نبود سرمایه و نیروی انسانی دو معضل جدی بود که در سال ۱۴۰۲ کسبوکارهای فعال در حوزه فناوری اطلاعات با آن دستوپنجه نرم کردند. این فشار به گفته کارشناسان روی کسبوکارهای دیجیتال بیشتر هم بوده است. دید امنیتی روی این کسبوکارها و اینکه همیشه سوژه نگرانی دولت بودهاند باعث شده تا آنها سال سختتری را نسبت به دیگر فعالان اکوسیستم فناوری اطلاعات و ارتباطات پشت سر بگذارند. حال پیشبینیها نیز حاکی از این است که شرایط کسبوکارهای دیجیتال در سال ۱۴۰۳ بدتر هم خواهد شد. در میزگردی که با موضوع «بررسی چشمانداز فناوری اطلاعات در سال ۱۴۰۳» با حضور امیر ناظمی، پژوهشگر و معاون سابق وزیر ارتباطات دولت دوازدهم، نیما نامداری، مدیرعامل کارنامه و کیوان جامهبزرگ، معاون توسعه راهبردی هلدینگ فناپ برگزار کردیم، آنها سال ۱۴۰۳ را حداقل برای کسبوکارهای دیجیتال یا استارتاپها سال خوبی نمیدانند و معتقدند اگر سیاستگذاریها و نگاه دولت به این نوع کسبوکارها همچنان همراه با تهدید باشد، نمیتوان شاهد بهبودی در روند توسعه و رشد این فعالان بود. به باور آنها بزرگترین تهدید کسبوکارهای دیجیتال در سال ۱۴۰۳ این است که دولت بخواهد سهام این شرکتها را با فشار به تملک خود درآورد. آنها در این میزگرد تأکید کردند که کسبوکارهای دیجیتال و استارتاپها برای بقا در این اکوسیستم بهتر است در غیاب سرمایهگذار تخصصی و خارجی و نبود سرمایه کافی برای این بخش، برای خودشان شرکایی از میان بازیگران اقتصاد متداول پیدا کنند. برای برگزاری این میزگرد و جویاشدن از نگاه دولت در مورد وضعیت استارتاپها در سال ۱۴۰۳ دبیر ستاد اقتصاد دیجیتال معاونت علمی دوبار به این میزگرد دعوت شد که هر دوبار به دلایلی حضور خود را لغو کرد. در نهایت تصمیم گرفتیم این میزگرد را بدون حضور نماینده دولت برگزار کنیم. در ادامه گفتوگو بین فعالان و کارشناسان حوزه اقتصاد دیجیتال را میخوانید:
وقتی با فعالان کسبوکار در حوزه دیجیتال صحبت میکنیم، اعلام میکنند که سال ۱۴۰۲ سال خوبی برای جذب سرمایه از طرف شرکتهای بزرگ نبوده و حتی صندوقهای سرمایهگذاری هم با حداقل توانشان کار کردند. با این حساب شما به عنوان یک هلدینگ بزرگ صنعت ICT که سرمایهگذاریهای مختلفی هم داشتید، سال ۱۴۰۳را با چنین وضعیتی در سال ۱۴۰۲ چگونه سالی برای تزریق سرمایه و شکوفایی در این زمینه میبینید؟
کیوان جامهبزرگ: فکر میکنم تقریبا واضح است و سال ۱۴۰۳ را بدتر از امسال تجربه خواهیم کرد. سیگنالی که نشان دهد افقی در حال بازشدن است و شرایط بهتر ایجاد خواهد شد را حداقل من نمیبینم. خود ما در فناپ در سال ۱۴۰۲ بیشتر راهکارمان، تابآوری بود. پیشبینی میشد که محدودیتهای جدی در بخش منابع انسانی و سرمایه داشته باشیم.
عمده منابع و تأمین مالی کشور بر عهده بانکهاست و چون بازار سرمایه ما ابزارهای متنوع و عمق جدی ندارد که بخواهد در این زمینه کمک کند، با مشکل مواجه شدیم. درواقع محدودیتهایی که بانک مرکزی به خاطر کنترل نقدینگی در نظر گرفته بود، باعث شد آنها هم نتوانند کار جدیانجام دهند. صندوقهای حمایتی مانند صندوق نوآوری و شکوفایی، منابع آنچنانی ندارند تا به این بخش تخصیص دهند و خیلی گزیده آنجا که دولت میخواهد ورود میکند.
برای مثال در وزارت ارتباطات پروژهای مانند فیبر برای شخص وزیر مهم بوده (البته فکر میکنم پروژه مهمی است) تا جایی که توانستهاند منابعی را تخصیص دادهاند، که فکر نمیکنم این تخصیص ادامهدار هم باشد. بنابراین حتما در سال ۱۴۰۳شرایط در حوزه تأمین مالی بدتر خواهد بود.
