سرانجام قراری را که زیاد دربارهاش حرف میزدیم، عملی کردیم. قرار شد یکشنبههای هر هفته بنشینیم و نوشتهها و داستانهایمان را برای هم بخوانیم و نقد کنیم. درباره کتابها و مقالههایی که خواندهایم، حرف بزنیم. خلاصه، نوشتن را جدیتر بگیریم. یکشنبههایم میخواهند دوستداشتنی شوند. صبح نخستین یکشنبه قرارمان است. حالمان خوش نیست؛ اما امروز یکشنبه است و به هم قول دادهایم. امروز از خیر وعده بگذریم، سست میشویم. زنگ میزنم و قرار میشود که ساعت 6 عصر در کافیشاپ یکدیگر را ببینیم. چند متن کوتاه نوشتهام و آوردهام برای خواندن، اما از قیافه و حس و حال او پیداست که چیزی برای خواندن نیاورده. نه حال من خوب است، نه حال او و نه حال کافه، خیابان و شهر. این یکشنبه نشد آن یکشنبه دوستداشتنی که انتظارش را داشتم. یکشنبه بعد، حالمان همچنان ناخوش بود، اما نمیشد از خیر قرار گذشت. زنگ زدم و او گفت که حالش خوب نیست و نمیتواند بیاید. گفتم که من هم حالم خوب نیست اما بیا سر حرفمان بمانیم. نشد و یکشنبه این هفته هم گذشت بیآنکه دوستداشتنی شود. با خودم میگویم که باشد، شرایط جامعه خوب نیست و دلودماغ نداریم، اما باید چه کرد؟ همینطور دست روی دست بگذاریم تا حالمان بدتر شود؟ برای مهار این وضعیت آشوب درونمان که بر همه جنبههای زندگی فردی و اجتماعیمان تأثیر گذاشته باید چه کرد؟ خشمگینتر و منفعلتر شد و حالمان را خودآگاه و ناخودآگاه بدتر کنیم و همینطور پیش برویم تا از پا بیفتیم؟ واقعا چه میشود کرد؟ چیزی که جدیتر از همه راهحلهای دیگر به ذهنم میرسد این است که همچنان کارمان را خوب و درست انجام دهیم، حالا اگر کارمند، کارگر، پزشک، هنرمند، دانشجو، خانهدار و هرچه هستیم. سطح آگاهیمان را درباره شرایط اجتماعی که در حال حاضر در آن هستیم، بالاتر ببریم، از دیگران بیاموزیم و در حد توانمان یاد دهیم، مهارتها و تواناییهای روانی، فردی و اجتماعیمان را بیشتر کنیم. اینها به فکر من میرسد. لذت میبرم از تیزهوشی و شعور دوستی که در این شرایط به تاریخ سرزمین سیستان علاقهمند شده و دارد کتابهایی در این زمینه میخواند و آنچه میآموزد را در شبکههای اجتماعی با دیگران به اشتراک میگذارد. حالا دارد کتاب «یعقوب لیث» را میخواند و درباره آن حرف میزند و مینویسد، یاد میگیرد و سخاوتمندانه یاد میدهد. یا دوست دیگری که مطالعات جامعهشناسیاش را بیشتر کرده و کتابهای مفیدی در زمینه شرایط امروز کشور میخواند و معرفی میکند. یا استاد سینمایی که از آموزش و انگیزه دادن به شاگردانش حتی در این شرایط که اوضاع سینما مانند اوضاع دیگر هنرها اصلا خوب نیست، دست برنداشته و با تمام توان به زیبایی و هنرمندی، آموزگاری میکند. برای خودم هم شرایط بهگونهای رقم خورده که بعد از حدود پنج سال به کار بازگردم. بسیار با خودم کلنجار رفتهام که شرایط چندان برای نوشتن آنگونه که میخواهم فراهم نیست، انگار خجالت میکشم به هنرمندی زنگ بزنم و از اوضاع هنری که در آن مشغول است، بپرسم. یک هفتهای میشود که برای هنرمندی چند پرسش فرستادهام تا پاسخ دهد. میدانم که حالش خوش نیست و حوصله پاسخ و مصاحبه ندارد. اما خوب که فکر میکنم دوباره به همین راهحل میرسم که بههرحال باید کارم را انجام دهم. باید اندیشید، خلاقیت داشت، یاد گرفت و پویا بود. راه دیگری نیست که اگر هست به گمانم به بیراهه میرود. کشور زمانی درست میشود که هرکس سرجای خودش باشد و کارش را درست انجام دهد تا وقتی سرجای خود نیستیم و کارمان را درست انجام نمیدهیم، وضعیت همین آش و همه کاسه است.
یکشنبههایی که دوستداشتنی نشدند
سرانجام قراری را که زیاد دربارهاش حرف میزدیم، عملی کردیم.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران