hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > هنر و ادبیات > ادبیات > چه خبر از تازه‌های نشر؟

چه خبر از تازه‌های نشر؟

«رادیو هنوز یک راز بود»، «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد»، «چطور زندگی می‌کنید؟» و «تمام چیزهای خطرناک» از جمله تازه های نشر در بازار کتاب هستند که توسط چهار نشر چشمه، اطراف، میلکان و نون منتشر شده اند.

رویداد ایران: «رادیو هنوز یک راز بود»، «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد»، «چطور زندگی می‌کنید؟» و «تمام چیزهای خطرناک» از جمله تازه های نشر در بازار کتاب هستند که توسط چهار نشر چشمه، اطراف، میلکان و نون منتشر شده اند. در این مطلب، معرفی کوتاهی از این کتاب ها می خوانید.

«رادیو هنوز یک راز بود» نوشته محمد کشاورز، نشر چشمه

 

این کتاب، یک اثر خودزندگینامه‌ای و تحلیلی است که به داستان عشق یک نویسنده به کتاب‌ها، قصه‌ها و نوشتن می‌پردازد. این کتاب، که شامل شش خاطره‌نگاری و سه مقاله است به بررسی چگونگی شکل‌گیری علاقه‌ یک نویسنده به دنیای ادبیات و تأثیرات آن بر زندگی و اندیشه‌اش می‌پردازد.

 کشاورز در این اثر، خوانندگان را با سیر تحول خود به عنوان یک عاشق کتاب و داستان‌نویس همراه می‌کند. از دوران کودکی و نوجوانی‌اش که به شنیدن داستان‌های فولکلوریک و محلی علاقه‌مند بود، گرفته تا لحظاتی که با کشف یک کتاب در قفسه‌ معلمش به دنیای تازه‌ای از داستان‌ها و ماجراها قدم می‌گذارد.

 در «رادیو هنوز یک راز بود»، نویسنده به تجربیات شخصی خود در زمینه‌ خلق داستان‌ها و شور و هیجانی که از کار با رادیو و تولید داستان‌های رادیویی به دست آورده، می‌پردازد. او تصاویری جذاب و دلنشین از تلاش‌های خود برای به تصویر کشیدن جهان اطرافش از طریق داستان و کلمه ارائه می‌دهد. این کتاب همچنین به بررسی نقش ادبیات و کتابخوانی در شکلگیری دیدگاه‌های فردی و اجتماعی می‌پردازد. کشاورز نشان می‌دهد که چگونه داستان‌نویسی و کتاب‌خوانی نه تنها به عنوان یک سرگرمی، بلکه به عنوان ابزاری برای درک بهتر جهان و جامعه عمل می‌کند. «رادیو هنوز یک راز بود» نه تنها روایتی است از زندگی یک نویسنده، بلکه به تفسیر عمیقی از نقش و اهمیت داستان و ادبیات در زندگی انسان می‌پردازد. این کتاب برای هر کسی که به داستان‌نویسی، ادبیات و تأثیرات آن بر زندگی علاقه‌مند است، منبعی الهام‌بخش و آموزنده است. 

«و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» نوشته مهزاد الیاسی بختیاری، نشر اطراف

 

این کتاب به گفته ناشر آن، بیش از هر چیز روایت سفر است. زنی جوان که به دلایلی از همه‌چیز و همه‌کس خسته شده، تصمیم می‌گیرد قید همه‌چیز را بزند و با کوله‌پشتی‌اش سفر کند. مسیر سفر ــ از البرز و هرمزگان و فارس و چهارمحال‌ و بختیاری گرفته تا یونان و روسیه و افغانستان و گرجستان و ترکیه و فرانسه و ایتالیا و نپال ــ در هر پیچ‌وخمش قصه‌ای تازه سر راه او می‌گذارد؛ قصه‌هایی که مهزاد الیاسی بختیاری در کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» روایت‌شان کرده است.

 این کتاب با سفرنامه‌های معمولی سنتی فرق دارد و تصویری نو از سفرنگاریِ معاصر و امروزی پیش چشم ما می‌گذارد. نویسنده به جای اینکه قصه‌ سفر و کوله‌گردی‌اش را در قالب خطی و متعارف سفرنامه‌ها بازگو کند، تجربه‌های گوناگون سفر را در قالب روایت‌هایی جستارگون وصف می‌کند و از دل این تجربه‌های منفرد و بیرونی به احوال درونی انسان و اوضاع کلی جوامع انسانی پل می‌زند، بنابراین می‌شود گفت که «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» سفرنامه است و سفرنامه نیست. سفرنامه است چون به هر حال، سفر و وقایع سفر را روایت می‌کند؛ و سفرنامه نیست چون راوی (که انسان‌شناسی خوانده) خلاف سنتِ سفرنامه‌های متعارف، به جای هیجان‌زدگی و عجله برای رسیدن، هر جا مجالی بیابد، از هیاهوی جهان و شتاب سفر کناره می‌گیرد تا تأنی و تأمل پیشه کند و به درک عمیق‌تری از «سیر و سفر»، چه در بیرون و چه در درون برسد.

در بخشی از کتاب می خوانیم: « هر جا خطر هست، امیدِ نجات هم همان‌جاست. هر جا ترس هست، شجاعت هم هست. درون وحشت بودن فرق دارد با ترسیدن. لحظه‌ در وحشت کش می‌آید و به ابدیت وصل می‌شود؛ به همان‌جایی که منزلش است. در تمام آن دقایقی که در جاده‌ی تاریک جنگلی راه می‌رفتم، آن‌قدر ترسیده بودم که دیگر نمی‌ترسیدم. در عوض، مثل یک حیوان، بی‌نهایت هشیار بودم. حرکت برگ درختان، صدای زنجره‌ها، سرمای قطرات شبنم و تمام تکان‌های موجودات اطرافم را می‌دیدم. گذشته و آینده‌ای در کار نبود. لحظه می‌مرد و رجعت می‌کرد. در دل ترس بودن تبدیلم کرده بود به حیوانی هشیار. اراده کرده بودم افسار اتفاقات را به‌تنهایی در دست بگیرم. باید لحظه را از آن دنیایِ پرآشوب بیرون می‌کشیدم و می‌رساندم به دنیایی آرام‌تر. تا آن موقع هم به‌اشتباه وارد دنیای دیگران شده بودم.»

«چطور زندگی می‌کنید؟» نوشته گنزابورو یوشینو، ترجمه امیر آذر هوش و ناهید شیرزاد، نشر میلکان

  

در معرفی ناشر از کتاب می خوانیم: این کتاب هم عجیب است و هم پر از حکمت. آرزو داشتم وقتی پسری کوچک بودم آن را به من می‌دادند، ولی احتمال می‌دهم آن موقع در نظرم کتابی ‌گیج‌کننده یا حتی خسته‌کننده می‌آمد: مقاله‌ای درباره‌ شیوه‌ زندگی‌کردنمان در قالب کتاب که متن آن با داستان پسری مدرسه‌ای در ژاپن پیش از جنگ جهانی دوم قطع می‌شود ـ پسری که با دوستی و زورگویی روبه‌رو است ـ یا داستانی درباره‌ بزرگ‌شدن، شجاعت، بزدلی، طبقه‌های اجتماعی و دریافتن اینکه چه کسی هستی، که متن آن با مقاله‌هایی درمورد شیوه‌ اندیشیدن علمی و اخلاقیات فردی جا‌به‌‌جا قطع می‌شود. بعضی وقت‌ها کتاب‌هایی که به نظرمان عناصری متضاد در خود دارند به این دلیل لذت‌بخش‌اند که بدون هرکدام از این بخش‌ها کتابی سطح پایین‌تر خواهیم داشت. (کتاب موبی‌دیک، نوشته‌ هرمان ملویل،‌ شامل یک داستان درمورد جستجویی از پیش شکست‌خورده برای شکار نهنگ سفید است. درعین‌حال کتاب شامل مقاله‌هایی است درمورد نهنگ‌ها و شکار آنها. بعضی افراد بخشی از داستان را دوست دارند و بعضی بخش دیگر را. من از این لذت می‌برم که کتاب شامل هر دو بخش است. دو بخشی که باهم در کشاکش‌اند و هریک آگاهی‌مان را از بخش دیگر بیشتر می‌کند و اگر هرکدام حذف شود، جذابیت کمتر خواهد شد.

در چطور زندگی می‌کنید؟ کاپر، قهرمان ما، و دایی‌اش راهنمایمان در علم، اخلاق و اندیشیدن‌ هستند. در مسیر، آنها ما را از میان داستانی مدرسه‌ای که در ژاپن سال ۱۹۳۷ می‌گذرد به قلب سؤال‌هایی می‌برند که لازم است درمورد شیوه‌ زندگی‌کردنمان از خودمان بپرسیم. ما خیانت را تجربه خواهیم کرد و روش ساخت توفو را یاد خواهیم گرفت. ما ترس را بررسی خواهیم کرد و این را ‌که همیشه در حد تصور خودمان زندگی نخواهیم کرد. از شرم خواهیم خواند و اینکه چطور با آن روبه‌رو شویم. درباره‌ نیروی جاذبه و شهرها خواهیم آموخت و بیشتر از هر چیز یاد خواهیم گرفت درمورد چیزها فکر کنیم تا آن‌طور که نویسنده‌ بزرگ، تئودور استرجن، می‌گوید «سؤال بعدی را بپرسیم.

«تمام چیزهای خطرناک» نوشته استیسی ویلینگهام، ترجمه سحر قدیمی، نشر نون

  

در این کتاب، خواننده به ذهن مادری خوابگرد می‌رود که هیچ چیز را به‌درستی به یاد نمی‌آورد. نویسنده،  داستان کتاب را یک سال بعد از ربوده شدن پسر ایزابل، میسون، شروع می‌کند. ایزابل که گذشته‌ای پریشان و کابوس‌وار داشته به این فکر می‌افتد که شاید خودش مقصر ناپدید شدن پسرش باشد...

ایزابل دریک گزارشگر یک نشریه است که بعد از ازدواج، به دورکاری روی آورده. ناپدید شدن پسر 18 ماهه‌اش، میسون، خواب را از چشمان او ربوده است. درست 364 روز است که ایزابل لحظه‌ای چشم روی هم نگذاشته است و به‌دنبال پسر گمشده‌اش می‌گردد. میسون را از گهواره‌اش دزدیده‌اند؛ درست همان زمانی که ایزابل و شوهرش در اتاق کناری به خوابی عمیق فرورفته‌ بودند. ایزابل بعد از گذشت یک سال و جدایی از همسرش، هنوز هم امیدوار است که پسرش را پیدا کند. او سرنخ‌ها را دنبال می‌کند، به‌دنبال مظنون‌های احتمالی می‌گردد و داستان پسر گمشده‌اش را در یک برنامه‌ تلویزیونی روایت می‌کند؛ به این امید که میسون را دوباره در آغوش بگیرد. همه چیز هم از وقتی شروع می شود که او در آن برنامه تلویزیونی شرکت می کند. او بعد از شرکت در این برنامه با یک سازنده‌ پادکست به نام ویلن اسپنسر آشنا می‌شود که از ایزابل می‌خواهد داستانش را برای او بازگو کند. ایزابل که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، تصمیم می‌گیرد به ویلن اعتماد کند. اما آرام‌آرام ویلن نیز به یکی از مظنونین پرونده‌ میسن تبدیل می‌شود.

نویسنده کتاب را بین گذشته و حال روایت می‌کند. ایزابل در زمان حال به‌دنبال راز ناپدید شدن پسرش است و در گذشته اسرار مدفون دوران کودکی را مرور می‌کند. این نوع روایت، تعلیق داستان را بیشتر می‌کند و بی‌ثباتی ذهن شخصیت اصلی داستان را نشان می‌دهد. ایزابل یا ایزی، دختر یک سیاستمدار برجسته و مادری هنرمند بوده که در خانه‌ای باشکوه زندگی می‌کرده‌اند. ایزابل و خواهر کوچک‌ترش، مارگارت، روزها را در کنار هم می‌گذرانده‌اند. ناگهان روزی جسد مارگارت را در مرداب پیدا می‌کنند. مشکل اصلی اینجاست که ایزابل هیچ چیز را به یاد نمی‌آورد و خودش را مقصر مرگ خواهرش می‌داند.

یکی از نکات قابل‌توجه کتاب تمام چیزهای خطرناک، خوابگرد بودن ایزابل است. او از زمان کودکی هنگام خواب در اطراف خانه قدم می‌زند،‌ صحبت می‌کند و صبح در جایی غیر از رخت‌خوابش از خواب بیدار می‌شود. در زمان بیداری، هیچ چیز از خواب‌گردی‌هایش به یاد نمی‌آورد و همین موضوع است که او را می‌ترساند. نکند او باعث مرگ خواهرش شده باشد؟ یا حتی خودش پسرش را ربوده باشد؟

این داستان مملو از شخصیت‌های پیچیده‌ خاکستری است که رازهای سربه‌مهری دارند. ویلینگهام در این اثر گذشته و حال را به هم پیوند می‌زند و خوانندگان را با داستانی جادویی و پر از رمز و راز روبه‌رو می‌کند. خوانندگان اندک‌اندک لایه‌های پنهان هر شخصیت را کشف می‌کنند و در پایان کتاب، معمای همیشگی زندگی ایزابل را درمی‌یابند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «اینجا هیچ کس نمی‌تواند تصور هم بکند که من روزم را چطور سپری کرده‌ام: شرح دادن دردناک‌ترین لحظات زندگی‌ام برای لذت بردن غریبه‌ها. حالا نطقی دارم. نطقی که با بی‌اعتنایی مطلق از حفظ می‌گویم و کاملاً دقیق طراحی شده است. چکیده‌ای که می‌دانم وقتی از دهانم بیرون می‌آید یا در روزنامه‌ها چاپ می‌شود، راحت خوانده می‌شود، و آن لحظات سکوت دروغین وقتی می‌خواهم نکته‌ای تأثیرش را بگذارد. خاطرات دلنشینی از میسن برای از بین بردن تلخی فضا هنگامی که حس می‌کنم نکته‌ تسکین‌دهنده‌ شادی ضروری است. درست همان موقع که در جزئیات ناپدید شدنش فرو می‌روم پنجره را که باز می‌کردم، نسیم گرم و مرطوبی در اتاقش جاری می‌شد، آویز متحرک کوچکی که بالای تختش بود، دایناسورهای پشمالویی که آهسته با وزش باد می‌چرخیدند مکث می‌کنم، آب دهانم را قورت می‌دهم. بعد، از این می‌گویم که میسن تازه به حرف افتاده بود. چطور تی‌رکس را تلفظ می‌کرد «تیرانتوسنوریوس» و اینکه هر بار به موجودات کوچک بالای تختش اشاره می‌کرد، شوهرم خروپف اغراق‌شده‌ای راه می‌انداخت و میسن غش‌غش می‌خندید و بعد کم‌کم به خواب می‌رفت. به این ترتیب، لبخندی روی صورت تماشاچیان می‌نشیند و حتی خنده‌ای سر می‌دهند. شانه‌هایشان شل می‌شوند، بدن‌هایشان دوباره در صندلی‌ها فرومی‌رود و نفس‌های حبس‌شده آزاد می‌شوند.»

 

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد