پروانه محمدی جوینده، شاعر و تصویرساز متولد 1358 و دانش آموخته تصویرسازی است. وی از دهه 80 فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مدارس و مناطق آموزش و پرورش به عنوان مربی تصویر سازی در کارنامه کاری خود داشته است. وی همچنین داور فستیوالهای مختلف نقاشیهای کودکان کانون پرورشی و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بوده است. جوینده مربی برگزیده کانون پرورش فکری کودکان دهه 70 و 80 ، برگزیده جشنواره نماز و نیایش و برگزیده جشنواره فرهنگی کاشان است. با هم پاسخهای جوینده در رابطه با دنیای شعر و تصویر را میخوانیم:
پروانه محمدی جوینده را چقدر می شناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله و یا یک شعر تعریف کنید، آن جمله و یا آن شعر کدام است؟
گفته بودی: که می شناسیام/ یادم هست که چطور به تماشای گندمها/ کشاندیام / آری گندمها... / و آفتاب با شعلههای طلایی در لابه لای گندمها/ کشیده میشد / میل به دیدن / درون ناهشیاراشان را فریاد میزد/ برای من/ من که متوقف بود/ جهانم و بودنم از تماشای گندم ها ...
* دوره کودکی و نوجوانی شما چقدر با کتاب همراه بود؟ چه کتابهایی را بیشتر میخواندید؟ چه بازیهایی میکردید؟ بین کتابها و بازیها، کدام در ساختن شخصیت شما بیشتر تاثیر داشته اند؟
احساس من به شعر و گرایشم به سمت شاعرانگی در دوران دبستان با ورود به کتابخانه مدرسه آغاز شد طوری که هر بار توسط مسئول کتابخانه مدرسه کتاب تازهای از اشعار خوب مصطفی رحمان دوست عزیز و پروین اعتصامی و ... به دستم میرسید و میل به شعر و کتاب همزمان در وجودم از همان دوران تقویت می شد. گرایش به کتاب در دوران نوجوانی را هم با چند علاقه مختلف، به یاد دارم. گرایش به رمان که کتاب برادران کارامازوف شاخص ترین آنها بود، را در سن دوازده سالگی با میل بسیار بالا مطالعه کردم و بعدها گرایشم به عرفان مرا به مطالعه کتابهایی مثل پله پله تا ملاقات خدا و بعد فیه مافیه کشاند. در حوزه علمی با علاقه بسیار به شناخت بعد چهارم، کتابهای فیزیک کوانتوم را مطالعه کردم . بعدها پژوهش در سبکهای هنری از تمایلات و گرایشهای خاصم شد . هیچ گاه تا به امروز سبک زندگیام از خواندن جدا نبوده است . حتی بازی مورد علاقه من که عمدتا در تنهایی انجام می شد یاد دادن به دانش آموزان خیالیام بود. اما در نهایت فکر میکنم کتاب خواندن نقش بیشتری در رشد شخصیتی من داشت تا بازی.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتابهایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگوی مطالعاتی را پیشنهاد میکنید؟
داشتن شیوه ثابت و پایداری و استمرار برای جذب و دریافت، نقطه کانونی آموختن است . گاهی این جذبه از یک کتاب است گاهی با خواندن یک مقاله و گاه دیدن و غرق شدن در ساختار یک فیلم تاثیر گذار و گاه شنیدن یک جمله از فردی خاص به طور اتفاقی در یک تاکسی. اما نکتهای عجیب برای خودم، این است که اگر متنی که خوانش آن احساس بی میلی در من ایجاد کند را هم ترجیح میدهم تا آخر مطالعه کنم. الگوی مطالعاتی پیشنهادی من این است که با جذبه درونی همراه شویم و طبق گرایشهای غریزی یا همان علاقه مندی و کشش درونی مطالعه کنیم. به باور من این روش، درستترین نحوه برای کسب آموختن در مسیری هدفمند است.
* در ابتدا شما سراغ شعر رفتید یا شعر سراغ شما آمد؟
حتی زمانی که دختر بچه ای بیش نبودم هم میل به شاعرانگی را در خودم حس می کردم، اما بعدترها به واسطه شرکت در کلاس های درس همسرم این علاقه مندی در من قوت بیشتری گرفت.
*شعر در زندگی شما چقدر جدی است؟ در خانواده خودتان شما بیشتر شاعرانه زندگی میکنید یا همسرتان؟
شعر در خانواده ما اگر اغراقآمیز تصور نکیم، جایگاه مقدسی دارد. دختر من وقتی پنج سال داشت زمزمههای شاعرانه میکرد و این برای خانواده ما تداعی آشکاری است. در ارتباط با همسرم هم باید اعتراف کنم که همه زیستنش وقف شعر و شاعرانگی است . از من - که گاهی تمایلاتم بخاطر مادر بودن دستخوش تغییراتی میشود- او را مصممتر و دلباختهتر در این عرصه میبینم.
* به این فکر کردهاید که کتابی را خودتان بنویسید و خودتان هم تصویرسازی کنید؟
متاسفانه خیر . همیشه تصور میکنم یک نویسنده نمیتواند همزمان تصویرگر خوبی باشد و یک تصویرگر هم نمیتواند نویسنده خوبی باشد. همانطور که من هیچ گاه کتابی از یک نویسنده و تصویرگر واحد برای دخترم تهیه نمی کنم و به مخاطب پیشنهاد نمیکنم. چرا که همواره در چنین آثاری ضعف در یکی از ابعاد کاملا بارز است.
* یک تصویر ساز خوب چقدر باید متن ادبی را که می خواهد تصویر کند، بشناسد؟
چگونگی ارتباط میان متن و تصویر، بحثی همیشگی است که در تصویرگری کتابهای کودکان ارزش و اهمیت خاصی دارد. پاتریشیا سیان سیولو، منتقد ادبیات کودکان، در جایی گفته است که:« تصویرگری کتاب کودک نباید خارج از متن حرکت کند؛ زیرا این کار، هدف اصلی کتاب را که خوانده شدن آن است، ناکام میگذارد. بنابراین، تصاویر باید به شیوه مناسبی کمک کند تا پیام نویسنده بهتر رسانده شود و البته این بدان معنا نیست که شخصیت تصویرگر نادیده گرفته شود یا در خدمت نویسنده قرار گیرد، بلکه این کار باعث میشود که استعداد و توانایی تصویرگر، همگام با قدرت خلاقیتش به کار گرفته شود. او متناسب با علاقه خود، نوع ادبی خاصی را برای تصویرگری انتخاب میکند و میتواند با هر سبک و شیوهای که دوست دارد و با هر وسیلهای که میخواهد، برای داستان موردنظرش تصویرگری کند. »
*رابطه متن و تصویر در یک اثری که هم متن و هم تصویر دارد، چگونه باید باشد که خواننده بیشترین و بهترین استفاده را بکند؟ به طور خاص درباره کتاب های کودکان توضیح می دهید؟
این رابطه در ابتدا به نحوه استفاده از تخیل در کار بر می گردد.تخیل دریچه و گذرگاه مشترکی است که نه تنها شعر و تصویر که حتی موسیقی را هم به هردو پیوند می دهد، و راه ورود به عالم رمز آلود معنی را فراهم می کند. از طریق آن در شعر می توان به اندیشه تصویری و سپس اندیشه مفهومی رسید و در موسیقی با راه یافتن به موتیفها که جان مایه اصلی موسیقی هستند به معنای موسیقی راه پیدا کرد. تخیل عنصر مشترک تصویر و متن است و در کتابهای تصویری نقش مهمی دارد این موضوع مستقیما برخاسته از خاصیت نمادین وجودی انسان است. در ابتدای کارکودک در اندازهگیری و تشخیص جهان، محدودیتهای خاص خودش را دارد و به تدریج که با جهان انس میگیرد، احتیاج دارد بیشتر به مکانهای دوردست سفر کند، بیشتر بوم و جغرافیا را ببیند و بشناسد و هشیار شود . اما از همان ابتدا ناهشیاری او جلوتر از هشیاری اش فعالانه وارد میدان شده است و با گامی جلوتر، چیزهایی را که در این جهان به شکل مادی وجود ندارد حس می کند. یکی از وظایف مهم تصویرگر، گشودن دریچهها و پنجرههایی است که مخاطبانش را به سوی جهان تخیل و شگفتی هدایت کند و آنان را در این مسیر پر رمز و راز راهنما باشد. خیالپردازی، پیوند ساز میان احساس و اندیشههای نویسنده و تصویرگر به شمار میرود. خیال تصویرگر را میتوان برگردان شخصی خیال مخاطب به شمار آورد. این ویژگی در تصویرگری متون شعر، گونههای بیشتری دارد، تا جایی که خیال شاعر، تنها به عنوان دریچهای برای خیال تصویرگر نمود میکند و تصویرگر در بازسازی خیال شاعر، بسیار آزاد است. شکل دیداری تصویرگر از خیال شاعر، گاه هیچ شباهت بیرونی با گزارههای شعری متن ندارد و تنها پیوند میان آنها، حس دلپذیر پنهانی است که در رگههای تصویر موج میزند. یکی تصویر در هنرهای بصری با استفاده از رنگ و ماده در قالب هارمونی و تناسب به مخاطب ارایه میشود. این انتقال در شعر با بهره مندی از واژگان به عنوان عناصر سازنده خیال و انگیزش عاطفی تخیل در قالب کلمات صورت می گیرد. بدین ترتیب میتوان عنصر خیال را به عنوان نقطه کانونی شعر در کنار سایر عناصر شعری از جمله عاطفه و موسیقی(وزن) و شکل (قالب)و زبان مهم دانست که با هدف ایجاد «اندیشه تصویری» نقشی اساسی در زیبایی آفرینی ایفا می کند. ا «اندیشه تصویری» در بررسی معنا شناسانه شعر در مقابل« اندیشه مفهومی» یکی از معیارهای مهم بررسی درونمایه ای شعر به شمار میرود. بررسی تصویری شعر تحت عنوان تخیل عمدتا ذیل عنوان مباحث صور خیال از دیر باز مورد توجه منتقدین سنتی بلاغت بوده و عمدتا به بررسی صنایع بلاغی محدود می شود. اما یکی از شیوههای نوین در این رابطه که شعر را به مبانی هنرهای بصری و موسیقی نزدیک میسازد بررسی تصویر شعر در قالب بررسی موتیفهاست. در مطالعات نقد ادبي امروز، موتيف و كاركرد آن، يكي از سرفصلهاي مهم در بررسي آثار و سير انديشه صاحب اثر به شمار می رود. موتیف عناصر پر تکرار و مشترک در شعر هستند. و از این زاویه شعر با موسیقی پیوند می خورد که جان مایه اصلی اش موتیف است. و همه این پیوندها در محیطی به نام تخیل رخ می دهد .
*چه شد سراغ دنیای تصویر و تصویرسازی رفتید؟
تصویر سازی از گرایش من به عکاسی و سینما آغاز شد. و شاید تنها انتخاب جسورانه من در آن دوران همین انتخاب بود .البته ناگفته نماند که حضور استاد محسن حسن پور گرامی و حضور مشتاقانه اش در شاخه تصویر سازی این هدف را برایم پر رنگ تر ساخت.
*امروز از میان کتاب هایی را که نقش تصویری در آن بسیار پر رنگ است، کدامیک را برای نگاه و مطالعه بصری انتخاب می کنید؟ اگر پیشنهاد خاصی هم مد نظرتان است، بفرمایید؟
کتابی از «پیتر سیس» با عنوان «همایش پرندگان» را پیشنهاد میکنم. متن و تصویرسازی او با گرایش به منطق الطیرعطار شکل گرفته است.در یک جمله تصویرگری و متن او، خوانندگان را به پیوستن به بطن و کشف جهان دعوت میکند. دیدن تصاویر این کتاب و خواندن متن اش تاحدودی موفقیتش را گوشزد می کند .
*وضعیت آموزش تصویرسازی در این دههها با حضور تکنولوژی چه تغییراتی کرده است؟ حضور تکنولوژی فقط گستره کمی را باعث شده یا کیفیت هم تغییر کرده است؟
چند وقتي است كه به ياري نرم افزارها برنامههاي آموزش نقاشی مرحله به مرحله براي كودكان فراهم شده است. در سنجش كارايي اين برنامه ها وبررسی ميزان تاثير وفايده آنها برآموزش توجه به تاثیر آنها بر خلاقیت نیز ضروری است. به گمان من وظیفه هنرمند پيش وبيش از آموزش وكسب تجربه درطراحی و ترسيم ، فراهم کردن شرايط درونی جوشش هنر و به عبارتی ايجاد بستري براي بروز خلاقيت است. در مقابل، نقش آموزش در نقاشي بيشتر تقويت شرايط بيروني آفرینش است. آموزش بيشتر برافزایش مهارت هنرمند موثر است ونقش آن درايجاد و تقويت رهیافت دروني به ذات هنر ناچیز است.به اين معني كه فقدان خلاقيت و تکیه صرف بر آموزش يك جانبه مهارت در نقاشي فقط مي تواند به پرورش متخصص نقاشي منجر شود تا خلق اثر ناب هنری. متخصصی كه شيوه كار او شبيه ماشین فتوكپي فقط تكثير پيوسته وپي در پي است. روشهای آموزشی با تاثير بر حوزه بيروني و بخش آموختگي هنرمند و تقويت حوزه خود آگاهي او مدام در حال القاي اين نكته هستند كه" آنچه را من مي خواهم ياد بگيروآن چيزي را بكش كه مي گويم"!! چنين آموزشي فقط و فقط ميتواند دستگاه تكثير هنر بسازد و نه هنرمند.
* شما نقش مهارت را کمتر از جوشش هنری می دانید؟
لازمه پذیرش این مطلب پذیرش این پیشفرض و تعریف است كه هنر امري ذاتي و فطري است و كودكان ما ذاتا فيلسوف و هنرمند به دنيا ميآيند و اين عدم شناخت ماست که خلاقيت آنها را سركوب و از آنها موجوداتی ناتوان ميسازد . مراجعه به نقاشي انسانهاي نخستين "نئاندرتال "و دقت در شيوه طراحي قدرتمند انسان نا آموخته و بدوي اوليه درک استدلال مطرح شده را آسان و مطلب را واضح خواهد کرد. نگاهي اوليه به نقاشيهاي غار لاسكو در فرانسه كه مملو از برجستهترين تكنيكها و کاربرد خطوط قوي و هنرمندانه در ترسيم اشكال سادهای از جمله "گاو" است اين سئوال را به ذهن متبادر میکند كه چطور انساني فاقد تمدن و به دور از آموزش مباني بدون فراگيري هارموني و كمپوزيسيون، نقطه و خط و سطح و پرسپكتيو و سه بعد نمایي توانسته است چنين اثر ناب و هنرمندانهاي بيافريند؟! و چگونه است انسان امروزين كه همواره به صورت مستقيم و غير مستقيم در حال كسب مهارتهای آموزشي مختلف قرار گرفته است نتوانسته است با جذب اين دانش به آفرينش اشكال و طرحهاي ناب برآمده از ناخود آگاه اقدام كند؟! چگونه است انسان امروزي حتي از ترسيم يك درخت و يا حشره و حيوان به این شیوه عاجز است. پاسخ یک جمله ساده است این تصاویر شکل نیستند نماد و سمبل هستند.
* شما معتقدید مربی تصویرگری برای فرا گرفتن مبانی اسطوره شناسی و نماد دورههای خاصی بگذراند؟
نه فقط کافی است کودک را به حال خود بگذاریم و خلاقیت او را سرکوب نکنیم و از اثرش اسطوره ها و نمادها را درس بگیریم. وقتی انرژی نقاشی و منبع مولد آن به جای اکتسابات ذهنی از محدوده روح و خلاقیت تامین شود و نگاه نمادین او فرصت بروز بیابد این مساله خود به خود حل می شود. این نگاه نمادین ویژگی مشترک انسان بدوی و ذهنیت کودکانه است. کودک در دنیای سمبلها و رمزها مفاهیم را جور دیگری دریافت میکند که ما آن را نمیشناسیم. ما با عدم شناخت از دنیای نمادين و زبان سمبلیک كودكانهاش سعي در القاي اشكال دنیای واقعي خود در هیات واقعی ماهي و خانه و.. به او هستیم. خلاقيتش را سركوب كرده و مدام نا آگاهي و ناتواني و خلاقيت كشي را به او میآموزیم. او در اوج هنرمندي سبك ميني ماليسم را در زبان نمادين خود با ترسيم خطوط محيطي به تصوير ميکشد در حالي كه سبك نشناسي اعتیاد ما به دنیای واقعیت و دانش محدود ما ، عاجز از درك اين زبان و ساختار است. او پروانهاش را در پیله ترسیم میکند و ذهنیت ما از پروانه زيباي هنرمندانه مستتر در پيله ابريشمين او غافل است. حتی به او اجازه نميدهيم تا در فرايندي طبيعي بدون دخالت ما اندك اندك پروانهاش را پرورش داده از پيله خارج كند و به پرواز در آورد. آموزش آگاهانه و اجباري ما به اعتماد كودك نيز آسيب وارد مي كند و او را از خويشتن قدرتمند خود دور ميكند. بي اعتمادي باور او را متزلزل مي كند و حاصل اين همه نتيجهاي جزسركوب خلاقيت نيست. بايد بپذيريم كه وظیفه ما برای بروز خلاقیت جز فراهم كردن شرايط اوليه ومتريال (مواد وابزار) چيز ديگري نيست. اجازه دهیم کودکانمان مانند انسانهای اولیه باشند. همه چیز را با الهام از طبیعت و محیط بیرونی دریافت و در جوشش درونی خود به خلاقیت و هنر تبدیل کنند. بگذاریم انسان بدوی که در یک محیط اسطورهای زیست میکرد و ناخودآگاه او در بهترین شرایط با طبیعت الهامبخش مرتبط بود، الگوی کودکانمان باشد اویی که به اجبار زیست در طبیعت به شکار میپرداخت و کسب مهارت و آموزش فقط وسیلهای برای افزونی شکار و ادامه راحتتر حیاتش بود. اما در نمایی دیگر با باوری اسطوره ای و در حقیقت با تقویت روحی و با تجسم ذهنی و خلاقیت ابتدا شکار خود را در دیواره غارها تصویر و سپس تسخیر میکرد. مهارت آموزیاش در تقویت اندام و عضلاتش خلاصه میشد تا در عالم واقع بتواند بیشتر شکار کند. اما زندگی درونی او در ترسیم شکل شکار با الهام از نیروی شگفت باطنیش شکل میگرفت. مهارت را در زیست درونی و اسطورهایاش دخالت نمیداد و برعکس از این سرچشمه الهام بخش برای سامان دادن زندگی واقعی و تسخیر طبیعت بهره ها میبرد. تا جاییکه سهم این حرکت سیال درونی بیشتر از مهارت آموزی بود و اولویت اول زندگی او محسوب میشد. به گمانم این شیوه بدوی اولیه و بازگشت به سرچشمههای اصیل اسطورهای در زندگی امروز نیزالگوی مناسبی است.که هنوز مفیدتر از روشهای متداول وکلیشهای مرسوم محسوب میشود. باید بپذیریم که هنر ناب و خلاقیت رابطه بیشتری با شیوه اسطورهای و نمادین دارد تا روشهای آگاهانه و فیلسوف مآبانه و دانشی و آموزشی امروزه که راهی به دهی ندارند.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟
تصور میکنم هویت من و ایرانی تبار بودنم تاثیر بزرگی در آثار من داشته ایرانی بودن با نگاه اشراقی من و ترسیم پرنده در آثارم کاملا بارز است. من با اینکه این شانس را داشتهام به اقلیمهای بیشتری سفر کردهام اما باز جدا از گرایشهای اقلیمی خود حرکت نکردهام و به شکل محسوسی این اقلیم در من و آثارم مشهود است.
*اگر قرار باشد یک شعر از خودتان را انتخاب کنید، آن شعر کدام است؟
دو شعر انتخاب می کنم
1
بلند / زمزمه می کنم/ مگر / انکشاف آفرینش/ و آن ذره های طلایی / بیش از آفتاب/ چیز دیگری را / نشانم خواهد داد؟
2
دست هایت را / روی اندوه من بکش/ تاسایه ها/ دست از شانه ام بردارد.
*آموزش به کودکان و نوجوانان چه فرصت هایی را برای مربی ایجاد می کند؟ شما چه چیزهایی از کودکان یاد گرفته اید؟ شده است کتاب های کودکان را تنها برای یادگیری و لذت خودتان در این سن بخوانید؟
پروانه جوینده در زمانی که به عنوان یک شاعر و یا منتقد تعریف می شود با پروانه جوینده ای که به عنوان یک معلم و تصویر گر مواجه می شود و حتی زمانی که به عنوان یک مادر و همسر نقش آفرینی می کند فقط دریک عبارت واحد می گنجد: آموختن. من حتی زمانی که درس میدهم هم در حال کسب دانش هستم من از شاگردان کوچکم صادقانه ترسیم کردن را می آموزم . از شعر و تصویرگری که ابدا هم از هم دور نیستند درست دیدن را میآموزم.
*و سخن آخر
لکه های نور/ روی بوم های سفید/ و نورهای عریان/ روی پنجره/ ضربه می زند/ واولین سمفونی / نورو رنگ / در جهان / نواخته می شود.