همیشه با خودم اینطور فکر می کردم که کارمند بودن و کارمند شدن مهم ترین شغل دنیاست! لااقل رفتارهای پدرم و افتخار او به شغلش، در سی و اندی سال خدمت در دستگاه دولت، این برداشت ذهنی را در ما بچه ها ایجاد کرده بود. مادرم هم معلم بود و به نوعی کارمند دولت محسوب می شد اما مدرسه برای من جای ملموس تری ازهزارتوی راهروهای اداره بود!
گاه وقتی که بابا ماموریت می رفت یا جلسات طولانی داشت، ابهت اداره و زندگی کارمندی پیش چشم من بیشتر هم می شد! با خودم فکر می کردم که دنیای کارمندی، دنیای هیجان انگیز و پر اهمیتی است که جا دارد در خیالم، خودم را روزی یکی از آن ها بدانم!
این ها گذشت و من را رساند به درس و دانشگاه و بعد از آن آزمون های استخدامی سخت! در راهروهای محل برگزاری، کارمندان ارگان مورد آزمون، بالای سرمان رژه می رفتند و حسرت کارمند شدن را بیش از پیش در دلمان می کاشتند! اگرچه در دوران دانشجویی شکل و شمایل کارمندی در ذهن من و بسیاری از هم کلاسی ها تغییر کرده بود اما باز هم خیال قبول شدن در یک سازمان دولتی، رویای شیرینی بود!
خوب یادم هست که در صحن سالن اجتماعات وزارت نیرو، ما 35 نفر قبولی آزمون استخدامی آن سال، مثل پزشک ها و پرستارها، سوگندنامه خواندیم و قسم خوردیم که تا آخرین نفس برای بهبود زندگی مردم ایران تلاش کنیم و بیت المال را پاس بداریم.
سال هاست که از روز اول کارمندی من می گذرد و سال های بیشتری از آن خیال های کودکانه راجع به این شغل و دستاوردهایش. اگرچه امروز از بد روزگار، گمان نمی کنم که کارمندی آرزوی هیچ کودکی باشد اما در سال هایی که گذشت من کارمند نمونه واقعی کم ندیدم. کارمندانی که می توانند مایه افتخار سازمان و کشورشان باشند. آن هایی که اگرچه کم تر تقدیر شدند اما بیشتر به کار پرداختند. آن هایی که به دنبال حق بودند و با تمام وجود خود را خدمتگزار مخلص مردم این سرزمین دانستند.
کارمندهایی که حقوق های اندکشان مانع از قدم های صحیحشان نشد و آن ها که حرف هایشان نه بر مبنای خوشایند این و آن که بر اساس حق و حقیقت و صرفه عموم جامعه بود. آن هایی که در پستی ها و بلندی های روزگار کارمندی، فولاد آبدیده شدند و خم به ابرو نیاوردند. آن هایی که سوگند خوردند تا در هر جایگاهی که هستند، وجدان کاری را از یاد نبرند.
امروز روز کارمند است و من اینروز را به همه همکاران خوبم و همه کارمندان با شرفی که حق جایگاه خود را با فهم و تلاش به جا آوردند تبریک می گویم. مردان و زنان پر افتخاری که کمتر دیده می شوند اما بیش از دیگران خاک سازمان می خورند و درد مردم می کشند.
یادداشت از: مریم اردکانی
انتهای پیام