آفاق شوهانی، شاعر، داستاننویس و منتقد ادبی، متولد۱۳۴۶ و دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است. وی از شاعران جریان موسوم به شعر دهه هفتاد هستند که فعالیتهای ادبی خود را از اوایل دهۀ هفتاد با انتشار اشعار و نقدهایش در نشریات ایران آغازکرد ودراواسط دهه ی هفتاد با انتشارکتاب تنهاتر از آغاز به شکل جدی تر در عرصه ادبیات وشعر ایران حضور پیدا کردند از جمله آثاروی در نشریات میتوان به این موارد اشاره کرد: مجلۀ پیام شمال، روزنامۀ اعتماد، مجلۀ عصر پنجشنبه، روزنامۀ ایران، روزنامۀ جامجم، مجلۀ نافه. وی از نیمه دوم دهه هفتاد تا اکنون سردبیر و نویسنده برنامههای رادیویی متعددی بودهاند، از جمله: "کیمیای خیال" و"پنجره رویا" از شبکۀ جوان، "کاروان گل" و "از داستانهای جهان " از شبکۀ فرهنگ و...از فعالیتهای دیگر وی میتوان به کارشناسی داستان فرهنگسرای بهمن و کارشناسی شعر در منطقۀ 16 شهرداری تهران اشاره کرد. برخی دیگر از آثار ایشان در حوزههای مختلف: مجموعه شعر: تنهاتر از آغاز- در این نُه در سیزده - اصلن چرا ابد_ از ابتدا حرفم باش_ نور/ صدا/ عاشق-نقطهیی بر سرِ دال- نام تازهام را بخوان_ بر ویرانههای فعل- هیچ سکهای کهفِ من نیست- زندگی در هیس و سه دقیقه از کمی بیشتر. و مجموعه داستان: سایه در باغستان- زمانی برای او- خانههای شطرنجی- خط را بگیر وبیا و آثاری در ذیل عنوان گردآوری و گزینش از جمله آثار وی هستند.. با هم پاسخ های شوهانی را می خوانیم:
خانم شوهانی شما از شاعران تاثیرگذار دهه ۷۰ هستید. اکنون بعد از طی چند دهه، نظر شما راجع به تاثیرگذاری شعر هفتاد بر شعر نسل های بعدی چیست؟
_از نگاه دقیق شما بسیار سپاسگزارم بدون اغراق باید بگویم من و همنسلانم روی دهه های بعد تاثیر بسیاری گذاشتیم و دلیل آن ویژگی های برتر شعر ما بود. شاعران دهه هفتاد از داشته های پیشین فراروی کردند، زبانی جدید و ساختاری متفاوت با اندیشه و دیدگاهی مدرن پیشنهاد نمودند البته منشاء این روند تحولات و انقلاب های جهانی و از جمله فضای سیاسی، اجتماعی و انقلابی ایران بود. شاعران جوان آن دوره در اواخر دهه شصت با تحولات و ساختارهای جدیدی روبهرو شدند که بنیادهای ذهنی-فکری آنها را به چالش کشید؛ در نتیجه از شعر نوی آن روزها - که از فرط مفاهیم و فنون تکراری به شعری سنتی مبدل شده بود - فاصله گرفتند و با اندوختن مدرنترین تجربههای شاعرانی چون نیما، شاملو، فروغ ، رویایی، آتشی و نصرت رحمانی شعری بنیاد نهادند که ابژکتیو، جزیینگرو چندصدایی بود و شگفت این که هر شاعر برای خود ابتکار عمل و صدایی خاص برگزید. اگر به روایت، لحن و بیان من در نخستین کتاب هایم دقت کنید صدایی می شنوید که در کتابهای شعر همنسلانم مانند ابوالفضل پاشا، مهرنوش قربانعلی، کورش همه خانی، نازنین نظام شهیدی و شیوا ارسطویی نمیشنوید .
