چالشها، دشواریها و شیرینیهای «سوینا» از زبان گلاره عباسی
اگر بگوییم کارستان کارنامه گلاره عباسی «سوینا» بوده، بیراه نگفتهایم. حتی اگر بگوییم که او کارنامه خودش را به دو قسمت قبل و بعد از «سوینا» تقسیم کرده، باز هم اغراق نکردهایم. بله؛ گلاره عباسی سالهاست به عنوان بازیگری گزیدهکار حضوری پررنگ در دنیای نمایش و تصویر دارد، اما اگر قرار باشد آیندگان او را با یکی از کارهایش به خاطر بیاورند، فکر نمیکنم مخالفتی با این موضوع داشته باشد که او را با سوینایش به یاد آورند. «سوینا» رادیوی اینترنتی برای توضیحدار کردن فیلمهای سینمایی برای نابینایان است.
بیشتر بخوانید
گلاره عباسی با «سوینا» جهان نابینایان را تغییر داده است. خودش در طول مصاحبه اصرار دارد تفکیکی میان نابینایان و دیگر افراد نباشد و با هر نوع جداسازی مخالف است، اما واقعیت این است که حالا نابینایان میتوانند همانند دیگر افراد جامعه فیلمهای روز سینمای ایران را روی پرده ببینند. به واسطه تلاش «سوینا» است که امروز به این فکر میکنیم که چرا باید محدودیتهای جامعه به نوعی باشد که یک فرد نابینا از بسیاری از حقوق اولیه محروم شود. نابینایان حالا قرار است فیلمهای جشنواره را هم همزمان با دیگران روی پرده ببینند و این یعنی همان تفکیک نکردنی که گلاره عباسی برایش تلاش میکند. ...
ماجرای «سوینا» از کجا شروع شد؟
چند ماجرا بود که همزمانی پیدا کرد و کمکم به «سوینا» رسید. اول اینکه ما در حال ضبط یکسری کتابهای صوتی شاهنامه برای بچهها بودیم و هیچ انتشاراتی هم همراه نمیشد. برای همین گفتیم خودمان آستین بالا بزنیم و ضبط کنیم. من و نیما رئیسی به شکل آزمایشی شروع کردیم و گفتیم کاراکترهای اسطورهای فرهنگمان نظیر رستم و سهراب و اینها را بخوانیم. تمام دغدغه من هم این بود که برای بچههای خاص یا بچههای نابینا چنین کاری را انجام بدهیم، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که تفاوتی ندارد؛
وقتی میخوانی، چه فرقی دارد که برای بچههای نابینا باشد یا بچههای دیگر. همزمان با این اتفاقات بود که یکی از گویندگان نابینا از من دعوت کرد بروم و برنامهای رادیویی با هم اجرا کنیم. آنجا که رفتم، مسئول این جریان، اشکان آذر شروع کرد صحبتکردن درباره بازیهای من؛ گفت در «شهرزاد» خیلی خوب بازی کردی، در «کیمیا» فلان سکانست اینجوری بود، فلان سریال را بد بازی کردی یا چرا اصلا سریال فلان را رفتی بازیکردی! وقتی دیدم به این شکل است، تعارف و اینها را کنارگذاشتم و شروع به صحبت کردیم. بعد هم اجرا را با آنها ادامهدادم. ضمن اینکه گفتند اصلا فکر نمیکردیم بیایی. من هم در پاسخ گفتم اینطور فضاها برایم خیلی جالب است و ماجرای ضبط کتاب کودک را برای آنها گفتم. هرچند هنوز هم باورنمیکنم این بچهها با وجود اینکه نابینایی داشتند، تا این حد مسلط باشند. خلاصه شروع کردند از دنبالکردن سریالها و فیلمها گفتند و طوری تعریف کردند که شگفتزده شدم. همزمان مشکلاتی هم مطرح شد که گفتم بگویید ببینیم میشود برای رفع آنها کاری کرد.
همه نابینا بودند؟
بله. پسر نابینایی هم بود که گفت من همراه یک نفر مینشینم و طرف سکانسها را توضیحدار میکند. در واقع برای من تعریفمیکند. گفت خیلی دوست دارد چنین کسانی همیشه همراه او باشند و کار را خیلی راحت میکند. وقتی این را شنیدم، گفتم پس بیایید همه با هم جمع بشوید تا من فیلمی ببینم و همزمان آن را برای شما توضیحدار کنم. اوایل با اشکان آذر در ماسوله شروع کردیم و قرار شد من بروم برای بچههای نابینای آنجا فیلمی را توضیحدار اجرا کنم. در همین مسیر با یکی از دوستان بسیار صمیمی نابینا به نام امیر سلیمانی آشنا شدم و گفتم من میخواهم فضا را گستردهتر کنم. همین شد که ما با پنجاه شصت نفر در مؤسسهای فرهنگی به اسم «راش» شروع کردیم. بعد از آن کار را جلوتر بردیم و به سینما «چهارسو» رسیدیم که قرار شد فیلم «اجارهنشینها» را توضیحدار کنم.
اتفاقا دیدم نخستین فیلمی که به این شکل توضیحدار کردید «اجارهنشینها» ی داریوش مهرجویی بود. چرا «اجارهنشینها»؟
چون میخواستم فیلمی را که توضیحدار میکنم، فیلم مهمی باشد، ضمن اینکه دوست داشتم فضای غمگینی هم برای شروع نداشته باشد. البته خودم هم عاشق «اجارهنشینها» هستم و آن هم مؤثر بود. دلیل بعدی این بود که «اجارهنشینها» برای توضیحدارکردن به آدم فضا میدهد. وقتی این کار را انجاممیدادم، دوستان نابینای من هم نشسته بودند. داخل استودیو از آنها پرسیدم این نوع توضیحدارکردن خوب بود؟ درست بود؟ اگر چیزی به ذهنتان میرسد، بگویید که بهتر انجامش بدهم. آنها هم رهنمودهای خوبی به من دادند؛ مثلا گفتند چرا سراغ فیلمهای روز نمیروی؟ چرا فقط در فیلمهای قدیمی باشیم؟ گفتند فایل صوتی این فیلمها در رادیو نمایش وجود دارد و بعضی از این فیلمها در رادیو به شکل صوتی پخش شده است.
در دورههای مختلف در رادیو، خاطرم هست که شروعکردند به بیرونکشیدن صوت از فیلمها و پخش رادیوییشان. مثلا در شبکه فرهنگ هم چنین کاری شد. بعضی شبکهها هم خلاصه فایل صوتی فیلمهای مهم سینمای ایران را پخش میکردند.
اما ماجرای ما تفاوت داشت، چون ناگهان دیدیم که به سینما رسیدهایم و قرار شد فیلمهای روز را توضیحدار کنیم. از آقای حبیب رضایی خواستم برای توضیحدارکردن فیلم «سرخپوست» بیایند که ایشان هم (با توجه به اینکه در این فیلم بازی کرده بودند) قبول کردند.
بهتر نبود در ترکیب صداها از چهرهای دیگر دعوتمیکردید؟ چون وقتی بازیگری هم خودش بازیکرده و هم اینکه بخواهد توضیح بدهد، شاید صداها ترکیبشود و تشخیص این دو را از هم دشوار کند.
بله، بهتر این بود که چنین کاری نکنیم. اما در «سرخپوست» واقعا این اتفاق نیفتاد؛ آنقدر که آقای حبیب رضایی درخشان و خوب کار کردند. در هر حال بهتدریج من این طرح را با دوستان نابینایم، امیر و اشکان هم مطرح کردم و حالا دیگر از صدای بازیگران یک فیلم در توضیحدارکردن همان فیلم استفاده نمیکنیم.
گفتوگو را همینجا متوقف کنیم به علت پرسشی که ممکن است برای خیلیها پیش آمده باشد. فرض کنید الان ما داخل سینما نشستهایم، شما قرار است سکانس اول یک فیلم را توضیحدار کنید؛ چه کار میکنید؟ یعنی میخواهم بدانم اصلا این «توضیحدار کردن» یعنی چه؟
من از «شهرزاد» مثال میزنم که خیلیها دیدهاند. من سکانسی در «شهرزاد» دارم که در آن «اکرم» از پلهها بالا میرود. وقتی این صحنه را میبینم، توضیحدارکردنش یعنی اینکه میگویم: «اکرم از پلهها بالا میره.» در این قسمت سکوت داریم و دیالوگی نیست. در این قسمت اضافه میگویم: «اکرم داره از پلهها بالامیره، میترسه، توی چهرهاش نگرانی هست…» در واقع هر چقدر که این سکانس به ما اجازه میدهد، میتوانیم احساسات و فضای موجود را هم برای مخاطب توضیح بدهیم؛ همه چیز بستگی به سکانس و لحظات مختلف در فیلم دارد. گاهی هم باید سریعتر بگوییم.
وسط پخش فیلم، Stop ندارید؟ یعنی این طور نیست که فیلم را متوقف و صحنه را توضیحدار کنید و بعد دوباره ادامه بدهید؟
نه، ما حتی فیلمی را هم که در استودیو ضبط میکنیم، وقفهنمیدهیم، چه برسد به این فیلمها که آنها را زنده پخشکردهایم.
