زهره پوربابکان متولد 1358 شیراز و دانش آموخته کارشناسی حقوق، ترانهسرا و داستان نویس است. وی تا کنون رتبههای کشوری متعدد داستاننویسی، فعالیتهای رسانهای، تصویرنویسی و شعر را از آن خود کرده است. اینها و دهها فعالیت مختلف و متنوع وی در حالی صورت میگیرد که وی کمشنوا و کمبینا است. ترانهها و داستانهای وی در کتابهای «خشخش کفشهای من»، «دوچرخه»، «اول کلمه بود»، «قصههای من»، «مجموعهداستانهای ایران»، «سرودههای خاموش»، «مادران سرزمین آریایی»، «شبهای غزل» و «کتاب سال ترانه سرایان ایران» دیده میشوند. با هم پاسخهای پوربابکان که با ترانه های او همراه شده را میخوانیم:
*زهره پوربابکان را چقدر می شناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله و یا یک شعر تعریف کنید، آن جمله و یا آن شعر کدام است؟
زهره پوربابکان/ خیلی اهل برو بیا نیستو/ زندگیشو کتاب پر کرده/ اون، میونهَش با جمع زیاد خوب نیست/ رابطه ش با شلوغیا سرده/ فمنیسته! نه سفت و سخت اما/ یه درامه پر از پلان زن/ عشق دسمال کاغذی هستش/ پای فیلمای هندی مخصوصآً/ حسّ اون دختری رو داره که/ خوابِ رؤیاشو دید تو تقدیرش! / دوس داره آینه باشه تا گاهی / خودشو گم کنه تو تصویرش/ اون به غول تلاش مدیونه / شاخ هر چی شکستو میشکونه/ توسرش داد می زنه هی! تو/ زندگیت به خود ِتو مدیونه/ سوت و کوره اگه جهان او/ و سکوتش صدای اُمّیده/ دلخوشیش خونوادهشه، شعره/ مادرش بوی زندگی میده...
* دوره کودکی و نوجوانی شما چقدر با کتاب همراه بود؟ چه کتابهایی را بیشتر میخواندید؟ چه بازیهایی میکردید؟ بین کتابها و بازیها، کدام در ساختن شخصیت شما بیشتر تاثیر داشتهاند؟
میتوانم بگویم آشنایی من با کتاب به همان سالهای نخستین کودکی بر میگردد. چهار پنج سالگی به بعد. ارتباط برقرار کردن با جمع، خصوصا در مهمانیها برایم سخت بود و این بهانهای شد تا کتابهای تصویری و مدادرنگیهایم را همه جا با خودم ببرم و مشغول باشم. بزرگتر که شدم چون دیالوگ کارتونهایی مثل بابالنگ دراز، مسافر کوچولو و... را متوجه نمیشدم و سوال میکردم برادرم کتاب داستانهایشان را برایم تهیه میکرد و میخواندم. و هر روز به کتاب خواندن علاقهمندتر میشدم. بازی هم میکردم. همه نوع بازی را تجربه کردم منچ و مارپله را خیلی دوست داشتم. قطعا کتابها در ساختن شخصیت من موثر تر بودند.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
نمیتوانم بگویم مثلا هر روز فلان ساعت تا فلان ساعت مطالعه میکنم. نه! به این صورت نیست که مطالعات من الگوی زمانی خاصی داشته باشد. ولی توالی دارد. پیوسته است و هر روز دست کم ساعاتی به خواندن میگذرد. خودم را به هیچ عنوان مجبور نمیکنم سر ساعت خاصی مطالعه کنم ولی هر ساعت از شبانه روز ممکن است به سراغ مطالعه بروم و گاهی چند ساعت متوالی کتاب بخوانم.
*شده است کتابهایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟
بله کتابهایی بودهاند که به دلایلی خواندنشان را دوست نداشتم ولی تا به انتها خواندم مثلا، در شروع جذابیت لازم را نداشتند یا در مقولههایی بودهاند که چندان علاقهمند نیستم ولی چون لازمه کارم بوده یا به عنوان پژوهش آن را خواندهام البته نه به سرعت کتابهای دیگر. این را هم بگویم عادت ندارم چند کتاب را با هم دست بگیرم و تا یکی را کامل تمام نکنم سراغ دیگری نمیروم.
*چه الگوی مطالعاتی را به ویژه برای معلولین پیشنهاد میکنید؟
قطعا معلولین هم مثل همه افراد دیگر، برای ساختن زندگی، شخصیت و رشد فردی و کسب مهارت نیاز به مطالعه مداوم دارند. توصیه من این است که مطالعه را برای خودتان بزرگ و سخت جلوه ندهید و اول از کتابهای کم حجم و در موضوعاتی که علاقهمندید مثل داستان کوتاه، رمان فانتزی و... شروع کنید تا به خواندن مشتاق بشوید و هر زمان از شبانه روز که مایل بودید سراغ کتاب بروید کم کم برای شما کتاب خواندن تبدیل به عادت میشود.
*وضعیت کتابهای مناسب برای معلولین به ویژه کم بیناها و نابینایان چطور است؟
تا آن جایی که اطلاع دارم بیشتر از کتابهای صوتی استفاده میکنند که این روزها به وفور در اپلیکیشنهای کتاب و یا برنامههای دیگر یافت میشود.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟
شهر من شیراز مهد شعر و شاعری است و شاعران بزرگی مثل حافظ و سعدی را دارد، از طرفی دارای آب و هوای خوب و مناطق زیبایی هست که ذوق و قریحه را در وجودم زنده میکند. از لهجه شیرین شیرازی هم توی برخی روزنوشتها و نوشتههایم استفاده میکنم.
* شما سراغ شعر رفتید یا شعر سراغ شما آمد؟
شعر به سراغ من آمد.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کردهاید؟ چه فرصتهایی با این فضا در اختیار مولف قرار میگیرد؟
بستگی دارد نوع نگاهمان به فضای مجازی چطور باشد. من بی اغراق از همان اول به دید فرصت به فصای مجازی نگاه کردم. چون امکان زیادی برای حضور در کلاسهای حضوری نداشتم و همین من را بیشتر، جذب فضای مجازی کرد. اساتید خوب را پیدا کردم، وارد گروههای آنها شدم و چون بیشتر به صورت نوشتاری بود خیلی راحت توانستم ارتباط بگیرم و در نتیجه استفاده ببرم. فضای مجازی فرصتهای زیادی برای یک مولف میتواند داشته باشد چه از نظر منابع پژوهشی و تحقیقی چه از نظر انتشار مطالب مولف.
*از کدام شنبه داستاننویسی را شروع کردید؟ داستاننویسی آموزش دادنی هست؟ استادان شما چه کسانی بودهاند؟
از اوایل سال 95 وارد داستان نویسی شدم. با گروه داستان نویسی «ادنا» ویژه ناشنوایان با استاد زهره عارفی شروع کردم و بعد کم کم به گروههای کتابخوانی و داستاننویسی شنوا هم وارد شدم. داستاننویسی، هم مانند هر هنری دیگری بخشی ذاتی و بخشی اکتسابی است. بله اصول و نکات داستاننویسی آموزش دادنی است. حالا چه از طریق کتابهای بوطیقای داستاننویسی و چه از طریق شرکت در کلاسهای داستاننویسی. اساتید داستان نویسی من: اول کتاب، دوم تجربههای زیستیم و سوم استاد زهره عارفی که ویژه آموزش ناشنوایان هستند، در زمینه داستان کودک: خانم معصومه میر ابوطالبی. لازم به ذکر هست که من خودم را محدود به حضور در کلاسهای ویژه ی ناشنوا نکردم ودر گروهها و فعالیتهای داستانی شنوا هم شرکت کردم. مطالعه گروههای کتابخوانی و داستاننویسی، به نقد گذاشتن داستانهایم پیش مدعیان داستاننویسی و اقداماتی از این قبیل در رشد داستاننویسی من مؤثر بودند.
*چه شد که سراغ ادامه تحصیل در رشته حقوق رفتید؟ اکنون فعالیتی در حوزه تحصیلات خودتان هم دارید؟ این دانش، تاثیری در کارهای هنری و ادبی شما هم داشته است؟
به رشته حقوق قضایی علاقهمند بودم. وارد این رشته شدم و موفق هم بودم در زمان تحصیل ولی زمانی که شروع کردم متوجه شدم این رشته با روحیات و شرایط من سازگاری ندارد. لذا تا مقطع کارشناسی بیشتر ادامه ندادم. خیر اکنون در این زمینه هیچ فعالیتی ندارم. بله تجربههای زیستی دوران دانشجویی و مقولههایی از این رشته برخی از نوشتههایم را شکل داده است.
*از کی و چگونه سراغ کار نمایشی رفتید؟ تا کنون چه کارهای نمایشی را انجام داده اید؟
فعالیت در اجرای نمایشنامه هملت به زبان اشاره در سال 1387 اولین و آخرین فعالیت نمایشی من بود که به عنوان تسهیلگر و شاید بتوان گفت مترجم، در کنار دوستان ناشنوا و تیم کارگردانی بودم. سال 87، در کانون ناشنوایان ایران فعالیت داشتم که یک روز، کارگردانی پیشنهاد اجرای نمایشنامه هملت به زبان اشاره را به رئیس کانون داد و پذیرفته شد و خودشون من را به عنوان تسهیلگر و مترجم انتخاب کردند. حدود شش ماه کار و تمرین فشرده، همراه بود با خشونتهای رفتاری کارگردان و عواملش با بازیگران ناشنوا مثلا اگر میانه تمرین خندهشان میگرفت، کارگردان کفش خودش را به شدت به سمت آن بازیگر پرت میکرد، داد میزد و بد رفتاری میکرد. علی رغم قولهای مکرر تا آخر اجرا هرگز ریالی به بازیگران ناشنوا حق الزحمه داده نشد! و روز اجرا متوجه شدم این کار پروپوزال کارگردان بوده و به ما نگفته بود مراتب را به رئیس کانون گزارش کردم و از ادامه همکاری جلوگیری شد.
*مهمترین چالش فرهنگی یک زن با معلولیتی مانند شما چیست؟ شما چه پیشنهادی برای غلبه بر این چالش دارید؟
مثلا یک زن با معلولیت کم بینا _کم شنوا رفتن در جلسات و بودن کنار شنواها و دیدار با بزرگان ادبیات و هنر را دوست دارد اما خیلی وقتها نمیتواند برود چون وقت جلسات جوری است که کمبیناییش اجازه نمیدهد و یا این که صحبتها را کامل و بی نقص متوجه نمیشود. نگاه بیشتر و عمومی شنواها حتی نویسندگان و مسئولان نسبت به کمشنواها و کمبیناها به خصوص زنان و دختران کمشنوا و کمبینا توأم با حس دلسوزی هست. اما آنها را دست پایین و ترحمبرانگیز میبییند و همین نویسندگان و مسوولان بیشتر برای اینکه خودشون را مطرح کنند از این حس ترحم استفاده میکنند. چه بسا جاهایی بداخلاقیها و بیاخلاقیهایی هم با این بچهها میکنند چون مطمئناند این بچهها جرئت انتقاد و اعتراض و شکایت ندارند و هیچکسی صدای آنها را نمیشنود. پیشنهاد من برای غلبه بر این چالش ها این هست که تا جایی که میتوانید در جلسات به هر روشی که برای شما امکان دارد با دوست یا همراهی که شما را درک میکند، بروید. و اگر نمی توانید به جای جلسات حضوری از حضور در جلسات مجازی و وبینارهای مربوطه استفاده کنید. در مورد چالش دوم سعی کنید اثرتان را تقویت کنید وقتی کار شما خوب و قابل قبول باشد بالاخره در یک جا اگر دیده نشد یا عمدا به خاطر شرایط شما به اثر شما توجه نشد قطعا در جای دیگری پذیرفته خواهد شد. پس محتوای خوب تولید کنید. اجازه سو استفاده به کسانی که میخواهند از معلولیت شما برای رسیدن به موفقیت و شهرت خودشان و یا دیده شدن استفاده کنند، ندهید. نقطه ضعفی در مواجه با شنواها یا افراد معمولی، اساتید، نویسندگان و مسوولان از خودتان نشان ندهید. اگر به شیوه عملکرد آنها انتقادی دارید با احترام مطرح کنید و در برابر تضییع حقتان سکوت نکنید.
* کانال جامع ادبی ویژه ناشنوایان به نام "کافه ژانر" از کی و چگونه تاسیس شد و تا الان چه خدماتی را ارائه کرده است؟
از مهر ماه 95 به پیشنهاد چند تن از دوستان ناشنوا، و با همکاری چند تن از دوستان کانال را، به منظور ارتقای ادبیات ناشنوا، تشکیل دادم و شروع به فعالیتهایی مثل آموزش شعر، نکات نویسندگی، نکات ویرایشی و صحیح نویسی، معرفی کتاب، آشنایی با شاعران و نویسندگان برجسته ایرانی و خارجی، ترجمه و تفسیر شعر، اخبار ادبی ناشنوایان و... پرداختیم که این فعالیتها تا کنون ادامه داشته است.
*ترانه و ترانهسرایی را از کی و چگونه شروع کردید؟ برای ترانه سرا بودن در کنار استعداد شاعری چه مهارتهایی هم باید داشت؟
از سال 93در کنار شعر به شناخت ترانه هم روی آوردم و اوایل سال 94، در گروه بزرگ آکادمی ترانه ایران به مدیریت خانم آزاده ربانی عضو شدم و در فعالیتهای کارگاهی گروه، به صورت مستمر شرکت داشتم. همزمان به مطالعه کتابهای مورد نیاز در این زمینه پرداختم. ترانه اگر چه مقولهای مستقل و جدا از شعر هست ولی آشنایی با اصول سرایش شعر مثل عروض و قافیه و... کمک بزرگی به سرایش ترانه میکند. در ترانه علاوه بر اصول سرایش شعر نیاز به آشنایی نسبی با اصول موسیقی هم هست چون ترانه تلفیق شعر و ملودی هست. نمیگویم باید حتما موسیقیدان هم بود برای ترانه نوشتن ولی حداقل آشنایی مختصری با ملودی لازمه است. مخصوصا که یکی از مقولههای ترانهسرایی، ترانه روی ملودی هست.
* بین ترانهسرا بودن و داستان نویس بودن کدامیک به شما و شخصیت شما نزدیکتر است؟
به طور کلی شخصیت من با نوشتن عجین شده و از هر دو لذت میبرم. احساسات در هر دو مقوله خصوصا ترانهسرایی نقش پر رنگی دارد، که با شخصیت احساسی من، کاملا هماهنگ است.
*برای خلق یک اثر چقدر پژوهش میکنید؟
هر اندازه لازمه کار باشد. چون اگر در مورد کاری که میخوام بنویسم اطلاعات کافی نداشته باشم اثر پخته و کاملی نمیتوانم تحویل بدهم و این اول به نوشتن خودم لطمه میزند.
*قهرمانان داستانهای شما چقدر در بین مردم و در اطراف شما دیده میشوند؟
همیشه سعی ام بر این هست که از مردم و بخاطر مردم بنویسم. به عادات و ویژگیها و دلایل موفقیت و برجستگی اطرافیانم، دوستان، خانواده و... زیاد فکر میکنم و سعی میکنم شخصیتهای داستانیام حداقل رگههایی از آن ویژگیها را دارا باشند.
*از بین مفاهیمی چون رنج، عشق و مرگ کدامیک بیشتر در کارهای شما دیده میشوند؟ چرا؟
تقریبا هر سه مقوله در کارهای من وجود داره ولی فکر میکنم رنج و مرگ خصوصا رنج سهم بیشتری در نوشتههای من به خودش اختصاص داده باشد. شاید دلیلش اتفاقات پیرامون، حوادث یا رنجهایی باشد که یا شاهدشان بودم یا به شخصه تجربه کردم.
*روایت شما از زنان چه تفاوتی با دیگر روایتها از زنان دارد؟
روایتهای من ناخواسته و ناخودآگاه از تفاوتها و تبعیضها و ستمهایی نقل میکنند که در حق زنان و دختران توی جامعه میبینیم. گاهی این شخصیتها معلولند و گاهی معمولی. نقطه مشترک همه این زنان اشتراک در درکنشدن توسط دیگران است.
*جایزههای ادبی-فرهنگی و هنری چه فرصتها و چه تهدیدهایی را برای یک مولف ایجاد میکند؟ اگر قرار باشد یک جایزه را شما طراحی کنید دوست دارید این جایزه در حوزه خلق اثر ادبی باشد یا نقد آن و چرا؟
جایزهها از بعد انگیزه دادن به شخص برنده برای ادامه دادن و تلاش برای خلق اثر بهتر، خیلی مؤثره و خیلی وقتها برنده شدن در یک جشنواره مهم، سکوی پرشی هست به فرصتهای بزرگتر و بهتر دیده شدن ولی به نظر مثل بازی مار و پله میماند، ممکن است تو را به چند پله بالاتر صعود بدهد یا ممکن است مارغرور، جو زدگی، خود برتر پنداری و ایجاد حواشی بعد از گرفتن جایزه، مولف را به سقوط بکشد. اگر یک اثر خوب خلق میکنیم توی یک مسابقه یا جشنواره اول میشویم نباید فکر کنیم دیگه کار تمام است، من نویسنده شدم تمام! نه تازه اول راه هست، اول چالش هست و باید تلاش را چند برابر کرد و تمرین و مطالعه را فراموش نکرد. اگر قرار باشه من یک جایزه ادبی طراحی کنم ترجیح میدهم در زمینه خلق اثر باشد چون اینطوری خلاقیت را به گونهای به چالش میکشم و ضمنا کار نویسنده خلق اثر هست نه نقد آن.
*شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم مولفان در این بین چقدر است؟
من مهمترین عامل اثر گذار روی کتابخوانی رو شرایط اقتصادی میدانم. کارگر یا کارمندی که 14 ساعت در روز کار میکند و دست آخر عایدیش فقط به تهیه چند قلم اساسی زندگی می رسد و گاهی به همان هم نمیرسد، معلوم است، خرید و خواندن کتاب برایش اولویت نیست. دومین عامل قیمت بالای کتاب هست که روز به روز هم افزایش پیدا میکند. سومین عامل به نظرم نهادینه نشدن کتابخوانی از کودکی در جامعه است. بچهای که از ابتدا با کتاب انس نگرفته و نهایت مطالعهاش به کتابهای درسی میرسد، قطعا توی بزرگسالی هم به کتابخوانی چندان علاقه نشان نخواهد داد. مولفان هم در این مورد سهم دارند. قطعا، مولفی که اثر خوب با محتوای درجه یک خلق میکند میل مخاطب به خواندن اثرش خیلی بیشتر هست تا مولفینی که آثار سطحی و کم محتوا به قیمت زیاد تولید میکنند.
*اگر قرار باشد یک پراگراف از داستانهایتان را انتخاب کنید، آن پراگراف کدام است؟
برشی از داستان کوتاه "عزت گنگو": «صدای قدمها هر لحظه نزدیکتر میشد. اما اهمیتی ندادم. خیلی وقت بود که صدا دیگر برایم جذابیت نداشت. توی افکار خودم غرق بودم که یکهو روی صورتم کنار رفت. از چیزی که دیدم وحشت کردم. خودم بودم! بالای سرِ خودم ایستاده بودم و خودم را نگاه می کردم. خواستم بلند شوم اما قدرت حرکت نداشتم. انگار بدنم تکهای یخ شده بود...»
*و سخن آخر
بالاتر از اراده قدرتی نیست.
« گیرم شکستی هر چی دیواره/ قدرت همیشه زور بازو نیست/ اونی که میگه حرف اخر رو/ قطعا اراده س غول جادو نیست...»