به هر تقدیر این سبک و سیاق و پیشنهادهای جدید، شاعران نسل بعدی را تحت تاثیر قرار داد و صد البته شرح چگونگی آن نیازمند نگارش مقاله های متعدد است ودراین مجال امکان ذکر مثال و ارائه نمونه نیست با اینهمه یک نمونه به عنوان مشت نمونه خروار که همین الان به ذهنم خطور کرد، تاثیرگذاری شعر ابوالفضل پاشا روی شاعران نسل بعدی است چنان که شعر او در همان دهه هفتاد روی شاعری به نام حسین کوشامنش و در دهههای بعدی روی روزبه سوهانی تاثیر گذاشت. روزبه سوهانی تاکنون سه مجموعه شعر منتشر کرده است که در تمامی آن کتابها تاثیر ذهن و زبان و شگردهای شاعرانه ابوالفضل پاشا دیده میشود.
در بررسی و نقد کتاب های شما این نقطه حائز اهمیت است که هر کتاب متد و راه و روش خودش را دارد آیا این امر عمدی است؟
_از دیدگاه من نه تنها هر کتابی باید رویکرد خاص و نو داشته باشد بلکه هر شعری باید فضای جدیدی و هستی بدیعی بیافریند. بی شک تنها راه فراروی از خود و فراروی از آنچه در جوامع شعری - و بخصوص در جامعه شعری ما - به سرعت کلیشه می شود همین حرکت است. یادم می آید که در سالهای آغازین دهه هشتاد یعنی مدتی بعد از چاپ دو مجموعه شعرم، یکی به نام «در این نُه در سیزده» و دیگری به نام «من در این شعر آفاق شوهانی تویی»، کمکم در مطبوعات با شعرهایی مشابه شعرهای این دو کتاب مواجه شدم. پس برای کلیشهزدایی با شگردها و روشهای آن دو کتاب فاصله گرفتم و سراغ تجربههای جدیدی رفتم، تجربههای جدیدی که جهانی تازه به مخاطبم هدیه کند، حتی اگر این جهان در بدو امر برای مخاطب من بیگانه باشد و تا مدتها نتواند به رمز و راز آن ها پی ببرد. من این خطر کردن را پذیرفتم و خوشبختانه بعد از گذشت چند سال متوجه کشف رمز و راز شعرها از سوی خواننده شدم و از تغییر ذهن و زبان در هر یک از کتابهای بعدیام لذت بردم و هنوز که هنوز است از این تغییر ذهن و زبان بهره میبرم
حالا که صحبت از تاثیرگذاری شد دیدگاه و برخورد خود شما با این امر چگونه است؟ تا حالا تحت تأثیر شاعران و آثار خاصی قرار گرفته اید؟
_به عقیده من تاثیر و تاثر جزء لاینفک ادبیات است و بزرگانی چون میخائیل باختین و ژاک دریدا تحت عنوان مبحث بینامتنی آن را تبیین کرده اند. امروزه من شعر حافظ، سعدی، مولانا، سنایی و نظامی را در یک پرونده جا میدهم چون اصولاً ظرف در شعر آنها به گونهای است که مظروفهایی همچون پسامدرن و فراتخیل را نمیپذیرد و از طرف دیگر شعر نیما، شاملو، فروغ، رویایی، آتشی و نصرت رحمانی را در یک پرونده دیگر که شامل مصادیق فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خاص فضای دوره آنهاست. هر کدام از این دسته تحت تأثیر فضای سیاسی ایران و رویدادهای جهان اطرافشان شعر میسرودند و متاسفانه انبوه شاعران همنسل آنها طی سالهای متمادی مفاهیم آنها را تکرار میکردند. اما من چه کردم؟ من پس از کشف پتانسیل بینامتنی یاد گرفتم که در مرز نوشتارم تنها به پرواز های شاعرانه ام پروبال بدهم و در عرصه نوشتار صاحب مطلق متنم باشم و درمیانه متون با آثار بزرگان و شاعران پیش از خودم دیالوگ برقرار کنم: به شعرشان نقبی بزنم و با سیر در جهان بینامتنی، قدرت شاعرانه و بهروز خود را به منصه ظهور برسانم. شما در شعر من حضور قشرهای مختلف جامعه را می بینید و گفتمان های متنوعی را می شنوید من گاهی به شهر کودکی هایم سفر می کنم و بوطیقای فرهنگی خاص آن دیار را برجسته می سازم، سعی می کنم در حوزههای معنا هنجارشکن باشم و با همپوشی عناصر شاعرانه فضاهای بکر و جدید را کشف کنم و در حوزه زبان به گفتمانهایی هنجارشکن برسم و هر کجا که جهان شعریام بطلبد از سپیدنویسی بهره ببرم. طبیعی است که ذهن هر شاعری - و از جمله من - گاهی به طور ناخواسته، تحت تاثیر شاعران کلاسیک و شاعران معاصر ایران و جهان قرار میگیرد اما من، بیشتر، نه از مفاهیم آنها بلکه از تجربه ها ی آن بزرگان بهره می برم و در نتیجه به فضاهای بینامتنی ، جریان سیال ذهن و آفرینش مدرن ادبی دست مییابم.
وضع ادبیات زنان را در ایران چگونه میبینید؟ آیا زنان توانسته اند مشکلات و مسائل شان را در شعرها و آثارشان نشان دهند که البته خوشبختانه در آثار خود شما این امر نمودی بارز دارد.
_ابتدا از دیدگاه مثبت شما در خصوص شعرم سپاسگزارم، در درجه دوم باید بگویم که اگر در دهههای پیشین - منظورم تا قبل از دهه ۷۰ است - از استثناها بگذریم متاسفانه نوعی روند محافظهکارانه در بیان شاعران و نویسندگان زن دیده می شد اما در دهه های اخیر زنان با استفاده از زبانی نو و بیانی ساختارشکن، آثارشان بازتاب درون مایه های متفاوتی است. امروزه دیگر شخصیت زن در شعر و داستان من و سایر زنان معاصرموشکافانه عمل می کند، بر جهان پیرامونش احاطه دارد، سویه های فلسفی و تاریخی را می شکافد و برای شرح هستی و وضع بغرنج اجتماعیاش در هر اثر، زبانی ستیزهجو و متفاوت به کار میگیرد کاراکترها در آثار زنان امروز اشیا و انسانهای معاصرند اما زنان در عین حال از سایر ظرفیتها بیبهره نمیمانند: به دل تاریخ نقبی می زنند و ادبیات باستانی ایران را به شکلی نو و خلاق بازآفرینی میکنند، راوی شعر و داستان در چنین آثاری یک پرسونای معترض است که ضمن نمایش طرح و توطئه، گره افکنی و گره گشایی حوادث، سعی میکند وضع انسان امروز را شرح دهد، جالب است بدانید خود من وقتی شعر می گویم به روند پیشین شعر خودم نگاه نمی کنم و برای یکی شدن با وسعت کلمات، آنها را از هر چه بوده اند تهی و شکل جدیدی از نوشتار شاعرانه را بازآفرینی می کنم و از عناصری همچون نحوبه روز، صناعت ادبی، روابط بینامتنی، روایت های چندگانه، ابعاد متفاوت زمان و مکان، بازی های زبانی، توازی نشانه ها و درهم تنیدن لحن محاوره و بیان سنتی پرسوناژها و استعاره پردازی و تصویر سازی بهره می برم.
مخاطبها در مفهوم کلی آن، از شعر شما و همنسلانتان تا چه مایهای استقبال کردهاند؟
- استقبال مخاطب های جدی و خاص از شعر دهه هفتاد از ابتدای همان دهه پرشور بود وهر چه زمان گذشت این استقبال پرشورتر شد، برای نمونه اگر به کتاب در گستره هفتاد نگاهی بیندازید که در سال نود و هشت منتشر شد و آن را من و آقای پاشا گردآوری کردیم هر چه در روند نسل ها پیش می رویم تعداد شاعرانی که از این نوع شعر تاثیر گرفته اند بیشتر می شود، برای مثال اگر شاعران جدی هفتاد تعدادشان ده نفر باشد شاعران نسل های بعد تعدادشان بسیار بیشتر است، مخاطبها نیزاز این قاعده مستثنا نیستند وبه مرور زمان تعدادشان بیشتر و بیشتر میشد و برای همین بود که من و آقای پاشا کتاب هایی با فروست کتابهای دهه هفتاد جمع آوری کردیم که اکثرا شامل گزیده شعر شاعران اصلی هفتاد بود، استقبال از این کتاب ها به قدری چشمگیر بود که کتابها به زودی به چاپ دوم رسیدند و ناشر از ما خواست گزیده شعر شاعران بیشتری را به همان سبک و سیاق تهیه کنیم، به طور کلی هر چه فهم - به معنای فهم گادامری- در جامعه مخاطبان بیشتر می شود، استقبال از این کتاب ها و استقبال از شعر هفتاد نیز بالاتر میرود البته جامعه مخاطبان عام را مستثنا تلقی می کنم و صد البته هنرمند و نویسندهای که می خواهد خلاف جریان آب شنا کند و از علاقه و سلیقه مخاطب آشناییزدایی نماید به تبع آن مخاطب عام را پس می زند، به واقع شعر من و همنسلهایم با زبانی هنجارشکن، طنزی پیچیده ، زیبایی شناسی و درونمایهیی نو و جزیینگری مخاطب عام را با فضایی جدید و عجیب مواجه ساخت چنانکه مخاطبها نتوانستند با آن هم صدا شوند. البته در نتیجه این حرکت، گروهی از شاعران همنسل ما ریزش مخاطب را برنتافتند پس به ساده نویسی روی آوردند و با تلاش مضاعف آرای مخاطب عام را در صندوقهای بی سلیقگی شان جمع کردند اما به عقیده من این دستاورد موقتی است بی شک تحولات هنری این روزها بهخصوص با بسط و گسترش فضای مجازی وضع متفاوتی را برای شعر ما رقم خواهد زد و مخاطب عام هم برای درک گستره های فکری و فلسفی جدید یا اجراهای متفاوت و ایده های پیشرو، دست به جستجو خواهد زد و هنگامی که به درک اثر رسید از کشف دیدگاه هنری جدید لذت خواهد برد و عادت زدایی خواهد کرد. به هر تقدیر باید این را قبول داشته باشیم که در مفهوم کلی، حضور مخاطب مهم ترین و اصلی ترین دغدغه هنر است گر چه خود من کمتر به تعداد مخاطب میاندیشم و بیشتر، شمار مخاطبان خاص برایم مهم است از همین روی بعد از خلق اثر ادبیام آن را به عنوان اولین خواننده با دیدگاهی انتقادی نقد و بررسی می کنم و بعد از جرح و تعدیل، بازنگری و ویرایش برای خوانش مخاطب در فضای مجازی اینستاگرام و واتساپ و گروه های تلگرام منتشر میکنم، بله ما چه بخواهیم چه نخواهیم شکل پایانی نوشتار و آثار ادبی هنری را مخاطب رقم می زند.
نظر شما راجع به زنانه نویسی و فمینیسم چیست؟
-زنانه نویسی و فمینیسم دو مقوله مرتبط با هم اند نوشتار زنانه حضور زن را در متن برجسته می سازد و فمینیسم مکتبی است که گستره جنبشهای سیاسی-ایدئولوژی و جنبش های اجتماعی را در بر میگیرد که به دنبال تعریف برقراری و دستیابی به حقوق برابر جنسیتی در مسائل سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی زنان است البته حیطه هنر گستره ایست که اگر متن برتری هنری داشته باشد استیلای آن قابل انکار نیست در ایران نمونه بارز نوشتار زنانه آثار فروغ فرخزاد است آن هم در جامعه مردسالار دهه ۴۰ ایران ، فمینیسم با حضور و فعالیت و نوشته ها و گفتمان زنان هنرمند جهان برجسته شده است، شارلوت بانچ می گوید: «فمینیسم نظرگاه و چرخه ای جهانی است نه فهرستی از موضوعات مربوط به زنان.»
یاسارا نانیوندو می گوید: «من می خواهم آن فمنیستی باشم که جهان را تغییر می دهد» همچنین ویرجینیا وولف «اتاقی از آن خود» را پیشنهاد می کند و معتقد است که اگر زنان این فضای واقعی و امکان را داشته باشند نیرو و توانمندی هایشان آشکار می شود. در ایران هم می توان از نویسندگان زنی نام برد که با نوشتار خود فمینیست بودنشان نمودی عینی دارد مانند سیمین دانشور که به نظرم فمینیستی است که در اکثر آثارش راجع به حقوق زن ها در ایران صحبت میکند و فرهنگهای مردسالاری را با روایتی داستانی به تصویر می کشد. امروزه زنان شاعر ایرانی با دیدگاهی هویت طلب به نوشتار زنانه گرایش پیدا کردهاند و با بیانی هنجارشکن از متن به مثابه یک ایده، فرهنگ و هستی انسانی خود دفاع می کنند البته در کنار این مهم حافظ حساسیت عاطفی-غنایی و اندیشه های خلاق خویشند و با بسط عینیت گرایی، مولفه های شعر را همگام و یا رودرروی حوادث ناهمگون و نیز جهان پرتنش انسان پسامدرن را به نمایش می گذارند. فراموش نکنیم مادران این نسل همان پرده نشین هایی هستند که از آنها به عنوان جنس دوم یاد می شد البته هنوز هم در جامعه سنتی و در بسیاری از شهرستانها هویت فردی زن ایرانی انکار و خواسته ها و آمالشان نادیده گرفته می شود. به هر تقدیر جای شکرش باقی است که پس از دهه ی هفتاد شاعران زن ایدهها و نگرشهای خود را با مفاهیم چند وجهی، زبانی سیال و اجرایی پلی فونیک بیان کردند و به هستی زنانه خود شکلی فعال و بهروز بخشیدند.
شما از بین گونه های روایی، داستان کوتاه را انتخاب کرده اید علت این گرایش چیست؟
- به نظر من داستان بنیاداندیشانه ترین متن ادبی است چرا که شرط توانا بودن ما بر بازنمایی گذشته است. همانگونه که ویژگی استعلایی شعر در پرسش نمود پیدا می کند زیست داستان در پرسش و واکاوی گذشته به ظهور میرسد، روح را حلاجی میکند و با برداشت از حافظه دور و نزدیک و بر ساختن مستندات تاریخ ساز می شود. بسیار ساده بگویم در واقع من نبودم که سراغ داستان رفتم بلکه داستان مرا تعریف کرد و مرا به سمت «من بودن» امروزم کشاند. زمان زیادی گذشت تا خودم را شناختم و خودم را در شعر تعریف کردم اما داستان پیش از هر شناختی مرا به خودم شناساند، کاغذ و خودکاری دستم داد و گفت بنویس. چگونه ، کی و کجا بود واقعا نمیدانم و اگر خیلی اغراق نباشد می گویم همین که به روی جهان چشم گشودم و دنیای اطرافم را حس کردم و شناختم چنین رویکردی رخ داد. نخستین نوشته هایم به قبل از انقلاب برمیگردد بازنویسی داستانهای بومی بود که از زبان مادر و زن عمویم شنیده بودم. در بحبوحه انقلاب چون رسانه ملی راجع به آفریقا بسیار تبلیغ می کرد وضع کودکان گرسنه آفریقا را در داستان به تصویر کشیدم. با شروع جنگ ایران وعراق از آنجایی که ایلام و بسیاری از شهرهای کشورم مورد حمله هوایی قرار گرفت نوشته هایم حول و حوش جنگ متمرکز شد و سال های بعد هم از تجربه های جوانی ام نوشتم. درهمان روزها با شعر آشنا شدم شیفتگی و علاقه ام به شعر به گونه ای بود که خواندن و سرودن دنیای مرا احاطه کرد، دستنوشته های داستانی ام را دور ریختم و مدتی بعد با دیدگاهی نو - که برگرفته از متون کهن و تاریخی ادیان بود - نوشتن داستان را دوباره تجربه کردم
رابطه امروز شما با داستان چگونه است و چه ویژگی هایی برای آن تعریف می کنید؟
- طرح سوال تان زیباست، بله امروز همانگونه که با شعر زندگی می کنم داستان پیش از پیش با من یگانه شده و خوشبختانه جهان پر رمز و رازش مرا همچنان در بطن خود دارد و یک لحظه رهایم نکرده است امروز نگاه من دوربینی است که بر محیط اشیا و هستی انسان ها زوم می شود و طرح ، توطئه و اوج داستانم در لایه های درونی متن اتفاق میافتد ، در واقع بگویم حرکت جهانی پسامدرن ویژگیهایی را به ما نویسندگان پیشنهاد کرده که فراداستان و شالوده شکن است و ما را به سوی گفتمانی از فرا روایتها، طنز ، خشونت و جزیی نگری کشانده است ، من امروز در داستان با ایجاد اختلال نظام یافته، روایت تعدی ناپذیر را به جای روایت متشکل و نظامیافته به کار می گیرم وبا ارائه چندگانگی و گشودگی داستان به جای متن بسته، جهان داستانم را ابعادی تازه می بخشم وبا ارتباط های زیبای بینامتنی و مخدوش نمودن لذت ،عمق واقعیت را بازتعریف می کنم، در روایت پسامدرن شخصیت جایگاه از قبل تعریف شده ای ندارد و همیشه سعی میکند در دیگربودگی سیر کند. بد نیست بدانیم آغاز و رستنگاه این حرکت آرا و دیدگاه ژان بودریار در خصوص تصویر است که می گوید: «تصویر هیچگونه مناسبتى با هیچ واقعیتى ندارد؛ تصویر وانمودهاى ناب از خودش است. این تصویر به نظام جلوه ها تعلق ندارد، بلکه به نظام وانمودن متعلق است. در این مرحله، وانمایى ادبیات در خودش اتفاق میافتد که باید آن را مشخصه دوران پست مدرنیسم در ادبیات دانست؛ یعنى حرکت از دال به دال، ادبیات را به خودش ارجاع می دهد و متنى می سازد که مناسبتى با واقعیت ندارد و از این رو می تواند از تقسیم بندى جهان هاى متفاوت وجوب، امکان و امتناع بگذرد». بودریار عصر پسامدرن را با ناپدیدى مرجع و عصر وانمودن یکى می داند و معتقد است که نشانه ها بر مدلولها غلبه کرده اند و ما تماسمان را با واقعیت از دست داده ایم و در یک «حاد - واقعیت» به سر میبریم.
همچنین به عنوان مهم ترین ویژگی های داستان پست مدرن - که در داستانهایم به کار میگیرم - می توانم به این موارد اشاره کنم:
بهکارگیری عنصر مجاز مثلا من در داستانهایم به جای اینکه تمام واقعیت پیش رو را شرح دهم به جزیی از آن اشاره می کنم.
شخصیتهای داستانهای پست مدرن - و از جمله داستانهای من - سیال، لغزنده، غیر قابل اعتماد با هویت های تخیلی اند و وجودشان در برگیرنده افکار، اعمال و گفتار واقعی و غیر واقعی، رویا گونه و کابوس وار است.
در ساختار داستان پست مدرن من نظم زمانی خاصی وجود ندارد.
حالت درونی شخصیت های داستانهای من نسبت به کارهایی که می کنند، ارزش بیشتری دارد و من در باره شخصیت داستان قضاوت نمی کنم.
شخصیت ها را به گونه ای میآفرینم که ارزش نمادین کسب میکنند.
به عنوان سوال آخر وضع کتاب و کتابخوانی را چگونه میبینید؟
- متاسفانه در جامعه فعلی ما کتاب و کتابخوانی نهادینه نشده است سرانه مطالعه فقط و فقط تا شانزده دقیقه تقلیل یافته. مردم با توجه به مشکلات معیشتی و دغدغه های فکری توان خرید کتاب ندارند سقف درآمد به گونه ای است که فقط و فقط پاسخگوی نیازهای اولیه است از طرفی هم به دلیل عدم استقبال مردم و گرانی کاغذ فعالان حوزه تولید و نشر نمیتوانند برای چاپ کتاب سرمایه گذاری کنند قیمت کتاب آنقدر سرسام آور است که من شاعر و نویسنده نمی توانم چند جلد کتاب به کتابخانه محل یا دوستانم هدیه بدهم اما راهکار چیست؟ واقعا نمیدانم مگر اینکه حمایت های دولتی بتواند با شیوههای مختلف پابهپای کالاهای مصرفی برای کتاب یارانهای تعیین کند تا گشایشی در امر کتاب و کتابخوانی حاصل شود.