چرا زنده؟
به خاطر کپیرایت. غیر از این نکتهای دیگر راجع به Stop کردن بگویم. چون ما میخواهیم فضای فیلم دقیقا همان چیزی باشد که در حال نمایش است، فیلم را متوقف نمیکنیم، بنابراین تمام شرایط را طوری در نظر میگیریم که انگار هیچ تفاوتی با فیلمهای غیرتوضیحدار ندارد. جالب اینجاست که بعضی از دوستان بینای من هم که آمده و فیلم را به شکل توضیحدار دیده بودند، گفتند چقدر خوب بود، خیلی جاهای فیلم کاملا برای ما جا افتاد، درحالیکه قبل از این نفهمیده بودیم.
سابقهاش البته برمیگردد به بعضی کشورها که در ایران ترجمهشده به نام «توضیحدار کردن». درست است؟
بله. پدیدهای است به نام «audio description» که در بعضی کشورهای خارجی وجود دارد. توضیح در استودیو ضبط و با خط صوتی جداگانه در سینما برای نابینایان پخش میشود. ماجرای خیلی عجیبی هم نیست، فقط چیزی که باعث میشود کار ما متفاوت باشد، این است که به علت حق کپی رایت، زنده اجرامیکنیم. شاید بشود شبیه به گزارشگری فوتبال آن را توصیفکرد که هر کسی ممکن است روایت خودش را از آنچه میبیند، داشته باشد. درحالیکه audio description قواعد خاص خودش را دارد. اما خب نوع «زنده» که ما آن را پیشگرفتهایم، طور دیگری است. حتی خطای انسانی هم در آن وجود دارد و حالوهوای کسی که روایت میکند، احساسات مختلفی در شنوندگان ایجاد میکند.
البته در گذشته چنین چیزی در فیلمهای صامت وجود داشت. در ایران هم زمانی که هنوز دوبله به شکل معمول رواج نداشت، فردی را استخدام میکردند که در سالن راهبرود و فیلم را همزمان ترجمه کند که خودش نوعی توضیحدارکردن فیلم بود. ضمن اینکه گاهی شبیه به مرحوم ذبیحالله منصوری که چیزهایی از خودش به رمانها اضافه میکرد، این مترجمان هم پا را فراتر میگذاشتند و شروع میکردند به توضیحدار کردن فیلم.
بله. این نوع کاری که ما انجام میدهیم، فقط برای نابینایان نبوده است و تفکیکسازی هم نمیکنیم. منتهی حرف من این است بیایید کمی عمیقتر فکر کنیم و ببینیم چرا سینما رفتن برای یک فرد نابینا سخت است؟ همیشه که نمیتواند همراه خانواده بیاید تا کسی برای او توضیح بدهد. هدف ما این است که سینما را برای نابینایان دسترسپذیرتر کنیم، حتی پرسنلی داریم که برای ورود نابینایان کمک میکنند، راهنمایی میدهند و تا خود سالن میبرند. ما در آسانسورهای مجموعههای فرهنگی و تجاریمان هم مشکل داریم.
گاهی آسانسور، گویا نیست و نابینا نمیداند باید چه طبقهای برود یا پد طبقات، خط بریل نیست. با این حال، من همچنان تأکید میکنم که کار ما فقط برای نابینایان نیست و قرار هم نیست تفکیکسازی کنیم. حرف من این است که وقتی چنین کاری را شروع کردهایم، طبیعتا نابینایان به علت محدودیتهای مختلف در کشورمان ترجیح میدهند بیشتر شرکت کنند و ما هم قسمتی از صندلیهایمان را اختصاصا برای آنها در نظر میگیریم. بخشی از کار را هم خود نابینایان انجام میدهند، خودم هم ٢۴ساعته مشغول این کار هستم، درحالیکه اسپانسر نداریم و گاهی دشواریها و سختیهایی داریم که واقعا کار را کُند میکند.
در خانواده کسی را داشتید که نابینا باشد؟ چون با تلاش بیوقفهای که برای این کار صرف میکنید، ممکن است هر کسی فکر کند، موتور محرکی وجود داشته که با این تلاش پیگیر جلو آمدهاید؟ واقعا انگیزه پشت این کار چه بود؟ موتور محرک خود بچههای نابینا بودند. اکرانهای ما هم نوعی اکران تجربی بود. مخاطبی که سینما را دوست دارد، اما شرایطش برای حضور میسر نیست، طبیعتا انگیزه دیگر ما بود. درواقع کسانی که عاشق سینما هستند و من به آنها میگویم مخاطبان گمشده سینما. وقتی شور و هیجان بچههای نابینا و مخاطبان نابینا را دیدم، اشتیاق خودم هم بیشتر شد، ضمن اینکه خودشان هم با ما همراه بودند و اشتباههای مرا تصحیح میکردند. ما اتاق فکری داریم که در آن بچههای نابینا نیازهایشان را مطرحمیکنند و بر اساس آن سعی میکنیم مشکلات را برطرفکنیم.
تا به حال چند فیلم پخش کردهاید؟
«اجارهنشینها»، «سرخپوست»، «آشغالهای دوستداشتنی»، «قصر شیرین»، نمایش «مری پاپینز»، «خاله قورباغه»، نمایش «اشکها و لبخندها»، «جهان با من برقص» و سریال «هیولا» که فایل صوتیشدهاش را پنج روز در هفته در رادیومان پخشمیکنیم.
چه کسانی تا به حال برای توضیحدارکردن آمدهاند؟
حبیب رضایی برای «سرخپوست»، نیما رئیسی برای «آشغالهای دوستداشتنی»، رضا کیانیان برای «قصر شیرین» و… .
به هر حال، در سالنهای خاصی مثل «چهارسو» مشکل گنجایش هم وجود دارد و تعداد محدودتری میتوانند بیایند. به این مسائل هم فکر کردهاید؟ برای شهرستانها چطور؟ برنامهای ندارید؟
«چهارسو» ٣۵٠ نفر جا دارد، اما برای شهرستانها فعلا نه، برنامهای نداریم.
طبیعتا به دلیل امکانات کمتر شهرستانهاست؛ درست است؟
برنامه ما اول این است که برای بچههای شهرستان که نمیتوانند بیایند، به شکل آنلاین پوشش سراسری کشوری بدهیم. اصلا رادیو را به همین دلیل راهاندازی کردیم، چون گفتیم بچههای شهرستان چهکار کنند؟ بعد به این نتیجه رسیدیم پوشش خبری بدهیم و رادیو «سوینا» را هم راهاندازی کردیم که همزمان بهصورت آنلاین از شبکه اینترنتی پخش میشد.
اینجا مسأله کپیرایت چه میشود؟
به خاطر کپیرایت نمیتوانیم صدای سالن را پخش کنیم، چون اگر پخش کنیم، ماجرای فیلم لو میرود. برای همین گزارش اکران آن روزمان را میدهیم. همیشه هم میهمانهای ویژهای داریم که با آنان مصاحبه و بخش میکنیم؛ مثلا رسول صدر عاملی، شبنم مقدمی، حبیب رضایی و…. ماهی یکبار عزیزان شهرستانی، چه بینا و چه نابینا، میتوانند رادیو سوینا را گوش کنند و جمعهها هم گزارش اکران را.
پس کسی نمیتواند فیلم را داخل خانه تماشا کند و توضیح را از طریق رادیو شما بشنود؟
نه، ما توضیح را پخش نمیکنیم چون نمیخواهیم به کسی آسیبی بزنیم. در واقع اگر یکدرصد هم فکر کنیم فیلمی لو میرود، این کار را نمیکنیم. البته در آینده احتمال دارد بتوانیم این نوع فعالیت را هم با مراعات کپیرایت انجام دهیم، اما چون هنوز به توافق قطعی نرسیدهایم، درباره آن صحبت نمیکنم. فقط دقت کنید هدف ما این است که نابینایان در جریان سینمای روز قرار بگیرند. مثل فیلم «مری پاپینز» که افتتاحیهاش با بچههای نابینا بود و مخاطبش هم نابینایان بودند. ما در «سوینا» میگوییم میخواهیم بهترین و درخورترین کار را برای دسترسی نابینایان به سینما انجام بدهیم؛ بهترین فیلم، بهترین راوی، بهترین استودیو، بهترین سینما.
یعنی به حداقلها راضی نیستیم و سراغ بهترینها میرویم. اتفاقی که از آن حرف میزنید فعلا در آمریکا اجرا میشود؛ همان
audio description که گفتید. جالب اینجاست که در تئأترشان هم چنین اتفاقی میافتد. شرکتهایی هستند که در این زمینه فعالاند، زمانهایی را به شکل «تور» مشخص میکنند؛ فرد نابینا در این تورها ثبتنام میکند و میتواند یک ساعت قبل از اجرا بیاید و بالای سن برود تا دکور و صحنه و دیگر ادوات روی سن را لمس کند و با ابعادش آشنا شود. بعد مینشیند و از طریق گوشی، توضیحات را میشنود. البته شما در «مری پاپینز» مشکلی نداشتید چون موزیکال بود، اما میتوانستید توضیح هم ارایه کنید.
همانطور که گفتم، ما اتاق فکری داریم که در آن با افراد نابینا مشورت میکنیم. وقتی نشستیم و صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که دو تئأتر را برای نابینایان در نظر بگیریم. به هر حال «اشکها و لبخندها» و «مری پاپینز» فیلمها و قصههای معروفی هستند که مخاطب ذهنیتی درباره آنها دارد. با این حال، بچههای نابینا گفتند اگر ذهنیت هم نداشته باشیم، همین که موزیکال است، میتوانیم ارتباط برقرار کنیم و لذت ببریم. این را تمام تماشاچیان و بازیگران هم فهمیدند. قبل از آن هم اعلام کردیم که این کارها را قرار نیست صوتی کنیم، اما اگر علاقهمندان نابینا خواستند شرکت کنند، میتوانند بیایند. حدود دویست نفری هم بودند که به این ترتیب ما کار را بردیم تالار وحدت.
در اکران فیلمها، افرادی که نابینا هم نیستند کنار نابینایان توضیحات را میشنوند؟
بله، میشنوند. در واقع کار ما شبیه به یک Event است. نابینایان به همراه خانوادههایشان و هنرمندان و علاقهمندان میآیند و شرکت میکنند و سینما برای گروهی که کمتر ممکن است به آن بروند، دسترسپذیرتر میشود.
چقدر میتوانید جلوتر بروید و این اتفاق را همهگیرتر کنید؟ چون مثلا در همان آمریکا، اکران ویژه برای نابینایان ترتیب نمیدهند. همه سینماها تعدادی گوشی ویژه نابینایان دارند که فرد نابینا میتواند بنشیند و زمان اکران، گوشی را در گوشش بگذارد و توضیحات را بشنود. در واقع زمان اکران، نابینایان میروند روی صندلیهای ویژه یا گوشی تحویل میگیرند، بعد میروند کنار بقیه مینشینند و فیلم را با توضیحات میشنوند.
ببینید! ما هم الان داریم همین کار را میکنیم. اولی هم همین فیلم «شاهین» است که من خودم بازی کردهام؛ فیلم سالار تهرانی متعلق به موسسه سینمایی داریوش. اما لازمه فراگیر شدن این اتفاق چیست؟ استانداردسازی سینما. این دیگر کار شخصی نیست که من بتوانم از عهدهاش بربیایم. باید کمپینهایی تشکیل شود، سازندگان فیلم ترغیب شوند و جلو بیایند تا این کار کمکم فراگیر شود. کار من تکنفر نیست. ضمن اینکه من اگر جلو بیایم، یک عده متأسفانه میگویند حالا فلانی شده مدیر کل نابینایان! من از این حرفها هم در این مدت زیاد شنیدهام. متأسفانه عدهای فقط اذیت میکنند و آزار میدهند؛ من البته از پا نمینشینم.
هدف شما برای عدهای از سینماگران و علاقهمندان کاملا روشن است، اما متأسفانه در این سالها بعضیها فقط برای تبلیغات، نابینایان را دستاویز قرار دادهاند. یعنی برای اینکه خودشان را نشان بدهند، در مناسبتهای مختلف جلو پریدهاند تا آنان را نردبان مقاصد خود کنند. برای همین، حرف بخشی از نابینایان این است که از ما به بهانه فعالیتهای بشردوستانه و خیرخواهانه سوء استفاده میکنند. نمونهاش هم روز «عصای سفید» است که بعضی بنگاههای اقتصادی یا فرهنگی یک عده از نابینایان را جمع میکنند، چند تا کادو میدهند و کلا خداحافظ تا سال بعد!
ببینید! من چرا اسپانسر نمیگیرم؟ مگر آزار دارم؟ چرا از جیب خودم هزینه کردهام؟ چرا آنقدر در این زمینه محتاط هستم؟ تمام هزینهها را از طریق دوستان و آشنایان جمع میکنم.
چرا؟ فکر میکنید اسپانسر گرفتن برای من کاری دارد؟ فقط برای این سراغ اسپانسر نرفتهام که مبادا استفاده تبلیغاتی از نابینایان صورت بگیرد. ضمن اینکه «سوینا» هم برایم مهم است. دوست دارم همه چیز تحت نظارت «سوینا» انجام شود تا این کار به خاطر فلان مبلغ پولی که قرار است وسط بیاید، به انحراف کشیده نشود. ضمن اینکه برای نابینایان هم اشتغالزایی دارد. چون من با خودم عهد کردهام هزار تومان از این جریان برای خودم نداشته باشم و همه را به «سوینا» اختصاص بدهم. الان بلیت سینما، تئأتر و موسیقی برای نابینایان در دسترس نیست. وقتی «سوینا» جلوتر برود، ما میتوانیم اینها را هم دسترسپذیرتر کنیم.
شاید سالی یکی، دو تا تئأتر موزیکال بیشتر روی صحنه نرود. چرا به تئأترهای دیگر فکر نمیکنید؟
مشکل تئأترهای دیگر، سالنهای آن است. باید جای خاصی باشد که هدایت آن هم کار را دشوار نکند.
میتوانید از گوشیهای بیسیم هم استفاده کنید. فرد نابینا داخل سالن تئأتر بنشیند، گوشی را بگذارد و فایلی را که از قبل تئأتر را توضیحدار کرده بشنود.
من در اینباره هم با بچههای نابینا حرف زدهام. سینک کردن این کار گاهی غیر ممکن است. ضمن اینکه صدایی که داخل گوشی میآید با صدایی که بازیگر روی سن دارد، تداخل پیدا میکند. میخواهم بگویم به تمام این راهها فکر کردهایم. پیچیدگیهای زیادی دارد. در نهایت هم به این نتیجه رسیدیم که اجرای زنده از همه بهتر است؛ یعنی یک اجرا را در کل تئأتر ویژه نابینایان بگذاریم، آن هم البته تئأترهای برتر. چون باز هم دوباره پای تبلیغات و سوء استفاده پیش میآید. هر کسی هر کار ضعیفی دارد، میآید و میخواهد به اسم نابینایان کارش را پررنگ کند. همین حالا هم متأسفانه گاهی بیفرهنگیهایی میبینیم؛ مثلا طرف به اسم نابینا میآید و در اجرای ویژه نابینایان شرکت میکند. چرا؟ چون صرفا میخواهد از بلیت رایگان استفاده کند. خب، این کارها خوب نیست.
به هر حال، ما که نمیتوانیم دستگاه ویژه نابیناییسنجی کنار در بگذاریم. مردم باید خودشان مراعات کنند. در اجرای «مری پاپینز» حتی وضعیت به شکلی شد که صندلی به خودم هم نرسید. حتی به دستیارانم هم گفتم این برای نابینایان است و حق ندارید بنشینید. یک عده هم این وسط سوء استفاده کردند که واقعا جای تأسف است؛ مثلا گفته بودیم نابینایان میتوانند همراه داشته باشند. بعد دیدیم یک عده که بینا بودند، رفتهاند دنبال نابینایی گشتهاند که به بهانه او بیایند داخل سالن و مجانی تماشا کنند! در واقع از بیرون که میبینید، فکر میکنید عجب کار راحت و بیدغدغهای است، اما وقتی وسط گود میآیید، میبینید چه مشکلاتی وجود دارد.
در این مدت بهواسطه «سوینا» حشر و نشر بسیاری با نابینایان داشتهای. میتوانی برایمان بگویی چه چیزهایی برای آنان در اولویت است و دوست دارند چطور با آنان برخورد شود؟ در واقع جهان فرد نابینا از منظر خانم گلاره عباسی چگونه است؟
این را برایتان بگویم که ما الان نابینایان توانایی داریم که میتوانند بسیار موثر باشند، اما متأسفانه بلد نیستیم از آنان استفاده کنیم. چرا از پرسنل نابینا استفاده نمیکنیم؟ ما چندین منتقد ادبیات نابینا داریم، دکتری ادبیات، مترجم، متخصصان آیتی، موزیسین…. من بین افراد گروهم کسی را دارم که در گروه کنسرواتورای میلان موسیقی خوانده است. سردبیر رادیوی ما، امیر سلیمانی، که خودش فردی نابیناست، یکی از باسوادترین شخصیتهایی است که من دیدهام. تینا مترجم همزمان است. ماهگل فوق لیسانس موسیقی است و استاد عود و کمانچه؛ او را به سامان احتشامی معرفی کردم که رفت و با او همنوازی داشت.
ادریس فتحی شاگرد اول دکتری ادبیات است. بین اینها نجار نابینایی داریم که کارهایش بینظیر است. خانم نابینایی داریم که دکتری حقوق گرفته، به سه زبان مسلط است و حتی قله دماوند را فتح کرده است. در ازای اینهمه موفقیت، ما برای آنان چه کار کردهایم؟ تازه خیلی هنر کنیم فکر این هستیم که چه کار کنیم منوی رستورانها را برایشان بریل کنیم! نمیخواهم بحث را به حاشیه ببرم، اما همه این مسائل وجود دارد. با این حال، من در حوزه فرهنگ متمرکز شدهام. در رادیویی هم که راه انداختهام، با اطمینان میتوانم بگویم با بهترین کیفیت کار میکنیم. تولید بچههای نابینای ما از کیفیت ٨٠ درصد رادیوهای اینترنتی دیگر بالاتر است. این را از قول آقای رسول صدرعاملی میگویم. خانم احترام برومند وقتی برای مصاحبه با بچههای ما آمد واقعا از حجم اطلاعات بچههای نابینا در این رادیو تعجب کرده بود. آقای سامان احتشامی، حمید حامی و نیما رئیسی هر کدام به نحوی از توانایی این افراد صحبت کردند.
در ماجرای جلسات نشر چشمه واقعا توانایی بالایی از خودشان نشان دادهاند. درباره این جلسات هم توضیح میدهید؟
«سوینا» هر ماه با مشارکت نشر چشمه نقد و بررسی کتاب صوتی برگزار میکند. کتاب اولی که جلسه نقد آن را برگزار کردیم اثری بود از «میراندا جولای» با عنوان «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست». مجید سرایی، منتقد ما در کنار منتقد نشر چشمه حضور پیدا کرد. از برنامه «کتابباز» تلویزیون هم تماس گرفتند که بروم آنجا صحبت کنم. گفتم من نمیخواهم بیایم؛ دوستان نابینای مرا دعوت کنید. چون همانطور که گفتم یکی از آنها ادبیات خوانده، یکی زبانشناسی و… جلسهای هم درباره کتاب «شازده کوچولو» داشتیم که قرار جالبی گذاشتیم. به هر حال هر کس که این کتاب را میخواند ممکن است شیء یا مفهومی در آن برایش پررنگ باشد. قرار گذاشتیم بیشترین چیزی که احساس میکنیم در این کتاب روی ما تأثیر گذاشته، همراه خودمان در جلسه بیاوریم؛ یعنی نمادی از «شازده کوچولو» در جلسه بیاوریم. یک نفر گل سرخ آورده بود، یکی شالگردن و خلاصه هر کس چیزی آورد.
سروش صحت هم میهمانمان بود. خود من هم شال و گل آورده بودم. به پرستو (یکی از دوستان نابینا) هم گفتم چیزی به عنوان نماد با خودش بیاورد. حالا شما تفاوت ما را با هوش این آدم نابینا ببینید؛ وقتی به او گفتم چیزی را که با خودت آوردهای نشان بده، دست داخل کیسهای کرد و یک دسته گندم بیرون آورد، لحظهای با خودم گفتم شاید اشتباه کرده چون گندم چه ارتباطی به «شازده کوچولو» دارد؟ پرستو نابینای مطلق و فردی فوقالعاده اهل مطالعه و باسواد است. گفت اینها تصویر من از موهای «شازده کوچولو» است! چون گویا در جایی از کتاب، روباه به «شازده کوچولو» گفته بود از این به بعد تو را ببینم یاد موهای تو میافتم. هر بار که این خاطره را تعریف میکنم، دچار احساسات میشوم. شما ببینید چقدر این تعامل زیباست؟ چرا نباید در کنار آنها باشم و کار کنم؟ ما در واقع کاری برای نابینایان نمیکنیم، بلکه داریم از آنها یاد میگیریم.
سابقه آشنایی جالبی را که با یکی از این دوستان داشتی برایمان بگو. میدانم که نقاط دراماتیک و تأثیرگذاری دارد که برای خوانندگان هم قابل تأمل است.
ابتدای کار سوینا، سرگردان بودم و نمیدانستم از کجا شروع کنم. هر کجا هم که سر میزدم یا ریجکتم میکردند یا پاسخ درست و حسابی نمیدادند. یادم است یکی از آن روزها ناگهان دیدم پسر نابینایی وارد عطرفروشی شد. عطرها را جلوی رویش میگذاشتند و او پشت هم بو میکرد، قهوه بو میکرد و دوباره یکی دیگر. داشت برای خودش عطر میخرید. پسر بسیار خوشتیپی بود. همانطور که نگاهش میکردم جلو رفتم و گفتم من گلاره عباسی هستم، مرا میشناسید؟ این فردی که میگویم تمام تاریخ رادیو را میداند؛ تمام جزئیات، گویندهها، موسیقیها و…. حتی اوائل که میخواستم کار سوینا را در فضای مجازی پیگیری کنم. امیر به من یاد داد که چطور کانال تلگرام راه بیندازم. هر چیزی هم که میگذاشتم، حواسش بود. مثلا تماس میگرفت میگفت هشتگ نگذاشتی. آنقدر این پسر باهوش و بااستعداد است که گاهی دکتر ناظمی، معاون جهرمی، وزیر ارتباطات با او تماس میگیرد و مشاورههایی دارند. بعد من متأسفانه میبینم فیلمی ساخته میشود به اسم «چشم و گوشبسته» که دارند ناتوانی نابینایان را تبلیغ میکنند!
شما برنامهای در رادیو اینترنتی سوینا راهاندازی کردید به اسم «خیال عکس» که ایده خلاقانهای داشت. اگر تمایل دارید درباره این برنامه صحبت کنید.
