hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > و کمی عشق و تمام

و کمی عشق و تمام

 محمد محمدی شایگان متولد ۱۳۷۲ قم و دانش‌آموخته مهندسی زمین‌شناسی است. خودش درباره ماجرای زندگی‌اش می‌گوید: «خانواده بنده اهل ولایت میدان وردک منطقه دوم شهرستان بهسود هستند که در سال ۱۳۶۱ به دلیل تحولات سیاسی و ناامنی‌هایی که شیعیان افغانستان را تهدید می‌کرد به کشور همسایه و هم مذهب جمهوری اسلامی ایران مهاجرت کردند»

 محمد محمدی شایگان متولد ۱۳۷۲ قم و دانش‌آموخته مهندسی زمین‌شناسی است. خودش درباره ماجرای زندگی‌اش می‌گوید: «خانواده بنده اهل ولایت میدان وردک منطقه دوم شهرستان بهسود هستند که در سال ۱۳۶۱ به دلیل تحولات سیاسی و ناامنی‌هایی که شیعیان افغانستان را تهدید می‌کرد به کشور همسایه و هم مذهب جمهوری اسلامی ایران مهاجرت کردند». تنوع فعالیت‌های او از دنیای شعر و  عکس تا حرفه‌ای مانند آشپزی و خبرنگاری، گفتگوی او را متفاوت و خواندنی کرده است. پیشنهاد او درباره دنیای غذای افغانستانی و نکات دیگری از جهان وی را می‌توانید همراه ما در پاسخ‌های محمدی شایگان بخوانید:

مهم‌ترین سختی و تهدید مهاجران نسل دومی مانند شما در ایران چیست؟

اگر از انصاف دور نشویم سختی و مشکلات که فراوان است. از نبود برخی ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی مانند محدودیت‌های بانکی و رانندگی بگیرید تا فهرست عجیب غریب چهارگانه مشاغل منتها به نظر بنده بزرگ‌ترین معضل و مشکلی که نسل بنده و نسل سوم و چهارم را درگیر خودکرده زندگی برزخ گونه افغانستانی - ایرانی است که عجیب آزاردهنده است. به شکلی که من افغانستانی گه‌گداری حس تعلقم به ایران را قوی‌تر از حسم به وطن واقعی‌ام احساس می‌کنم  و نکته جالب در این مورد این است که من نسل دوم و سوم مهاجر در ایران هم از جانب هموطنان خود در داخل کشور پس‌زده می‌شویم و هم از سوی دوستان ایرانی بیش از یک مهاجر و شهروند درجه دوم قلمداد نمی‌شویم.

چه فرصت‌هایی پیش روی مهاجرانی افغان به‌خصوص نسل دوم قرار دارد؟

ببینید نسل دوم و سوم مهاجر در ایران به سبب فرصت تحصیل و تعاملات اجتماعی پررنگی که در ایران داشته‌اند توانسته‌اند خود را از قید و بندهای ذهنی که در نسل پیشین بزرگ‌ترین عامل بازدارنده رشد اجتماعی  و ارتقای  تعاملات بین جامعه مهاجر و میزبان بوده است رها کنند و به‌نوعی عامل کم‌رنگ سازی و یگانگی معانی اجتماعی واژگان میزبان و مهاجر در بین دو جامعه شوند  و به نظر بنده این اتفاق خود باعث ایجاد یکی از بزرگ ترین فرصت ها برای این نسل از مهاجرین شده‌ است و می توانند با اثبات خود در رشته های تخصصی خود هرچند سخت و با پیچیدگی های بوروکراسی های اداری موجود فعالیت¬های هنری و تخصصی خود را داشته باشند.

شعر سراغ شما آمد یا شما سراغ شعر رفتید؟

راستش بنده در همان سال‌های تحصیلی خود در پایه متوسطه ذوق‌آزمایی‌هایی در بخش شعر داشتم که به‌نوعی می‌شود گفت بله بنده خود به سراغ شعر رفتم و در همان سال‌ها با حضور در یکی از جلسات شعر هفتگی به نام اقالیم احساس در قم و جلسات پنجشنبه خانه ادبیات افغانستان در تهران به شکل جدی‌تر به خوانش نقد و بررسی اشعارم توسط اساتید این حیطه پرداختم که در ادامه و در سال ۱۳۹۱ با آشنایی با کانون ادبی کلمه در قم توانستم خود را به‌عنوان یک شاعر جوان به جامعه مهاجر هموطن خود بشناسانم.

برگزیده در جشنواره نیمه پنهان افغانستان


 مهم‌ترین تجربه‌های شاعرانه شما با چه قالب‌هایی و در چه موضوعاتی شکل‌گرفته است؟

بنده از همان ابتدا تاکنون  تنها در بخش کلاسیک و در قالب‌های غزل و قصیده اشعارم را سرودم و بیشتر مضامین اشعارم را وطن، مسئله مهاجرت و کمی عشق شامل می‌شود.

شاعران محبوب و معاصر شما چه کسانی هستند؟ چرا؟

در روزگار ما شاعران درجه یک بسیاری را می‌توان یافت و از آثارشان لذت برد که دراین‌بین بنده نسبت به استاد ابوطالب مظفری، بانو تکتم حسینی جناب بارور آن هم به دلیل پویایی جریان شعرشان و دغدغه مندیشان نسبت به جامعه و تحولات روز ارادت دوچندان دارم.

با دوستان فارسی‌زبان خود در ایران و در انجمن‌های ادبی ارتباط دارید؟

در آغاز شعر را در انجمن‌های ادبی دوستان ایرانی آغاز کردم؛ ولی در این سال‌های اخیر به دلایل کاری و دغدغه‌های روزمره کمتر فرصت شرکت در این انجمن‌ها را داشته‌ام.

اگر قرار باشد تنها یک شعر از کارهایتان را انتخاب کنید، آن شعر کدام است؟

در سال ۱۳۹۵ و در آخرین سفرم به کابل پس چند روزی که در فضای وطن زیست داشتم و با مردم وطنم از نزدیک تعامل می‌کردم یک‌باره مصرع نخست این غزل به سراغم آمد و طی دو روز کاملش کردم . «امشب دوباره قصه بغداد را بگو / کابل برای قصه شدن هم قشنگ نیست / ای شهرزاد قصه‌های چهل دزد با توام / در شهر من دزد نبودن قشنگ نیست / اینجا همیشه دزد به شاه‌دزد می‌زند / چون در مرام دزد خریدن قشنگ نیست / اینجا یگانه بوسه زن گونه‌ها است اشک/ اشکی که جز برای ندیدن قشنگ نیست / سرب است قوت غالب این مردمان خوب / ای شیخ، همیشه فطریه دادن قشنگ نیست / امشب دوباره قصة بغداد را بگو / چون شهر قصه‌های من اصلا قشنگ نیست»

چه شد که سراغ عکاسی رفتید؟ مهم‌ترین مزیت عکاسی در چشم شما چیست؟

کاملا می‌شود گفت اتفاقی بود. سال ۱۳۹۵ به واسطه سفرم به افغانستان و دوربینی که همراهم بود عکس‌هایی از فضای زندگی مردم کشورم گرفتم و در صفحات مجازی خود به اشتراک گذاشتم که از جانب دوستان عکاس ایرانی و افغانستانی مورد اقبال قرار گرفت که این خود عاملی شد که این رشته را به شکل حرفه‌ای‌تر دنبال کنم. بزرگ‌ترین مزیت عکس در نگاه من نسبت به دیگر اشکال نمایش معضلات و زیبایی‌های اجتماعی، کنسروی بودن این هنر است. برای مثال شما برای درک محتوای یک غزل کوتاه دست‌کم بایست چند دقیقه زمان صرف کنید و یا دیدن یک فیلم شاید ساعت‌ها از شما زمان بگیرد؛ ولی در مورد عکس تنها کافی است نگاهتان به کادر آن و هرآنچه در آن ثبت شده بیفتد در یک آن مغزتان آن را تجزیه‌وتحلیل می‌کند و تمام .

  به نمایش در آمده در نمایشگاه عکس مهاجرت سوئد


شما از مهاجرت و مهاجران چقدر عکاسی کرده‌اید؟ فکر می‌کنید در این زمینه چه‌کارهایی باید انجام می‌شده که نشده است؟

تمامی عکس‌هایم به‌نوعی به مهاجرت پرداخته است و بنده خود را همیشه یک عکاس مستند اجتماعی دانسته و می‌دانم. به نظر من ایجاد انجمن‌های صنفی بین مهاجرین در این رشته تنها راهی است که می‌تواند سمت سویی به فعالیت دوستان فعال در این رشته بین مهاجرین بدهد.

تا کنون بر اساس عکس‌های خود شعر گفته‌اید؟ و یا شعری از شما باعث شده تا دنبال نوع خاصی از عکاسی بگردید؟ در عکاسی چقدر شاعر هستید؟

بنده چه در عکاسی و چه در شعر همواره در یک فضای مشخصی فعالیت داشته و دارم به‌گونه‌ای که هر مخاطبی متوجه این یگانگی فضا در آثار بنده می‌شود. تقریبا می‌توانم مدعی شوم بیش از نود درصد آثار بنده را موضوعاتی از قبیل مهاجرت و مسائل پیرامون این پدیده شامل می‌شود و کمتر شاهد فضای عاشقانه و رمانتیک در اشعار و عکس‌های بنده خواهید بود. به نظر من عکاسی همان شاعری است منتها ابزار ابراز مفاهیمشان تفاوت دارد. عکاس با تصاویر و الوان ریتم و هارمونی ایجاد می‌کند من هم به نوبه خود همیشه سعی کردم در پیشه عکاسی شاعرانگی را هم دخیل کنم

چه اتفاقی شما را به سمت‌وسوی غذا برد؟ ابتدا چه‌کارهایی کردید و الان در کجا قرار دارید؟

می‌شود گفت جبر زمانه. به قول جناب ناصر فیض شاعر نام‌آشنای ایرانی از هنر نان در آوردن کاری است تقریبا محال و منم که بعد از ازدواج ناچار به تجدیدنظر در روش تأمین منبع درآمد شدم و همان‌طور که پیش‌تر خدمتتان عرض کردم با علاقه و استعدادی  که در زمینه آشپزی در خودم سراغ داشتم تهیه غذای افغانستانی  را در استان قم برای نخستین‌بار افتتاح کردم و طبع این تغییر شغل هم‌زمان مراحل توسعه و آموزش فردی خودم را هم در این رشته شروع کردم و در کنار سرآشپزان مطرح ایرانی به یادگیری اصولی این رشته پرداختم و به لطف خدا و استادان عزیزم توانستم در کمتر از سه سال به جایگاه آموزش و تدریس آشپزی در رستوران‌ها و مؤسسات آموزشی این رشته در ایران برسم.

غذاهای افغانستانی چه تفاوتی با غذاهای ایرانی دارد؟

سوال خیلی خوبی کردید.  من همیشه در ابتدای دوره‌های آموزشی‌ام این سؤال را به‌صورت مفصل به هنرجوها جواب می‌دهم. ببینید به شکل کلی تفاوت چندانی در بین غذاهای دو کشور دیده نمی‌شود و تفاوت‌ها بیشتر به میزان استفاده از ادویه‌های خاص و روش‌های طبخ است برای مثال ما در بین مردم ایران کمتر شاهد خمیر پیچ‌ها (دامپلینگ ها) در آشپزی هستیم و این در حالی است که بخش اعظمی از آشپزی افغانستان را همین خمیر پیچ‌ها تشکیل می‌دهند؛ مانند منتوها، اشک‌ها و غذاهایی مانند آی خانم که در بین مردم افغانستان جایگاه خاصی داشته و به‌نوعی می‌توان گفت غذاهای افغانستان  علی‌رغم غذاهایی ایرانی که دچار تلفیق افسارگسیخته و یا حتی جایگزینی با غذاهای غربی - عربی شده‌اند توانسته‌اند ریشه شرقی آسیایی خود را کماکان حفظ کنند  و هنوز شاهد طبخ خوراک‌های تابه‌ای (کرایی ها) بخارپز و آب پز شده و یا برنج محور (شله) باشیم.

 

مدتی آموزش طبخ برخی از غذاهای افغانستانی را دنبال می‌کردید. درباره این تجربه هم توضیح بدهید؟

همیشه آموزش برای من بخش دلنشینی از زندگی‌ام بوده. بله بعد از چند سال که سرگرم یادگیری آشپزی بودم به اصرار برخی از دوستان برای بار نخست در ایران بین جامعه مهاجر دوره‌های آموزشی آشپزی خوراک‌های افغانستانی را برگزار کردم که به لطف خدا با استقبال خوبی از سوی جامعه مهاجر رو به  رو شد.

اگر قرار باشد یک غذای افغانستانی پیشنهاد کنید آن کدام غذاست؟ چرا؟ می‌توانید کمی درباره تهیه و خواص آن هم توضیح بدهید؟

نام که زیاد است منتها به دوستان ایرانی حتما قابلی پلوی افغانستانی را پیشنهاد می‌کنم. تجربه این پلو به نظر من برای یک ایرانی علاقه‌مند به غذاهای برنجی؛ مانند کشف یک سرزمین جدیدی از طعم‌ها و سراسر غافلگیری خواهد بود.  این پلو که می‌شود با اختلاف لقب غذای ملی افغانستان را بهش داد یک نوع چلوگوشت طبخ شده با کشمش، خلال هویج، بادام و نارج است که همراه با سیر و زیرة فراوان در روغن کنجد اعلا و عصاره گوشت  دم شده است و ادویه‌هایی مانند هل و میخک و بادیان پرده آخر این نمایش عطروطعم را بازی می‌کنند.

در مورد تجربه خبرنگاری خودتان هم توضیح می‌دهید؟

در مورد تجربه خبر می‌توانم خدمتتان عرض کنم که بنده به مدت ۳ سال تجربه همکاری در رسانه‌هایی مانند تسنیم، فارس، باشگاه خبرنگاران جوان و برخی از سرویس‌های آنلاین خبری داخلی کشور افغانستان را داشته‌ام که عمده این همکاری‌ها با سایت افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان جمهوری اسلامی ایران بوده است. اغلب موضوعاتی که بنده به‌عنوان خبرنگار به آنها پرداخته‌ام مسائل و دغدغه‌های مهاجرین داخل ایران بوده از مشکلات دانشجویی گرفته تا مسائل اجتماعی مانند گواهینامه و خدمات بانکی و... از مهم‌ترین تیترهایی که زدم می‌توانم به مورد فوتی لطیفه رحمانی  دختر نوجوان افغانستانی در بیمارستان نمازی شیراز در سال ۱۳۹۵ شماره کنم که بازخورد گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی و خارجی داشت که در نهایت باعث اصلاح و بازنگری قانون ممنوعیت اهدای عضو ایرانی به تبعه خارجی در صحن مجلس شورای اسلامی شد.

و سخن آخر

مخاطب کلام آخرم را بیشتر نسل سوم و چهارم مهاجرت قرار می‌دهم و به آنها می‌گویم خودشان را درگیر بازی‌های سیاسی و تاریخی گذشته وطن نکنند این دوره نیز خواهد گذشت و باری دیگر ما و شما هستیم که بازی‌گردانان بازی زندگی اجتماعی و سیاسی خودمان خواهیم بود و به امید رسیدن هر چه زودتر آن روز تلاش کنید تا در زمان نیاز وزنه سنگین‌تری در دستان خود داشته باشیم .

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد