نشر پرسش اقدام به انتشار ترجمه پایان مدرنیته با ترجمه عليرضا ساعتی و طیبه ملک محمدی کرده است. عنوان کتاب کافی است که مخاطب به دنبال پاسخ به پرسش های ایجاد شده در ذهنش باشد. به نمایندگی از همه علاقمندان، برخی از این پرسش ها را از آقای ساعتی پرسیدیدم. او متولد ۱۳۵۸ تهران، محقق و نویسنده در حوزههای تخصصی رشته فلسفه است. تحصیلات نخستین دانشگاهی خود را در ایران آغاز و سپس در یونان ادامه داد. او دانش آموخته دکترای فلسفه از پلی تکنیک آتن، دانشکده ریاضیات و فیزیک کاربردی برنامه عالی تاریخ و فلسفه علم و فنّاوری بوده، دارای مدرک یونانی قدیم و لاتيني است و به هر دو زبان مسلط می باشد. وی علاوه بر زبان مادری با زبان های انگلیسی، عربی و یونانی جدید بهخوبی آشناست و تکلم میکند. او در این گفتگو به تعریف مدرنیته، نشانه های آغاز و پایداری آن، دلیل ترجمه کتاب و نویسنده اثر اطلاعاتی به مخاطب می دهد. با هم پاسخ های ساعتی را میخوانیم:
مدرنیته کی و با چه نشانه های تمدنی آغاز شد؟ در واقع آمدن مدرنیته، با رفتن و غروب کدام تمدن و تفکر همراه بود؟
به تأسى از یک سلسله تقسیم بندى هاى متأخر مربوط به دهه 1960 م. در باب مدرنیسم اجازه مى خواهم تا توضیح راجع به مدرنیته را هم ضمن مرزبندى سایه روشن هایى تصویر کنم که على رغم نگاه ما از الان تا قرن هفدهم که زمان ورود این واژه به کانون فکرى اروپا است، هنوز زوایاى پنهانى وجود دارد که درست مثل سیصد یا چهارصد سال گذشته مناقشه برانگیز است. مدرنیته که لفظى است براى اشاره به آغازها و ساز و برگ چون و چراهاى این جریان مورد بحث که در توسعه خود به مدرنیسم مى انجامد اگرچه از حیث فلسفى مى تواند به فیلسوف واحدى مثل دکارت برگردانده شود، اما یک نگاه جامع تر ما را به وضعیتى رهنمون مى سازد که نظر به همه جوانب از جمله مهم ترین آن ها گسست ها و استمرارهاى سرآغازهاى عصر جدید است که ذیل نگاه عقلانى پایه هایى فلسفى همچون نگاه تنها دکارت بین سنتى در این باره با تعمیق بیشترى به چهار قرن قبل بسط داده مى شود. مدرنیته از این باب حوزه اى از عرصه عمومى است که از مجموعه اى از مشاجرات و منازعات آغاز مى شود و به نحوى عضویت زدایى از مسلمات گذشته مى انجامد که ماحصل شکست قید و بندهاى واضح و مبرهن پیشین است. تغییرات و دیگرگونى هاى متنوع اجتماعى و سیاسى که ذیل چشم اندازهاى معرفتى جدید و رویت پیشرفت علم که دیگر ساختار زمان و فضا و مکان را از هندسه و فیزیک طبیعى در تقلا با فکر متافیزیکى تا اخترشناسى، از مهم ترین سوائق تغیرى مى گردد که با نقش بازى کردن انسان با فهمى جدید به جدایى از گذشته منجر شد. حال در اینجا آنچه برجسته مى گردد به نظر من دو چیز است: 1﴾ معناى اینجا و اکنون که بر مدرنیته مترتب مى گردد و نه اتفاقا، بلکه به تحقیق معناى واژه مدرن است و دیگرى، 2﴾ فرد مدرن با شأن استقلالى که بازیگر مدرن است، اگرچه که این بازیگرى از قرن هجدهم است که به درستى بر سر جاى خود مى افتد. ادوار متقن فلسفى که این دوره دربردارنده آنها است رنسانس، پروتستانتیسم و روشنگرى و در مدرنیسم نتایج منطقى و برآمد این دوران مى باشد که داراى ویژگی هاى خاص خود است و اینجا است که با ظهور و بروزش در سنن تفکر آلمانى قرون هجده و نوزده پاى فرد مدرن به میان آمده و چند و چون گذشته به ازاى افراد مدرن و موضع نگاه آن ها سر بر مى آورد و نهضت هاى آلمانى این قرون که رنگ مایه آن به شمار مى آیند کسى مثل کانت را به عنوان