«خیال عکس» یکی از پرمخاطبترین برنامههای سوینا بود. منصور ضابطیان در این برنامه عکسی را برای مخاطبان توضیح میدهد و توصیف میکند تا آن را مجسم کنند. برنامهسازی هم با یکی از نابینایان است. بچهها با این برنامه عاشق جهان عکاسی شدهاند؛ طوریکه یک روز خانم جوادیان، خانمی فرهیخته از شهر رشت که با ما در تماس است، زنگ زد و گفت عاشق «خیال عکس» شده است. گفت تا امروز نمیفهمیدم «سایه» چه معنایی دارد اما آقای ضابطیان بهقدری عکس را زیبا توضیح میدهد که این مفهوم برایم جا افتاده. مثلا نمونههایی از سایه برگ روی درخت، سایه روی دیوار و… میآوردم. همین خانم روزی تماس گرفت و گفت حس و حالی غمانگیز دارد. شعر هم میگوید. در هر حال داشتیم با هم درد دل میکردیم که گفت من عکسی برایت میفرستم که احساس میکنم حال امروز من است. وقتی فرستادم تو به من بگو که حال من چیست. گفت آشپزخانه را چیده، چایی ریخته، پنجره را کمی وا کرده تا پاییز داخل خانهاش بیاید. خلاصه تعریف میکرد که چه کارهایی کرده برای گرفتن این عکس. برای همین هم عکس را فرستاده بود تا من احساسش را با دیدن عکسی که گرفته برایش بگویم.
دوربینهای عکاسی برای نابینایان امکاناتی دارد که متوجه کادر باشند؟ بله، دوربینهایی هست که مثلا به آنها میگوید کمی به راست بروند یا به چپ تا کادر درست بسته شود. من عکسی را که این خانم نابینا گرفته بود، برایش تعریف کردم. ایشان هم اجازه گرفت و این توضیح را در کانال عمومی نابینایان گذاشت. گفت خانم گلاره عباسی این توضیح را درباره عکس من داده. به این ترتیب دیگران هم آمدند و عکسش را توضیحدار کردند. نابینایان دیگر هم شروع کردند به چیدمان و عکس گرفتن و «خیال عکس» پا گرفت.
شما چه توضیحی درباره عکسش داده بودید؟
گفتم مفهوم عکس تو برای من این است که تنهایی هم میشود از زندگی لذت برد. گفتم جهان رو به پاییز ناشناختهای باز است که میتواند زیبا هم باشد. او هم در کانال گذاشته بود و از دیگران خواسته بود نظر بدهند. نابینایان دیگر هم مشارکت کردند. منصور ضابطیان هم گفت من روزی پنج شش عکسی را که بچههای نابینا گرفتهاند، توضیح میدهم و کمپینی در این زمینه میتوانیم شکل بدهیم. منتها متأسفانه کارهایم در سوینا آنقدر زیاد است که نمیرسم. ضمن اینکه هجمهها گاهی غیرمنصفانه است.
متأسفانه هر اقدامی که در این زمینه انجام میدهی، عدهای فقط به فکر تخریب هستند. از رادیو فرهنگ با من تماس گرفتند و اصلا نمیدانند چه کاری انجام دادهام یا سوینا چیست. به من میگویند گویا شما کارهایی کردهای، میشود بگویی! به ایشان گفتم یعنی شما حتی سرچ هم نکردهای بدانی ما چه کارهایی انجام دادهایم؟ خب وقتی نمیدانی، چه سوالی میخواهی بپرسی؟ میبینیم با بیادبی جواب میدهد و میگوید: «باشه، خانم دغدغهمند!» تماس گرفتم با مدیر شبکه گفتم چطور کسی را که چیزی درباره کاری نمیداند، برای پرسش و پاسخ گذاشتهاید؟ همزمان شب میآیم خانه میبینم یک نفر ما را به سرقت متهم کرده میگوید شما اسم «داستان شب» را از کانال من برداشتهاید. ما اسم پادکستی را گذاشته بودیم «داستان شب»، بعد دیدیم که آقایی آمده میگوید این اسم کانال من است و شما آن را به سرقت بردهاید.
حتی قبل از سوینا، چهرههایی مثل مهران مدیری، شهاب حسینی، حسن فتحی و… حمایت کردند. شهاب حسینی ویدیویی داد و به مخاطبان جدیدی که به سینما میآمدند خوشامد گفت. حبیب رضایی، شبنم مقدمی و نیما رئیسی هم همینطور. نیما رئیسی که نزدیک به هجده قسمت سریال هیولا را برای ما به شکل رایگان توضیحدار کرد. یا مهران مدیری که رایگان ویدیو فرستاد و تشکر کرد و بابت تماشای «هیولا» به نابینایان خوشامد گفت. رضا کیانیان همینطور. حامد بهداد فیلم جهان با من برقص را بهطور زنده توضیحدار کرد. افشین هاشمی خاله قورباغه را، امین تارخ، احترام برومند، نیما جاویدی، پریناز ایزدیار، محمد بحرانی، سروش صحت، نرگس آبیار، داریوش فرضیایی و خیلی از عزیزان دیگر که با ما به شکلهای مختلف همراه شدند و من ممکن است الان حضور ذهن کافی نداشته باشم که نامشان را ببرم.
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران