hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > اقتصادی > میلیاردرها امروز چه کارکرد اجتماعی‌ای دارند؟

میلیاردرها امروز چه کارکرد اجتماعی‌ای دارند؟

آلفانی می‌نویسد، هرچند برای ایجاد «تعداد زیادی از سلسله‌های ثروتمند» که در طول دوره صنعتی‌شدن به وجود آمد، به خلاقیت و نوآوری زیادی نیاز بود، این ثروت‌ها با دنبال‌کردن سیاست و مناصب عالی و یا ادغام با اشراف به‌سرعت مسیر متفاوتی را درپیش گرفتند. روایت او نشان می‌دهد خانواده‌های ماسک و اندرسن در یک نسل آینده، ثروتشان بیش‌تر شبیه رانت به نظر می‌رسد و قابل‌توجیه نخواهد بود، به همین دلیل میلیاردهای امروزی می‌خواهند نشان بدهند تا چه اندازه سختکوش هستند و زحمت می‌کشند.

فراروـ  حدود اوایل قرن بیست و یکم «جاناتان گرشونی»، جامعه‌شناس آکسفورد، متوجه تغییری در نحوه رفتار افراد ممتاز جامعه شد: به نظر می‌رسید طبقه تن‌پروری که «تورستین وبلن»، اقتصاددان در دوران طلایی توصیف کرده بود، دیگر وجود نداشت. هرچه افراد از نردبان درآمد بالاتر می‌رفتند، سخت‌کوشانه‌تر کار می‌کردند. گرشونی نتیجه گرفت: «مشغله‌داشتن، نشان افتخار طبقه مافوق جدید است». این روز‌ها حتی میلیاردر‌های سطح بالا نیز قدری عبوس هستند. «جف بزوس» و «مارک زاکربرگ»، تمرین جودو انجام می‌دهند و کم‌تر لبخند می‌زنند. اخیرا روزنامه «وال استریت ژورنال» گزارش داد: «اوتری استفنز»، میلیاردر با دارایی ۱۰ میلیارد دلار شرکت خود و حق حفاری نفتی‌اش را به مبلغ ۲۶ میلیارد دلار فروخت. او به مدت ۴۵ سال، هر روز با یک دستگاه خودروی تویوتا لندکروزر قدیمی به دفتر کارش می‌رفت. آیا او منتظر لذت‌بردن از دستاورد‌های خارق‌العاده‌اش بود؟ نه واقعا. آیا او دلتنگ آنچه فروخته، می‌شود؟ استفنز در اینباره گفته است: «مطمئناً اندوهی از جانب من وجود دارد».

به گزارش فرارو به نقل از نیویورکر، پس چرا میلیاردر‌ها تا این اندازه سخت کار می‌کنند؟ منطق سنتی می‌گوید برای کسانی که دوستشان دارید، زندگی راحتی ایجاد کنید. حقوق‌دانان اروپا در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی معتقد بودند: «خانواده میراث است». با‌این‌وجود، درمورد استفنز این منطق کارایی ندارد؛ زیرا هیچ خانواده‌ای به ۲۶ میلیارد دلار نیازی ندارد. در اوایل قرن بیستم «هارولدسون ال هانت»، سرمایه‌دار نفتی تگزاس که در آن زمان یکی از ثروتمندترین مردان جهان بود، اظهار داشت: «برای اهداف عملی، کسی که ۲۰۰۰۰۰ دلار در سال دارد، به اندازه من در رفاه است». همانطور که او توضیح داد: «پول صرفا راهی برای حفظ امتیاز است. این بازی است که اهمیت دارد».

پس از رکود بزرگ که نابرابری اجتماعی را تشدید کرد، بازی رقابت بین ابرثروتمندان برای نفوذ، میراث و ثروت تا حدودی شوم‌تر به نظر می‌رسید. به‌دنبال چاپ کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» اثر «توماس پیکتی»، اقتصاددان در سال ۲۰۱۳ میلادی، برخی از محققان همفکر او به بررسی گذشته دور پرداختند و دنبال یافتن پرسشی برای این پاسخ بودند که نابرابری در جوامعی غیرمشابه با جامعه ما تا چه اندازه به‌صورت عمیق ریشه دوانده است.

کتاب تازه‌ای با عنوان «به مثابه خدایان در میان انسان‌ها: تاریخ ثروتمندان در غرب» (چاپ انتشارات پرینستون) نوشته «گوئیدو آلفانی»، مورخ ایتالیایی، دیدگاه سیاسی این دسته از محققان را به اشتراک می‌گذارد. با‌این‌وجود، آلفانی کم‌تر به الگو‌های نابرابری و بیش‌تر به جمع‌آوری ثروت در سطح کلان و استفاده و توجیه آن از جانب ثروتمندان علاقمند بود.

آگاهی طبقاتی برای میلیاردرها؛ ما پیش‌تر فکر می‌کردیم ثروتمندان یک کارکرد اجتماعی دارند، الان چطور؟/ میلیاردرها امروز چه کارکرد اجتماعی‌ای دارند؟/ از طبقه تن‌پرور تا طبقه‌ای پرمشغله؛ میلیاردرهای امروز چه تفاوتی با ثروتمندان دیروز دارند؟////// ویرایش شده

فلورانس هم در سیاست جمهوری و هم در شکوه اومانیستی (انسان‌گرایانه) خود یک استثنا بود. ثروت‌های بزرگ هنوز با جاه‌طلبی و حیله‌گری در دربار به دست می‌آمدند. برای مثال «فرانسیسکو پیزارو گنزالز»، کشورگشا، زمانی که توانست اجازه سفر را از فرماندار پاناما بگیرد، با دو کشتی راهی جنوب شد تا به کرانه‌های باتلاقی کلمبیا رسید. او و همراهانش از خط استوا گذشتند و در ساحل به پارچه، زر، سیم و زمرد دست یافتند. در سال ۱۵۳۲، پیزارو در نبرد کاخامارکا با نیرویی کمتر از دویست تن ارتش ۸۰ هزارنفره، اینکا را شکست داد و آتاهوالپا امپراتور آنها را به بند کشید. از امپراتور خواستار دریافت باج طلا و نقره شد. امپراتور باج را پرداخت کرد، اما پیزارو سرانجام امپراتور را به جرم کشتن برادرش و نیز کوشش ضد پیزارو در ۲۶ ژوئیه ۱۵۳۳ خفه کرد. پیزارو از آن ثروت برای تقویت نفوذ سیاسی خود در اسپانیا و تشکیل یک امپراتوری در امریکای لاتین برای برادرش استفاده کرده بود. سرانجام در سال ۱۵۴۱، گروهی از همراهان پیزارو که با او به ستیز برخاسته بودند، وی را به قتل رساندند.

آن قرون و اعصار طوفانی بودند و نظم اجتماعی مرتب بازسازی می‌شد، اما به نظر می‌رسد آلفانی علاقه چندانی به تغییرات سیاسی نداشت و در کتابش برای مثال از انقلاب فرانسه به‌صورت گذرا عبور کرده است. او درعوض بر الگوی دائمی استقرار سلسله‌ها تاکید می‌کند. او می‌نویسد: «هرچند برای ایجاد «تعداد زیادی از سلسله‌های ثروتمند» که در طول دوره صنعتی‌شدن به وجود آمد، به خلاقیت و نوآوری زیادی نیاز بود، اما این ثروت‌ها با دنبال‌کردن سیاست و مناصب عالی و یا ادغام با اشراف به‌سرعت مسیر متفاوتی را درپیش گرفتند». روایت او نشان می‌دهد خانواده‌های ماسک و اندرسن در یک نسل آینده ثروتشان بیش‌تر شبیه رانت به نظر می‌رسد و قابل‌توجیه نخواهد بود، به همین خاطر است که میلیارد‌های امروزی می‌خواهند نشان بدهند تا چه اندازه سخت‌کوش هستند و زحمت می‌کشند.

این ایده که ثروتمندان می‌توانند به‌عنوان یک طبقه ایفای نقش کنند، منسوخ‌شده قلمداد می‌شود. اما آلفانی نشان می‌دهد، با توجه به آنکه ثروتمندان به‌عنوان یک گروه، هیچ کارکرد اجتماعی روشنی ندارند،  تلاش می‌کنند به‌گونه‌ای ثروت فردی‌شان را توجیه کنند. برای مثال، ایلان ماسک در رسانه‌های اجتماعی از شایسته‌سالاری می‌گوید، از لحن زبانی ایده‌آلیستی برای توصیف شرکت‌های غیرانتفاعی استفاده می‌کند و توجهات را به فعالیت‌های قهرمانانه شخصی‌اش جلب می‌کند تا از انباشت ثروتش دفاع کند. به‌طور‌کلی آگاهی طبقاتی سرمایه‌داران ما شکننده است. تهدیدی که ثروت در این ابعاد به شکل ذاتی برای دموکراسی ایجاد می‌کند، به‌درستی ذهن آلفانی را به خود مشغول کرده است، اگرچه او در کتابش به هیچ نتیجه‌گیری قطعی‌ نمی‌رسد.

منبع: fararu-736190

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد