به گزارش شبکه شرق، حشمتالله فلاحتپیشه گفت: متاسفم برای آن دسته از ایرانیهایی که آن موقع رفتند در خود مسکو مصاحبه کردند و گفتند نه، روسها مانع نبودند، ما اختلافات دیگری داریم و اختلافات دیگر را آمدند مطرح کردند؛ اختلافاتی که بعد از مذاکرات اضافه شد؛ برجام، برگ اول ایران بود که فدای روسیه شد.
حشمتالله فلاحت پیشه، رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: من هنوز هم معتقدم که برجام فدای روسیه و جنگ اوکراین شد. من متاسفم برای آن دسته از ایرانیهایی که آن موقع رفتند در خود مسکو مصاحبه کردند و گفتند نه، روسها مانع نبودند، ما اختلافات دیگری داریم و اختلافات دیگر را آمدند مطرح کردند؛ اختلافاتی که بعد از مذاکرات اضافه شد؛ برجام، برگ اول ایران بود که فدای روسیه شد.
حشمتالله فلاحتپیشه که برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره دوازدهم نیز ثبتنام کرده بود، به تازگی ردصلاحیت شده است. ویاو معتقد است صحبتهای او در خصوص سیاست خارجی کشور، باعث خشم شورای نگهبان و رد صلاحیتش شده است.
*از عملیات هفتم اکتبر تا امروز بیش از صد روز میگذرد. جمهوری اسلامی ایران در ابتدای این ماجرا عنوان کرد که این عملیات را حماس برنامهریزی کرده و از صفر تا صد آن را نیز خودش علیه مواضع اسرائیل انجام داده است. شاید هیچ کدام از کشورهایی که فکر میکردند به عنوان حتی بازوی مقاومت باشند، در جریان ماجرا نبودند. سید حسن نصرالله بلافاصله دو مرتبه- با فاصلهای نزدیک- موضوع گرفت و گفت که ما هم از این عملیات خبر نداشتیم. ممکن است ما واقعا از عملیات خبر نداشتیم، ولی الان که بیش از صد روز از ماجرا میگذرد، دامنه این درگیری به جاهایی کشیده شده است که ایران و اسرائیل نیابتا اهداف همدیگر را مورد حمله قرار میدهند؛ مشخصا، در هفتههای گذشته دو تن از سرداران نیروی قدس ما که علی الظاهر از فرماندهان رده بالا بودند، به شهادت رسیدند و ما هم پاسخهایی دادیم؛ مثل حمله موشکی به اربیل عراق. آیا ممکن است بگوییم که ما شاید از شروع ماجرا خبر نداشتیم، اما میتوانستیم این ماجرا را با مشورتهای مان به سمتی ببریم که دامنه این اتفاقات به داخل کشور نکشند یا پای ما اینقدر واضح به بازی کشیده نشود؟
ما باید در سیاست خارجی یک تحلیل راهبردی داشته باشیم و طبق آن راهبرد حرکت کنیم. باید بگویم که بنده با اینکه از مدافعان سیاست دفاعی کشور بودهام و معتقدم که کشور در حوزه دفاع خوب عمل کرده است، ولی در حوزه سیاست خارجی منتقدم و مهمترین بخش انتقادم هم این است که در برخی از موارد، راهبرد سیاست خارجی تحت الشعاع یکسری تصمیمگیریها و موضعگیریهای مقطعی قرار میگیرد. بههرحال، وقتی یک کشور میخواهد موضعی بگیرد یا تصمیمی را اتخاذ کند، باید این تصمیم در دل یک راهبرد شکل بگیرد؛ آثار اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و... آن در قالب منافع ملی باید ارزیابی بشود؛ لذا نقد بنده در برخی از موارد این است که ما عمومیت این شاخصها را در درون منافع ملی و به سود ملت کمتر میبینیم.
در مورد هفتم اکتبر، من معتقدم که جمهوری اسلامی ایران میتوانست خیلی بهتر عمل کند. من دارم از امروز که صد و چند روز از آغاز آن گذشته است، میگویم؛ شما میدانید که دیروز حماس بیانیهای داد و در آن، مسئولیت برخی از رفتارهای افراطی روز هفتم اکتبر را بر عهده نگرفت و گفت این رفتارهای افراطی جزو سیاست ما نبوده است.
بههرحال، قبول داریم که هفتم اکتبر، حاصل بغض فلسطینیها در بزرگترین زندان روباز دنیا –غزه- بود. من معتقدم که در تاریخ معاصر دو مقام سیاسی خیلی به هم شبیهاند: یکی بوش پسر و دیگری هم نتانیاهو. بوش پسر ۱۱ سپتامبر را برای تحمیل ۱۱ سال جنگ به دنیا به کار گرفت که تبعات آن بیش از این ۱۱ سال است. نتانیاهو نیز هفتم اکتبر را به عنوان یک ۱۱ سپتامبر جدید در اختیارش گرفت. یکسری اتفاقاتی که در روز اول این عملیات شکل گرفته بود، وی هرکدام را داستانسازی و بهانهسازی کرده و یک جنگ بی پایان را با شعار آزادی گروگانها –که هنوز هم ادامه دارد- شروع کرده است.
به همین دلیل، من معتقدم که اگر دنیا در مسیری که نتانیاهو شروع کرده مانع ایجاد نکند، ما به سمت یکی از عظیمترین جنگها بعد از جنگ جهانی دوم حرکت خواهیم کرد. نتانیاهو هنوز جنگ در غزه را تمام نکرده، جنگ در لبنان و در سوریه را شروع کرده است. در حالی که جنگ با نیروهایی مقاومت همچنان ادامه داشته و در اوجش به سر میبرد، نتانیاهو دارد این را به سمت ایران میکشاند؛ حملاتی که علیه مستشاران ایرانی انجام میدهد، بیسابقه است.
از طرفی، او توانسته حمایت آمریکا و متحدانش را هم جلب کند؛ آمریکا و انگلستان بخشی از ناتو را به عنوان پشتیبان در مدیترانه و در دریای سرخ مستقر کرده است. خیالش هم راحت است که اگر جنگی بین ایران و اسرائیل شکل بگیرد، آمریکاییها مجبور به حمایت از اسرائیل هستند و لذا دارند به سرعت به این سمت پیش میروند. من معتقدم برای نتانیاهو پایان جنگ، جنگ ایران و آمریکا است. سیاست نتانیاهو این است؛ یعنی هدفش این است که این جنگ پایانش جنگ ایران و آمریکا باشد.
من پیشتر نیز چند هشدار دادم: گفتم در میدانی بازی نکنیم که نتانیاهو طراحی کرده است. آن زمان که تنها چند روز از آغاز این جنگ گذشته بود؛ عرض کردم که هدف نتانیاهو این است که ایران و آمریکا با هم دچار تقابل بشوند و تحولات نیز به این سمت دارد حرکت میکند.
من این را در همان زمان هشدار دادم و الان نیز همین هشدار را دوباره تکرار میکنم. البته این هشدارم هم به ایران است و هم به آمریکا؛ چون من معتقدم که سیاستهای دفاعی ایران براساس مقابله با یک تهدید فرامنطقهای چیده شده است و لذا اگر جنگی بشود، آن زمان مدیریت این جنگ الزاما در اختیار آمریکا نخواهد بود. به بایدن نیز بارها هشدار دادم که ترک میز مسقط توسط آمریکاییها یک اشتباه راهبردی است.
* فرمودید که موضع ما از ابتدا میتوانست خیلی بهتر باشد، میشود این را مقداری تبیین کنید؟
من اعتقادم بر این است که خیلی از تنشهایی که در دنیا شکل میگیرد و ایران به عنوان یکی از طرفهای تنش در آن مطرح میشود، به خاطر این است که ما دید راهبردی به تحولات دنیا نداریم؛ آنهم تنشهایی که اصلا ربطی به ما ندارد، مثل موضوع اوکراین. در موضوع اوکراین، بعد از روسیه، بیشترین هجمهها به ایران صورت میگیرد؛ دلیلش این است که متأسفانه ملاحظات لازم صورت نگرفت و روسها پای ما را به جمعی کشاند که هیچ منفعتی برای ما ندارد. در موضوع فلسطین هم ایران اولین کشوری بود که غافلگیر شد و مسئولان ایران هیچگونه اطلاعی از این تحولات نداشتند.
اما دیپلماتهای ما به جایی اینکه سعی کنند تا بحران مدیریت بشود، دیدیم که بیشتر در خدمت توجیه شرایطی قرار گرفتند که حتی الآن حماس هم از آن تبری میجوید؛ این را در بیانیه چند روز پیش حماس دیدیم که خودش میگوید در آن قضایا ما نقشی نداشتیم. حماس میگوید خود نیروهایی اسرائیلی با هلیکوپترهایشان آمدند یکسری افراد را کشتند و همینطور میخواهند بگویند که اگر یکسری افراطگراییهایی هم صورت گرفته، جزو برنامه حماس نبوده است؛ لذا من اعتقادم بر این است که اگر ما از همان ابتدا موضع واقعگرایانه خود را حفظ میکردیم که اطلاعی از موضوع نداریم، اما میتوانیم به مدیریت تحولات کمک کنیم، آن موقع، تحولات به گونهای پیش نمیرفت که نتانیاهو آن را میخواست و مثل الآن که جنایات خودش را ادامه میدهد و سعی میکند جنگ را گسترش بدهد.
بیست سال است که نتانیاهو شعار جنگ آخر الزمانی را مطرح میکند، ولی هیچ وقت زمینه برای اجرای این برنامههای افراطی او فراهم نشد، اما او فکر میکند که این زمینه فراهم شده و به دنبال این سیاست است. ابتدا دامنه این جنگ به ایران کشیده نشد، ولی هرچقدر که ماجرا پیش میرود، دامنه درگیریها وسعت پیدا کرده و پای ایران بیشتر وسط ماجرا کشیده میشود؛ شما دیدید که در این اواخر، شهید سید رضی را هم زدند.
*اتفاقا شما یک توئیتی هم زده بودید که دامنه این جنگ ممکن است اینقدر وسعت پیدا کند که اصلا نشود جلوش را گرفت. فکر میکنید در این جاده با چه دستاندازی میتوانیم خودمان را متوقف کنیم تا در تله اسرائیل نیفتیم؟ پادزهر این ماجرا کجاست؟
من معتقدم که هرچه زمان میگذرد، موضوع از حوزه مدیریت بحران خارج میشود. البته معتقدم که ایران و آمریکا اگر به میز مسقط برگردند امکان مدیریت تحولات است. هرچند که به نیات خود آمریکا هم واقعا شک دارم؛ چون اولین بار تقریبا روز نهم اکتبر بود که آقای بایدن آمد و گفت حماس و حزب الله باید از بین بروند؛ یعنی ایشان این خط را داد و لذا این تردید نسبت به نیت آمریکا وجود دارد.
اگرچه آمریکاییها به شدت تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتند و بایدن هم میداند که گسترش یک جنگی در آستانه انتخابات ممکن است شرایط را برای مدیریت انتخاباتش سخت بکند و لذا موضوع ایشان یکمقداری تعدیل هم شد، ولی نتانیاهو چراغ سبز را از آمریکا گرفت و بر همان اساس دارد پیش میرود.
برای جلوگیری از گسترده شدن این جنگ، فقط یک راه وجود دارد و آن آتشبس است. در شرایط آتشبس، میتوان از آن جنگ پرهیز کرد. اینکه اکنون ایران یک مقدار وضعیت را مدیریت میکند، چون میداند که هدف اسرائیل جنگ اسرائیل و ایران نیست، بلکه جنگ ایران و آمریکا است. مقامات ایرانی علیرغم اینکه خیلیها در داخل ایران انتقاد میکنند که چرا ایران اقدام به مقابله نمیکند، به خاطر تجربیاتی که از جنگهای گذشته دارند، سعی میکنند فعلا این جنگ فراگیر نشود.
ولی من معتقدم که اگر آتشبس شکل نگیرد و مسیر اول پیش برود، طبیعتا ایران یک پیام هشداری را به آمریکا خواهد داد مبنی براینکه اگر آتشبس در یک فرجه زمانی صورت نگیرد، معنایش گسترش جنگ به تمام منطقه است. کمااینکه من معتقدم اگر خود جریان مقاومت میدانست که نتانیاهو میخواهد جنگ را به این سمت بکشاند، از همان ابتدا حزب الله هم با تمام توان وارد جنگ میشد. ولی الآن میبینید جنگی که خیلیها فکر میکردند برای اسرائیل فرسایشی شده، نتانیاهو دارد آن را برای زدن نیروها و استحکامات مقاومت فرسایشی میکند.
* یعنی فکر میکنید طراحان حملات هفتم اکتبر نیز چنین تصوری نداشتند که دامنه جنگ اینقدر طولانی بشود؟
البته این را باید از خود طراحانش پرسید، ولی پیداست که طراحان در یک فضای نامعلومی موضع گرفته اند؛ زیرا میبینیم که خود مسئولان سیاسی حماس هم میگویند ما اطلاعی نداشتیم. معنایش این است که یک جمعی که بغض جمعی در آنها صورت گرفته بود، سعی کردند این حصار را بشکنند. حتی فکر میکردند که اگر ۱۲ کیلومتر دیگر میرفتند میتوانستند غزه را به کرانه باختری وصل کنند.
من معتقدم که اگر آتشبس صورت نگیرد، حتما جریان مقاومت و حتی ایران به این نتیجه میرسند که اینبار یک ضرب الاجل مشخص کنند تا اگر در یک فرجهای زمانی آتشبس شکل نگیرد، آن موقع بدون اینکه مسئولیتی را بپذیرند، در قالب حتی منشور ملل متحد، جنگ فراگیر را شروع کنند.
* در موضعگیریهای آمریکاییها هم حرف زیاد بوده است؛ آمریکاییها در همان روزهای اول -شاید در پانزده بیست روز اول- چهار بار وزیر امورخارجهشان به اسرائیل سفر کرد. خیلیها معتقد بودند که آمریکا میخواهد جنگ را تمام کند، خیلیهای دیگر هم معتقد بودند که نه، آمریکا گفته که تا ته ماجرا بروید. پیشبینی آخر شما از موضع آمریکا در این جنگ چیست؟
من اعتقادم بر این است که آمریکاییها میدانند اگر از سیاست دو کشوری عقبنشینی کنند، تمام متحدان منطقهایشان و حتی خیلی از کشورهای اروپایی در حمایت از اسرائیل یا حداقل عدم حمایت از مقاومت، همراه آمریکا نیستند؛ لذا دارند یک کشوری بیروح و بدون حاکمیت را به اسم «فلسطین» میخواهند تعریف کنند. به همین دلیل، تمام استحکامات غزه را سعی میکنند از بین ببرند تا مثل کرانه باختری که فلسطینیها در آنجا فقط پاسبان دارند و اصلا نیرو و ارتش ندارند، همین اتفاق در غزه هم شکل بگیرد.
