردود‌شدن بخشی از افت تحصیلی است که دانش‌آموز نتواند پایه را بگذراند و دوباره آن را بخواند. بعضی مدارس و کلاس‌ها شامل تعداد زیادی از این دانش‌آموزان در مقطع ابتدایی است؛ تا حدی که یک‌ششم کلاس، بچه‌های تکرار پایه هستند. آموزش و پرورش سال‌هاست که تأکید دارد در مقطع ابتدایی تکرار پایه نباید زیاد باشد. اگر در دروسی هم موفق به قبولی در امتحان نشدند، باید در تابستان تمرین کنند و چند بار امتحان دهند. در نهایت اگر موفق نشدند، پایه برای آنها تکرار شود. این مسئله موافقان و مخالفان زیادی دارد. برخی می‌گویند در روحیه دانش‌آموز اثر می‌گذارد و او را ناامید و دلزده می‌کند. بعضی هم معتقدند بهترین راه برای آنهایی که ضعف در دروس دارند، باید پایه تکرار شود. حتی اگر نیاز است، بیش از یک بار هم تکرار شود. معلم‌ها نیز در پاسخ به سؤال «اگر والدین دانش‌آموزی به شما مراجعه کنند که فرزندشان سه سال یک پایه در مقطع ابتدایی را تکرار کرده، قبل از دیدن دانش‌آموز و صحبت با او قضاوت اولیه شما چیست و چه پیشنهادی به آنها می‌دهید؟» اغلب گفتند او احتمالا از اختلالات یادگیری رنج می‌برد و باید به روان‌شناس و مشاور مراجعه کند. ممکن است هوش مرزی داشته‌ باشد یا اصلا نوع یادگیری او خاص باشد. دلیل تکرار پایه نباید تنبلی یا هر برچسب دیگری باشد که به دانش‌آموز می‌چسبانند. زهرا خماریان نیز می‌گوید: خیلی سال است که آموزش و پرورش تأکید می‌کند بچه‌ها در هر دوره‌ای قبول شوند و تکرار پایه نداشته‌ باشند. هنگامی که ارزشیابی توصیفی شد، بچه‌ای با چهار درس نیازمند به تلاش بیشتر می‌شد و شهریور امتحان می‌داد، مدیر قبولش می‌کرد و او به پایه بالا‌تر می‌رفت. اعتقاد بر این بود وقتی پایه بالاتر برود یاد می‌گیرند. من خودم با تکرار پایه خیلی موافق نیستم؛ چون بچه بزرگ‌تر می‌شود و فشار و تحقیر از خانواده و اطرافیان نسبت به او تحمیل می‌شود. دوستانش به کلاس بالاتر رفته‌اند و او در پایه قبلی مانده است. معلمش هم نگاه دیگری به او خواهد داشت. همه این فشارها روی آن بچه است. راهکار هم این نیست که ما به بچه‌ها نمره کیلویی بدهیم و به پایه بالا بفرستیم. چهار ماه در تابستان از خرداد تا اول مهر فرصت خوبی است تا دانش‌آموزانی که در درس‌ها مشکلاتی دارند، دوباره آن را یاد بگیرند. وقتی دانش‌آموز در تکرار پایه درکی از درس ندارد، شلوغ‌کاری می‌کند و کلاس را به هم می‌ریزد؛ چون آنجا هم چیزی یاد نمی‌گیرد. خودش مخل یادگیری خود و دیگر هم‌کلاسی‌هایش می‌شود که این هم افت تحصیلی را به‌ همراه دارد. من با همکارانم همدل هستم که گاهی می‌بینیم در کلاس ششم‌ بچه‌ها خواندن و نوشتن یک کلمه ساده را بلد نیستند، ولی باید در این زمینه تحقیقات بیشتری انجام ‌و راهکارهای بهتری ارائه شود.

نمره 20 و خیلی خوب دو روی یک سکه‌اند

از گذشته قبول‌شدن در امتحانات و گرفتن نمره‌های راضی‌کننده، غول بزرگی در برابر دانش‌آموزان بود. نمره 20 گرفتن نه‌تنها برای خود دانش‌آموز بلکه برای پدر و مادر و اطرافیانش هم مهم بود. رفته‌رفته و در چند سال نمره جایش را به ارزشیابی توصیفی داد و خیلی خوب جای 20 را گرفت. حالا به نظر می‌رسد بی‌علاقه‌شدن دانش‌آموزان ابتدایی به درس و مدرسه تا حدی زیاد شده که به نمره امتحان یا هر پرسش و ارزیابی دیگری بی‌اهمیت شده‌اند. یک معاون مدرسه می‌گوید یکی از دانش‌آموزان ابتدایی وقتی در دیکته نتوانسته بود درست بنویسد و معلم مشکلش را پرسیده بود، ورقه را پاره می‌کند تا نشان دهد عملکردش در امتحان برایش مهم نیست. درباره این موضوع خماریان می‌گوید: مدارس ما اغلب رقابتی هستند نه مشارکتی. ما سال‌ها بر طبل رقابت بین بچه‌ها، نمره‌دادن و سیستم ارزشیابی کوبیدیم. شاید ارزشیابی توصیفی شد، اما عملا همان بازخوردهای قبل را به بچه‌ها دادیم؛ ترس از نمره، امتحان، امتحان میان‌ترم، امتحان پایان‌ترم و امتحان ماهانه و آن‌قدر این ترس را به بچه‌ها و خانواده‌ها تزریق کردیم که نسبت به این موضوع سِر شدند. چیزی که نمی‌توانند خودشان را به آن برسانند، برایشان مهم نیست.

او از نقش معلمان در این زمینه می‌گوید: نکته دیگر این است که ما در آموزش معلمان‌مان هم گیر کرده‌ایم. اگر توجه کنید می‌بینید افراد فکر می‌کنند چون بچه‌ای سال‌های اول و ابتدایی است نیاز به نیروی متخصص ندارد. من در سال‌های آخر تدریس خودم می‌دیدم همکارانی که هیچ سابقه تدریسی ندارند و آموزش ارتباط با بچه‌ها و کلاس‌داری ندیده‌اند، به این پایه‌ها می‌آیند. آموزش‌های ضمن خدمت بدون اینکه کارآیی داشته‌ باشند، بیشتر ایدئولوژیک هستند و گاهی با پرداخت مبلغی پول دوره ضمن خدمت را می‌خرند. در بحث رتبه‌بندی، ما معلم‌ها را هم رقیب همدیگر دیده‌ایم. یادگیری مشارکتی باید اول بین معلم‌ها صورت بگیرد. معلم باید یاد بگیرد دانشش را در اختیار دیگران قرار دهد و از دیگران هم یاد بگیرد. این بده‌بستان یادگیری باید در معلم‌ها باشد، بعد این شیوه را هم در کلاس اجرا کنیم. از اصلی‌ترین چیزهایی که ما باید در آموزش‌های معلمان قرار دهیم، آموزش حقوق کودکان است؛ یعنی معلم باید حقوق کودک را بداند و به‌عنوان یک انسان کرامتش را حفظ و به نیازهای او توجه کند. مبنای آموزش و پرورش ما بومی نیست و به حقوق کودکان توجهی ندارد. حرف و سخن در آن بیشتر از عمل است و با روح بچه‌ها سازگار نیست. معلم باید ادبیات کودک را نیز بلد باشد؛ یعنی بتواند هم‌پا با کتاب‌های روز جهان درباره موضوعات مختلف با آنها صحبت کند. در بعضی مدارس می‌گویند ما می‌خواهیم روی مهارت‌های زندگی تأکید کنیم؛ یعنی رغبت را ایجاد کنند و بچه‌ها یاد بگیرند که «چطور یاد بگیرند». من کمتر دیده‌ام که معلم‌ها در این زمینه آموزش دیده‌ باشند؛ مگر اینکه معلمی خودش علاقه‌مند باشد و از مجاری دیگر آموزش ببیند و در کلاسش اجرا کند. خود سیستم آموزشی در این زمینه کاری انجام نمی‌دهد. انتظارها از دانش‌آموزان در سند تحول آموزش بسیار فرازمینی و غیرقابل لمس است. ساختار این سیستم خیلی کهنه است و هرچقدر ما آن را نقاشی کنیم، کهنگی، ترک‌خوردگی و فرونشست آن را نمی‌توانیم پنهان کنیم. باید روی این سیستم کهنه، طرحی نو انداخت که مستلزم بودجه و نگاه جامع کارشناسان، معلمان و آنهایی است که در مدارس زحمت می‌‎کشند. باید تصمیم گرفته شود و برنامه‌ای برای کارآمدی مدارس و تربیت شهروندان خوب آماده شود.

کرونا رفت اما مصائبش هنوز نه

سال 98 در میانه سال تحصیلی ناگهان تمام مدارس تعطیل شدند و دو سال طول کشید تا دوباره رسما آغاز به فعالیت حضوری کنند. در این مدت آموزش آنلاین، اپلیکیشن شاد، آموزش تلویزیونی و طرح‌های دیگری برای جلوگیری از بازماندن دانش‌آموزان از تحصیل آمدند، اما معلم‌ها همچنان تأکید می‌کنند در مقطع ابتدایی، به‌خصوص پایه‌های اول و دوم، هیچ چیز به اندازه حضور در کلاس نمی‌تواند مؤثر باشد. تعدادی از معلمان می‌گویند هنوز بعضی بچه‌ها که شروع تحصیل‌شان در سال‌های کرونا و آموزش آنلاین بوده، در دروس پایه و اولیه مشکل دارند. از آنجایی که شروع نوشتن و خواندن برخی دانش‌آموزان به واسطه اینترنت و آموزش مجازی بوده، همچنان نتوانسته‌اند خود را با آموزش حضوری تطبیق بدهند. به عقیده یکی از معلمان ابتدایی، این روند با اتمام دوره ابتدایی این بچه‌ها در سال‌های آینده بهبود می‌یابد. همچنین به گفته معاون پیشین آموزش ابتدایی، بعد از کرونا نگاه خانواده‌ها به حضور‌نداشتن دانش‌آموز در مدرسه یا به‌اصطلاح مرخصی او برای یک روز آسان شده که این امر لطمه زیادی به دانش‌آموز وارد می‌کند.

کمبود ابزارهای آموزشی و نیروی انسانی، افت تحصیلی را به همراه دارد

از چند سال قبل خبر تخته‌های هوشمند در مدارس، دانش‌آموزان زیادی را به وجد آورد، اما همان سال‌ها کمتر دانش‌آموز و معلمی در مدارس دولتی تخته‌های هوشمند را از نزدیک می‌دید. وقتی بعضی مدارس و کلاس‌ها به کامپیوتر و پروژکتور تجهیز شدند، تکنولوژی آنها قدیمی بود و دچار مشکلات زیادی می‌شدند. کلاس‌های کامپیوتر یا به‌اصطلاح «سایت‌ها» هم ‌کامپیوتر به تعداد کافی‌ نداشتند. تهیه، نگهداری و ارتقا‌ی تکنولوژی به بودجه زیادی نیاز دارد و استفاده از آنها هم نیازمند نیروی انسانی متخصص است. در زمان آموزش آنلاین، تعدادی از معلمان نمی‌توانستند از تکنولوژی‌های جدید آموزشی به خوبی استفاده کنند و ویدئوهای اشتباهات آنها در فضای مجازی هم دست‌به‌دست می‌شد. بودجه امسال آموزش و پرورش 278 هزار میلیارد تومان است. این به معنای سهم 9.83 درصدی آموزش و پرورش از کل منابع بودجه است. سرانه دانش‌آموزی در این لایحه 20.6 میلیون تومان در نظر گرفته‌ شده که نسبت به گذشته رشد داشته است. اما معلمان کمتر از تغییر واضح و قابل لمسی در امکانات و تجهیزات صحبت می‌کنند و بیشتر از کمبودها می‌گویند. یکی از معلم‌های ابتدایی در گفت‌وگویی که داشتیم از ذوق بچه‌ها هنگام استفاده از تخته هوشمند و دیدن فیلم‌های درسی گفت. معلمی دیگر می‌گفت همکارانش که سن زیادی دارند، حوصله استفاده از ابزارهای تازه را ندارند. یک معلم دیگر هم می‌گفت در مناطقی از تهران، تخته وایت‌برد عادی هم نیست، در‌صورتی‌که بعضی مدارس تهران از بهترین ابزارها و تجهیزات استفاده می‌کنند. کمبود نیروی انسانی و متخصص هم صحبتی بود که معلمان زیادی به آن اشاره می‌کردند. یکی از معلم‌ها می‌گفت حضور مشاور در مدرسه به تعداد دانش‌آموزان بستگی دارد و ما باید دانش‌آموزان را برای بعضی مسائل به مشاوران خارج از مدرسه ارجاع دهیم.

خماریان درباره ابزارهای آموزشی و امکانات مدرسه‌ها گفت: مسلما ما هرچقدر در زمینه آموزش بچه‌ها هزینه کنیم و کلاس‌ها را به ابزارهای به‌روز تجهیز کنیم، قطعا جواب می‌گیریم. قبل از آن معلم باید کار‌کردن با آن ابزار را یاد بگیرد و اصلا فضا برای استفاده از آن ابزار باشد. وقتی 38 شاگرد داشته‌ باشی، زمان زیادی از کلاس به تنش‌های داخل کلاس تعلق می‌گیرد؛ یعنی خود کلاس‌داری زمان زیادی را از معلم می‌گیرد و آموزش زمان کمتری را به خود اختصاص می‌دهد. وقتی آموزش می‌دهید باید دانش‌آموزان تمرین کنند، از کلاس ارزیابی انجام بدهید، تعداد زیادی از بچه‌ها را پای تخته بیاورید تا ببینید چیزی یاد گرفته‌اند یا نه. سبک‌های یادگیری بچه‌ها متفاوت است. باید به یک دانش‌آموز ابزاری بدهی تا لمس کند و یاد بگیرد، یکی باید ببیند، یکی باید آهنگی بشنود. در کلاسی که داشتم، گاهی آن سیستم قطع یا کامپیوتر خراب می‌شد. باید کارشناسی حضور داشته باشد که مدام سیستم‌ها را به‌روز کند که ما چنین فضایی را نداریم. مثلا مدارس کتابخانه مجهز می‌خواهند که کتاب‌های باکیفیت ارائه دهد. گاهی کتابخانه‌ای در کلاس می‌گذارند اما اغلب این کتاب‌ها به‌اصطلاح سوپرمارکتی هستند و کیفیت و ارزش خواندن برای بچه‌ها ندارند. باید هزینه شود و این کتاب‌ها در کلاس باشند. همان کتاب‌ها نیز نیاز به کتاب‌دار دارند و زمانی که معلم به آنها اختصاص دهد. وقتی محتوای کتاب‌های درسی زیاد است و از معلم کارهای جانبی مثل پر‌کردن پوشه‌ها، شرکت در بعضی طرح‌های آموزش و پرورش و پر‌کردن بعضی کاغذها که تنها نمایشی از آن کار است، می‌خواهند، وقت معلم گرفته می‌شود. همه اینها نیازمند سیستم منظمی است که هم به‌روز شود، هم ارزیابی در آن صورت گیرد و هم مدام اطلاعات جدیدتری به آن وارد شود و خانواده‌ها درگیر باشند؛ یعنی بدانند چه‌ کاری دارد انجام می‌شود. وقتی به بچه‌ها چیزی یاد می‌دهیم، خانواده هم بداند شیوه آموزش ما چگونه بوده است. همیشه باید ارتباط تنگاتنگی بین خانواده و معلم باشد. همه اینها مستلزم این است که کارشناس‌هایی داشته‌ باشیم در این حوزه‌ها که متأسفانه آموزش و پرورش مخصوصا در مناطق نابرخوردار نیروها را تقلیل داده است؛ یعنی معاون آموزشی کم شده، روان‌شناس یا مشاور آموزشی نداریم، معلم ورزش نداریم. وقتی الان از افت تحصیلی یا یادگیری می‌گوییم، یکی از علل آن نداشتن سواد حرکتی بچه‌هاست. چون بچه‌ها باید تحرک بدنی داشته‌ باشند تا از هوش بهره بالایی هم ببرند. تغذیه مناسب داشته‌ باشند. حتی مربی بهداشت داشته باشند که رشد و سلامت بچه‌ها را مدام بسنجد. او در این میان به نکته دیگری هم اشاره می‌کند: خوشبختانه بچه‌های با هوش مرزی، کودکان با نیازهای ویژه، کم‌شنوا یا ناشنوا، بچه‌هایی با فقر یادگیری حسی-حرکتی، بچه‌های بیش‌فعال و کم‌توجه و بچه‌هایی که معلولیتی خاص دارند، در مدارس عادی ما هستند ولی برای این بچه‌ها نیز کار خاصی انجام نشده است. این بچه‌ها نیاز به معلمانی برای برگزاری کلاس‌های تزریقی دارند تا بتوانند کنار دیگر بچه‌ها درس بخوانند؛ مخصوصا بچه‌هایی با هوش مرزی. من متخصص این حوزه نیستم، اما همکارانی داشتم که دلیل این پدیده را پایین‌آمدن سطح تغذیه بچه‌ها، نوع تغذیه، فقر حرکتی و انجام‌نگرفتن فعالیت‌های حسی- حرکتی‌ از دوران کودکی می‌دانند. مخصوصا بعد از کرونا بعضی دانش‌آموزان مفاهیمی را که ما انتظار داریم بچه‌ای هفت‌ساله بلد باشد، بلد نیستند. وقتی به مدرسه می‌آیند نقاشی ساده را نمی‌توانند بکشند. مثلا وقتی می‌گوییم یک آدم بکش، آدمکی که می‌کشند مثل نقاشی یک بچه سه‌ساله است؛ یعنی به رشد نرسیده‌اند.

طرح‌ها با اهداف خوب می‌آیند، اما عمق ندارند

معلمی در پایه ششم ابتدایی می‌گوید «بازی و یادگیری» طرحی است که چند درصد علاقه و توجه دانش‌آموزان ابتدایی را برگردانده؛ برای مثال ریاضی همراه با مهارت دست‌ورزی انجام می‌شود که جذاب‌تر از روش‌های سنتی است. به طور کلی ایده‌هایی برای جلب توجه دانش‌آموزان و با قصد به‌روز‌کردن روش‌های آموزش مطرح می‌شود اما همه آنها موفق یا اجرائی نیستند. معلم‌ها می‌گویند وقت یا ابزار لازم اجرای بعضی کارها را ندارند. یکی از آنها می‌گوید در کلاس‌های پرجمعیت یا مناطق کم‌برخوردار با انجام بعضی کارها کلاس کاملا به هم می‌ریزد. خماریان درباره این طرح‌ها می‌گوید، ما طرح کم نداشته‌ایم. این طرح‌ها با نیت و هدف خوبی آمده‌اند. طرح ارزشیابی، طرح اقدام‌پژوهی، طرح اتاق بازی و دیگر طرح‌ها. برای مثال طرح اتاق بازی در مدارس که چند سال پیش گذاشتند، در عمل غیرقابل استفاده بود، چون آن‌قدر فضایش کوچک بود که معلم نمی‌توانست تمام دانش‌آموزانش را به آنجا ببرد. این طرح‌ها مستلزم برنامه‌ریزی است؛ از ساختار مدرسه شروع شود که با نیازهای کودک همخوانی داشته‌ باشد، نه اینکه چیزی بعدا مثل وصله ناجور به آن اضافه شود و نمایشی از کاری باشد و عمقی نداشته‌ باشد. طرحی هم مانند ارزشیابی توصیفی که در آن نمره‌دهی برداشته شد تا اضطراب بچه‌ها کم شود. گفتند آزمون‌محوری را برداریم اما این طرح عملا فقط پوسته است. ما همچنان اضطراب، استرس و بازخورد نامناسب به دانش‌آموز را داشتیم و در نهایت امتحان نزد بچه‌ها بی‌اهمیت شد. به نظر من این طرح‌ها تا زمانی که در حد یک طرح است و برای آن زمینه‌ای آماده نباشد، فقط تلف‌کردن وقت است. مسلما آموزش ریاضی با حرکات مختلف یا تدریس فارسی با نمایش برای بچه‌ها جذاب است، به شرطی که زمان و فضای آن باشد. در مدارسی که شلوغ هستند، اگر معلم بخواهد 40 دانش‌آموز را از طبقه سوم به طبقه‌ای دیگر و اتاق بازی ببرد و زمان را برای استفاده همه تنظیم کند، در حد یک نمایش است. مگر اینکه یک کلاس آن‌قدر برخوردار باشد که همه ابزارها کنار دست معلم باشد.

حلقه‌ای گمشده در زنجیره آموزش

مدتی است که بسیاری از کارشناسان به آموزش‌های قبل از مقطع ابتدایی و رفتن دانش‌آموزان به پیش‌دبستانی تأکید می‌کنند. حتی برخی معتقدند قبل از آن هم باید به آموزش کودک توجه شود و به کودکستان یا مهد برود. این در حالی است که مهدکودک‌ها یا پیش‌دبستانی‌ها مثل مدارس از یک روش کلی استفاده نمی‌کنند و بنا بر خواست فردی که آنجا را اداره می‌کند، راه خودش را پیش می‌گیرد. هزینه پیش‌دبستانی و مهدهای خصوصی هم اغلب بسیار بالاست؛ حتی از شهریه بعضی دبیرستان‌های غیرانتفاعی هم بیشتر. در نهایت پیش‌دبستانی در دید بسیاری از خانواده‌ها به دوره‌ای غیرضروری و لوکس بدل شده که فرزندشان نیازی به آن ندارد و بهتر است مستقیم از کلاس اول شروع کند. خماریان درباره این دوره می‌گوید: هر سیستمی باید مدام ورودی و خروجی‌اش را چک کند. برای ورود به سیستم آموزشی شروع از کلاس اول از بزرگ‌ترین اشتباهات است. ورود به سیستم آموزشی باید قبل از اول دبستان باشد. مهم‌ترین پایه‌ای که متأسفانه به آن اجحاف شده، پیش‌دبستانی است که به بخش خصوصی داده‌ شده و هرکسی به سلیقه خودش در یک زمینه کار می‌کند. آموزش و پرورش یک سیستم دارد؛ هر مؤسسه و مدرسه غیرانتفاعی یک سیستمی دارد. ورود به آموزش باید از پیش‌دبستانی باشد و خروجی مدام چک شود. در نهایت ما می‌خواهیم شهروند تربیت کنیم. از وضعیت تنش‌هایی که در جامعه داریم، اعتیاد جوان‌ها که به سنین پایین رسیده، تنش‌ها در مدارس، نابهنجاری‌های رفتاری بچه‌ها و آن چیزهایی که در عموم و سطح جامعه می‌بینیم، نشان می‌دهد خروجی آموزش و پرورش رضایت‌بخش نیست.

 

 

منبع: sharghdaily-952801

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام