hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > شهر من، مرکز دنیاست

نویسندگان پاسخ می‌دهند-10

شهر من، مرکز دنیاست

زادبوم نویسنده سهم مهی در ساخت و پرداخت داستان دارد. برای همین است که داستان نوشته شده توسط یک ایرانی یا یک ژاپنی و یک آمریکایی نه‌تنها فرق دارد که داستان نویسندگان ایرانی نیز باتوجه‌به اقلیم، جغرافیا و محل تولد نویسنده تفاوت بنیادین دارد



زادبوم نویسنده سهم مهی در ساخت و پرداخت داستان دارد. برای همین است که داستان نوشته شده توسط یک ایرانی یا یک ژاپنی و یک آمریکایی نه‌تنها فرق دارد که داستان نویسندگان ایرانی نیز باتوجه‌به اقلیم، جغرافیا و محل تولد نویسنده تفاوت بنیادین دارد. نویسندگان زیر از شهرها و مکان‌هایی چون اصفهان، شیراز، سمنان، هرمزگان، همدان، مشکین‌شهر، سیرجان، افغانستان، ارومیه، قم، تبریز و تهران هستند. از آن‌ها پرسیده شده که زادبوم شما چه تأثیری در آثارتان داشته است؟ با هم پاسخ‌ها را می‌خوانیم:
لیلا میرباقری:
غیر از رمان هوم تمام زندگی داستانی من در اصفهان و آدم‌های آن بوده. با پیاده‌روی‌های هرروزه آن هم به مدت دو سال که با آقای اخوت داشتم، اصفهان  برای من شکل‌گرفته و زنده مانده.
حنانه سلطانی:
داستان‌ها و رمان‌هایی که نوشته‌ام هرکدام به نحوی به شیراز، گذشته‌ آن و فضا و بافت شهر برمی‌گردند. به‌هرحال بخشی از تجربه‌ زیسته‌ من در شیراز گذشته و این تجربه خودش را در داستان‌های من نشان می‌دهد. البته مسلم است که تمام آنچه از شیراز در داستان‌های من نمود پیدا می‌کند، مستقیما به تجربه‌ خود من مربوط نمی‌شوند و بخشی‌اش به خاطرات نسل‌های پیش، ‌ پدرانم و زیست آنها در شیراز برمی‌گردد.
مهدیه زرگر:
در هر سه اثر، فضای شهر سمنان به‌خوبی ترسیم شده است و من در داستان‌هایی که روایتشان می‌کنم حتما از شهر می‌گویم. یکی از نقاط قوت رمان وارث خاموشی فضاسازی شهر سمنان است و شهرستان‌های اطراف. از باغ‌های انجیر و انار گرفته تا طوفان شن در جاده جندق و چاه نفت.
معصومه امیرزاده گشوئیه:
در «پس از خورشید» هم فضای من جنوب بود؛ یعنی از هرمزگان سفر خورشید و خسرو شروع شد و در خوزستان به اتمام می‌رسید. در «نهنگ» هم همین‌طور که فضای جنوبی داشتیم که محل زندگی مستوره بود و بعد محل تهران را داشتیم که محل بعد ازدواجش بود. محل تولدش هرمزگان بود. این را خیلی دوست ‌دارم که این کار را حفظ کنم و احتمال زیاد کار بعدی هم باز مکانش هرمزگان باشد. من خیلی دوست دارم که اقلیم و به‌خصوص هرمزگان در کارهایم حاضر باشد. احساس می‌کنم که فرق منی که در یک اقلیمی که دریا حضور دارد، جزیره دارد، بندر هست، خور هست، ماهیگیری هست با کسی که در آپارتمان بزرگ‌شده باید ما دوتا بازنمایی فضاهای داستانی‌مان متفاوت باشد و من باید از این ظرفیت به نفع هم‌داستان و ادبیات و هم به نفع استان خودم استفاده کنم. یعنی مثلا ما در پس از خورشید بخشی از تاریخ انقلاب را داشتیم و مردمانی که در انقلاب‌ها از آن‌ها نامی برده نمی‌شود. این‌ها ظرفیت‌هایی است که وجود دارد که باید بیان بشود. پس به نفع استان هم هست. خود شخصیت مستوره به‌عنوان یک دختر هرمزگانی شخصیت برآمده، مستقل و قابل‌توجه است. می‌تواند دخترهای جنوب را نمایندگی بکند. می‌خواهم بگویم که این استفاده از اقلیم خیلی ظرفیت هم برای مبدأ نویسنده ایجاد می‌کند هم برای خود داستان. 
مونا اسکندری:
من متولد همدان هستم بعد دهه شصتی هستم و قطعا تجارب من در کودکی و زندگی و اتفاقاتی که برای خانواده‌ام پیشامد و شرایط جنگی و بمب باران‌ها و اتفاقات در داستان‌های من سهم مهمی دارد. برای هر نویسنده‌ای به نظر من زندگی شخصی و آن اتفاقاتی که اطراف و پیرامونش رخ‌داده، چه اتفاقاتی که در جامعه بود و چه بحران‌هایی که در آن کشور رخ داده او را متأثر خواهند کرد و نمی‌شود از آن فرار کرد.
حسین قربان زاده خیاوی:
بومی‌نویسی ادبیات داستانی را زنده نگه می‌دارد. نویسنده هم با بومی‌نویسی دیده می‌شود. کتاب‌های ارزشمند و ماندگار دنیا بیش‌ترشان بومی‌نویسی است. تلاش کرده‌ام کتاب‌هایم بیش‌تر در مشکین‌شهر زادگاهم اتفاق بیفتد. در رمان «گریز از سال صفر» این شهر و مردمش دنیا را از نابودی نجات می‌دهند. برای من شهرم مرکز دنیا و محلی است که هر اتفاقی در آن می‌تواند رخ بدهد از حمله موجودات فضایی گرفته تا نبردهای آخرالزمانی.
مجتبی شول افشارزاده:
اقلیم، جغرافیا، زادبوم و هزار و هر چیز دیگری که با آن برخورد داشته‌ام مثل متنی هستند که مرا نوشته‌اند؛ یعنی من و هرآنچه در ذهن و قلم من است همه بروز منحصربه‌فردی از این زمینه‌های متنی و متن‌ساز است.
سید مرتضی شاهترابی:
در دوران هنرآموزی سینما معلمی داشتم که یک روز گفت: «یادت باشه تو در برابر جامعه‌ افغانستان مسئولی و به‌عنوان هنرمند باید روایتگر مسائلش باشی. نظر منو بخوای می‌گم مسائل جامعه ایرانی رو بگذار هنرمندان ایرانی حل کنند. مردم افغانستان به تو بیشتر نیاز دارند ...» اکنون هرکجا می‌نویسم یا می‌اندیشم نمی‌توانم بی‌توجه به زادبوم و کشورم باشم. زادبوم من بخشی از هویت فرهنگی‌ام است و خودآگاه و ناخودآگاه نوک قلمم را به‌سوی خودش می‌چرخاند.
سید احمد مدقق:
فرهنگ و زادبوم درهم‌تنیده هستند. دوست دارم به انسان افغانستانی فکر کنم و او را در داستان‌های خودم به چالش بکشم. اگر مقصود شما از زادبوم افغانستان است، سایه و ردپایش همیشه در داستان‌های من هست. با اینکه متولد ایران هستم اما گریزی از گذشته نیست و نسل قبل از من که متولد افغانستان هستند حتما در هویت و فرهنگ و دیگر جنبه‌های زندگی‌ام شریک هستند و اگر مقصود شما از زادبوم من، ایران است باید بگویم تا این لحظه توجهم کمتر بوده. ولی دوست دارم ایران و افغانستان در داستان‌هایم سهم مشترکی داشته باشند.
مریم بصیری:
