نمایشنامهخوانی، شیوه اجرائی متفاوتی از نمایشنامه است که علاقهمندان بسیاری دارد. شیوهای که در سالهای گذشته، از سوی بسیاری از اهالی تئاتر در ایران اجرا شده است و درعینحال مخالفان و موافقان بسیاری دارد. معرفی بهتر نمایشنامه از طرف نویسنده از طریق خوانش آن و پرهیز از هزینههای سنگین اجرا، از نقاط قوتی است که موافقان بر روی آن اتفاق نظر دارند، اما از سویی دیگر برخی منتقدان این شیوه، معتقدند که اساسا چند سالی است نمایشنامهخوانیهای ما از رویکرد ابتدایی و آن چیزی که استاندارد این شیوه است، فاصله گرفته است.
نمایشنامه یعنی تصویر و صحنه
رضا گوران، کارگردان تئاتر و سینما و نویسنده، معتقد است چیزی به نام نمایشنامهخوانی و اجراخوانی تعریف چندانی در تئاتر ما پیدا نمیکند. او به «شرق» گفت: «فکر میکنم اگر قصد آشناشدن با یک نمایشنامه یا نویسنده اثر را داریم، اجرای آن به شکل نمایش رادیویی تأثیری در تئاتر ما ندارد. اصلا چه بخشی را در تئاتر ما پوشش میدهد؟ یا کدام جای خالی را قرار است پر کند؟ آیا به این واسطه نمایشنامه یا جریانی از نمایشنامهنویسی را معرفی میکنیم؟ آیا به این واسطه نویسنده جدیدی را به تئاتر معرفی میکنیم؟ اگر هدف از انجام نمایشنامهخوانی یا اجراخوانی یکسری صداسازی و اجرای یک نمایشنامه است، برای من اصلا جذاب نیست و مخاطبش نیستم. برای من نمایشنامه یعنی تصویر و صحنه. اصلا تئاتر بدون تصویر و اتمسفری که میسازد، محلی از اعراب ندارد».
گوران در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «زمانی هست که قصد داریم یک نمایشنامهنویس تازه و آثارش را معرفی کنیم. در این شرایط بد نیست خودش یا یک بازیگر متن را بخواند و به این عنوان به معرفی خود متن بپردازد. اینکه حقیقتا به شکل یک اجرا به اجراخوانی نگاه کنیم، برای من هرگز جذاب نیست».
کارگردان نمایش «یرما» در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «دورخوانی و خواندن نمایشنامه در یک جمع در تئاتر ما وجود دارد. موضوع این است که برخی چیزها را آنقدر مدل خودمان میکنیم که دیگر حتی ریشه آن را گم میکنیم. مثل مسئله اقتباس یا تئاتر تجربی. واژههایی که ما آنقدر به غلط و اشتباه آنها را تعبیر، تعریف و تبیین کردیم که دیگر سرمنشأ آن را گم کردیم. درعینحال نمیدانم نمایشنامهخوانی یا اجراخوانی چه کمکی به تئاتر ما میکند. تنها این را فرصتی میدانم برای گروههای جوانی که امکان گرفتن اجرا ندارند یا از نظر اقتصادی شرایط به صحنه بردن نمایشی را ندارند تا متن را اجراخوانی کنند».
او به تجربه دیگر کشورها در این زمینه اشاره کرد و گفت: «در کشورهایی که خودم تجربه حضور داشتم؛ مثل هلند، این موضوع رایج بود که بخشی از نمایشنامه به کمک تعدادی بازیگر خوانده میشد و در نشستی که تعداد زیادی تهیهکننده و سرمایهگذار حضور داشتند، آنها بخشی از نمایشنامه یا کل اثر را میشنیدند و تنها یک خوانش ساده بود. اینکه تمایل داشتند در آن پروژه مشارکت کنند یا خیر، از طریق ایمیل اطلاع میدادند، اما نمایشنامه به این شکل ارائه میشد و به نظرم اتفاق مقبولی است. ما در ایران چنین کمپانیهایی نداریم و شرایطی نداریم که از این طریق سرمایهگذار جذب کنیم».
او ادامه داد: «این را که نمایشنامهخوانی و اجراخوانی جایگاه خاصی در تئاتر ما داشته باشد، قبول ندارم. به نظرم اگر آن را به شکلی ارائه داد، افرادی که قصد سرمایهگذاری در تئاتر را دارند، مشارکت کنند و با ماکت اثر آشنا شوند مثل چیزی که در باقی دنیا متداول است، به نظرم پسندیده است. هرچند که فکر میکنم در این شرایط و در اجراخوانی لازم است که کارگردان از ایدههایش برای اجرا هم صحبت کند».
درصد زیادی از نمایشنامهخوانیها ضعیف هستند
عباس غفاری، کارگردان و کارشناس تئاتر، با اشاره به رویکرد جهانی نمایشنامهخوانی به «شرق» گفت: «به واسطه نمایشنامهخوانی، نویسنده اولین واکنش را در ارتباط زنده با مخاطب یا تماشاگرش میبیند. در این خوانش، تبادل دیدگاهی را بین دو رکن اصلی تئاتر یعنی بازیگر یا نمایشنامهنویس و مخاطب میبینیم. در ابتدا نمایشنامهخوانی به این منظور شکل گرفت که نمایشنامهنویس، متن را برای کارگردان، تهیهکنندگان یا برخی از مخاطبان میخواند تا از این طریق تهیهکننده پیدا کند یا کارگردانی را مجاب کند متنش را اجرا ببرد یا حتی به چاپ برساند و در ضمن میتوانست از طریق ارتباط با مخاطب ایراد و اشکالات متنش را متوجه شود. نمایشنامهخوانی یا اجراخوانی در خارج از ایران اتفاق مرسومی است و سالهاست که از عمرش میگذرد.
در خارج از ایران بازیگران روی سن میروند و متن را برای تماشاگران میخوانند و بهنوعی اجراخوانی میکنند و بازیگر روی صحنه حرکت میکند، اما نه به شکل یک تئاتر کاملا کلاسیک، بلکه با متنی که در دست دارد، روی صحنه حرکت میکند و نمایشنامه را برای مخاطب میخواند. درواقع نمایشنامهنویس به جای اینکه خودش متن را بخواند، آن را در اختیار چند بازیگر قرار میدهد و کمی آن را دراماتیکتر میکند تا حسوحال متن بیشتر از طرف مخاطب یا تهیهکننده یا کارگردانهایی که به متن گوش میدهند و میبینند، درک شود».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در ایران بهایندلیل که اوایل دهه 80 بسیاری از کارگردانها و نمایشنامهنویسهای ما با ممیزی و توقیف اثرشان روبهرو شدند، به سمت نمایشنامهخوانی رفتند. در همان اوایل دهه 80 به همت آرش آبسالان و علی صلاحی رویدادی در کافهتریای سالن اصلی تئاتر شهر به نام «عصری با نمایش» با پشتیبانی خوب حسین پاکدل که آن زمان ریاست تئاتر شهر را برعهده داشت، برگزار شد. در این برنامه بسیاری از نمایشنامهنویسان یا حتی گروههای نمایشی، نمایشنامهخوانی کردند. این رویداد هم بهانهای میشد که نمایشهای توقیفشده خوانده شود و هم گاهی از اعضای شورای نظارت و ارزشیابی یا حتی رئیس مرکز هنرهای نمایشی یا مدیران فرهنگی دعوت میشد که به دیدن نمایشنامهخوانیها بیایند و ببینند که اساسا خطری متوجه فرهنگ و هنر کشور و مرکز هنرهای نمایشی نیست.
در این دوره بسیاری از متنهای توقیفشده، خوانده شد؛ متنهایی از محمد چرمشیر، علیرضا نادری، محمد رحمانیان، محمد یعقوبی، حسین کیانی، نادر برهانیمرند، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج یا حتی متنهای خارجی که ترجمه آنها توقیف شده بود. متنها خوانده شد و با استقبال خوبی هم از سمت تماشاگران روبهرو شد، چراکه اتفاق جدیدی بود و به هر حال تماشاگر و مخاطب هم میدید یکسری از متنهایی که دوست داشت روی صحنه ببیند، برایش خوانده میشود.
جلسات نمایشنامهخوانی «اکو» که با حمایت حجتالله ایوبی، رئیس وقت سازمان سینمایی و محمد حیدری، مدیر هنری وقت اکو، برگزار شد، هم یکی از نمونههای موفق نمایشنامهخوانی بود. این جلسات با حضور نمایشنامهنویسان و هنرمندان در محل ساختمان اکو برگزار میشد که هشت نمایشنامهنویس (محمود استادمحمد، علیرضا نادری، محمد چرمشیر، حمید امجد، نغمه ثمینی، افروز فروزند، نادر برهانیمرند و یک نمایشنامهنویس از تاجیکستان) آخرین اثر خودشان را میخواندند و حاضران درباره متنها نظر میدادند. تجربهای نزدیک به شیوه اروپایی و آمریکایی نمایشنامهخوانی».
غفاری ادامه داد: «از آن زمان به بعد تقریبا نمایشنامهخوانی در ایران شکل گرفت و به غیر از تهران در شهرستانها هم اقبال پیدا کرد. «عصری با نمایش» تقریبا بعد از دو، سه سال، با تغییر دولت پروندهاش بسته شد. به مرور هم به دلیل ضعف بیش از حدی که در نمایشنامهخوانی ایجاد شد، این شیوه رو به افول رفت. حتی برخی گروهها حین نمایشنامهخوانی، طراحی صحنه و لباس هم میکردند و این حرکت آنچنان با روح نمایشنامهخوانی همخوانی ندارد.
طبیعتا نمایشنامهخوانی بعد از تعطیلی «عصری با نمایش» به مرور شکل و شمایل متفاوتی پیدا کرد و رو به افول رفت. تا اینکه تقریبا از اوایل دهه 90 این موج دوباره شروع شد. یک دلیلش هم توقیف بیش از حد اجراها و نمایشنامهها بود. این بار در کافهها، سالنهای نمایشی و... نمایشنامهخوانی جریان داشت. حتی شاید رونقگرفتن مجدد آن با رونقگرفتن تئاتر خصوصی هم مطابقت داشت.
از اواسط دهه 90 با شکلگرفتن تئاتر خصوصی در تهران و برخی شهرستانها و سرمایهگذاری آدمهای علاقهمند به تئاتر که با سرمایه خودشان مکانهایی را اجاره کردند و سالن تئاتر خصوصی احداث کردند، این روند شکل صعودی به خودش گرفت. هرچند این تئاتر خصوصی خودش دارای نقاط ضعفی است. متأسفانه بهایندلیل که تئاترهای دولتی با سانسور روبهرو هستند، چندان با تئاتر گرایش اجتماعی روبهرو نیستیم. حتی در تئاترهای نیمهدولتی و تئاتر خصوصی هم به دلیل اینکه تصور بر این بود که مخاطب از تئاترهای اجتماعی استقبال نمیکند، به سمت تئاترهای کمدی سخیف رفتند. تئاترهایی که هیچ قرابتی با زندگی اجتماعی مردم ما ندارند. البته من با تئاتر کمدی مخالفتی ندارم، اما متأسفانه بیشتر با شکلی از تئاتر کمدی روبهرو هستیم که میتوان روی آن کلمه ابتذال را گذاشت». او ادامه داد: «نمایشنامهخوانی هم به مرور شکل مبتذلی به خودش گرفت. متأسفانه هر شخص یا گروهی که فکر میکرد هزینهای برای به صحنه بردن نمایشی ندارد، گروهی را جمع کرد و نمایشنامهخوانی برگزار کرد. هنوز هم در بسیاری از تئاترهای خصوصی این را میبینید. خیلی از سالنهای خصوصی از همین نقطه ضعف سوءاستفاده میکنند و نمایشنامهخوانیهای ضعیفی روی صحنه میبرند.
بازیگرانی که تجربه بازیگری ندارند و صدای خوبی هم ندارند، نمایشنامهخوانی یا اجراخوانی میکنند. طبیعی است که در نمایشنامهخوانی باید بیان خوبی داشت تا حس را از طریق خوانش به مخاطب منتقل کرد که اتفاقا کار سختتری است و تفاوتش با تئاتر رادیویی همین است. اینکه تماشاگر بازیگر را میبیند.
به نظر من در این سالها 80، 90 درصد نمایشنامهخوانیها ضعیف هستند و هیچگونه نزدیکی با تعاریفی که از نمایشنامهخوانی و شکل علمی آن میدانیم، ندارد».
منبع: sharghdaily-931854