کریم عظیمی ججین متولد 1352 اردبیل، دانش آموخته کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی، نمایشنامه نویس، کارگردان، بازیگر، مترجم زبان ترکی و مدرس دانشگاه است. نگارش بیش از 20 عنوان نمایشنامه و همچنین کتاب هایی چون «زاغ های شب»، «پیدایش هنرهای نمایش»، «مازندهایم» و «خانه ای برای صبوری» از آثار تالیفی او محسوب می شوند. در وادی ترجمه هم عنوان های «به دنبال دروغگو» و «دگماتیسم»، «نمایشنامه های آدم های اشتباهی» «اگر باران ببارد» و رمان «عصر قوهای زبان بسته» از کارهای این مترجم در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. با هم پاسخ های عظیمی ججین را می خوانیم:
*کریم عظیمی ججین را چقدر می شناسید؟
راحتتر بگویم سختترین کار بیان خودشناسی و مهمترین کار ما رسیدن به خودشناسی و معرفت است. اصلا شناخت جهان و هستی بدون شناخت خود غیر ممکن به نظر می رسد. اگر بخواهم خودم را در یک جمله تعریف کنم می گویم «مرا با زخمهایم بشناس». من خودم هستم نه دیگری ولی شباهت و نزدیکی با شخصیت «آیدین» سمفونی مردگان زنده یاد عباس معروفی حس میکنم. چه از نظر اتفاقهایی که در مسیر زندگیام افتاده چه از نظر اندیشه.
*دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود؟
دهه اول زندگی من انقلاب و جنگ بود. این خیلی در ساختار ذهنی و شخصیتی ام تاثیر گذاشته است. پدرم سفالگر بود، شعر می گفت. این که من سمت و سوی هنر و ادبیات کشیده شدم یکی از دلایلش همین می تواند باشد. یعنی من چشم باز کردم و با گل و قلم و کتاب قد کشیدم. شهریار، حافظ، سعدی، هوپ هوپ نامه، نظامی گنجوی، اعتصامی، شعرای آئینی و عاشورایی اردبیل و... با اینکه پدرم تا پنجم ابتدایی دههی 30 خوانده بود، ولی همیشه اهل کتاب و مطالعه بود. هنوز هم در برخی پژوهش و مطالعاتم به کتاب های پدرم مراجعه میکنم. تابستان سالی که قرار بود از مهرماه کلاس اول بروم پدرم از حیدربابای شهریار برایم درس داد و دیکته می گفت. تلویزیون نداشتیم و از رادیو برنامه های قصه شب و قصه ظهر جمعه را زیاد گوش می دادم. اردبیل یک محله ای به اسم اونچی میدان دارد. آنجا یک قسمتی هست، مغازه های کوچکی که کتاب های کهنه و دست دوم می فروشند. از پول تو جیبی ام یا دزدکی سینما می رفتم یا از این کتابفروشی ها کتاب کرایه می کردم. یا مثلا کافی بود یک کتاب داشته باشی و چند دوست کتاب خوان، تعویض کتاب هم عالمی داشت برای خودش. اما از اواخر دهه 60 که وارد هنرستان شدم و گرافیک می خواندم روند مطالعات و کتاب خوانی هایم متحول شد. آنهم تحت تاثیر محیط هنرستان، و تاثیر معلم هایم و همزمان فعالیت نمایشی. آشنا شدن با نویسنده های مطرح، صادق چوبک، صادق هدایت، اخوان ثالث، گلشیری، احمد محمود، عباس معروفی، همینگوی، شکسپیر، چخوف، بیضایی، ساعدی... فکرش را بکنید، ما با این ها به بلوغ رسیدیم. تحولاتی که در جامعه بود خیلی تاثیر گذار بود. دوره جنگ صبح ها هنوز آفتاب نزده باید می رفتیم صف نان. گفتگوها، روایتها، خاطرهها و حتی رفتارها و کنشهای مردمی که در صف بودند، همه اینها در شخصیت و نوشتههایم تاثیر گذاشته است. بیشتر از بازی، زندگی ام با این چیزها گذشته.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
اوایل سرگرمی بود و حس کنجکاوی و عطش خواندن و آشنا شدن با نویسنده های معروف و مطرح. ولی الان این الگو خیلی فرق کرده است. الان مطالعه و کتاب خواندن برای من جنبه تفریح و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت ندارد. مطالعه و کتاب برایم امری تخصصی شده است. چه کتاب های منبع که مربوط به تئوری ها و نظریه ها باشند چه نمایشنامه ها و رمان و شعر و... شاید یک زمانی کتابی را که شروع می کردم، یا خوشم نمی آمد یا پیچیده بود یا ارتباط برقرار نمی کردم و تا انتها نمی خواندم. الان اگر چنین وضعیتی پیش بیاید به آن غلبه می کنم. گاهی پیش می آید آثاری را که قبلا خوانده ام را دوباره مرور کنم. یا به لحاظ حسی و عاطفی یا برای مطالعه علمی و پژوهشی. مثلاً با اینکه سمفونی مردگان را چندین بار خوانده ام شاید بیش از سی بار، باز هم دوست دارم بخوانمش و می خوانم. یا آثار شکسپیر، یا نمایشنامه های سوفوکل و آشیل، آثار بکت و میلر و ایبسن، یونگ و میرچا الیاده، یا کتاب های تخصصی تر دیگر در حوزه شناخت اساطیر و معنا شناسی، نظریه های نمایشی و ادبی، زیبایی شناسی...
اکثراً سر کلاس های آموزشی و ورک شاپ ها یا علاقمندانی که می پرسند پیشنهاد می کنم ادبیات را دوره ای بخوانند. مثلا در حوزه نمایشنامه بهتر می بینم از نمایشنامه های یونان باستان شروع کنند و با یک سیر تاریخی نمایشنامه ها را بخوانند تا درک بهتری از تاثیرات تاریخی و مکاتب ادبی و هنری داشته باشند. در کنار اینها سایر مطالعاتشان کاربردی باشد. مثلا در کنار نمایشنامه های یونان باستان کتاب هایی مرتبط با اساطیر یونان نیز بخوانند. خوب این الگو برای کسانی است که مطالعه کتاب برایشان جنبهی تخصصی دارد نه سرگرمی صرف.
* رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
فضای مجازی به اندازه باشد مفید است. نباید این فضای مجازی تبدیل به بلای مجازی شود. درست است روند زندگی و پیشرف علم و تکنولوژی که دنیا را در خود بلعیده چاره ای جز قبول و کنار آمدن با آن را نداریم. ولی نباید فقط و فقط مصرف گرا بود. مهمترین کاربردش برای یک مؤلف شاید ارتباط سریع تر و راحت تر با دیگران باشد. بمباران اطلاعات و داده هایی که قطعیتی در صحت و سقمش نیست مشکل ساز است. خیلی در شخصیت احتماعی تاثیر گذاشته است و فضای مجازی تبدیل به یک پرسونا شده.
*برای نویسنده یک نمایشنامه داشتن چه مهارت هایی لازم است؟ او چقدر باید بقیه اجزای دنیای نمایش را بشناسد؟
در گستره هنر و ادبیات، نمایشنامه با تمام شباهتها و وجه اشتراکهایی که با سایر گونه های ادبی دارد، متفاوت تر نیز هست. شناخت درام و آگاهی از علم دراماتیک خیلی مهم است. آنچه نمایشنامه نویس مینویسد باید قابلیت نمایش عملی را داشته باشد. نمایشنامه فقط داستان نیست، فقط صحبت کردن دو یا چند نفر باهم نیست. گفتار و کردار و رفتار توأمان است. وقتی از نمایشنامه صحبت میشود، عموم این تصور را دارند که داستانی است به صورت گفتگو نوشته شده و بازیگران نقش شخصیتها را روی صحنه بازی می کنند و به جای آنها گفتگو می کنند. نه! اینطور نیست! گفتن دیالوگها توسط بازیگران و این طرف و آن طرف رفتن روی صحنه نمایش نیست. نمایشنامه ادبیاتی است که گفتار و رفتار و کردار شخصیتها را عینی می کند. ادبیاتی سوبژکتیو است. وقایع و رویدادهایش ذهنی و توصیفی نیست. ممکن است یک داستان نویس رویداد و داستانی را با گفتگوی بین شخصیتها بیان کند، ولی این نمیتواند یک نمایشنامه باشد. درست است که برخی از عناصر مشترک بین داستان و نمایشنامه وجود دارد، از جمله شخصیت، پیرنگ، رویداد، ساختار و یا عوامل مشترکی مثل تعلیق و گره و ... ولی اجزا و عناصر و عوامل دراماتیک دیگری که قابلیت عملی و بصری داشته باشد باید رعایت شود.
*در یک نمایش، متن، بازی و کارگردانی هر کدام چه سهمی دارند؟ کارگردان و بازیگر تا چه اندازه باید با متن و دنیای نمایشنامه آشنا باشند؟
بنیان نمایش و تئاتر نمایشنامه است. تا نمایشنامه که در بدو امر یکی از گونه های اصلی ادبیات است در فرایند تمرین و تولید به روی صحنه اجرا نشود به بلوغ نمی رسد. عناصر و اجزای بصری دیگری که یا در خود نمایشنامه مستتر هستند و یا در طول فرایند تولید از دل آن کشف و یا به آن اضافه می شوند و ارزش نشانه ای دارند، متن را تشکیل می دهند. پس بازیگر و کارگردان در راستای اندیشه نویسنده و همسو با آن حرکت می کنند. بازیگر در عین حالی که تمام گفتار و رفتار و کردار شخصیت را از دل کلمات و ادبیات متن جان می بخشد خود تبدیل به یکی از نشانههای متنی آن نمایشنامه می شود. کارگردان نقش کاتالیزور و مدیریت تعامل بین متن و اجرا و تماشاگر را دارد. اگر کارگردان و بازیگر نمایشنامه و لایه ها و جنبه های مختلف آن را نشناسند در ایجاد تعامل و ارتباط با تماشاگرها دچار لغزش می شوند.
* بهترین هنرمندان حوزه نمایش شهر و استان شما چه کسانی بوده اند؟ چقدر از کارهای آنان وام گرفته اید؟
تئاتر امروزی را زنده یاد حسن نجفلو در اردبیل بنیانگذاری کرده که به حسن آرتیست معروف است و در باکو تئاتر را یاد گرفته بوده. هنرمندان زیادی در تئاتر اردبیل بوده و هستند ولی نقش و تاثیر زنده یاد مجید واحدی زاده که نه تنها در تئاتر استان اردبیل بلکه در سطح کشور هم تاثیر گذار بود، بیشتر است. افتخار این را داشتم که سالها با ایشان تئاتر کار کرده ام. خیلی از ایشان آموختهام. با اطمینان میگویم فرایند تمرین تا اجرای هر نمایشی که با زنده یاد مجید واحدیزاده کار کردم، اندازه ترم دانشگاهی برایم مفید بود.
*اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟از فرهنگ عوام خصوص ادبیات فولکلور چقدر در آفرینش کارهایتان استفاده می کنید؟
هر اثر ادبی و هنری چیزی جز کانسپت و تاثیرات اقلیمی، جغرافیایی، موقعیت زادبوم و تمام ویژگی های آن نمی تواند باشد. فرهنگ و تاریخ و ادبیات آذربایجان بسیار غنی است این فرهنگ و تاریخ بسیار پویا و زایاست. هنر و ادبیات معاصر در تداوم ادبیات فولکلور است. ادبیات فولکلور در جنبه های مختلف زندگی خود را نشان می دهد. هنر و ادبیات مگر چیزی جز زبان و داشته های ذهنی و تاریخی هر اقلیمی می تواند باشد. تاریخ و اساطیر و اندیشه با زبان است که به نسل های بعد منتقل می شود. حالا این امر چه مستقیم باشد چه غیر مستقیم. تأثیر پذیری و اقتباس از عناصر فرهنگی و تاریخی تاثیر ویژگیهای اقلیمی حتی زمستانهای سرد اردبیل در نوشتههایم اجتناب ناپذیر بوده است. خوب، درک و اشرافیت به زادبوم و فرهنگ خودش بیشتر است تا نسبت به منطقه و فرهنگ دیگر.
*قهرمانان شما تا چه اندازه در شهر و در اطراف شما دیده می شوند؟
خیلی. گاهی پیش آمده روی سوژه ای کار می کنم و با مشاهده مستقیم از شخصیت ها و آدم های اطرافم در شخصیت پردازی استفاده می کنم. گاهی هم این مسئله ناخودآگاه صورت می گیرد. حتی پیش آمده مدتی بعد از اتمام کار فردی را می بینم که خیلی شبیه شخصیتی است که نوشتهام.
*ترجمه از ترکی را کی و با چه آثاری شروع کردید؟
ترجمه را اوایل با ترجمه شعر شروع کردم آنهم دلی و برای محافل دوستانه که با استقبال دوستان اهل قلم روبرو شد و گاهی برای برخی مجلات و فصلنامهها و سایت های ادبی می فرستادم و منتشر می شد. بعد تعدادی نمایشنامه از ادبیات ترکیه به دستم رسید. از ادبیات ترکیه در ایران تعدادی شاعر و رمان نویس شناخته شده است و آثارشان در ایران به فارسی ترجمه شده و نسبت ترجمه نمایشنامه به رمان و شعر، تقریبا می شود گفت صفر است. ترجمه شعر و رمان از ترکیه هم محدود به چند شاعر و نویسنده است. در حالی که جایگاه ادبیات ترکیه در جهان بیشتر از این است. من شروع به ترجمه نمایشنامه از زبان ترکی کردم. ترجمه نمایشنامه را بیشتر ترجیح می دهم. ولی خوب برخی رمان هایی هم هستند که مطمئنا در ایران با استقبال روبرو خواهد شد. ترکیه و ایران اشتراکات فرهنگی نزدیک و زیادی با هم دارد. به هر حال ما در یک جغرافیای فرهنگی هستیم. موضوع جالبی که در برخی رمان های ترکیه توجه مرا جلب کرد شناخت نویسندگان ترکیه از ایران و تاریخ و فرهنگ و هنر ایران است. مثلا در رمان «نام من قرمز» اورهان پاموک و یا در همین رمان «عصر قوهای زبان بسته» خانم اجه تملکوران به عنوان یک روزنامه نگار و نویسنده کاملا در جریان انقلاب اسلامی هست و آن را در رمانش به نوعی انعکاس داده و یا پرداخت به آثار صمد بهرنگی در رمانش، نشان می دهد از ادبیات داستانی معاصر ما شناخت دارد. همین عناصر فرهنگی است و ویژگی های ادبی اهمیت و ضرورت آن را نشان می دهد.
*جایگاه پژوهش و نقد در آثار شما کجاست؟
بدون پژوهش و نقد هیچ اثری نمی توان جایگاه واقعی خود را به دست بیاورد. چه در نوشته هایم و چه در ترجمه هایم قبل از شروع کار در مورد آن پژوهش می کنم. و قطعاً از نقد هم استقبال می کنم.
*از چه سنی می توان و بهتر است تجربه آموزش برای نمایش را شروع کرد؟ دانش آموزان دبستانی چگونه می توانند از این هنر بهره ببرند؟
آموزش هنر و ادبیات باید از مدرسه شروع شود. آن هم نه به صورت ذوقی و تفننی. سیستم آموزشی ایران در این زمینه کوتاهی کرده است. متاسفانه در جامعه ایران هنر و نویسندگی و نمایش را یک امر تخصصی و حرفه ای به حساب نمی آورند و آن را یک امر ذوقی می دانند. در سیستم آموزش دانشگاهی ادبیات معاصر و رمان و داستان جایگاهی واقعی خود را پیدا نکرده است.
*ادبیات نمایشی به خصوص ادبیات هنرمندان شهرستانی چه جایگاهی در ادبیات معاصر ایران دارند؟
معتقد به این مرز بندی نیستم. نمی شود گفت هنر و ادبیات شهرستانی و در کنار آن هنر و ادبیات پایتخت و تهران .... نه این درست نیست. اکثر هنرمندان و نویسندگانی که در ادبیات معاصر ایران شناخته شده هستند خود شهرستانی اند. حالا چون امکان زود مطرح شدن و شناخته شدن در تهران و پایتخت بیشتر است یک عده جذب پایتخت شده اند. نمی شود این را کتمان کرد پایتخت نشین ها بیشتر و زود تر دیده می شوند. خوب این هم ضعف سیاستگذاری های کلان فرهنگی است.
*اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از کارهای خودتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است؟
از نمایشنامه ما زنده ایم:
...اينم بگو خيليها از صدقه سري همين جنگي که من ميگم تموم شده و تو ميگي نه، به نون و نوايي رسيدن... خيليها جونشون رو دادن که خيليهاي ديگه گردن چاق کنند و هزار دستي بچسبن به پست و ميز و رأيهاشون.... خيليها با درد ترکش و خرخر ريههاي شيمياييشون سوختند اما دم نزدند. خيليها از سهمشون، حقشون گذشتند اما يه عده از راه نرسيده و رسيده که نه حقشون بود نه سهمشون، شدند ميراث خور جنگ... اونايي که تو روزهاي خون و باروت و ترکش و دشمن تو قنداق بودند، حالا شدند قنداقدار توپ و تانک و مسلسل... حالا اونان که تموم نميشند. من و تو تموم شديم... ما ديگه تموم شديم با دوره و جنگمون.
*شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم مولفان و ناشران در این بین چقدر است؟
شاید اکثریت این مسئله را مرتبط با مسائل اقتصادی می دانند. ولی من معتقدم مسائل اقتصادی تاثیر دارد ولی تاثیر مستقیم و زیادی ندارد. سیاست های کلان فرهنگی و آموزشی ما اشکال دارد. آنقدر که در سیسم آموزشی کشور به کتابهای کمک آموزشی اهمیت می دهند و حتی دانش آموز را مجبور به تهیه کتاب های آموزشی و کاربرگ های آموزشی می کنند، به مطالعه کتاب های غیر درسی اهمیت نمی دهند. مؤلف و ناشر تمام تلاش خود را می کنند ولی وقتی فرهنگ کتاب خواندن در ایران اشکال دارد چه می شود کرد. همین امر نشر کتاب را هم با مشکل روبرو کرده است. من هنوز نتوانسته ام تمام آثار خودم را منتشر کنم.
*به نظر شما نمایش تا چه اندازه در انتقال مفاهیم و آموزش پایدار موثر است؟
نه تنها نمایش بلکه ادبیات داستانی هم در این زمینه مؤثر است. تنها تفاوتش این است نمایش عینی است و کیفیت تعامل و ایجاد ارتباط به صورت عینی مؤثرتر است.
*و سخن آخر
این روزها شرایط خاص جسمی و روحی و اجتماعی را تجربه می کنم. ادبیات و نوشتن و ترجمه این تجربه را برایم آسانتر میکند. سعی میکنم از تمام فرصتهایم استفاده کنم تا نوشتههایم را سر و سامان بدهم و برای انتشار آماده کنم. چند مجموعه نمایشنامه از ترجمه هایم در دست انتشار دارم و سپرده ام دست ناشر. نمایشنامههای خودم را هم دارم آماده میکنم برای نشر. البته اگر ناشری پیدا کنم. وضعیت فروش کتاب و هزینههای نشر باعث شده ناشر زیاد سراغ مؤلف نرود. مؤلف به اندازه کافی وقت و انرژی و هزینه میگذارد برای خلق اثر، چه استقبال و حمایتی از او میشود؟ نگران آیندهام. نمیتوانم زیاد خوشبین باشم به آینده. گویی در این جامعه ادبیات و هنر و هنرمند جایگاه واقعی خود را از دست داده. ولی ما همچنان سرسختانه ایستادهایم و تلاش میکنیم. از خانوادهام تشکر می کنم در این وضعیت همراهیام میکنند.
بیوگرافی کریم عظیمی جیجن به قلم خودش:
کریم عظیمی ججین / متولد 1352 اردبیل
کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
نمایشنامه نویس- کارگردان – بازیگر- مترجم زبان ترکی
مدرس دانشگاه
پدرم از اساتید سفالگری اردبیل بود. علیرغم تحصیلات ابتداییاش اهل مطالعه و شعر و کتاب بود.
از دوران کودکی و نوجوانی در کارگاه سفالگری با پدرم کار کردم. در کنار شکل دادن به گل و ساخت تصورات ذهنیام با گل، بهترین سرگرمیهایم به جای تلویزیون ، گوش دادن به شعرخوانی¬های پدر بود. همه اینها باعث شد از همان کودکی با کتاب و شعر و نمایش رابطهای جدی داشته باشم.
بعد از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی با شروع اولین دوره رشته گرافیک در هنرستان 17 شهریور مشغول به تحصل شدم و همزمان فعالیتهای تئاتری خود را شروع کردم. داستان نویسی، شعر و نمایشنامه نویسی را از این دوره شروع کردم اما نمایشنامه نویسی و فعالیت نمایشی بیشتر مرا جذب می کرد. به خاطر علاقه به زبان مادری و آشنایی با ادبیات ترکی رمینه یادگیری اصولی این زبان در دوره دانشجویی را ایجاد و در کلاس هایی که با تدریس دکتر داشقین در اتحادیه انجمن های اسلامی آینده سازان تبریز برگزار می شد شرکت کردم.
نگارش بیش از 20 عنوان نمایشنامه از جمله: سودای شب (1375)، زاغهای شب (1378)، کوراوغلو (1378)، آراز(1380)، غوغای شب (1383)، کاروان (1383)، اووچو(1383)، آخرین نسل برتر(1384)، تبار تیره گون غبار و ترانه (1386)، ما زنده ایم (1386)، خانه ای برای صبوری (1387)، حقیقت دالغاسیندا (1388)، مویه های غریبانهی سرزمین مادری (1389)، سمفونی مردگان (1390)، مئشه ده بالاجا قیز(1394)، جایی میان بودن و نبودن(1395) و... نوشته و به صحنه برده ام.
تالیفات و تحقیقات:
زاغ های شب ، مجموعه نمایشنامه باد سرخ ، انتشارات حوزه هنری تهران ،1379
تعزیه کهن آیین نمایشی (نگاهی به تعزیه خوانی و شبیه خوانی در اردبیل ) شورای پژوهشی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان اردبیل ، 1380
پیدایش هنرهای نمایشی ، با همکاری محمد فردین، انتشارات مهرغزال،1382
الفتا جلد 1، مجموعه نمایشنامه نویسندگان اردبیل،(کاروان) انتشارات عنوان،1393
مازندهایم، نمایشنامه، انتشارات جنت سرا، 1398
خانه ای برای صبوری، انتشارات جنت سرا، 1398
ترجمه¬ی مجموعه نمایشنامه «دپوتات به دنبال دروغگو»و«دگماتیسم» نوشتهی: دیمیتری پساتهاس، انتشارات دیدآور، 1400
ترجمه¬ی مجموعه نمایشنامه «نمایشنامه های آدم های اشتباهی»و «اگر باران ببارد» نوشتهی: راشید چلیک ازر ، انتشارات دیدآور، 1401
ترجمه¬ی رمان «عصر قوهای زبان بسته»، نوشته¬ی خانم اجه تملکوران، انتشارات دیدآور، 1402