به جغرافیا و ویژگی‌های آب‌وهوایی هر مکان در آثارم توجه ویژه دارم. خیلی از داستان‌ها و رمان‌ها معلوم نیست در کجای دنیا اتفاق می‌افتد. به فرض اگر فلان ماجرا در کلبه جنگلی یا خانه سنگی یک روستای کوهستانی اتفاق بیفتد؛ یا در یک آپارتمان کوچک یا خانه‌ای ویلایی در پایتخت و... جذابیت‌ها و کارکردهای خاص خودش را دارد و داستان را متفاوت از داستان‌هایی مشابه با همان تم، موضوع و طرح خواهد کرد. همه نویسندگان، به تمام جوانب و ویژگی‌های مکان وقوع داستانشان توجه ندارند؛ درصورتی‌که مثلا اگر مکان وقوع داستان را جایی انتخاب کنند که بارندگی کم و یا زیاد است؛ خودش می‌تواند موجب پیدایش جذابیت‌های جدید داستانی شود و خرده‌روایت‌هایی شکل بگیرد. برخی هم عوض این که درباره اقلیمی که با آن آشنا هستند؛ داستان بنویسند؛ می‌روند سراغ جایی که هیچ آشنایی با جغرافیای آن ندارند. البته این کار اصلا اشکالی ندارد؛ اشکال اینجاست که نه آنجا را از نزدیک می‌بینند و نه تلاش می‌کنند تحقیقات کافی درباره آن مکان داشته باشند. به فرض وقتی رمان «دخیل عشق» را نوشتم، یکی از خبرنگاران پیگیر بود بداند من چند سال در آن محله و کوچه قهرمان رمان، زندگی کردم. وقتی گفتم اصلا آن کوچه و محله را تابه‌حال ندیدم و فقط بر اساس نشریات محلی و نقشه با تمام مختصات آن محل آشنا هستم؛ گفت سال‌هاست در آن کوچه زندگی می‌کند و تمام تغییر و تحولات محله و ساخت‌وسازها، همان‌طور است که من نوشته‌ام. ذکر جزئیاتی ازاین‌دست، تا جایی که به روایت رمان ضربه نزند، ضروری است و موجب باورپذیری مخاطب و شناخت واقعی او از شهرها، روستاها و محلات می‌شود. دریاچه ارومیه زادگاهم هم برایم بسیار مهم است و با این که فعلا در ارومیه زندگی نمی‌کنم؛ اما مدام اخبار دریاچه را رصد می‌کنم و امیدوارم به‌زودی پرازآب بشود. در رمان «فانوس دریایی»، ادای دینی هم به ارومیه و دریاچه‌اش داشتم و پل روی آن که طراح اولیه‌اش پدر مرحومم بود و سی‌سال پیش رفت‌وآمدهای بسیاری برای تصویب طرح، به وزارت راه و ساختمان داشت. در رمانم این دریاچه را توسط شغل قهرمان، به شکلی به خلیج‌فارس، دریاچه خزر و نیروی دریایی ربط دادم و به آب و آبادانی در ایران.
اکرم بادی:
کلا اقلیم‌ها و موقعیت و زادبوم‌ها، در هرکجا و هر منطقه جغرافیایی که باشد می‌تواند قصه‌های خوب و خاص خودش را داشته باشد و در عین حالی که هر منطقه می‌تواند برای مخاطب قصه‌ای جذاب و خواندنی داشته باشد. مهم‌تر اینکه می‌تواند باعث آشنایی و شناخت آن منطقه هم باشد.
وحید آقا کرمی:
محل به‌وجودآمدن تمام داستان‌هایم تبریز است. ذکر این نکته لازم است که زبان  ترکی هرچند مخاطب میلیونی دارد؛ ولی همیشه مورد کم‌توجهی واقع شده است.
زهرا عبدی:
بهترین دوران زندگی‌ام دوران کودکی و نوجوانی‌ام بود که در منطقه‌ای زیبا و سرسبز گذشت. کَن، منطقه پنج تهران. گردش در میان باغ‌ها، چیدن تمشک، ماهیگیری کنار رودخانه، چیدن میوه‌های تازه از درختان سبز، پرورش کرم‌های ابریشم... شکار پروانه و ملخ......طبیعت! طبیعت به من درس‌های خوبی داد. برای پرورش اندیشه باید در دو مکان مطالعه داشت. کتابخانه و طبیعت! آن روزهای خوش و تجربه‌های زیبا و دلنشین باعث شده همیشه در سخنرانی‌ها و در آثارم تأکید کنم که والدین کودکان را با طبیعت پیوند دهند و آنها را از این نعمت بی‌نظیر، محروم ننمایند. 

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.

نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد