حمیدرضا اکبری (شروه) شاعر، نویسنده، محقق و پژوهشگر، روزنامهنگار و منتقد اجتماعی و بازیگر تئاتر و سینما است.او متولد احمدآباد آبادان و عضو سابق شورای راهبردی مطبوعات و خبرگزاریهای استان خوزستان و کارشناس فرهنگی و فعال اجتماعی است.از وی تا کنون ۴۲اثرچاپ شده است که از برخی آثار وی می توان به کتابهای مجموعه شعر افقهای خیس (1373)، پشت صداهای سنگ (1381)، وقتی سکوت میخواند (1385)، بلواس بختیاری(پژوهشی - مردم شناسی) (1387)، اگر بگویم عاشقم دروغ گفتهام (1388)، مجموعه داستان معاش (1388)، سیاهمکان لیراوی در تاریخ بوشهر(1389)، شنیده بودم جنگ (شعر-1389) و تعزیه در جنوب ایران (پژوهشی ) اشاره کرد.به آثار این نویسنده و شاعر جوایزی نیز تعلق گرفته است که برخی از آنها عبارت از: برنده جایزه شعر چیستا (1373)، برگزیده دو دوره کنگره شعر ره آورد سرزمین نور، برگزیده نفر دوم کنگره شعر شاهد (1366)، برگزیده چند دوره ادبیات داستانی و شعر خوزستان (86 ـ 87)، برگزیده جشنواره ادبی شعر مهیستان استان بوشهر (1389)، برگزیده نخستین جشنواره شعر خوزستان یادگار حماسه (آبان 88 و 89)، برگزیده کنگره شعر سوگواره حسینی دانشجویان سراسر کشور (1387)، برگزیده چند دوره کنگره شعر دفاع مقدس و برگزیده شعر و داستان کوتاه جشنواره ادبی پایتخت پنجرهها در سالهای 88 و 89. او معتقد است: «شاعر و یا نویسنده باید روزی هزار بار بمیرد تا یک بار معنای واقعی زندگی را درک کند. جامعه به هدایت اهل قلم نیاز دارد. ادبیات باند بازی را نمی پذیرد. هنرمندان را مثل میوه خوب و بد کردن گناه است. هر که با ما بود پس درست می نویسد و باید الگو باشد و لاغیر کار درستی نیست. هنرمند رسالت دارد». با هم پاسخ های شروه را می خوانیم:
*حمیدرضا اکبری (شروه) را چقدر می شناسید؟
حمید رضا اکبری شروه را کم می شناسم ولی آدم پیگیر و مصممی است برای خدمت بی منت به مردم. او شخصیتی ادبی دارد که در سکوت می نویسد و پژوهش می کند .خودش شبیه خودش است. درد و رنج را خوب حس می کند. در کودکی میان جنگ بوده است و با درد بزرگ شده است و شاعرانگی اش را مدیون جنگ است .او کوزت ژان ولژان است .
* رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
دنیای مجازی اکنون با زندگی آدم ها گره خورده است. اگر از آن دور باشی از جهان بی خبری. اکنون دیگر خوانندگان حتی کتابهای خود را در این فضا بدست می آورند و مطالعه می کنند. اهل قلم در این فضا با دنیای تازه ای بنام ادبیات دیجیتال آشنا شده و از این گذشته مکانی برای تبادل نظر و آثار با جهانیان است . والبته این شاید خوب نباشد . و مشکلات خواص خودش را دارد.
* شما سراغ هنر رفتید یا هنر سراغ شما آمد؟
هنر به سراغ آدم ها می رود ما پارسی زبانان ذاتا هنرمندیم. ادبیات جوششی است کوششی که باشد آبکی می شود .
* از بین « شاعر، نو یسنده، محقق و پژوهشگر، روزنامهنگار و منتقد اجتماعی و باز یگر تئاتر و سینما » کدام یک بیشتر به شما نزدیک است؟
من از پژوهش لذت می برم. با شعر اعتراض می کنم. با کلمات فریاد می زنم. من با هنرم زندگی می کنم، نفس می کشم و گاها هدایتگر می شوم. هنرمندان با بیان درد جامعه نقش پیامبری زمینی را برعهده دارند که بر آنان کلمات الهام می شود.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیر ی در کارها ی شما داشته است؟
اقلیم در نوشتار هر نویسنده ای و در کل هر اهل قلمی نقش بسزایی دارد. اقلیم گرایی یک جریان در ادبیات جنوب است. ما در ادبیات داستانی جنوب مکتب خاص خودش را مشاهده می کنیم. مثلا همین احمد محمود در اقلیم خوزستان خوش درخشیده است و محمود دولت آبادی در اقلیم خراسان. در آثار من چه داستان، شعر و پژوهش از جغرافیای پیرامونم بهره جسته ام .و اکنون مشغول پژوهش در حوزه گونه های شعری خوزستان هستم که یکی از موضوعاتش اقلیمی گرایی در شعر خوزستان است.
* آثارتان را اول برا ی چه کسانی می خوانید؟
سوال جالبی است. اول برای دوستان اهل قلمم و بعد منتشر شان می کنم. من نسبت به واکنش مخاطبم بی خیالم. چون همیشه مرگ مولف را مد نظر دا رم. البته برایم اهمیت دارد که نوشته ام تاثیر خودش را بر مخاطب گذاشته باشد. این را بگویم که فضای ادبی ما آلوده به حب و بغض شده است .
*برای تولید یک اثر ادبی مانند داستان تا چه اندازه پژوهش می کنید؟
موضوع که بیاید اثر متولد می شود. اثر خوب با تلنگری پا می گیرد. من اکنون از سال ۹۵ درگیر رمان کوتاهی هستم که هنوز به پایانش فکر می کنم و به نتیجه نرسیده ام. پژوهش برای نوشتن یک داستان معنایی ندارد ولی اگر فضایی در داستان خلق بشود، آن خلاقیت است. مارکز نویسنده ماکاندو را در صد سال تنهایی خلق کرد. نویسنده خالق است .
*پژوهش های مردم شناسی برای برنامه ریزی فرهنگی و همچنین تولید آثار فرهنگی تا چه اندازه ضروری است؟
پژوهش های مردم شناسی کاربردهایی اساسی دارد در حوزه اقتصاد و فرهنگ .در یک جامعه شناخته شده بهتر می توان حرکت کرد. وقتی باورها، آداب و رسوم مردمی را بشناسید بهتر می توانید برای آنان برنامه ریزی کرد. این در سیاست هم تعریف دارد. فرهنگ ملت ها را دنبال می کنند و بعد نفوذ شکل می گیرد. اگر فرهنگ را از مردم بگیرید بی هویت می شوند .
* وضعیت ادبیات معاصر چه شعر و چه داستان را در جنوب ایران چطور ارزیابی می کنید؟
جنوب دارای مکتب ادبی است. جنوب صدای رسای ادبیات ایران است به شکلی که تاثیر خود را بر ادبیات معاصر دارد . جنوب در حوزه شعر نیز صاحب جریان است و اکنون نیز نویسندگان جوان خوبی دارد که بعضا صاحب نظر هستند. ادبیات ایران مدیون ادبیات جنوب است .
* شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه می دانید؟
در یک کلام غم نان و دیگری گرانی کتاب. ناشران هم در این گرانی مقصرند.
*بیشتر کتاب می خرید یا امانت می گیرید؟
من بیشتر کتاب می خرم .آن هم مدیون خانه ادبیات وکتاب هستم که به اهل قلم بن می دهد و دیگر هیچ!
نگاهی به آثار حمید رضا اکبری
نقد و نظر
گنجشک های مرده از باران نمی ترسند
مجموعه شعر سال 1394
ناشر :عصر جوان
نوشته:پریسا یوسف تبار
شعرهایی در بیان تفکر
مجموعه شعر را که ورق می زنید .با شعر هایی روبرو می شویم بر مدار منطق ؛منطقی که تفکر تولید شده ای را در قالب شعر به ما نشان می دهد.موتیف هایی که در اندازه های امروزی زبان ظاهر شده اند.
سوسور زبان شناس سوئیسی معنا و لفظ را دوروی سکه می دانست .و دال را مفهوم و مصداق آن را مدلول می نامید .آنچه که گفته ام که ما با شعرهایی متفکرانه روبرو هستیم .براین مبنا می باشد که اندیشیدن با کلمات اتفاق می افتد.
و شاعر توانسته به آن حسی نوستالوژیک به بخشدکه اصل اندیشیدن با کلمات صورت می گیرد .
چهار شنبه ها
دکمه ی لباس خوابم را
باز می گذارم
تا بادی که از سمت شمال
می وزد
عطر وحشی بوته هایی را که
از قفسه سینه ام
جوانه زده است
به سمت تو بیاورد.!
اینجا تمام درختان آغشته به
عطر را سرمیبرند
از شاخ و برگهای لباسم
که بالا آمدی
از لبهایم بنوش
تا بوته های جوانه زده
در چشم های جنگلی ات
سبز شود...!
صفحه ی 38 کتاب
اصولا زبان از ترکیب و همنشینی واژگان در یک ساختار منظم پدید می آید و آنچه مرز این دو می باشد نحوه بیان است.شکل برخورد شاعر با واژگان مهم می باشد .زیرا بااین برخورد شعر متولد می شود.و این تولد می تواند حسی اجتماعی و یا انتقادی و یا بیان دردی باشد.
در من زنی گم شده است
زنی با صورت هایی متفاوت
ودست هایی ناتوان
مانند مترسک هایی
که از گناه مزرعه با خبرند
اما از آن رهایی ندارند
زنی که فریاد های درختان را
از ازدحام کلاغان می شنود
و...... صفحه 39
مبحث دیگری که در شعر های این مجموعه به چشم میخورد .استفاده بیش از اندازه از ضمایر است.که در کلیتی می توان برخی از آنان را پاک کرد.آنچه در زبان مجموعه اتفاق می افتد .زبان روایی شاعر است .و باز خورد شاعر با اشیاء .آنهارا با نام می خواند بی آنکه نشانشان دهد .گفته می شوند.لیکن در زبان شعر واژه خود شیء است و شاعر بایستی بی آنکه بگوید نشان بدهد و مخاطب بجای آنکه بشنود باید ببیند.فرانسیس پونژ شاعر فرانسوی جایی گفت است :
هرگز واژه ای را از نزدیک دیده اید ؟واژه را بردارید؛خوب چرخانید و به حالتهای مختلف در آورید تا عین مصداق خود شود.
نم
نم
نم
باران نمی بارد
زیرزمین خانه مان
بوی چارقد کردارش را
کجا خشک کرده است ؟
انگور
انار
سیر
خشک میشود
در زمزمه های لالایی مادرم!
صفحه 20
و اما کارکرد نشانه ها در زبان ادبی در این مجموعه رو می باشند رومن یاکوبسن شش کارکرد را برای زبان بر محور سه عنصر نشانه_پیام_ارتباط با مخاطب قائل شد؛ این شش کارکرد عبارتند از:
کارکرد ارجاعی، کارکرد عاطفی، کارکرد حُکمی، کارکرد هنری یا زیباییشناختی، کارکرد همدلی، کارکرد فرازبانی.
کارکرد ارجاعی روابط میان پیام و موضوعی که پیام به آن ارجاع میدهد را مشخص میکند. کاربرد این کارکرد در منطق و علوم است که از بروز هرگونه درهمآمیزی میان نشانه و پیام و واقعیتِ پیام جلوگیری میکند.
کارکرد عاطفی، روابط میانِ پیام و فرستنده را رقم میزند. هنگامی که ما بوسیلهی زبان یا هر شیوهی دلالتی دیگر ارتباط برقرار میکنیم، اندیشههایی را در باب ماهیت مرجع پیام بیان میکنیم به مثابه یک کارکرد ارجاعی اما به موازات این کارکرد ارجاعی، نگرش خود را نیز نسبت به آن موضوع ابراز میکنیم و میتوانیم بگوییم که آن پدیده خوب است یا بد، زشت است یا زیبا،و...
کارکرد حُکمی روابط میان پیام و گیرنده(مخاطب پیام) را مشخص میکند(مخاطب لزوما توسط نشانه برگزیده نخواهد شد و هرکسی میتواند با نشانه ارتباط برقرار کند و پیام را دریافت نماید). هدف هرگونه ارتباطی ایجاد واکنش در نزد گیرنده است. حکم میتواند عقل گیرنده یا احساس او را هدف قرار دهد.
شرح این موضوع نشانه ها و انواع آن گفته شد.تا مخاطب را دعوت کنم به جستجو در شعر ها من مثالی می آورم از متن کتاب :
تنهایی
عنکبوتی ست
گوشه ی
اتاقم
تار می تند
تار می تند
و من هر سال قبل
تنهاتر می شوم.
صفحه 29
و اما نشانه بایستی کارکردی زیبا شناختید و رابطهی میان نشانه و خودش تعریف کند. نمونهی آن در آثار هنری دیده میشود.جایی که مرجع نشانه خودش است. نشانه دیگر ابزار ارتباط نیست بلکه موضوع آن است.
هنر و ادبیات موضوعاتی را میآفرینند که ورای نشانههای بیواسطهای که متضمن آن موضوع هستند، دلالتهای خاص خود را دارند و به یک دستگاه نشانهای خاص متعلقاند مانند دستگاه نشانهای مربوط به سبکپردازی، دالگردانی، نمادپردازی و....
و اخر این که پری سا یوسفی تبار شاعر شعرهایی است .که در عین سادگی حرفهایی دارداز غم و اندوه زن ایرانی .
نگاه زنانه ای که از زندگی می گوید و تعریفی از زنجموره هایی دارد که خواننده را به حس وا می دارد.
که کارهایش را خواندنی تر جلوه داده است.او نمونه ای از تنهایی زن ایرانی است که خواننده را با خود می برد به عمق این تنهایی.
شعر
... این روزها
سایه ای پشت پنجره ی اتاقم
مردد و مبهوت به چشمهایم خیره می شود
به موهای طلایی ریخته روی شانه ام
ناخنهای لاک زده ام
به دامن کوتاه گلدارم، که روی بند رخت
خودنمایی میکند
سایه ها مدام مرا دنبال می کنند
میان کشوی لباسهایم
لابه لای موهایم
به دنبال ردی از مرگ می گردد..!!
فردا پرده ی اتاقم را کنار میزنم
تا آفتاب از لابه لای موهای طلایی ام عبور کند
چه فرقی میکند
آفتاب تابستان باشد یا زمستان؟؟
وقتی که مرگ از پشت پنجره ی اتاقم
ناگهان می آید
و مرا در آغوش میگیرد...!!
حمید رضا اکبری شروه
1397اهواز
*
رویین گون چسبیده به ماه
حرفی بگو !
که ریواس روزگار
مزه ی دهان مردم شود
رنج کشیده این تن!
تا تنها زن مازندران
به خلق سبز بهاری
دنیا را به هیچ بگیرد و
با من از سطر بخواند .
دنیا هم آغوشی نمی داند
باید آهو بود/شد
دشت را دوید
تا مشک به ختن برسد
و آزادی ، بستری می ماند
برای رویین گون بی کردار
که عشق طلب نکرده
تمام بهشهر
برایش دست تکان می دهند
من مغز افلاطون را می خواهم
تا زبان دیگری بیاورم حالا
برای فهمیدن دوباره ی روزگار
حرف بزنم /بزنیم!
یادبگیرم
تغار ریخته همان آبی ست
به جوی باز نمی گردد
بگذارید بیژن سر در چاه
دنیا را منیژه ببیند
من همان ابتدای سطر
از فلز و دود می نویسم
عصر مفرغی در راه است !؟
من باید فرشته بخواهم
ﺩﻭﺳﺖ باشیم با هم /بشویم!
که زندگی دنیای کوچکی ست
با دست هایی که باید باشد
ما می دویم
وختن راهی ست
که به ایالات متحده ختم نمی شود
سر دلبری هم بدانیم
با فرشته ها باید طوری حرف بزنیم
که عنکبوت تنت بریزد
و صبح نیامده
به تشنگی فکر نکنیم
و از این سنگ ها نترسیم
که دنیا گهواره کوچکی ست
برای کودکی های نخوابیده مان!
بیا رویین تن نباش!
از قدیم بگذریم
سوپر استار ی بشوی !
بجای اسب
هواپیما سوار شوی
جهان را دور بزنیم
و به ریش نداشته ی
پدر بزرگ های امروزی خنده کنیم
و ختن را ندیده /دیده
آهو یش را سر ببریم
برای کودکان
اریتره
فلسطین
یمن
و هزار جای گرسنه ی دیده
شنیده !
من خواب می بینم
حالا رویین تنی
سربازی خسته شده ای
آویزان به اسلحه ای خالی
و من زنی زیبا
که از پستانم
تمام نداشته هایت را می نوشی.
حمید رضا اکبری شروه
97/3/3
داستان
داستانک اول :
دورن قایق نشسته بودند.دوباره سر هیچ دعوا را شروع کرد.مرد از صدای برخورد اب با قایق حظ می کرد. و اصلا به صدا های زن توجهی نداشت.زن از خونسردی مرد عصبی شده بود.و صدایش به فریاد بلند بود.مرد هنوز در فکر این بود که چرا سر هیچ زن سر وصدا راه انداخته است.کشتی باری به سرعت نزدیکشان رسیده بود .صدای هردونفرشان به دعوا و کمک خواستن در اب طنین انداخت . کمی بعد سکوت حکم فرما بود و تنها صدای موجهایی می آمد که بر روی هم ساییده می شدند.
داستانک دوم:
صدایش بد نبود.با گروه کر همیشه همراه نمی شد.اینبار در لیلا کوه لنگرود برای مردم اجرا گذاشته بودند و او همرا شده بود .از صدای راننده بلند شد که می گفت :
-همه بیدار بشین پایین!
سایه سینه کش کوه را گرفت و بالا رفت.سایه اش تا پایین کشید آمده بود تا روی دامنه کوه.ایستاد و دستهایش را باز کردو رو به پایین فریاد زدو پرید:
-پرنده رفتنی ست ؛پرواز را دوباره تکراری کن.
داستانک سوم:
باید عمل می شد.کسی را نداشت.
-انگار تنهاست؟!
پرستار جواب داد: اره !باید عمل بشه
زن با دلسوزی خاصی بخودش گفت : آخی !و صورتش را به طرف نگاه های اطرافیانش چرخاند.
-مرضش چیه؟ دوباره پرسید.
پرستار بی حوصله جواب داد :
-رگ دستش رو باید بهم وصل کنن.
از اتاق بیرون که رفت در پاشنه در گفت :
خودکشی عشقتولی!
داستانک چهارم:
چشمهایش نیمه باز بود.
مشت گره کرده اش هم وسط سنگ وکلوخ دره گیر به چشم می خورد.
ناله های ممتد ش هم در گوشش می پیچید.
دردوترس وخون بودواو که خودش را توی اداره دید.
برقی توی نگاهش داشت وورقهای کوچک آلومنیومی که داشتند کاردستی می شدند برای پسرش.
زیر لب شمرده گفت:
-مفت باشه،کوفت باشه.
کاردستی توی مشتش بودوبوی خون توی حلقش کوچه زده بود.
چشمهایش بسته شدند.
کاردستی بوی خون می داد.