* وقتی دولت سیزدهم در صحنه انتخابات وارد زمین شد، از سیاست -به تعبیر خودشان- تکوارهای دولت آقای روحانی خیلی انتقاد کردند و گفتند که نگاه ما فقط به برجام نیست و شما زندگی مردم را به برجام و چند کشور اروپایی گره زدهاید؛ ولی شعار اصلی ما در سیاست خارجی همزیستی مسالمتآمیز با همسایهها بوده و نگاه ما به همسایهها است. اما در این چند وقت اخیر دیدیم که ما با دو تا از همسایههای خودمان که حداقل در این چند وقت اخیر با آنها مشکل نداشتیم، دچار مشکل شدیم. شما به عنوان کسی که سکاندار سیاست خارجی و امنیت ملی ما در مجلس بودید، در خیلی از ماجراهایی مثل برجام، افایتیاف و موضوعاتی مثل آن درگیر بودید و در جلسات مجمع نیز حضور داشتید، میخواهم از شما بپرسم که آیا این دولت در این شعارهایش موفق بوده است؟ تحلیلتان در ارتباط با ماجرای پاکستان و اربیل عراق چیست؟ آیا فکر میکنید که ما در خصوص پاکستان و اربیل عراق سیاست نظامی درستی اتخاذ کردیم؟
من اعتقادم براین است که دولت رئیسی در سیاست خارجی موفق نبوده است و این نگاه کلی بنده است. در شروع این دولت، نوع نگاهی که به روسیه شکل گرفت با تاریخ مناسبات ایران و روسیه همخوان نبود و روسها یک دست پوچ را با سه کارت ایران عوض کردند؛ یعنی یک دست پوچ دادند و سه تا کارت و کار عمده را از ایران گرفتند.
اولین کارت یا برگ، برجام بود؛ من هنوز هم معتقدم که برجام فدای روسیه و جنگ اوکراین شد. در برجام شما سه تا سند دارید: یک، سند تعهدات ایران در موضوع هستهای؛ دو، سند تعهدات طرفهای مقابل به ویژه آمریکا در موضوع پایان دادن به تحریمها؛ سوم، اجرای این تعهدات. در دو سند، دو کارگروه اول اسنادشان را کامل کردند؛ اما وقتی برای اجرا آمد، جنگ اوکراین و تحریمهای روسیه شروع شده بود. میدانید که براساس این تعهدات، ایران باید بخشی از تولیداتش را مثلا سوخت ۲۰ درصد و ۶۰ درصد را مثل قبل به روسیه میداد و روسیه نیز به ایران کیک زرد میداد یا همکاریهای دیگر میکرد.
اما شما دیدید که آقای اولیانوف نماینده روسها آمد و گفت ما نمیتوانیم همکاری بکنیم؛ چون به خاطر جنگ اوکراین تحریم هستیم. در گذشته آمریکاییها حتی در زمان ترامپ هم تحریم مربوط به این موافقتنامهها و همکاریهای هستهای را تعلیق میکردند؛ مثل تحریم سوخت بوشهر و غیره. اولیانوف هم میدانست که این مورد شامل تحریمهای اوکراین نمیشود. ولی لاوروف وزیرخارجه روسیه هشت ساعت بعد در مصاحبهاش، زمانی که دید قلابشان گیر کرده است، آمد از آب گل آلود ماهی گرفت و گفت علاوه بر مناسبات هستهای با ایران، باید کل مناسبات با ایران همچون مناسبات اقتصادی، تجاری و حتی نظامی از تحریمهای اوکراین معاف بشود؛ یعنی عملا شبیه دوران جنگ جهانی دوم میخواست ایران را پل پیروزی برای غلبه بر تحریم علیه خودش به خاطر جنگ اوکراین بکند.
طبیعتا با این خواسته موافقت نمیشد و این کارشکنی از سوی آنها صورت گرفت. من متأسفم برای آن دسته از ایرانیهایی که آن موقع رفتند در خود مسکو مصاحبه کردند و گفتند نه، روسها مانع نبودند، ما اختلافات دیگری داریم و اختلافات دیگر را آمدند مطرح کردند؛ اختلافاتی که بعد از مذاکرات اضافه شد و برجام برگ اول ایران بود که فدای روسیه شد.
برگ دوم: در جنگ اوکراین، اولین بار روسها مسأله پهپادهای ایرانی را مطرح کردند؛ طرف روسی آمد گفت از عمل کرد پهبادهای ایران در جنگ راضی نیستیم. آنها با این نوع گفتارشان هم توهین و تحقیر ایرانیها را مطرح کرد و هم اینکه به عبارتی گفت که ایران پهباد انتحاری میدهد. این پهبادها را نیز که مدعی شدند که اینها مال ایران است، برای بدترین عملیاتهای جنگیشان به کار گرفتند؛ حمله به مناطق غیر مسکونی، حمله به نیروگاهها و غیره. اینجا است که درد و زجر مردم اوکراین از ایران بیشتر میشود؛ درواقع، روسها دنبال شریک جرم بودند.
برگ سوم، نفوذ در عمق استراتژی ایران بود. از سوریه تا فلسطین، موضوع روسها در قبال عمق استراتژی ایران موضع خیانت بوده است؛ مثلا در سوریه در منطقه در طرطوس، بندر نزدیکتر به خاک اسرائیل را گرفتند. روسها از همان ابتدا اجازه مبادله به ایران را از طرطوس ندادند؛ طرطوس را قرق نظامیکردند و ایران را فرستادند سمت لاذقیه؛ یعنی بندر پائینی که خودشان یک واسط باشند و امتیاز از دو طرف -اسرائیل و ایران- بگیرند.
همینطور مسائل دیگری که بعدا مطرح شد. اطمینان بیش از حد به روسیه نتیجهاش این بود. موضوع فلسطین و جنگ غزه که مطرح شد، فشار جنگ اوکراین را کاهش داد و اصلا جنگ اوکراین تحت الشعاع قرار گرفت. آخرش هم لاوروف آمد حقانیت خودشان را در اوکراین با حقانیت اسرائیل در فلسطین مقایسه کرد.
این بود سه برگ اصلی و عمدهای ایران که روسها آنها را گرفتند و یک دست پوچ تحویل ایران دادند. کدام ابزار نظامی را به ایران دادند؟ کدام موضع حمایتی را کردند؟ روسها نه تنها از ایران حمایت نکردند، حتی یک ضربه هم زدند؛ در قضیه جزایر در دام یک سیاست ضدایرانی افتادند که این هم خودش یک واقعیت دیگر است. همه اینها ناشی از این است که متأسفانه یک دید راهبردی که در آن تجربه تاریخی وجود نداشت تا منافع امروز در آن دیده بشود و در سیاست خارجی ما بعضا از آن غافل بودیم.
همین وضعیت در مسائل دیگر هم است. من معتقدم اختلافات اخیر با عراق و پاکستان قابل پیشگیری بود. ایران در طول پنج شش سال اخیر چندین بار تجربه ضربه زدن به نیروهای تروریستی در شرق را در داخل خاک کشورهای همسایه دارد و این کار را انجام میداد. آیا لزومی داشت که این کار در این شرایط شکل بگیرد؟ آیا کسی که مشورت میدهد تا این کار صورت بگیرد، همه تبعات آن را دیده بود که ما دو تا کشور کاملا دوست در منطقه هستیم؟ میخواهم این را بگویم که معمولا برای سفارتخانهها یک رسم بوده است که اولین کشوری که شما را به رسمیت شناخته است، به پاس این حرمت، پلاک ماشین سفارت آن کشور را به شکل دو صفر یک، دو صفر دو، و... قرار میدهند. اولین کشوری که جمهوری اسلامی پاکستان را به رسمیت شناخت، ایران بود و پاکستان هم جزو اولین کشورهایی بود که انقلاب اسلامی در ایران را به رسمیت شناخت.
ما هیچ وقت تجربه جنگ نداشتیم، ولی الآن دچار این موضوع میشویم. میشد بهتر عمل کرد؛ هرچند که من هم معتقدم بارها هم گفتم که سازمان اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان هم به سیاست در داخل پاکستان ضربه زده است، هم به مناسبات خارجیاش و حتی بعضا اطلاعات هم میفروشند. ولی بههرحال، شما در یک کشور میتوانید سازوکارهای دیگری را غیر از مسائلی که شکل گرفت، دنبال کنید.
در مسأله عراق و اربیل نیز من معتقدم که ما میتوانستیم آن را خیلی بهتر پیش ببریم. من بهعنوان کسی که در اوج جنگ، چندین بار به عراق رفتم و در شروع شکلگیری دولتها نیز از اولین کسانی بودم که به عراق رفتم، به رفتار خوب و دوستانه عراقیها را نسبت به ایران دیدهام.
مثلا یادم است که در اولین روزهای مرحوم جلال طالبانی به عنوان رئیس جمهور، در ضیافت شامی که نشست بودیم -ایشان با من که اصلا کردی حرف میزد- آنجا به چند نفر از نظامیان ایرانی که در آن ضیافت بود، گفت یادش بخیر، یادتان است که روی کوه و کمر چه غذاهایی با هم میخوردیم، یاد آن دوران بخیر. ما با کردها در زمان جنگ ایران و عراق و بعد از آن، تجربه همرزمی را داریم و همین حالا هم بخش اعظم صادرات غیر نفتی ایران به کردستان و اقلیم عراق صورت میگیرد. ما نباید در عراق به گونهای عمل بکنیم که اختلافات داخل عراق تبدیل به یک سیاست در ایران بشود.
* شما در تارپود سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و امنیت ملی حضور دارید، فکر میکنید با توجه به جایگاه نهادهای نظامی در سیاست خارجی، دستگاه وزارت خارجه تضعیف شده است؟
برای اینکه ما تضعیف دیپلماسی در مقابل حوزه نظامی را نبینیم یا برعکس، تضعیف حوزه نظامی در مقابل دیپلماسی کشور را نبینیم، قانونگذار میآید شورای عالی امنیت ملی را تعریف میکند. شورای عالی امنیت ملی تصمیمگیرد که چه کار صورت بگیرد. در آنجا مسئولان نظامی، امنیتی، سیاسی و خارجی –دیپلماسی- همه هستند. اینها جنبههای مختلف را ارزیابی میکنند و با هم تصمیم میگیرند؛ وقتی تصمیمی گرفته شد، مسئولیتش بر عهده همه این جریانها است.
ولی من در کل، معتقدم دیپلماتها حاشیهنشین شدهاند؛ یعنی یکی از مسائلی که در جامعه ما وجود دارد این است که بخش عمدهای از دیپلماتهای کارکشته کشور، به نظر من حاشیه نشین شدهاند؛ و بخشی دیگر هم بیش از اینکه نقش دیپلمات را بازی کنند، متأسفانه بیشتر نقش یک غیر دیپلمات را بازی میکنند. حتی برخی از دیپلماتهای ما به حدی موضع تند میگیرند که فقط یک اسپری فلفل کم دارند. در صورتی که دیپلماسی در دنیا یعنی اینکه اگر یک رابطهای به مو رسید، پاره نشود و مسئولش دیپلماتها هستند.
دیپلماتها در همه مسائل، ادبیاتشان، رفتارشان و به ویژه ارتباطاتشان باید به گونهای باشد که اگر در حوزه نظامی و امنیتی خیلی چالش جدی شد، اینها یک امکان مذاکرهای داشته باشند تا این چالش تبدیل به یک جنگ مدیریت ناشده، نگردد.
*بعضا قبل از انتخابات ۱۴۰۰ شنیده میشد که یکی از فواید و میوههای حاکمیت یکدستی این است که در سیاست خارجی به یک اتفاق نظر میرسیم، اما حالا که تقریبا دارد سه سال از آن میگذرد، چیز خاصی دیده نمیشود.
بله، درست است. شما در مورد بحران کنونی گفتید؛ من بحران کنونی را در اول هم گفتم که قضیهاش به این سمت پیش میرود. ولی در مورد گذشته عرض کردم که ما چه کارتهای تنشزدایی را از دست دادیم و کارتهای مان را در اختیار دیگران قرار دادیم. ولی در قبال بحران کنونی، من معتقدم که نتانیاهو خودش را در یک موقعیتی میبیند که هرچه بیشتر در مقابلش عقبنشینی صورت بگیرد، یک مقدار گستاختر میشود و قبل از اینکه سیاستهای نتانیاهو منجر به یک جنگ فراگیر بشود، حتما باید یکجایی او را متوقف کرد. در مورد این توقف هم من قبلا گفتم یکی از راهکارهای اصلی آن، بازگشت ایران و آمریکا به میز مسقط در عمان است.
منبع: sharghdaily-918360