فیلسوف مدرنیته مى شناسد. دیگر دو تحلیل نسبت به گذشته وجود دارد که زیر عنوان مهم Querelle des Anciens et des Modernes (مصارعه قدیم و جدید) مطرح بوده و جالب اینکه جدید را کاملا به معناى معاصرت گرفته و معنایى را بر عبارت مترتب مى کنند که بنابر آن نزاع توگویى پایان یافتنى نیست. حال پرسش اصلى در گسست از قدیم یا چگونگى پیوستار قدیم در مدرن است که هر دو شاخه مدافعین و نظریه پردازان خود مثل بلومنبرگ و کارل لوویت را دارد. اما نکته مشترک و غیر قابل کتمان در همین چارچوب وجود دارد و آن اینکه با رخداد مدرن جهان از بالانس قبلى خود خارج مى شود و اگرچه نفس این رخداد در اروپا مى باشد اما ایران صفوى و ... را هم ما متفاوت از گذشته داریم. یعنى حیث اجتماعى تغیرات مدرن با مرکزیت اروپا به صرف اروپا ختم نشد.
مهمترین ویژگی فکر و اندیشه که در طول مدرنیته، پایدار ماند، چه بود؟
اگر به فحواى مطالب بالا دقت کنیم مى توانیم رصد کنیم که چرا و به چه دلیل على رغم ملاحظه مدرنیته و مظاهر آن در قالب سلیقه هاى مختلف در شاخه هاى مختلف هنر: موسیقى، نقاشى، ... و تکنیک و فنون و علوم، اما تنها یک شاخه آن را به عنوان شالوده به شمار مى آید که نظر به فرد و نسبتش با جهان مظاهر فوق را مى آفریند و ضمن گرایش به به مدرن خواه فى حد ذاته خواه در پاسخ مدافعین باستان محتواى مدرن بودن را شکل مى دهد. این محتوا چیزى نیست جز نسبت عقلانیت و اطوار آن با عالم خارجى که در عصر مدرن دیگرگون شده است که در هر دو یک فرد و بازارمکاره اى است که دائما یک دو طیف یا دو حدى را رقم زده است. حکم فیلسوفان در یکسو است و غلبه علمى در عالم خارج در یکسو بوده و تا دوره مدرنیسم این رویارویى دائما هست و بعضا همراه با کشاکش تا زمان متأخر این عصر که هم فلاسفه و هم علماء طبیعى بعد از سده ها رو در رو ایستادن به جا به جایى در مواضعى روى آوردند که عبارت بود از نگاه شناختى به یکدیگر در نسبت با تعریف مسئله عینیت. مسئله اى که از آغاز دوران جدید اصرار به در مرکز بودن مى کرد. این نقطه و محوریت انسان، نسبت و جایگاه عالم و انسان را برهم ریخت. از معضله سنتى خالق گرفته تا عویصه شناخت نزد بشر مدرن عوض شد. پرسش هایى از بشر مدرن بر آمد که اصلى ترینش نزاع همین فرد مدرن و خارج از او بود: آزادى و طبیعت. زیر این دغدغه و نزاع بود که شئون بشر مدرن عوض شد: تقدس زدایى، دنیویت، قانون این جهانى مورد پشتیبانى فرد مدرن در جهان مدرن قرار گرفت. چنین تغییراتى از دورن متافیزیک تا ارتباط بشر با عالم خارج، در دوره مدرن ظهور و بروز دارد.
جدا از جنبه هاى رفتار بشر مدرن در خود و اجتماع که حاصل همین رفتارهاى بشر مدرن بود، و از سوى دشمنان به سرکشى و طغیان تعبیر مى شد یک نکته در اینجا مهم است و آن جهانى بود که فلاسفه براى بشر جدید ساخته بودند: جهان دکارتى! آسمان این جهان دیگر آسمان جهان باستان نبود! جهان جدید تعریفى مشت پرکن مى خواست که ماده اش حتى متفاوت از تحلیل دوره پیشا مدرن بود. حالا دیگر آنچه هست نه فقط قاعده بلکه امر واقعى و ملزوماتش در شکل پیش شرط هایى بود که خواستگاهش نوع نگاهى است جهت علبه بر نوع معرفت باستانى و حتى قرون وسطایى، به علاوه مسائل آن. نتیجه این ساختار مدرن در رویکرد به مسائلى که بعضى از آن ها از گذشته هم بوده اند آن قدر اهمیت داشت که در سیاست، تاریخ، علوم، ادب، هنر، فرهنگ، دین با بنیاد فلسفى طرحى دیگر انداخته شد. غلبه سوبژکتیویسم محور جریان مدرن است.
آیا ظهور پست مدرن به معنای غروب و پایان مدرنیته است یا به معنای پوست اندازی آن دوران محسوب می شود؟
معناى ostp و نوع نگارش آن حتى، که همراه [ - ] باشد یا خیر بسیار حائز اهمیت است که آیا فقط از وراى دوران مدرن با هر ویژگى یا ویژگى خاصى صحبت مى کند، یا نه بلکه برعکس، بشارت از آینده اى مى دهد که فرضش عبور از مستندات مدرن است! زمین پست - مدرن بدون اصلاح و ارتقاء، بازیگرى فرد مدرن است به هر شکلى که خودش اراده مى کند، اما در قلمرو اندیشه، درست مثل روال تفکر، پست - مدرن هم نقش به چالش کشیدن گذشته مدرن خود را دارد. یعنى دوره اى از تاریخ مدرن به فهم اندیشیدن گذشته که توامان با تنش ها و پیشرفت هاى خود بوده!
من تمایلى بر تکیه بر امر تاریخ گذارى براى پست مدرن ندارم، اما نکته مهمى که ما را رو به امر پست مدرن هل مى دهد قابل کتمان نیست که آثار پست مدرنى است که مشخصا بعد از 1960 م. در شکل رادیکال و 1970 م. در عرصه واقعیت ظهور بروز یافت. یعنى تماشاگر بودن بشر کاملا کنار گذارده شده و ایدئال بازیگر بودن مابعد قرن هجدهمى کاملا به بار نشست و مظاهر آن ﴿مدرنیسم﴾ در قالب نظریه و نظریه علیه نظریه در پست مدرنیسم برآمد. در حقیقت پست مدرن تجربه گرایى و آفرینش ولو brutal ﴿مثلا در معمارى﴾ است در حوزه هنر و بهتر کلام اینکه با نگاه به public بر مى آید. چون نظریه و نظریه له و علیه در پست مدرن، نظر به نهادهایى بوده که است که بدان شکل مطرح شده. در غرب سنتى حتى تا دوره مدرن همین نسبت له و علیه بودن حول مسیحیت است، اما در پست مدرن همه انحاء حیات و اندیشه را در بر مى گیرد: تجربه حقیقتى در قوالب هنرى زیر عنوان پر طمطراق مرگ هنر. اصالت تحصل منطقى مدرن در پست مدرن نفى شده است. فلذا دیوان سالارى مدرن در حوزه مدرن نه تنها مطلوب فرد پست مدرن نیست، به دلیل اصرار تفاوت ها!
چه شد که به فکر ترجمه کتاب پایان مدرنیته افتادید؟
من به دلایلى که در بخش بالا اشاره کردم و اکنون هاى نابود شونده جامعه خودمان به سراغ کتاب پایان مدرنیته رفتم. موضوعات کتاب بشدت با مسائل مبتلابه ما ارتباط دارد، بالاخص مسائلى که من مى دیدم نه از سوى مخاطبین، بلکه از سوى متخصصین سرسرى و تقلیل گرایانه یعنى کاملا بدون تحلیل رها مى شدند، بالاخص در بحث مدرنیته که واتیمو بشدت با کسى مثل مارشال برمن با اختلاف فاصله دارد، و به کنه بحث این دوره و نسبتش با گشودگى جدید زیرنام پست مدرن مى پردازد و از چشم انداز اروپایى به معضله جارى ورود مى کند، که حائز اهمیت است. بنیاد هرمنیوتیکال کتاب به معنایى که نیچه از اصطلاح مراد مى کند و به معناى فلسفه تفاوت آن را مى گیرد و تا فلسفه صبح خود آن را پیش مى برد بشدت امرى مغفول واقع شده در روزگار ما است. فکر واتیمو مى-تواند فعل اندیشه را نظر به وضعیت متافیزیک در عصر ما آئینه نما باشد. وقتى واتیمو از تمام تفکر آلمانى زبان که از هولدرلین تا دیگران را اندیشیده است استفاده مى کند تا عیار کلام متافیزیکى خود را نشان دهد، این رخداد در روزگار کشاکش هویتى علم و فلسفه حائز اهمیت است. واتیمو جزو معدود ایتالیایى هاى قاره ایى است که حواسش جمع دیالوگ مثلا با کسانى مانند رورتى و کوهن است. این سوائق هست که واتیمو را از نگاه تقلیل گرایانه بدر مى آورد! تقلیل گرایى که امروز از دانشگاه تا حوزه هاى عمل انسانى و تجربى گریبان ما را گرفته است. این در حالى است که واتیمو اصلا دلباخته متافیزیک نیست، اگرچه ادامه دهنده، اما مثل گادامر هم نیست، ولى به عنوان کسى که داراى مسئله پست مدرن است، یعنى نفس تفکر نزد او بدلیل عدم عینیت از جنس فلسفه داراى اهمیت نیست، بشدت تحت تأثیر سرنوشت نیست انگارانه فلسفه غربى است، ولى در تحلیل حوزه هاى عینى تلاش دارد با قوت عمل کند، به جاى عمل کردن با گفتن مرگ! تو گویى قصد رقم زدن فلسفه فرهنگى را دارد که یک سوى آن نسبت نفى و وجود متافیزیکى است و سوى دیگر آن پراکسیس در حوزه اجتماع!
خانم طیبه ملک محمدی چه نقشی در این ترجمه داشتند؟ درباره فعالیت های ایشان هم توضیح می دهید؟
مادرم طیبه ملک محمدی در سراسر انجام پروژه همراه کار بود. ویراستارى چند باره متن فارسى، مقابله هاى متن ترجمه با متن اصلى، کمک هاى سکولارشیپى بدلیل فرانسه دانستن ایشان چون در مدرسه ژانداک تحصیل کرده بود، در تحقیق و ترجمه همراه پروژه بودن او را رقم زد. اگرچه بدلیل سرطان دست اجل مهلتمان نداد، اما کار را به سامان رسانید. وقتى در دوره دکترى در آتن مشغول کار آکادمیک بودم و اساتید حاضر و میهمان از جاهاى مختلف دنیا البته با زمینه تحلیلى مى آمدند و من روش ورود آنها به مسئله را مى دیدم، دقیقا آن روش را طابق النعل بالنعل با راهى دیدم که طیبه ملک محمدی در خواندن شاهنامه و حافظ و تاریخ بیهقى و مرزبان نامه و مثنوى و اسرارالتوحید براى ما پیش گرفته بود تا متن را بفهمیم. همین فرد بشدت داراى گرایشات اجتماعى و هوش سیاسى بود! جمع همه اینها دشوار است به نظرم. اندیشه در عمل مظاهرش در اخلاق است و سیاست: مرد سیاسى بودن به جاى سیاسى کار، فضیلتمند بودن در عوض کپى کردن فضل تنها نظر به داشتن مبانى نظرى ممکن است. طیبه ملک محمدی از لباس پوشیدنش آوانگارد بود تا دیگر اطوار که توگویى که نسخه اى بود در خوانش درست فرایند مدنیت نوربرت الیاس، بدون محدودیت و ممانعت تا مبادا باعث منع عبور از پایان ها بشود. او وقتى وارد پایان مدرنیته شد، با نوعى دیگر از پراکسیس مثل خودش مواجه شد: تلاش براى اعتبار بخشیدن به خود و گریز از تسلیم! جسارت ورود! شور و شناخت! که در فرهنگ شرقى به همان اندازه که از فرد قهرمان مى سازد، به همان اندازه از بین هم مى بردش و او رفت!
ویژگی های نگاه فلسفی جانی واتیمو چیست؟ اگر بخواهید او را به مخاطب خود معرفی کنید، چه نکاتی برایتان اهمیت دارد؟
اهمیت تفکر واتیمو علاوه بر مطالب بالا، تقلا است بر مسئله گسست با سنتى که دیگر مدرن را هم دربر مى گیرد. بدون قضاوت مى گویم که ایجاد رابطه ولو انتقادى با گسستى که ایجاد شده و نسبت مشروع این امر با فکر متافیزیکى از دغدغه هاى جدى مطرح در کار واتیمو است. واتیمو متفکرى است که اجتماع برایش اهمیت دارد. افق سوبژکتیو، متافیزیک رومانتیک، تجربیاتى خارج از سنت متافیزیکى، نوع تفکر فروکاستن انسان به امر سوبژکتیو، عینیت حقیقت، مسئله اومانیسم و نسبت فکر متافیزیکى با آن، سلبا یا ایجابا در هر یک از موارد از امهات نگاه واتیمو است اگرچه که در چاله هایدگرى در باب متافیزیک افتاده است، اما توجه به بیش از پنجاه متفکر بزرگ هم عصر ما یا حداقل از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد از او چهره موجه ترى را ارائه مى دهد. بحث هایى که با ارجاعات جدى مثلا به مسئله سکولاریسم و عرفى سازى از نظر کسى مثل گهلن دارد، واتیمو را از سلسله سر هم بندى مغشوشات ذهنى بدر مى آورد! واتیمو مثال خوبى براى بررسى این واقعیت است که شاید واقعا چپ هایدگرى مؤثرتر از راست خوانى او باشد! این نکته آنگاه راست مى آید که مى بینیم از راست هایدگرى بیرون از خاستگاه و دو سه دهه بعد تر آن، نگاه سیاسى تند معطوف یا در معیت فاشیسم در آمده است، اما از چپ او خیر، بلکه فکر نزدیک به مارکسیسم معتدلى بیرون آمده که در تلاش براى بر قرارى نسبتى با انسان و انضمامى بودن او زیر غلبه پست مدرن است!
گویا این کتاب قبلا هم ترجمه شده است، ترجمه شما چه تفاوتی با کار قبلی دارد؟ و با وجود ترجمه اثر، چه ضرورتی به ترجمه دوباره اثر برایتان وجود داشت؟
ترجمه قبلى کتاب در درجه اول با ادبیات معمول جذب در ولایت هایدگر بود که با ابهام زبان همراه بود و بسیار نا مفهوم بود و البته این امر نزد هایدگر پرانان نقطه قوت کار به شمار مى آمد و مى آید. واقعیتى که من بشدت از آن پرهیز کردم، و این دلایل خاص خود را دارد که اصلى ترین آن به اصالت اندیشه و زبان فلسفى بر مى گردد. ایرادات و ابهاماتى هم بود که در ترجمه جارى با توضیح اصطلاحات دشوار آنها را کاملا شفاف با آدرس توضیح داده ام، تا جایى که دوستان نزدیک اهل فلسفه و اساتید نظرشان و بر ترجمه و تحقیق بودن این اثر از سوى من بود. که من البته به ترجمه بودن صرف اثر اکتفا کردم.
تا چه اندازه از نشر پرسش برای انتشار این اثر راضی هستید؟ مشکل اصلی شما در سر راه این نشر چه بود؟
ترجمه این کتاب به پیشنهاد نشر پرسش صورت گرفت. رسم در دنیا بر این است که وقتى سفارشى داده مى شود قراردادى مالى براى طول انجام کار بین ناشر و مؤلف یا مترجم بسته مى شود، که بدلیل مشکلات بالادستى حاکم بر نشر در کشور امکان این کار نبود و انجام کار مهم تر از این دست اندازهاى ناچیز بود! على اى حال من کار را بر عهده گرفتم و ظرف حدود یک سال انجام آن صورت گرفت. مراحل ممیزى کتاب افتاد به حدفاصل دو دولت دوازدهم و سیزدهم که تأیید کار با دشوارى هایى حدود دو سال به طول انجامید با ایرادات واهى! بسیار روند دلسرد کننده اى بود، فقط چون نزد ما شأن فى نفسگى نداشت، داراى اهمیت جدى نبود، اما ناراحت کننده بود! ماه هاى بین انتقال دو دولت کاملا آشکار بود که کار را زمین گذارده اند تا مزه دهان وزارت جدید معلوم شود تا بعد مجوز نشر داده بشود یا نشود! با ترجمه encryption به رقیم مخالفت مى کردند با این بهانه که رقیم کلمه قرآنى است و نباید اینجا بیاید!!! خلط عربیت و اسلام که نزد تمام قشریون عالم اسلام وجود دارد، در مجوزى وزارت ارشاد آشکارا پر رنگ بود. تقدیمیه اى در آغاز کتاب بود زیر بارش نرفتند! و قس على هذا که دلالت بر غریبگى هایى عمیق حاکم در حوزه فرهنگ دارد.
کتاب به موضوع مهم نیست انگاری و هرمنوتیک می پردازد. درباره این دو موضوع و ارتباط آنها هم توضیح بفرمایید.(با توجه به اینکه محور فهم کتاب به این موضوعات برمی گردد)
نیست انگارى بحثى است که در قالب متافیزیکال از نیچه برآمده است و آن را سرنوشت محتوم متافیزیک افلاطونى غربى مى داند! نگاه نگاه مهمى است. نیچه بالاترین ارزش ها را زیر همین چتر افلاطونى مى بیند، فلذا درصدد تخریب آن بر مى آید. علیه مسیحیت مى ایستد به خاطر افلاطونى بودن آن! نیچه به خوبى بر این سیطره افلاطونى واقف است. سیطره اى که عبارت اخرى تسلط ایده ها است. از طرفى نیچه در جایى از تفکر غربى واقع شده که همه تعاملات و عدم تعاملات بین فلسفه، علم و مسیحیت را مى بیند. با عالمى روبرو است که لبه هاى پرت شدنیى دارد که گذار از آنها ساده نیست. از سویى اندیشه قدرت را مى سراید و از دیگر سو تحدید را. یعنى چیزى که حد عدل است: limitas. برآوردن این خواست در ارتباط با خوانش هر امرى فى نفسه عهده هرمنیوتیک است. از طرفى همین هرمنیوتیک در صبغه و سابقه خود ریشه در تفسیر کتاب مقدس دارد و قبل تر افلاطون!
هوشى که افلاطون از خود نشان مى دهد و چشم اندازى که افلاطون در منصه ظهور مى گشاید در اینجا خود را به میان مى آورد. وقتى در عالم هستیم، بالاخص در دوره اى که لبه ها آن هویدا شده همین افق بینى و افق خوانى به دادمان مى رسد. هر یک از نحله هاى سیاسى در عصر ما، یا به عبارت دقیق تر اهل فکر و فلاسفه داراى act سیاسی در روزگار ما، یعنى نیست انگارى مدرن، تو گویى بى توجه به این واقعیت نیستند.
نسبت فعل در عمل و تعریف آن در چارچوب متافیزیک سنتى خواه مثبت یا به نفى در نتیجه و برآیند حائز اهمیت است: در شکست یا تفوق آن نظریه در عمل. تغییر جهانى که فلاسفه در پى آن هستند در زمان ما به فهم این مهم بر مى گردد. تلاش واتیمو زیر یک فهم نیچه اى هایدگرى از آن جهت است که دشواره هایى که هایدگر در این گره کور نشان مى دهد آیا در چه نسبتى با گذشته رخ مى دهد. یک بعد آن تضعیف قدرت متافیزیکال است که اگرچه ممکن است در بدو امر کلامى ضد متافیزیکى به نظر برسد اما این قابل انکار نیست که در زاویه دید فلسفى یک داد و فریادى در پس آن است که اگر این متافیزیک محور بوده، پس غلبه تکنیک را هم باید گردن بگیرد! یا در حوزه هاى اجتماعى - سیاسى به عنوان مثال، به سراغ مشروعیت نظام هاى از دست رفته اى مثل نوعى از کمونیسم رفته اند که با منطق جنگ به سراغ ایدئال هاى وعده داده شده مى روند. اینجاها فقط افق تفسیر است که در غلبه صورت گرفته و شرط حفظ گذشته به کار مى آید. تلاشى که نظر به غلبه علم تجربى هم در سنت قاره اى و هم تحلیلى در غرب به جد دنبال مى شود. اگر توماس نیگل در بحث اخلاق دنبال عینیت است و در علم دنبال ذهنیت به همین واقعیت باز مى گردد. واتیمو هم شکل قاره اى این تشخیص است: پیچ و تاب مدرن تا پست - مدرن را مى بیند و قتى مى گوید مدرن فرزند مشروع آن یعنى کپیتال و خطر آنرا مراد مى کند که نه با حذف هگلى و ساختار شکستن صرف، بلکه با نشان دادن یک از آن خود سازى سست که به نحوى هستى شناسى افول است و انحطاط قابل پرداخت مى شود. اکنون با پیچ و تاب سراغ این هستى شناسى رفتن خطر بارور سازى آن را دارد و بى پیچ و تاب هم استلزامات دیگرى را مى طلبد. بحث واتیمو در نیست انگارى و هرمنیوتیک در دامن این کشاکش است.