آیا راهکاری برای خروج از معضلی که در آن قرار گرفتهایم وجود دارد؟
کیوان جامهبزرگ: بخشی از این مسئله به سیاستهای دولت باز میگردد، زیرا بالاخره بخش زیادی از اقتصاد ما دولتی است و تصمیمگیری دولتی و حاکمیتی روی آن بسیار اثرگذار است، ما هم متأثر از آن تصمیمهایی هستیم که در نهادهای حاکمیتی میگذرد. با توجه به وضعیت نقدینگیای که در کشور وجود دارد و شرایط تأمین مالی، فکر میکنم کسبوکارهایی که در سال آینده رشدهای تورمی و افزایش نرخهای دلاری را تحمل کنند، شاید بتوانند بخشی از منابعی که خارج از ایران است (مانند منابعی که در چین و...) را به صورت فایننس خارجی خیلی محدود استفاده کنند. البته عمدتا این منابع هم صرف پروژهها و شرکتهای بزرگ میشود و تزریق آن به شرکتهای کوچک و استارتاپها معمولا فراهم نیست.
در نهایت معدود فرصتهایی که برای پروژههای بزرگ وجود دارد، منابع خارج از کشور است و داخل کشور ممکن است اتفاقاتی نظیر اینکه صنایع دیگر که به نسبت نقدینگی بهتری دارند مشتاق ورود به برخی کسبوکارها باشند، مانند اتفاقی که در مورد تپسی افتاد و هلدینگ «گلرنگ» بخشی از سهام آن را خرید. در واقع فکر میکنم از صنایع دیگر در سال آینده ورود محدودی از منابع مالی به حوزه دیجیتال داشته باشیم، ولی آنقدری نیست که تحول عجیبی رخ دهد.
به جز کمبود سرمایه، در حالحاضر دغدغه تمام شرکتهای فعال در این صنعت این است که نیروی انسانی به خاطر مهاجرت به یک چالش اصلی برایشان تبدیل شده و این چالش دیگر به مدیران ردهبالا رسیده است. قطعا این چالش با وضعیت اجتماعی و اقتصادیای که با آن روبهرو هستیم در سال ۱۴۰۳ پررنگتر هم میشود، در این شرایط کسبوکارها با این چالش چگونه میتوانند برخورد کنند و آیا اساسا برای آن راهحلی وجود دارد؟
امیر ناظمی: پاسخ صریح به این پرسش این است که بهبودی اتفاق نمیافتد. مطالعاتی که رصدخانه مهاجرت و جاهای دیگر انجام دادهاند، چند روند را در این زمینه بهخوبی به ما نشان میدهد. روند اصلی این است که سیر مهاجرت در این سالها تنوع بیشتری پیدا کرده و در لایههای مختلفی اتفاق افتاده است. به این معنا که ما باید شاهد انواع خروجها در کشور باشیم، اگر تا پیش از این توسعهدهندگان نرمافزار، برنامهنویسها و... گزینه مهاجرت پیشرویشان بود، الان باید در نظر بگیریم که بنیانگذار یک شرکت، سرمایهگذار آن شرکت تا تمامی کارمندان احتمالا این توانایی را برای مهاجرت دارند.
سؤالی که پیش میآید این است که چه کار کنیم تا خطرات این مهاجرت کمتر شود، یعنی عقلانیت یک سیاستگذار این است که واقعیت را بپذیرد و در آن واقعیت بتواند به پاسخهای بهینه دست پیدا کند.
اگر فرض بگیریم که مهاجرت یک واقعیت است که در حال اتفاقافتادن است و از طرف دیگر بپذیریم که مهاجرت هم متنوعتر میشود و هم در حال رسیدن به گروههای مختلف است و هم کشورهای مقصد مختلف شدهاند و همچنین افرادی که دیرتر مهاجرت میکنند، معمولا با دیدگاه منفیتری نسبت به ایران مهاجرت میکنند که نکته بسیار مهمی است، اینها را که کنار هم میگذارم به این نتیجه میرسم که چه باید کرد تا این مهاجرت کمترین آسیب را بزند. این گزینهها در این شرایط روی میز سیاستگذار است؛ یکی اینکه بین نیروی داخل و نیروی خارج از کشور پیوند برقرار کند. من فکر میکنم در شرایط فعلی اساسا نمیتوان در مورد این گزینه در ایران صحبت کرد، زیرا سیاستگذار ما بهشدت نسبت به مهاجرت و ایرانیان خارج از کشور بدبین است. نمود آن هم میتوان در بسیاری از رفتارها و اعلام نظرها ببینیم. پس این گزینه، گزینه موثری نیست. دومین گزینه این است که انکار واقعیت کنیم، یعنی بگوییم چنین مسئلهای وجود ندارد و اساسا هیچ سیاستی هم برایش نداشته باشیم. این گزینه ما را به شرایطی بدتر از شرایط فعلی میرساند طوری که نمیتوانیم از منافع افرادی که مهاجرت میکنند بهرهمند شویم.
گزینه سومی که باقی میماند نیازمند دخالت دولت نیست؛ ما یک سری بازیگرانی داشته باشیم که بتوانند منافع را ایجاد کنند. به عنوان مثال اگر از همین اتفاقی که در حال رخدادن است سعی میکردیم ماکیزیمم بهره ملی را ببریم، میآمدیم مکانیزمهایی تعریف میکردیم برای اینکه یک استارتاپ بتواند فعالیت بینالمللی برای خودش تعریف کند. در فضای فعلی که میپذیریم اساسا دولت چنین مسائلی را نمیپذیرد و حتی اگر بپذیرد توانمندی ارائه راهحل برای آن را ندارد، شاید باید به این برگردیم که داخل اکوسیستم چه مکانیزمهایی وجود دارد.
ممکن است در توصیه اول مکانیزم این باشد که استارتاپها از همان ابتدا تصور این را داشته باشند و خودشان را چه برای جذب سرمایه و چه همکاری بلندمدت با مجموعه بینالمللی و خارج از ایران آماده کنند. این کار هم آنها را پابرجا میکند و هم این امکان را برای کشور به وجود میآورد که شاهد استارتاپهایی در سالهای آینده باشیم که هم یک شعبه در داخل ایران دارند و هم یک شعبه در خارج.
در مورد پیشنهاد آخرتان اما و اگرهای بسیاری وجود دارد. با توجه به اینکه همیشه به استارتاپها و کسبوکارهای دیجیتال یک نگاه امنیتی وجود داشته و اساسا رابطه بینالمللی آنها را برنمیتابد؟
امیر ناظمی: از راهحلهایی که میدهیم هیچوقت نباید انتظار معجزه داشته باشیم. باید بین گزینههای موجود بهترین را انتخاب کرد. اگر این راهحل نیست، سؤالی که بهوجود میآید این است که آیا جایگزین دیگری داریم تا وضعیت ما را بهتر از این کند. هر گزینه و هر سیاستی نقاط ضعف خودش را دارد. در وضعیت فعلی که اغلب استارتاپها به دنبال این هستند که از طریق استارتاپ ویزا یا از طریق پیدا کردن سرمایهگذار خارجی یا ایجاد بازار خارج از ایران فعالیت کنند. اگر این واقعیت است چه کنیم تا آسیبهای آن کمتر و منافعش بیشتر باشد. تا موقعی که واقعیت را نپذیریم، متأسفانه جریانهای متوهم، مردم و شرکتهای خودش را هم متوهم میکند. استارتاپ ما هم دوست دارد یک سرمایهگذار خارجی داشته باشد، چنین اتفاقی با توجه به سطح توانمندیای که دارد نمیافتد. قاعدتا قبل از این باید یک مسیری را رفته باشد و کارهایی انجام داده باشد تا به یک توانمندی برسد که یک VC روی آن سرمایهگذاری کند. اساسا این راهی که همه استارتاپها در وضعیت فعلی دنبال آن افتادند که یک VC خارجی پیدا کنند، رویافروشی یا شعارفروشی است. در بین موردهایی که از ایران رفتهاند، بهندرت اتفاق افتاده که بلافاصله بعد از خروج از ایران توانسته باشد یک VC به سمت خود جذب کند، نمیگویم نیست، هست و احتمالش کم است.
یک چالش مهمتری که در سال ۱۴۰۳ استارتاپها با آن روبهرو هستند، قطعا این است که مسائل تورمی و اقتصادی در این سال تشدید شود و ادامه پیدا کند. در این شرایط به باور کارشناسان مسئله داشتن مدل برای تأمین مالی در شرایط مختلف است که باید به آن توجه شود. در واقع کسبوکارها باید سناریو مالی برای برخورد با نوسانات شدید تورمی و ارزی یا مسائل مشابه در نظر بگیرند.
به نظر شما کسبوکارهای ما مخصوصا استارتاپها در این شرایط میتوانند مدل خاصی در نظر بگیرند؟ و آیا صرفا درنظرگرفتن یک مدل میتواند آنها را از ضربات احتمالی محافظت کند؟
نیما نامداری: صنعت تکنولوژی کشور یا اقتصاد دیجیتال کشور را باید سه بخش در نظر بگیریم. یک بخش، زیرساخت است. حوزهای که شما اپراتورهای اینترنتی، مخابرات و تلفن همراه را دارید که زیرساختهای ارتباطی را ایجاد میکنند. فکر میکنم اتفاقا برای این حوزه در سال جدید اتفاق بدی رخ نخواهد داد؛ نخست به این دلیل که با توجه به افزایش تعرفه اینترنت، به هر حال اپراتورها یک افزایش درآمدی خواهند داشت.
دوم اینکه این بخش در کنترل نهادهای عمومی، خصولتی و حکومتی است و کمتر نسبت به آن نگرانی وجود دارد، در واقع حکومت خیلی دغدغه کنترل آنها را ندارد، بنابراین مانع رشد آنها هم نمیشود. سوم آنکه این حوزهها، بسیار ملموس و داراییمحور هستند، به همین دلیل راههای تأمین مالی برایشان وجود دارد. برای مثال میتوانند از بانک وام بگیرند یا از منابع دولتی استفاده کنند. پس برای این بخش در آینده دستکم اگر اتفاق عجیب و غریبی نیفتد، رشد خواهد داشت.
بخش دوم نامش را حضور تکنولوژی در اقتصاد سنتی میگذارم، یعنی با کمک تکنولوژی در صنایع قدیمی مانند معدن، فولاد، حملونقل و... بهبود ایجاد کنیم. این حوزه هم سال ۱۴۰۳ سال بدی نخواهد داشت. یک علتش این است که این حوزه از تورم خیلی لطمه نمیبیند، زیرا وقتی رشد قیمت ارز داشته باشید از آنجا که بیشتر این شرکتها، شرکتهای صادراتی هستند (مثل شرکتهای فولادی، پتروشیمی) درآمدشان بالا میرود، ازاینرو بخشی از این درآمد را میتوانند برای اتوماسیون و آیتی بیسکردن فرایندهای خود به کار بگیرند. طبیعتا در این شرایط فراهمکنندگان ابزارها و تجهیزات آیتی منتفع میشوند.
در این بخش هم حاکمیت هیچ مشکلی ندارد. بخش سوم و بخشی که در مورد آن صحبت میکنیم، شامل کسبوکارهایی است که مدل فعالیت جدیدی را عرضه کردهاند. برای مثال وقتی در مورد دیجیکالا حرف میزنید، دیجیکالا نیامده به یک فروشگاه سنتی کمک کند تا بهتر بفروشد، بلکه آمده یک مدل کسبوکار جدید عرضه کرده است. اسنپ، دیوار، تپسی و... هم همین کار را کردهاند. این بخش سال بسیاری بدتری خواهند داشت.
دلیل اول این است که نیروی انسانیای که آقای ناظمی به آن اشاره کردند را بیشتر نیاز دارند، زیرا نیروی انسانیای که آنها احتیاج دارند متفاوت با دو بخشی است که به آن اشاره کردم و در بازار کار رقابتیتری هم کار میکنند که این بازار کار نشتی بزرگ مهاجرت را با خود به همراه دارد. دلیل دوم این است که این کسبوکارها هنوز سوژه نگرانی دولتمردان هستند. هم مالکیت دولت در آنها کم است و هم اساسا خارج از منطقه امن قرار دارند. در مورد آنها نگرانی جدی وجود دارد و میخواهد مدام آنها را کنترل کند، به همین دلیل هم اجازه نمیدهد منابع به سمت آنها برود. سرمایهای که به آن اشاره میکنید وجود دارد، اما سدهایی مرئی و نامرئی مقابل آن قرار گرفته است. یک سد مرئی این است که به آنها وام نمیدهند، زیرا آنها ساختمان و ملک و دارایی ندارند که آن را وثیقه بگذارند. سد نامرئی این است که اجازه نمیدهند سهام آنها در بورس عرضه شود. مشکل دیگر این گروه این است که بقا و رشدشان بهشدت به قدرت خرید مردم گره خورده است. در واقع اگر قدرت خرید مردم رشد نکند، دلیل ندارد روی یک پلتفرم استارتاپی فیلم ببینند و هزینه کمتری برای استفاده از آن میگذارند. از طرف دیگر پول کمتری برای سفارش غذا یا حملونقل از طریق تاکسیهای اینترنتی میگذارند. سال آینده برای این کسبوکارها سال بسیار بدتری خواهد بود، البته تأکید میکنم که اگر روند همینی باشد که الان طی میشود.
در سال آینده نکتهای که نباید دستکم گرفت این است که دو اتفاق مهم رخ خواهد داد؛ در ایران ما انتخابات مجلس را داشتیم و این یعنی سال بعد مجلس جدید داریم. باوجود تمام حرفایی که زده میشود، کماکان معتقدم مجلسها با هم فرق دارند یعنی در میزان آسیبی که میزنند میتوانند تفاوت داشته باشند. از طرف دیگر هم ما انتخابات آمریکا را داریم که معمولا شرایط اقتصادی و سیاسی ما را تحتتأثیر قرار میدهد، چشماندازش هم همین الان چشماندازی است که به نظر میرسد باید نگران آن بود. باید آماده سختترشدن شرایط برای مردم باشیم.
در نهایت اینکه اگر یک کسبوکار مدل برخورد با بحران مالی و تورمی داشته باشد میتواند به او در گذر از یک چالش کمک کند؟
نیما نامداری: مدل یک مفهوم انتزاعی است و هیچوقت تا بینهایت توانمند نمیکند و در عین حال پارامترها و شرایط بیرونی هم اساسا در کنترل یک کسبوکار نیست. واقعیت این است که خیلی جاها میبینم که میگویند مثلا شما باید آمادگی ریسک میداشتید و... تنها آمادگیای که خیلی از جاها میتوان داشت این است که کاری نکنید، تا یک چیزی را تعطیل کنید؛ این هم شکلی از آمادگی است. ما سالهای گذشته در هزاردستان، تمرکزمان جمعکردن شرکتهای وسط رشد بود. آنها را جمع کردیم مانند بلد، قرار و کارنامه را هم به زور نگذاشتم جمع کنند (با خنده). در واقع شرکتهای زیرمجموعه هلدینگ به سمت رشد نرفتند و همه پروندههای نیمهباز را بستیم. این هم یک مدل است و از نظر سهامدار و مدیران نوعی کنش است.
اصلیترین مسئله که نهفقط کاربران که همه کسبوکارها و فعالان اکوسیستم استارتاپی ایران با آن حداقل در دو سال گذشته درگیر بودهاند، مسئله اینترنت فاقد کیفیت و اختلالات است. چطور با اینترنت سانسورشده و پراختلال و کمسرعت به عنوان پاشنه آشیل توسعه کسبوکارهای دیجیتال، میتوان چشمانداز خوبی را برای صنعت فناوری اطلاعات کشور داشت؟ بخش خصوصی با این روند تا کجا میتواند ادامه دهد؟
کیوان جامهبزرگ: افق زمانی پرسش شما یک سال است، اما یک وقتهایی تبعات و اثرات یک اتفاق مانند بحث محدودیت اینترنت یک بازه اثرگذاری بیش از یک سال دارد و در طولانیمدت اثرات خود را نشان میدهد که ما با چه نرخی در حوزه اقتصاد دیجیتال رشد میکنیم. حتما محدودیت اینترنت، نرخ رشد در این حوزه را کاهش میدهد. اگر در مورد سال ۱۴۰۳ صحبت میکنیم، من همچنان برای این موضوع شانس قائلم که منابعی که دولت به توسعه فیبر نوری تخصیص میدهد شاید یکی از معدود کارهای درستی است که وزارت ICT الان دارد انجام میدهد. حداقل میتوان امیدوار بود این منابع در بازه زمانی یک سال آینده اگر اتفاق خاصی نیفتد، میتواند علاوه بر رشد زیرساختها، زنجیره ارزش خود را نیز منتفع کند. الان هم اینترنت جزو ابزارهای اولیه و کاربردی در زندگی محسوب میشود، بالاخره بخشی از سبک زندگی مردم پذیرفته است که از اینترنت استفاده کند، با وجود فیلترشکن و ابزارهای دورزدن فیلترینگ، یعنی آخرش مردم دارند راهی پیدا میکنند، اما بهسختی و مجبور به پرداخت هزینه مضاعف هستند تا به اینترنت با کیفیت پایین دسترسی داشته باشد که در نهایت بتواند محتوایی که میخواهند را ببینند. به صورت بلندمدت بخش خصوصی و در واقع اقتصاد دیجیتال از این سیاستگذاریها آسیب جدی میبیند و خیلی از افقها سرمایهگذاری و شانسهای توسعه سرمایهگذاری از بین میرود. خیلی بعید است زایش کسبوکار جدید و جدی در این شرایط داشته باشیم، ولی مشخصا همانطور که نیما گفت برای حوزه تلکام به واسطه تغییر تعرفهای که اتفاق افتاده است، همچنان میتوان رشد پیشبینی کرد و مصرف اینترنت هم برعکس اظهارات گفتهشده کاهنده نخواهد بود.
کابــوس خیلــی از کسبوکارها و کاربــران، قطــعشــدن اینترنــت اســت کــه بــار روانی آن را از کیفیــت بــد اینترنــت گرفته تا ســروکار داشــتن بــا انــواع VPN متحمل میشــوند. با وضعیتی که دچارش هستیم، به نظرتان این رویا که به ســمت اکوسیستمی پیش برویم که ارتباطی جهانی نداشــته باشــد و نیازهایش را از طریق سکوها یا همان پلتفرمهای داخلی مرتفع کند، امکانپذیر است؟
کیوان جامهبزرگ: الان شرایطی داریم که دولت حتی توانمند نیست رویاهایی که خودش دارد را هم محقق کند و شاید در اینجا شانس آوردیم. به نظر من سیستم آنقدر هوشمند نیست که مثلا الگو و رویکردی که چین در سالهای گذشته داشته را تمام و کمال پیاده کند. قصه ما با کشوری مانند چین فوقالعاده فرق میکند. ما گرتهبرداری خیلی ناقص و سطحی از آنچه در این کشور اتفاق افتاده را در کشور خودمان با مدیریت اینترنت و شرکتهای تکنولوژی انجام میدهیم. بنابراین من شانس موفقیت دولت را در این زمینه خیلی پایین میبینم. فکر نمیکنم الان کشور در نقطهای باشد که جامعه بتواند محدودیت بیشتر را در این حوزه بپذیرد. احتمالا در همین فضای گژدار و مریز که پلتفرمهای مشهور فیلتر باشند و این فیلترینگ یک جاهایی پیچش سفتتر میشود و یکجاهایی شلتر باقی بماند.
این داستان حمایت از پلتفرمهای داخلی هم ادامه پیدا میکند، ولی این مدل حمایتی که در چند دهه گذشته تجربه کردهایم مدل موفقی نبوده است. با این وضعیت پای تولید داخل و محصولات داخلیمان همیشه لنگ خواهد ماند، تا وقتی که در این اکوسیستم بسته بدون ارتباط با دنیا فعالیت میکنیم. از طرفی آن اراده و رویایی هم که به آن اشاره میکنید به نظرم نه توانش را دولت دارد و نه تحملش را جامعه، و خوشبختانه در اینجا شانسی برای اینکه این رویا محقق شود نمیبینم.
«فناوری اطلاعات» در بستر جهانیشدن معنی پیدا میکند. فناوری اطلاعات یک صنعت محلی مانند سختافزار یا نرمافزار نیست که فقط بتوانید در ایران آن را داشته باشید. با وجود این تحریمها فکر میکنید فناوری اطلاعات ایران در سال ۱۴۰۳چه شکلی به خودش میگیرد؟ میتواند ارزشی در سطح فرامرزی خلق کند؟ وجود یک بازار محلی برای صنعت فناوری اطلاعات کشور کافی است؟ آیا بازاری وجود دارد که فقط بازار محلی خودش را داشته باشد و به شکوفایی رسیده باشد؟
امیر ناظمی: به نظر من به دلایل مختلف از جمله تحریم که امکان همکاری بزرگ و شکلدهی به تغییرات بزرگ را از استارتاپها میگیرد و نیز به دلیل ناپایداری وضعیت اینترنت و عدم قطعیتی که پیشرو است و نگاه امنیتی که در ایران وجود دارد و درحقیقت از آنچه نسبت به آن ناآگاه هستند میترسند، باعث میشود که ما ابتدا به این طیف برویم، یعنی جایی که شاهد نوآوریهای احتمالا کوچک خواهیم بود، با تغییرات بسیار اندکی که در بیزینس مدلهای سنتی اتفاق میافتد. در اینجا بهترین شریک و همراه استارتاپ، یک بازیگردان اقتصاد متداول است. اتفاقی که در خرید سهام تپسی توسط گلرنگ رخ داد را من میتوانم نشانه یا بالای کوه یخی از یک اتفاق بزرگتر بدانم؛ و آن این است که وقتی امکان سرمایهگذاری مستقیم خارجی وجود ندارد، بورس ما توانمندی این را ندارد تا پذیرای بازیگران متعدد باشد و این چابکی را داشته باشد که بتواند IPOهای زیادی برای استارتاپهای بزرگ فراهم کند، یا بانکهای ما توان مالی ندارند تا بتوانند به نهاد تأمین مالی برای اکوسیستم استارتاپی کشور تبدیل شوند و VCهای قوی هم در داخل کشور نداریم.
در اینجا عملا تنها راه باقیمانده برای تأمین مالی، پیدا کردن شرکایی در میان بازیگران اقتصاد متداول است. این تصویر قالبی است از اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد. خیلی نباید منتظر بود تغییر بیزینس مدل بزرگ اتفاق بیفتد یا استارتاپهای به وجود بیایند که بتوانند یادآور نسل اول و بزرگان اکوسیستم فعلی باشند، بعید میدانم که چنین فضایی وجود داشته باشد. صندوقهای VC هم در این بین نمیتوانند سرمایه مورد نیاز کسبوکارها را به آنها تزریق کنند. بنابراین همانطور که گفتم بهترین راهحل برای کسبوکارهای دیجیتال این است که به دنبال یک بازیگر از اقتصاد متداول باشند که بتواند سرمایهگذار آنها باشد. خوبی پیداکردن بازیگر اقتصاد متداول این است که این بازیگر نهتنها با خود سرمایه اقتصادی به همراه دارد، بلکه با خود سرمایه اجتماعی یعنی شبکههایی از افرادی که درون حاکمیت یا بازار هستند را نیز به همراه میآورد.
کیوان جامهبزرگ: شاید چاره دیگری که احتمال میدهم در سال آینده بخشی از اکوسیستم در راستای همان تابآوری تجربه کند، این است که من احتمال یک سری ادغام را هم جدی میدانم. احتمالا بخشی از شرکتهای استارتاپی مخصوصا که سهامدار خصوصی دارند و علاقهمند هستند همچنان در بازار بمانند به این سمت خواهند رفت، سمتی که در این سالها زیاد به آن توجه نشده است. شانس این راه را زیاد میدانم چون مسیری است که هم میتوان بازار را بزرگتر کرد و هم هزینهها را کاهش داد. کار سختی است چون خیلی آن را تمرین نکردهایم، ولی شانس آن را در سال آینده کم نمیبینم.
نگاهتان به ورود هلدینگهای صنعتی به اکوسیستم استارتاپی کشور چیست؟ چقدر فکر میکنید این ورود به جذب سرمایهای که در سالهای اخیر کمتر شده کمک میکند. این موجی که شرکتهای صنعتی و فولادی الان دارند وارد این حوزه میشوند، به خاطر معافیت از پرداخت مالیات است که در قانون دانشبنیان در نظر گرفته شده، یا راه جدید برای ورود سرمایه است؟ این سؤال از این منظر پرسیده میشود که این هلدینگها بازار سنتی یا به قول آقای ناظمی اقتصاد متداول شناختی از بازار دیجیتال ندارند، آیا ورودشان میتواند به جای اینکه کمککننده باشد، تهدیدساز هم باشد؟
نیما نامداری: به نظر من یک الگوی کلی و از همه نظر درست وجود ندارد و مورد به مورد میتواند اتفاق متفاوتی رخ دهد. یک وقتی کسبوکارهایی که در فضای متداول اقتصاد حضور دارند میآیند و با یک سری کسبوکار دیجیتال یا استارتاپ کار میکنند، برای اینکه فرایندهای درونی خود را بهبود دهند. برای مثال از یک شرکت نرمافزاری کمک میگیرند برای پیادهسازی ERP، از یک شرکت در هوش مصنوعی و رباتیک برای هوشمندسازی اتوماسیون خط تولید استفاده میکنند. این یک مسیر است. یک وقتهایی همین شرکتها میآیند و به چشم سرمایهگذار در کسبوکار دیجیتال سرمایهگذاری میکنند، نه برای اینکه فرایندهای خود را بهبود دهند، برای اینکه پرتفوی سرمایهگذاری خود را گسترش دهند و متنوع کنند.
این دو حالت با هم خیلی فرق دارند. من به اولی خیلی خوشبین هستم، یعنی فکر میکنم شرکتهای فولادی، پتروشیمی، نفت، گاز و... اگر در این حوزه و روی کسبوکارها و استارتاپهایی سرمایهگذاری کنند که بهبود درون کسبوکار بزرگتر ایجاد کند، این اتفاق خیلی خوبی است و زمینه آن وجود دارد. در دنیا هم این یک روند است و بخشی از ادغامها و تملکها با همین رویکرد اتفاق میافتد. البته اینکه در کنار این شرکتها چنین سرمایهگذارانی میآیند میتواند در مواقعی موفق باشند و در مواقعی شکست بخورند. من از تجربه گلرنگ و تپسی خیلی خوشحالم، چون اتفاق بسیار خوبی افتاد ولی در عین حال دو نگرانی دارم؛ اول اینکه به لحاظ فرهنگی و عادات مدیریت، خیلی از این کسبوکارهای بزرگ ترجیح میدهند کل یک بیزینس یا استارتاپ را تحت کنترل بگیرند، اگر به این معنی باشد که آدمهای اصلی و کلیدیای که در تپسی بودند قرار است تغییر کنند چندان به نظر خوشایند نیست.
به هر حال سهامداری شکلی از منطبقکردن انگیزهها و ریسکهاست و ایجاد تعلق بلندمدت. برای من سؤال است که اگر این آدمهای اصلی که سالها در این کسبوکار بودند، با این خرید سهام پول خوبی بگیرند و از شرکت خارج شوند، آیا جایی مانند گلرنگ به قدر کافی نیروی انسانی توانمند دارد که این کسبوکار را مدیریت کند. این، نگرانی بجایی است. نگرانی دوم این است که نسبت این کسبوکارهای دیجیتال از کل پرتفوی این هلدینگهای بزرگ نسبت کوچکی است. سابقه نشان داده کوچکبودن، کمتحملی میآورد، یعنی صبوری و استمرار و سماجت این هلدینگهای بزرگ درباره چیزی که سهمش در سبد کسبوکارشان کوچک است، کاهش پیدا میکند. یک کسبوکار در ذاتش ریسک و آزمون و خطا دارد. این یکی از مهمترین تفاوتهای VCها در جهان با کسبوکارهای اقتصاد بازار سنتی است.
VCها چون این بازار را میشناسند به قدر کافی صبوری دارند و میدانند کدام استارتاپ شکست خورده، سریع جمعش کنیم و کدام فضا برای رشد دارد و در راندهای مختلف رویش سرمایهگذاری کنیم. این دیدگاه اگر در کسبوکارهای بزرگ نباشد، نمیتوان به ورودشان به این بازار امیدوار بود. به نظرم نیاز داریم که از این مرحله هم عبور کنیم، کسبوکارهای بزرگ هم یک جاهایی اشتباه میکنند، در نهایت یاد میگیرند و به مرحله بعدی میروند و در مرحله بعد احتمال دارد این اشتباه را تکرار نکنند. البته من به طور کلی به این فرایند خوشبین هستم.
به صورت مشترک اگر بخواهید به این پرسش پاسخ دهید، با توجه به اتفاقات اخیر که مثلا برای شرکتی مانند دیجیکالا افتاده است، اصلا باید منتظر چشمانداز خوبی برای فناوری اطلاعات در سال ۱۴۰۳ بود. با وجود اینکه به این حوزه مدام نگاه امنیتی میشود انتظار چشمانداز مثبت برای این بخش داشتن، منطقی است؟
کیوان جامهبزرگ: واقعبینانه بخواهم پاسخ بدهم به نظرم پیشبینیای دوستان چند ماه پیش داشتند که مدیریت این مجموعهها باید عوض شود و مالکیتشان تغییر کند، به نظرم الان در این مسیر در حال حرکت هستیم. حالا این اتفاق دیجیکالا نشانهای است از اینکه یک ارادهای وجود دارد که همان منطقه امن اقتصاد متداول، باید در اقتصاد دیجیتال هم وجود داشته باشد. از نظر من خیلی محتمل است که به شکل جدی به سمت این مسیر بروند. مدتی این شرکتها محدودیت تبلیغات تلویزیونی داشتند، همچنان مسئله بورسشان جدی است، حتی مسئله ارائه محصول جدید و ورود در مارکت جدید برایشان محدودیت جدی محسوب میشود.
همه اینها یعنی اراده جدی وجود دارد که این تغییر در مالکیت و مدیریت این شرکتهای بزرگ شکل بگیرد. به نظر من یکی از سیاهترین اتفاقهایی که میتواند در سال آینده رخ دهد و محتمل هم هست همین موضوع است، حتی نیما به ریسکهای ورود کسبوکارهای سنتی به این بازار اشاره کرد، ولی باز در اینجا یک بخش خصوصی که منطق بیزینسی دارد و شاید نگاه هایتک آنها کمرنگ باشد، به آن وارد شده و آمدن این صنایع سراغ کسبوکارهای دیجیتال را خیلی اتفاق بهتری میدانم تا اینکه نهاد حاکمیتی بخواهد این مجموعهها را تملک کند. شوربختانه فکر میکنم انگیزه جدی برای این اتفاق از سمت حاکمیت وجود دارد.
چشماندز که خیلی بد و ترسناک است و در آن شکی نیست، ولی سیستم ظرفیت هضم این همه چالش را ندارد. آنها میخواهند قدرتمندی نشان دهند. گمان میکنم مشکلشان با استارتاپها این است که به آن بزرگترها یادآوری کنند که فراموش نکنید فرمان دست کیست، حس نمیکنم بیشتر از این بخواهند کاری کنند. اجازه نمیدهند اینها بیشتر از این بزرگ شوند و این چند شرکتی هم که خیلی بزرگ شدهاند را کنترل میکنند و مدام هم به آنها یاداوری میکنند که بدانند در کدام جغرافیا و مقطع از تاریخ کسبوکار راه انداختهاند. احساسم این نیست که از این جلوتر میآیند. به عنوان یک ایرانی میگویم نه به عنوان مدیری که در فضای دیجیتال کار میکند، ما در گردنه تاریخی هستیم و نمیدانم از این گردنه به عنوان یک ملت، جامعه، کشور سالم عبور میکنیم یا خیر، ولی از این منظر وضعیت کسبوکارها با مردم عادی فرقی ندارد، یعنی همان ریسکها، نگرانیها و امیدها در دل ناامیدی را دارند. این گردنه را با صبوری میتوان رد کرد. مشاهده من هم این است که استارتاپهایی که دیگر ماندند و هستند آبدیده شدهاند. فعلا باید صبوری کرد ولی تا کجا، نمیدانم.
امیر ناظمی: زمانی آینده یک سیستم یا فرد را میتوان پیشبینی کرد که قائل باشیم از حداقلهایی در آن چارچوب فکری که ما فکر میکنیم برخوردار باشد. پیشبینی از وضعیت آینده به نظرم اتفاق خیلی سادهای نیست. اغلب اتفاقهایی را که میافتد نه میتوانم عقلانیتش را درک کنم نه بفهمم که چطور به وجود آمدهاند و همین پیشبینی را سختتر میکند. به نظر اتفاقی که برای گلرنگ و تپسی رخ داد برای شرکتهای خصولتی و بنگاههای بزرگی که به نهادهای عمومی غیردولتی وابستهاند، اکنون تبدیل به یک الگو شده است و سال آینده آنها تمایل دارند که چنین رفتاری را داشته باشند؛ یعنی تمایل دارند خودشان جای گلرنگ بنشینند و سهام بعضی از استارتاپهای بزرگ را بخرند.
در حیطه استارتاپهای بزرگ در سال آینده شاهد این نوع از تمایلات خواهیم بود. این تمایلات زمانی میتواند فاجعهآمیز بشود که نهادهای مسئول هم به نوعی با این خواسته اقتصادی همراهی کنند.
در این صورت شما با دستگیری یک مدیرعامل میتوانید سهام شرکت را کاهش دهید یا با ممنوعکردن برنامههای یک استارتاپ بزرگ میتوانید آن را در تنگنایی قرار دهید که ترجیح بدهد سهام خودش را بفروشد. در اینجا میتوانیم از یک مفهومی استفاده کنیم به نام جامعه شمشادی؛ جامعهای را در نظر بگیرید که عین شمشاد است و همه یک اندازه هستند. در این شرایط کافی است یک شاخه قدش بلند باشد تا باغبانی بیاید و با قیچی آن را بزند تا همه هماندازه بشوند و کسی بزرگ نباشد.
در این مدل نهادهای عمومی غیردولتی یا شرکتهای بزرگ خصولتی تمایل پیدا میکنند که سهام شرکتهای بزرگ استارتاپی را مال خود کنند. برای این کار هم اهرمهای زیادی دارند و فکر میکنم بخشی از آنها در خدمت این نوع خواستههای اقتصادی قرار میگیرند. اینکه مدیرعامل یک استارتاپ بزرگ دستگیر شود و شرکت توقیف یا پلمپ شود، اتفاقی است که در دو سال گذشته شروع شده و میبینیم که تواتر آن بیشتر میشود. استارتاپها هم با توجه به نمونههایی که دیدهاند به سمت این میروند و برای اینکه فشار از رویشان برداشته شود ترجیح میدهند با قیمت کمتر سهامشان را واگذار کنند.
منبع: sharghdaily-923295