رسول دادخواه خیابانی تبریزی، یکی از قلدرهای شروری بود که مامورهای کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخوردی جدی داشته باشند میترسیدند.
رسولترک برخلاف این شرارتها، ریسمان اعتقاداتش به اهلبیت(ع) ناگسستنی بود. همین ریسمان هم مانند طنابی محکم او را از منجلاب خلاص کرد.
او دوست داشت در ماههای محرم در هر شکل و حالتی که هست در جلسههای سوگواری و روضه سرور آزادگان عالم، حضرت حسین(ع) شرکت کند؛ قبل از رفتن به روضه دهانش را زیر شیر آب میگرفت و آب میکشید تا دیگر نجس نباشد.
نقل است که وقتی رسولترک به هیأت آمد و مشغول عزاداری شد، اطرافیان از حضورش ناراحت بودند. به همینخاطر جوانی از طرف مسئولان هیأت از او خواست تا مجلس را ترک کند.
او هم برخلاف همیشه که تلافی میکرد، آرام از هیأت بیرون رفت. فردای آن روز مسئول هیأت به در خانه رسول رفت و از او دلجویی کرد و خواست امشب به هیأت بیاید.
مسئول هیأت شب گذشته در عالم خواب دیده بود در صحرای کربلا خیمهها و یاران و اصحاب امام (ع) در یک طرف و یاران و خیمههای لشکریان یزید لعنهالله علیهم اجمعین در سویی دیگر.
مسئول هیأت تصمیم میگیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمههای امام حسین علیهالسلام بهسوی خیمههای حضرت حرکت کند. هنوز بیشتر از چند قدم برنداشته بود که ناگاه متوجه میشود سگی در پارسها و حملههای جسورانهاش به هیچ غریبهای اجازه نمیدهد به خیمههای امام حسین علیهالسلام نزدیک شود.
مسئول هیأت قدم بر میدارد و با احتیاط بهسوی خیمههای سیدالشهدا (ع) حرکت میکند ولی آن سگ بهسوی او نیز حمله میکند و نمیگذارد نزدیک خیمه شود.
یک دفعه متوجه میشود که سر و صورت بدن آن سگ، سر و صورت همان کسی است که شب قبل از هیأت بیرونش کردهاند. در واقع این رسول بود که از خیمههای امام حسین (ع) حفاظت میکرد. رسولترک با این خواب متحول شد و سالها در درگاه اهلبیت(ع) خادمی کرد.
منبع: همشهری
منبع: faradeed-163930