فرارو-مصطفی جرفی؛ ۵۱ سال پیش جنگی در خاورمیانه رخ داد که مسیر این منطقه را بکلی تغییر داد. جنگی که فقط ۶ روز طول کشید و برنده قاطع آن یعنی اسرائیل آن را «جنگ ۶ روزه» نامید و طرف بازنده یعنی کشورهای عربی مصر، اردن و سوریه آن را «جنگ سال ۱۹۶۷» خواندند.
به گزارش فرارو، پیامدهای این جنگ نیز عمیق بود؛ در آن شش روز، اسرائیل سه ارتش عربی را شکست داد، چهار برابر مساحت اصلی خود را به تصرف درآورد. این جنگ همچنین اسرائیل را از ساختاری سیاسی نظامی که برای بقا میجنگد به یک نیروی اشغالگر منطقهای تبدیل کرد. در سمت مقابل، برای ائتلاف عربی نیز جنگ باعث از دست دادن سرزمینهای وسیع و خفت و خواری به ویژه برای فلسطینیها شد. جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر و برجستهترین رهبر عرب در آن زمان، از جنگ جان سالم به در برد، اما جاذبه رهبری او در جهان عرب ویران شد. این شکست خیره کننده آغازگر نابودی پان عربیسم سکولار او بود که زمانی یک نیروی ایدئولوژیک مدعی پیشرفت و توسعه در جهان عرب بود.
جنگ شش روزه ۱۹۶۷ احتمالاً مهمترین و تأثیرگذارترین رویداد در خاورمیانه از زمان تشکیل رژیم صهیونستی در سال ۱۹۴۸ است. با این حال، هنوز یک جنبه مهم مبهم و ناگفته در خصوص این جنگ باقی مانده است که ذهن بسیاری از تحلیل گران را به خود مشغول کرده است. آیا پای موضوع سلاح هستهای در این جنگ در میان بود؟
روایتهای قدیم و جدید از بحران ۱۹۶۷
در حالی که پتانسیل برای تجدید خصومت اعراب و اسرائیل در اوایل سال ۱۹۶۷ فروکش کرده بود، چنین به نظر میرسید که اکثر بازیگران منطقهای نه به دنبال رویارویی نظامی جدید بودند و نه حتی انتظار آن را داشتند. این امر به ویژه در مورد رهبران اسرائیل و مصر در آن زمان یعنی لوی اشکول و جمال عبدالناصر صدق میکرد. پس چگونه یک جنگ بزرگ ظاهراً برخلاف میل هر دو طرف آغاز شد؟
چرا جنگ ۱۹۶۷ رخ داد؟
پس از این فروکش کردن سایه جنگ در مه ۱۹۶۷ و عقب نشینی ناصر از حمله همه میدانستند که این بحران هنوز تمام نشده است. در واقع بیش از همه این اسرائیلیها بودند که باور داشتند سایه جنگ هنوز بالای سر آنهاست.
استنادات برداشت شده از سخنان برخی از مسئولان اسرائیلی در آن زمان نشان میدهد که اسرائیل در همین زمان موفق به ساخت اولین بمب اتمی خود شده بود. مونیا مردور، موسس و اولین مدیر کل سازمان توسعه سلاحهای اسرائیل در کتاب نیمه اتوبیوگرافیک خود به یادداشتی از روز ۲۸ مه اشاره میکند که در آن اشاره به «پایان رسیدن توسعه یک سلاح منحصر بفرد و سرنوشت ساز» میکند.
خاطرات شفاهی سرتیپ سابق اسحاق یااکوف (ملقب به یاتزا) که در سال ۱۹۶۷ مسئول عملیاتی به نام «شیمشون» بود نیز در این زمینه روشنگر به نظر میرسد. یاتزا فردی بود که در طی این عملیات مامور شده بود تا امکان ازمایش یک بمب هستهای در منطقهای بیابانی و خالی از سکنه در صحرای سینا را بررسی کند و در صورت لزوم آن را اجرا نماید. به گفته یاتزا، ایده اصلی پشت طرح شیمشون، آماده کردن و ارائه گزینهای برای «روز قیامت» یا آخرین گزینه برای اسرائیل در صورت مواجه شدن با نابودی. گزینهای افراطی برای وقتی که اگر موجودیت اسرائیل با نابودی مواجه میشد از آن به عنوان گزینه روز قیامت استفاده کند.
در واقع اگر همه چیز شکست میخورد و موجودیت اسرائیل در خطر بود، دولت با این سلاح همچنان یک برگ برنده داشت. اما جالبتر اینجاست که یاتزا میگوید تا ۵ ژوئن، اولین روز از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، او و تیم کوچکش آماده بودند تا این عملیات را انجام دهند. گویی که اسرائیل آن مقطع را روز قیامت تصور میکرد.
با این حال به نظر میرسید که اسرائیل هنوز به آن توسعه مورد نظر در زمینه سلاح هستهای دست نیافته بود و یا شاید استفاده از سلاح هستهای حتی به صورت نمایشی و هشدار دهنده را به صلاح نمیدانست. برخی از کارشناسان معتقداند که این توسعه در ان مقطع در مرحله جنینی بود و حتی امکان آزمایش نیز مهیا نبود. به هر روی هنوز به درستی نمیتوان با اطمینان درباره این موضوع صحبت کرد.
گزارش منابع اسرائیلی در خصوص تلاش جمال عبدالناصر برای نابودی پایگاه دیمونا هم نباید غیر واقعی بوده باشد. ما نمیدانیم آیا ناصر واقعا به اطلاعاتی دست یافته بود که نشان میداد اسرائیل در حال دست یابی به سلاح هستهای است یا خیر، اما به خوبی میدانیم که او تاکید کرده بود هرگز اجازه چنین کاری را به اسرائیل نخواهد داد و این بدون هیچ تردیدی برای رفع آن وارد جنگ خواهد شد.
به هرحال اسرائیل در واکنش به تهدید کشورهای عربی راه دیگری را در پیش گرفت. اسرائیل که حمله همزمان ارتشهای مصر، عراق، سوریه و اردن را در چند قدمی خود میدید، پیشدستی کرده و در ۵ ژوئن ۱۹۶۷ به نیروهای ارتش مصر در صحرای سینا حمله کرد.
اسرائیل با دریافت اطلاعاتی حیاتی به وسیله عوامل اطلاعاتی خود در مصر پی برد که ارتش مصر بیش از ۴۰۰ هواپیمای جنگی خود را در نقاطی جمع کرده که در روزهای بعد به مواضع اسرائیل حمله کنند. ژنرالهای اسرائیلی که کار اسرائیل را با بلند شدن هواپیماهای مصری تقریباً تمام شده میدیدند تصمیم به نابودی جنگندههای مصری قبل از بلند شدن یکباره آنها بر روی اسرائیل گرفتند. نیروی هوایی اسرائیل طی عملیات «فکوس» با حملهای غافلگیرانه به فرودگاههای نظامی مصر با فرستادن تقریباً تمام ۲۰۰ فروند هواپیمای جنگندهٔ فعال خود، طی چند ساعت ۳۳۸ فروند از هواپیماهای جنگی مصر که شامل جنگندههای میگ و بمبافکنهای توپولف ساخت شوروی بودند به همراه باندهای فرود و ۱۰۰ خلبان مصری را پیش از اینکه مصر بتواند پاسخ مناسبی به حمله بدهد، بر روی زمین نابود کرد.
با این حمله اسرائیل برتری مطلق هوایی در جنگ را بهدستآورد و با استفاده از این امتیاز ابتکار عمل را بهدست گرفت. بدین ترتیب دو متحد دیگر مصر یعنی اردن و سوریه نیز اسیر این ابتکار عمل واقع شدند و در جنگ شکست خوردند. در این جنگ اسرائیل صحرای سینا را از مصر، بلندیهای جولان را از سوریه و دشتهای شبعا را از اردن به تصرف درآورد.
میراث جنگ ۶ روزه
اینکه چرا هیچ یک از طرفین درگیر اشارهای به موضوع هستهای در بحران سال ۱۹۶۷ نکرده اند یا نمیخواهند بکنند هنوز معلوم نیست. ملاحظات سیاسی یا هرچیز دیگری که پشت این ماجرا باشد به هرحال بیش از نیم قرن است که از زیر بار این ماجرا شانه خالی میکند.
آنچه، اما برای همه آشکار است، اتمی شدن اسرائیل پس از این جنگ است. در واقع این جنگ نقطه عطفی در برنامه هستهای اسرائیل به ارمغان آورد که نه تنها آن را از نقطه داشتن سلاح هستهای عبور داد بلکه توجهی برای داشتن آن نیز تلقی شد. پیروزی اسرائیل در جنگ ۶ روزه نه شکست دادن ارتشهای سه کشور عربی بلکه مجوز رسیدن به سلاح هستهای بود که طبق تعاریف بین المللی نقطه عطفی در تاریخ هستهای جهان است.
منبع: fararu-742184