hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > بهنوش طباطبایی : وقتی «رد خون» پیشنهاد شد، خیلی خوشحال شدم

بهنوش طباطبایی : وقتی «رد خون» پیشنهاد شد، خیلی خوشحال شدم

بی‌راه نیست اگر بگویم این ماه‌ها از آن بهنوش طباطبایی است. روی پرده سینما با فیلمی به ظاهر مردانه که محورش البته یک زن است؛ شما... و روی صحنه تئاتر هم با مری پاپینز. در این گفتگو البته می‌خواهیم درباره سینما حرف بزنیم؛ «سیما»‌ی «ماجرای نیمروز: رد خون» به نوعی شاید مزد تلاش و حضور بازیگری باشد که در این سال‌های سینمای ایران بسیار تلاش کرده و این تلاش هم به چشم آمده.
پس‌از نخستین مواجهه با فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» به محمدحسین مهدویان و سیدمحمود رضوی که برای فیلم به‌ظاهر مردانه‌شان در جشنواره فجر روی جواد عزتی و هادی حجازی‌فر حساب می‌کردند که نامزد و برنده جایزه‌های بازیگری شوند، گفتم «این فیلم سیما است. روی دیده شدن بهنوش طباطبایی کار کنید.»
در همهمه خون و آتش، «رد خون» برگ برنده‌اش تکیه روی زنانی است که از اردوگاه اشرف راهی تهران می‌شوند و با خود مادرانگی و عشق و خانواده به دل جنگ می‌آورند؛ زنانی نابخشوده که هنوز درک نکرده‌اند تاوان خیانت به وطن بزرگ‌تر از جهان زنانه آنهاست. سیما در رأس این گروه زنان، بزرگ‌ترین قربانی هم هست.
باید به خودت سـخت بگیری
زنی که برای دفاع از خاک رفته، اما کم آورده و به آن سمت غلتیده و حالا برادر و همسرش این سمت میدان ایستاده‌اند و او آن سمت. موقعیتی به شدت دراماتیک که بازیگرش باید آن را روی یک مرز ویژه بازی کند که نه حق دارد و نه قاتل است. بهنوش طباطبایی در «ماجرای نیمروز: رد خون» چنین می‌کند. نقشی را بازی می‌کند که از شاه‌نقش‌های بازیگری زن در دهه ۹۰ است؛ و اعتقاد دارم از پس آن برمی‌آید. با او که این روز‌ها روی صحنه تالار وحدت در نقش مری پاپینز صحنه را در اختیار دارد، از سینما حرف زده‌ام. از فیلم «رد خون». از «سیما» یی که با جان و دل بازی‌اش کرده است.
بی‌راه نیست اگر بگویم این ماه‌ها از آن بهنوش طباطبایی است. روی پرده سینما با فیلمی به ظاهر مردانه که محورش البته یک زن است؛ شما... و روی صحنه تئاتر هم با مری پاپینز. در این گفتگو البته می‌خواهیم درباره سینما حرف بزنیم؛ «سیما»‌ی «ماجرای نیمروز: رد خون» به نوعی شاید مزد تلاش و حضور بازیگری باشد که در این سال‌های سینمای ایران بسیار تلاش کرده و این تلاش هم به چشم آمده. ویژگی اصلی «ماجرای نیمروز» این است که برخلاف آنکه به نظر می‌رسد یک تریلر سیاسی باشد، در واقع یک فیلم زنانه است و درام آن روی یک زن شکل می‌گیرد.
خودم هم فکر می‌کردم فیلم مردانه‌ای است. همه جا هم به شوخی می‌گفتم که این فیلم جوادسالار و هادی‌سالار است! از این زاویه که می‌گویید وقتی به آن نگاه می‌کنم، می‌بینم که بله، شاید واقعاً این یک فیلم زنانه باشد.
نقش سیما بسیار سخت و موقعیت آن بسیار دشوار است. درباره نخستین باری که با فیلمنامه مواجه شدید حرف بزنیم و اتفاقاتی که افتاد. چرا سیمای «رد خون»؟
من حدود دو سال و خرده‌ای مطلقاً کار نکردم. نه در سینما و نه در سریال‌های تلویزیونی. فقط دو سال پیش یک کار تئاتر داشتم به اسم «آیینه‌های روبه‌رو» که طبق فیلمنامه‌ای از استاد بیضایی بود و آقای رحمانیان کارگردانی کرده بودند. این دو سه سال خیلی به من سخت گذشت. برای خودم تصمیمی گرفته بودم که باید پایش می‌ایستادم. تصمیم گرفته بودم کار نکنم، مگر کاری که محکم بتوانم پاش بایستم و ازش دفاع کنم.
دیگر وقت آن بود که یک تغییر یا انقلاب در مورد کارم صورت گیرد. فیلمنامه‌های مختلفی به من پیشنهاد شد که بار‌ها گفته‌ام کار کردن روی آن‌ها خیلی راحت‌تر از کار نکردن و در خانه نشستن بود، اما تصمیم گرفتم که این سختی را به جان بخرم. این موضوع برای یک بازیگر که دوست دارد بازی کند، دیده شود و خودش را محک بزند خیلی سخت است، اما تصمیم گرفتم کار نکنم، چون ویژگی اصلی نقش‌هایی که به من پیشنهاد می‌شد فقط ظاهری و فیزیکی بود. دیگر از این جور نقش‌ها خسته‌ام. با خودم فکر کردم باید صبر کنم تا اتفاقی که دوست دارم رقم بخورد، حالا ممکن بود دو سال تبدیل بشود به شش یا هفت سال و ممکن بود جایی دوباره به آن نقش‌ها تن بدهم. اما خدا را شکر، صبرم نتیجه داد.
برای بازیگران چنین موقعیتی سخت می‌گذرد. چه‌طور آن را گذراندید و از وسوسه بازی مقابل دوربین گذر کردید؟
حرف و حدیث و حاشیه و قضاوت کم نبود. باید آن‌ها را هم تحمل می‌کردم؛ اما خوشحالم که این کار را کردم. صبر کردم، اما صبرِ همزمان با تلاش. تلاش یعنی اینکه مثل یک بازیگر حرفه‌ای زندگی کردم، هر روز تمرینات خودم را داشتم و جا‌هایی وقتی دلم خیلی می‌گرفت، نمایشنامه‌هایی را که قبلاً کار کرده بودم دست می‌گرفتم، می‌خواندم‌شان، دوباره حفظ شان می‌کردم، اتود می‌زدم و جلوی آیینه بازی‌شان می‌کردم.
سعی می‌کردم خودم را نگه دارم. وقتی آقای رضوی به من «رد خون» را پیشنهاد داد، خیلی خوشحال و مشعوف شدم. همان نقشی بود که می‌خواستم، نقشی سخت و پر از چالش از سینمای محمدحسین مهدویان؛ فیلمسازی که در این چند سال ثابت کرده بود کارش را بلد است و من هم خیلی به فیلم‌هایش علاقه دارم.
باید به خودت سـخت بگیری
درباره همین چالش‌ها حرف بزنیم. چه اتفاقاتی افتاد و نقش سیما برای بهنوش طباطبایی چه چیز‌هایی با خودش داشت؟
چالش بزرگی که با آن مواجه بودم این بود که من یک بار در فیلم «سیانور» نقش یک زن سازمانی را بازی کرده بودم و این مثل دوباره بازی کردن یک نقش بود؛ البته که معتقدم جنس آدم‌هایی که در فیلم «سیانور» دیده بودیم، مجاهدین دهه ۵۰، با منافقینی که در سال ۶۷ در «رد خون» می‌بینیم کاملاً متفاوتند.
اما به هر حال، من از فیلم «سیانور» آورده‌ای داشتم. این برای من چالش بزرگی بود که به خود آقای رضوی هم گفتم. پرسیدم که فکر می‌کنید دوباره صلاح است این اتفاق بیفتد؟ ایشان هم گفتند: بله، اعتماد کن. چون همه چیز از جمله اتمسفر کار فرق می‌کند. او تهیه‌کننده‌ای بود که ما تجربه شیرین فیلم «سیانور» را داشتیم و خیلی دوست داشتم که دوباره این همکاری تکرار شود.
بیشتر بخوانید: 
استایل متفاوت بهنوش طباطبایی در مراسم رونمایی از فیلم ردِ خون
تیپ متفاوت بهنوش طباطبایی در اکران «ردخون»
پیام بهنوش طباطبایی به دیوید بکهام؛ من مری را بهتر بازی می‌کنم
نقشم در «ماجرای نیمروز ۲» به شدت جذاب است/نمی‌توانستم از بازی در فیلم «رد خون» بگذرم
بازیگر فیلم «جاندار»: بازیگری در تئاتر باعث حضورم در سینما شد

چه ویژگی‌ای وجود دارد که این حرف را می‌زنید؟
کار با گروه آقای رضوی به این شکل است که به عنوان یک بازیگر، دغدغه تو فقط بازی کردن است. فقط به نقشت فکر می‌کنی و هیچ چیز دیگری فکرت را مشغول نمی‌کند. این موضوع خیلی مهم است، چون امنیتی به تو می‌دهد که کارت را راحت انجام دهی. برای همین علاقه‌مند بودم که دوباره با این گروه کار کنم. چالش بعدی خود آقای مهدویان بود. برای من سینمای آقای مهدویان چالش بزرگی بود. نوع و جنس بازیگری من تا پیش از رد خون دقیقاً نقطه مقابل سینمای او بود. من فیلم‌هایشان را با دقت و جزئیات دیده و مرور کرده بودم و باید در خودم تغییری ایجاد می‌کردم.
چه جور تغییری؟ در جنس بازیگری؟
بازیگری من از کار‌هایی که پیش از این کرده‌ام مشخص است و توضیحی نمی‌توانم درباره‌اش بدهم، بازی‌هایی بوده که آقای مهدویان در هیچ کدام از کارهایش آن را نمی‌خواهد و به درد فیلمش نمی‌خورد. ساختار دیگری است، مستندگونه است و دوربینش بازیگر را دنبال نمی‌کند، بلکه وقایعی را نشان می‌دهد. اینکه بازیگر چه‌طور قرار است خودش را در آن قاب‌ها پیدا کند بسیار دشوار است. به حرف نیست، من در کار‌هایی که از او دیده بودم فکر می‌کردم چه‌قدر همه‌چیز خوب و بازی‌ها به اندازه است. اما وقتی در دل کار رفتم تازه متوجه شدم که چه‌قدر سخت است.
یک بازیگر جاه‌طلبی‌هایی دارد و می‌خواهد کاری را که برای نقشش می‌کند نشان دهد و جان نقش را دربیاورد. در مورد مهدویان و دوربینش اصلاً این اتفاق نمی‌افتد. در فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» جنگی را می‌بینیم، اما برای من جنگ اصلی درونم اتفاق می‌افتاد. بودنم وسط جنگ و خمپاره‌ها و حوادث و دشواری کار با گریم سنگین به کنار، اینکه هیچ‌وقت دوربین را احساس نمی‌کردی، اما چیزی که درون من اتفاق می‌افتاد، چیز غریب دیگری بود. خیلی خوشحالم که در جشنواره داور‌ها جنگ درونی من را دیدند و این برایم خیلی ارزشمند بود.
اولین مواجهه بازیگر با نقش این است که فیلمنامه چه‌چیزی به تو می‌گوید، اتمسفر و فضا چه هست، کارگردان از تو چه می‌خواهد و حس پلان چه می‌گوید. می‌گوید بخند، بخندی. می‌گوید گریه کن، گریه کنی. باید این‌ها را بازی کنی. سال‌هاست که سینمای دنیا این جنس بازیگری را کنار گذاشته است و منسوخ شده است. باید کار دیگری انجام دهی. شاید با بازی نکردن آنها، آن حس را انتقال دهی. من می‌خواستم که به این برسم، یعنی اگر این کار را می‌کردم موفق بودم. کار سختی است، بخصوص آنکه بخواهی در آن قاب‌های اکستریم لانگ‌شات و صحنه‌های شلوغ تا این حد درونی و مینیمال بازی کنی. عبورکردن از اولین مواجهه با بازیگری سخت است.
باید به خودت سـخت بگیری
اما تجربه‌اش را داشتید. من اولین باری که بهنوش طباطبایی را حین ایفای یک نقش تحسین کردم برمی‌گردد به پرفورمنس تک‌نفره‌ای که در سالن اصلی تئاتر شهر داشتید. نمایش «فصل شکار بادبادک‌ها» از جلال تهرانی. مونولوگ دشواری که برخلاف همیشه ابعادش نه یک بلک‌باکس کوچک، که به پهنه سالن تئاتر شهر بود. آنجا با اینکه همه‌چیز در لانگ‌شات اتفاق می‌افتاد موفق شدید جزئیات رخداد‌های روحی آن شخصیت را جزء به جزء برای تماشاگر تشریح کنید. جنس سیما هم به‌نظرم از همین مدل بازی است.
دقیقاً این تکنیک بازیگری را در تئاتر و همان نمایش «فصل شکار بادبادک‌ها» تجربه کرده بودم، خیلی اشاره دقیقی بود. شباهتش همین تکنیک است، با این تفاوت که آنجا یک مونولوگ بود و من تک بازیگر بودم و در یک صحنه عظیم بودم که بازیگر تنها در آن یک نقطه است. سالن اصلی تئاتر شهر یک سالن سرد است. آن سالن خیلی خطرناک است، چون همان‌طور که گفتید مونولوگ را اصولاً به سالن‌های کوچکی می‌برند که بازیگر بتواند تماشاگر را با خودش تا انتها همراه کند. در آن سالن و با آن دکور عظیم، من یک نقطه بودم.
چیزی که جلال تهرانی آن موقع از من خواست همین بود. به من گفت که هر کاری را که تا الآن کرده‌ای کنار بگذار. اینجا اعتماد کن و کار دیگری کن. او یک سری ابزار‌ها را از من گرفت، مثل لحن و حسی که در آن وجود دارد، زبان بدن و اکت. من در طول ۹۰ دقیقه فقط دو تا اکت داشتم، یکی اینکه دستم را بالا می‌آوردم و به بادبادک اشاره می‌کردم و یکی هم اینکه سرم را از چپ به راست پان می‌کردم. همین.
مدام به آقای تهرانی می‌گفتم که مگر می‌شود ۹۰ دقیقه بدون توقف مونولوگ بگویی، آن هم بدون هیچ اکت و لحنی که حست را انتقال دهی؟ نه خنده، نه گریه. هیچ چیز را نشان ندادم. به من گفت که اگر همه این‌ها را از درونم بیاورم و درون پری داشته باشم، همه این‌ها منتقل می‌شود. به من گفت که اگر بتوانم این کار‌ها را بکنم برده‌ام و تماشاگر را
۹۰ دقیقه در مشتم نگه داشته‌ام، اما اگر این طور نمی‌شد فقط در ۱۰ دقیقه اول که دکور و صحنه‌ها جذاب است همه‌چیز کار می‌کرد و بعدش تماشاگر از دست می‌رفت و تمام. این کار طوری برای من سخت بود که هر شب صدای خردشدن استخوان‌هایم را می‌شنیدم، انگار تمام حس‌ها را در خودم نگه می‌داشتم و بروز نمی‌دادم، اما نتیجه‌اش عالی شد.
باید به خودت سـخت بگیری
تغییر خط بازیگری بهنوش طباطبایی نزد منِ منتقد اگر بخواهم از عقب‌تر نگاه کنم، از همین‌جا اتفاق افتاد. اینکه فقط با تن و لحن به جای هر کاراکتر، کاری می‌کردید که انگار حالا وسط میدان جنگیم یا بعد وسط خیابانی شلوغ در تهران. به نظرم تصویرسازی ذهنی با همان لحن و مدل اتفاق می‌افتد. از دورتر که این مسیر را نگاه می‌کنم، آنجا مثل یک نقطه حرکت است که در مسیر کارنامه بازیگری‌تان ایجاد می‌شود.
آنجا ازش استفاده خوبی کردم و چیزی را به من اضافه کرد که حالا حالا‌ها می‌توانم بابتش اتفاق‌هایی را در خودم رقم بزنم. در این فیلم واقعاً نتیجه‌اش را گرفتم. شباهتش هم همین بود، اینجا صحنه‌های بزرگ و شلوغ زیادی داشتیم و من وسط تعداد زیادی بازیگر و هنرور باید تلاش می‌کردم که حضورم را نشان ندهم. خیلی سخت است که بازیگر بازی کند که بازی نکند. در عین حال باید پرچم خودم را هم به اهتزاز درمی‌آوردم و حرفم را می‌زدم.
به هر حال کاراکتر باید مسیرش را در طول فیلم طی کند. این‌ها چالش‌های بزرگی بودند که گاهی اوقات هم باعث می‌شدند شک کنم. به آقای مهدویان می‌گفتم که چه می‌شود؟ هستیم یا نیستیم؟ و ایشان می‌گفتند نگران نباش، تو در متن ماجرا وجود داری و باید اعتماد کنی که همین درست است. خدا را شکر که این اعتماد نتیجه داد. از فیلمی که می‌بینم رضایت کامل دارم، اما نه به خاطر خودم، چون من عضو یک گروه بودم که همگی توانستیم یک واقعه تاریخی را به درست‌ترین شکل به نمایش بگذاریم.
امسال به جز «رد خون» فیلم «غلامرضا تختی» را هم روی پرده داشتید؛ در نقش شهلا توکلی، همسر جهان‌پهلوان. با اینکه طول نقش زیاد نیست، ولی حضور محکم و انتظاربرانگیزی در فیلم دارید. تمام مدتی که با تختی حرکت می‌کنیم، همه منتظرند تا ببینند نقش شهلا را چه کسی بازی کرده و ویژگی‌اش چیست. این به خاطر آن است که او اساساً زن مهمی در آن داستان است. آنجا چه اتفاقی افتاد؟ طول کم نقش را برای همین اهمیت شهلا توکلی در نظر نگرفتید؟
اتفاق بسیار خوشایندی بود. بعد از «ماجرای نیمروز: رد خون» وقتی آقای ملکان با من تماس گرفتند خیلی خوشحال شدم. به خاطر اینکه از صمیم قلبم علاقه شدیدی به مرحوم تختی دارم و وقتی که خبر تولید این فیلم را شنیدم، اعماق قلبم لرزید. با خودم گفتم که نقش شهلا توکلی را چه کسی قرار است بازی کند؟ برای همین وقتی به من زنگ زدند هیجان‌زده شدم. به آن‌ها گفتم که خیلی به آن فکر می‌کردم و قلبم با این کار بود و اینکه ممنونم که به من این پیشنهاد را دادید.
بدون اینکه فیلمنامه را بخوانم و اطلاعاتی داشته باشم که نقش شهلا توکلی چه‌قدر کار دارد، به سرعت پیشنهاد را پذیرفتم. این موضوع دلایلی داشت، یکی علاقه‌ام به آقای تختی بود و دیگر این که شخصیت شهلا توکلی، جدا از این موضوع که همسر تختی بود، به نظرم خیلی ویژه و خاص است. من راجع به او مطالعه کرده بودم. شخصیتی است که از یک خانواده فرهنگی و فرهیخته می‌آید و خودش هم دانشجو و اهل مطالعه بوده. نسبت به زن‌ها و دختر‌های دوران خودش در سطح خاصی قرار داشته. نقاط تیره و تاریکی از روابط شهلا توکلی و تختی وجود دارد و شایعاتی پیرامون این زوج هست.
به هر حال این شایعات که خیلی هم واضح نیستند باید در نظر گرفته می‌شد. چیزی که من برای همان یک سکانس لحاظ کردم همین بود. اینکه اگر هم چیزی بوده، باید با آن در شأن توکلی برخورد می‌شد، نه مثل یک زن عادی که شاید در روابطش با همسرش مسائلی داشته باشد. این فیلم برای من یادگاری خوبی شد. دوست هم داشتم که حتماً با آقای توکلی کار کنم، چون ترکیب او و ملکان در این سال‌ها نشان داده بود که ترکیب برنده‌ای است. آن‌ها در سطح و جایگاه دیگری کار می‌کنند، برای همین برای من باعث افتخار است که در چنین فیلم بزرگی بوده‌ام. خیلی بابتش خوشحالم؛ و خروجی فیلم روی پرده خیلی بیش‌تر از انتظار بود. خیلی لذتبخش بود، خیلی. واقعاً بهشان خسته نباشید می‌گویم.
به نظرم اکران «غلامرضا تختی» و «رد خون» در سال ۹۸ نوید بازگشت دوباره بهنوش طباطبایی را به سطح اول سینمای ایران داد. حالا هم که «مری پاپینز» روی صحنه است. اتفاق‌های بزرگ تازه‌ای در راه است؟
هنوز هیچ‌چیز معلوم نیست. دیگر به این باور رسیده‌ام که تلاش و صبر جواب می‌دهد. من می‌خواهم سخت‌تر از قبل این مسیر را ادامه دهم و آن‌قدر به خودم سخت بگیرم که نتیجه کارهام در آینده خیلی بهتر از الآن باشد. این سخت‌گیری را درباره خودم دوست دارم.
امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام