کافی است عنوانهایی مانند «انسان در رمان: با نگاهی به ادبیات داستانی ایران و روسیه» و « جنبش ناراضیان: جامعهشناسی جریان مهاجرت نخبگان از رشتههای مهندسی و پایه به علوم انسانی» را در کنار «کافه پیپ» و «حوای سرگردان» و ««صور سکوت» بگذارید، دیگر دلتان میخواهد که بیشتر و بهتر از این نویسنده بدانید و بشنوید. پس پاسخهای محمدقائم خانی به پرسش های رویداد امروز را با هم میخوانیم:
*محمدقائم خانی را چقدر می شناسید؟
نویسنده چند عنوان کتاب، فارغ التحصیل مهندسی مکانیک دانشگاه شریف، متولد آمل، بزرگشده تهران، که از ابتدا دوستان خوب زیادی داشته و دارد. صاحب دو گنج بزرگ است؛ یکی خانوادهای که در دامانش متولد شده و رشد کرده، و دیگری خانوادهای که به آنها پیوسته است.
*چه شد که وارد حوزه نوشتن شدید؟ نخستین کار جدی شما چه بود؟
در تصمیمات بزرگ زندگی، تنها یک عامل ما را به نقطه خاص سوق نمیدهد و عوامل مختلف با وزنهای گوناگون ما را به نقطهای میرسانند که بالاخره تصمیممان را بگیریم. از همان ابتدای دوره دانشجویی مشغول نوشتن سفرنامه شده بودم. به خصوص که دوره کارشناسی فصل اردوهای مختلف است و میتواند سفرنامهنویسی را به یک عادت تبدیل کند. سالهای بعد، انتشار نشریههای دانشجویی من را وارد مرحله تازهای از نگارش کرد. نزدیک پنج سال سردبیری نشریات گوناگون، من را با خبرنگاری و یادداشتنویسی در اشکال محدودش آشنا کرد. در همان نشریات بود که اولین تلاشهایم را در نوشتن متون روایی انجام دادم که بعدها شکل داستانیتری به خود گرفت. تا اینکه سال 87 اولین متونِ شبهداستانکوتاه را در دانشگاه منتشر کردم. در قدمهای بعدی به مرزهای نمایشنامهنویسی و داستان بلند نزدیک شدم. انتشار اولین نوشته داستانی، من را با مجموعههای ادبی بیرون از دانشگاه پیوند داد و با فضای ادبی کشور آشنا کرد.
*تا کنون نوشتن برای فضای مجازی را هم تجربه کردهاید؟ به نظر شما این فضا چقدر میتواند به داستاننویسان کمک کند؟
بنده همواره در فضای فجازی به عنوان نویسنده داستان فعال بودهام، ولی هیچگاه مسیر نویسندگیام از فضای مجازی عبور نکرده است. اگر بخواهم فارغ از تجربیات خودم جواب بدهم، باید بگویم فضای مجازی راههای زیادی را پیرامون داستاننویسی باز میکند، و البته خطرات بسیار بزرگتر و وسیعتری هم در پی دارد.
* آیا داستاننویسی آموزش دادنی هست؟ استادان شما در داستاننویسی چه کسانی بودهاند؟ آن را به کسی هم آموزش دادهاید؟
داستاننویسی همانند همه هنرهای دیگر آموزشدادنیست، ولی کسی با شرکت در کلاسهای داستاننویسی نویسنده نمیشود. اگر منظور شما از استاد داستاننویسی، استفاده از یک فرد خاص طی یک فرآیند آموزشی جهت نوشتن داستان است، باید بگویم تنها استاد بنده در این حوزه خانم بلقیس سلیمانی است که استاد راهنمای من در دوره اول مدرسه رمان شهرستان ادب بودهاند. اما اگر مفهوم استاد نویسندگی را کمی عمیقتر و متنوعتر در نظر بگیریم، چندین نفر را میتوانم نام ببرم که از آنها به صورت جدی و عمیق، مسائل مرتبط با داستان را آموختهام و بینش داستانیام در ارتباط با ایشان ارتقاء پیدا کرده است؛ مانند علیاصغر عزتی پاک، مجید قیصری، بلقیس سلیمانی و محمدحسن شهسواری. در حیطه آموزشِ داستان هم بنده مدتی فعال بودم. چهار ترم در دانشگاه صنعتی شریف در اندیشکده مهاجر آموزش عناصر داستان و دورههای دیگر را داشتم. دو ترم هم در موسسه نوین پژوه سینا واقع در محله قیطریه تهران آموزش داستاننویسی داشتهام.
*به نظر شما دانشآموختگان رشتههای فنی تا چه اندازه در دنیای داستان معاصر فارسی حضور دارند؟ داستانهای آنها چه تفاوتهایی با دانشآموختگان دیگر رشتهها دارد؟
راستش را بخواهید همه نویسندهها را احصا نکردام تا بتوانم پاسخ درخوری به این سوال بدهم، منتها چند تن از مهمترین نویسندگان دهه هشتاد و نود ما دانشآموخته رشتههای فنی بودهاند. اثرگذاریشان به حدی است که نتوان آنها را از داستان معاصر ایران حذف کرد یا نادیده گرفت. به خصوص تجربه آنها از تحصیل در یکی از مهمترین نهادهای اثرگذار بر ایران بعد از انقلاب، تشخصی به آنها بخشیده که باعث شده آثارشان مورد توجه جامعه تخصصی ادبیات از یک طرف و مخاطب عمومی کتاب از طرف دیگر قرار بگیرد.
*موقعیت، اقلیم و جغرافیا تا چه اندازه در ساخت و ارائه داستان تاثیر دارد؟ این تاثیر در داستان کوتاه بیشتر نمایان است یا در رمان؟
در این سوال، «موقعت» را باید از «اقلیم و جغرافیا» جدا کرد. داستان جدید بدون موقعیت ساخته نمیشود. پس موقعیت جزء جداییناپذیر داستان است، چه داستان کوتاه و چه رمان. منتها به صورت متوسط، موقعیت در داستان کوتاه نمایش و درخشش بیشتری دارد تا در رمان. در داستان کوتاه فرصت چندانی برای طراحی کنش داستانی وجود ندارد تا امکان دیده شدن شخصیت را فراهم آورد، به همین دلیل معمول داستانهای کوتاه خوب، به سمت شکار یک موقعیت عالی پیش میروند. اما رمان به دلیل فراخناکی عرصه ارائه داستان، امکانهای متعددی برای بروز شخصیت فراهم میکند، بنابراین آن ارتباط تنگاتنگ داستان با موقعیت رقیقتر میشود. با این همه، هرچه موقعیت داستانی نابتر باشد، رمان هم عمق بیشتری پیدا میکند. در مورد اقلیم و جغرافیا هم باید گفت که رمان عرصه وسیعتری برای نمایش عناصر اقلیمی و جغرافیایی است. داستان کوتاه، به علت ایجاز ذاتی خویش، معمولاً بر نماد و استعاره تکیه میکند و عناصر اقلیمی و جغرافیایی را هم به صورت گزینشی در راستای همین هدف به کار میگیرد. اما رمان در فرصت بلند خویش، علاوه بر استفاده نمادین و استعاری از عناصر اقلیمی، به صورت مکرر از عناصر جغرافیایی برای فضاسازی و بسط زمینه داستانی بهره میبرد، به همین دلیل باید اقلیم و جغرافیا را در رمان موثرتر دانست تا داستان کوتاه.
* زادبوم شما تا چه اندازه در کارهای شما حضور دارد؟
مجموعه داستان «حوای سرگردان» به صورت کامل در بخش میانی طبرستان کهن میگذرد، یعنی غرب استان گیلان و مازندران امروز. داستانهایش به گونهای است که اقلیم و جغرافیا را نمیتوان از آن جدا کرد. در رمانی هم که به تازگی تمام کردهام، با عنوان «خورآیان»، نیمی از داستان در یکی از شهرهای مازندران میگذرد.
*چه الگویی را برای مطالعه آثار داستایفسکی پیشنهاد میکنید؟
الگوی خاصی در ذهنم نیست. بسته به این که چه کسی با چه مختصاتی قرار است به سراغ مطالعه آثار او برود، میتوان چند کتاب را توصیه کرد. یک تقسیمبندی مشهور در دنیا وجود دارد که چهار رمان «جنایت و مکافات»، «ابله»، «شیاطین» و «برادران کارامازوف» را شاهکارهای او میدانند و به معمول مخاطبان حوزه کتاب پیشنهادش میدهند، اما حتی این بسته مشهور هم برای بسیاری از مخاطبان قابل توصیه نیست.
*برای مطالعه و شناخت جریانهای ادبی روسیه و آثار نویسندگان این کشور، مطالعه آثار کدام نویسندگان را برای عموم و برای علاقمندان به حوزه نوشتن توصیه میکنید؟
چهرههایی در ادبیات روسیه حضور دارند که هر مخاطب کتابی را (فراتر از حوزه داستان) میتوان به خواندن آثار ایشان توصیه کرد، مانند پوشکین، گوگول، داستایفسکی، تالستوی و چخوف (که حداقل ده کتاب را در بر میگیرد). اما برای هر دسته از مخاطبین، از جمله علاقهمندان به نوشتن داستان، در هر مرحله از زندگی و رشد فکری و حوزه خوانش، دسته خاصی از آثار را باید پیشنهاد داد.
*مهمترین وجه اشتراک رمانهای روسیه و رمانهای ایرانی را در چه میدانید؟ مهمترین تفاوت را در چه میبینید؟
هویت بعضی از ملتها را بیش از همه، در رمانهایی که نویسندگان آن کشور مینویسند، میتوان یافت. جایی که داستاننویسان بزرگ هر کشور، با همه اختلافاتی که دارند، به مجموعه واحدی که سازنده هویت جمعی آن مردم است ارجاع میدهند. این ارجاع در رمان، به صورت غیرمستقیم است و زیر ساختاری بزرگ و پنهان از چشمانی که صرفاً به سطح داستان توجه میکند، صورت میگیرد. انسان روسی از همان ابتدا در آثار پوشکین و گوگول دیده میشود و تا قرن بیستم در آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ روسیه ادامه مییابد. این تصویر چنان واضح و گویاست که تمام مردم دنیا، مردم روسیه را بیش از همه از خلال داستانهای نویسندگانشان میشناسند. اما در میان دهها نویسنده بزرگی که به نوشتن مشغول بودهاند، تصویر انسان روس بیش از همه در آثار تولستوی و داستایفسکی (که در دومی بیشتر است) دیده میشود. نه تورگنیف، نه چخوف، نه گورکی، نه گوگول، نه بولگاکف، نه پاسترناک، نه بابل، نه بلوک و نه دیگر نویسندگان عصر طلایی و نقرهای ادبیات روسیه، با وجود اقبال فراوان در داخل و خارج روسیه، به اندازه آن دو نویسنده بر دنیا اثرگذار نبودهاند. تولستوی با وجود پذیرش برخی از وجوه کلی مدرنیته، با فهم و درک خاص خود به نقد جریان غالب اروپا پرداخت و مکتبی در جهان تأسیس کرد که به خاطر شدت تمایزش، به نام خود او خوانده میشد و میشود. داستایفسکی با عناصری آوانگاردتر، به سمت جدا کردن این دو دنیا حرکت کرد و در قرن بیستم، چونان تولستوی اثرات جهانی بر نویسندگان و فیلسوفان اکثر کشورهای دنیا گذاشت. او مرزی عبورنشدنی بین روسیه و اروپا کشید. این تمایز چیزی است که خوانندگان ایرانی هم بسیار به آن توجه کردهاند و با آن درگیر بودهاند. در کنار تقابل شرق و غرب، عنصر مهم دیگری هم مد نظر این دو نویسنده بوده که مردم دنیا و نیز ایران را متوجه خویش کرده است، که همانا «ایمان مذهبی» است. اگر به تاریخ ایران معاصر نگاه بکنیم، طبیعی است که همین دو عنصر را در جایجای تحولات اخیر ایران بیابیم، اما شگفتانگیز است که بفهمیم نویسندگان ایرانی کمترین توجه را به این دو عنصر داشتهاند. اصلاً نمیتوان ادعا کرد که نویسندگان فارسیزبان این خطه، به هویتی مشخص در رمان رسیدهاند که آنها را از رمان ژاپنی، رمان اسپانیایی و رمانهای دیگر متمایز میکند؛ تا بعد ببینیم جای این دو عنصر در میان کتب داستانی ما کجاست. «ارتباط با غرب» و «دین» دو عنصر اساسی است که رد پای توجه به آنها را در کوششهای صدواندیساله نویسندگان ایرانی میبینیم که نشان می دهد ایرانیان نمیتوانند از ادبیات جدید و حتی مدرنیته دل بکنند، اما رمان ایرانی فاقد نظامیافتگی لازم جهت داوری پیرامون این دو عنصر است. ایرانیان با وجود مقاوت در برابر امواج مدرنتیه برای حفظ هویت خود، چشمی خیره به دنیای جدید و به خصوص «رمان» داشتهاند و لوازم آن را جهت بروز و ظهور خود آزمودهاند اما جز سایههاییْ تصویری از خویش در آینه آن ندیدهاند.
* با وجود اینکه رمان محصول دوران مدرن است، به نظر شما معنویت در رمان چه جایگاهی دارد؟
توجه به معنویت، رفتن به سراغ موضوعی دمدست که کابرد آن واضح باشد، نیست و نیازمند درکی عمیق است که با درگیری درونی فرد با جهان هستی همراه خواهد بود. عموم انسانها توجهی به لایههای پنهان و دور از حواس ظاهری ندارند و غرق در زندگی معمول خود هستند. روزمرگی چنان ما را احاطه کرده است که حتی کلمات مشیر به امور متعالی، به ابزاری جهت رفع نیازهای سطحی زندگی جاریمان بدل شدهاند. به همین دلیل است که عموم استادان عرفان و دغدغهمندان ادراکات درونی عمیق، اولین گام را برای دریافت معرفت حقیقی، بیداری میدانند. متأسفانه در نگاه عمومی همین بیداری هم معنایی مبتذل یافته و معمولاً باید با اتفاقی خارقالعاده و بههمریختن تمام نظامات زندگی همراه باشد؛ در حالی که مضمون مدنظر پیران راه معرفت، منفکشدن انسان از روزمرگی و غور در ادراکات درونی سالک است. بهخصوص، با جلوههای گسترده سرمایهداری در قرن بیستم و سیطره امور قراردادی بر تمام شئون زندگی مدرن، احتمال خارجشدن معمول افراد از چنبره روزمرگی بسیار اندک و امکان توجه به آگاهی عمیق درونی ناچیز شده است. ممکن است نویسندهای در دنیای جدید، به سراغ موضوع فقدان معنویت برود و مانند همه موضوعات دیگر، آن را بهصورت بستهبندی در قالبی که تکنیکهای گوناگون نویسندگی اجازه میدهد، ارائه بدهد. خواننده نیز این موضوع را همین گونه در فرایندی تکنیکی-مغزی بخواند و در بستهبندی ذهنی خاص خود قرار دهد. چنین متونی هیچ ارزشی ندارند؛ چون امر متعال را تبدیل به موضوعی منجمد و مرده همانند همه موضوعات کالایی دیگر کرده است. معنویت از اساس متضمن حرکت و دوری از سکون است. امری است میانه بین وحدت و کثرت، بین خدا و انسان، بین امر کلی و جزئی که بینابینیاش از آن تفکیکناپذیر است. این بینابینیت، نوعی رفت و برگشت را حینِ سخنگفتن از معنویت لازم و ضروری میسازد. متنی که قرار است معنویت را روایت کند، مدام باید بین قلب و ذهن مخاطب در رفتوآمد باشد. آگاهی و اشتیاق مخاطب باید متناسب و به صورت همزمان رشد کند تا زمینه پذیرش معنویت در او ایجاد شود. بنابراین باید به جایگاه ویژه فرم در برقراری این اتصال دقت کنیم؛ چون دیگر فرم از محتوا جدا نیست؛ بلکه متحد با آن است. اگر رمانی رشددهنده انسان بود و او را حین خواندن داستان از تعلقاتش جدا کرد و به امور والاتر فراخواند، میتوان گفت که معنویت در آن جایگاهی واقعی پیدا کرده است.
* مجموعه داستان«حوای سرگردان» از کجا شروع شد و چگونه شکل گرفت؟ آدمهای این داستان چقدر در اطراف شما وجود دارند؟
بخشی از شکاف مرکز-پیرامون که در مجموعه داستان «حوای سرگردان» به آن پرداخته شده، از قدیم در درون من وجود داشت و حتی آگاهی خفیفی هم نسبت به بعضی وجوه آن داشتم. پس از راهاندازی اندیشکده مهاجر در دانشگاه شریف و خدمتگزاری بنده در کارگروه «علوم انسانی و توسعه» اندیشکده به عنوان دبیر، این دغدغهها سر و شکلی روایی پیدا کرد. تا سال 96 من دو داستان در فضای اقلیمی نوشته بودم و مورد توجه بسیاری از دوستان نویسندهام قرار گرفته بود. این بود که تمرکزم را در اندیشکده بر نگارش داستانهای دیگری متناسب با مفهوم توسعه در اقلیم طبرستان مرکزی گذاشتم. حاصل آن شد مجموعه «حوای سرگردان» که با لطف علیمحمد مودب و علیاصغر عزتی پاک توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شد.
*رمان «صور سکوت» چگونه متولد شد؟
ماجرای انتشار رمان «صور سکوت» خیلی مفصل است. من که در نشریات دانشجویی گاهی به وادی روایت و ادبیات سرکی کشیده بودم، سال 88 تصمیم گرفتم داستانی درباره دانشگاه بنویسم. آقای جواد درویش کمکم کرد تا چاپخانهای پیدا کنم و 500 نسخه از داستان به صورت جزوه چاپشده در سطح دانشگاه پخش بکنم. در وقتی محدود (شاید مثلاً یک هفته)، دانشجویان دانشگاه بیش از 300 نسخه را خریدند! چالشی هم با انجمن اسلامی دانشگاه پیدا کردم، و چالشی هم برای تشکل انجمن اسلامی دانشجویان مستقل (که هنوز در دانشگاه فعال نشده بود) درست کردم. آن تجربه عجیب فروش داستان در بازار کوچکی به نام دانشگاه، نیرویی شد برای شروع داستان کوتاه «حزامه». داستان کوتاهی که حین نگارش تا 150 صفحه کش پیدا کرد و این بار در ایام فاطمیه منتشر شد. آن نسخه، بعدها با نام «راحیل» توسط نشر آموت به ارشاد رفت و مجوز نگرفت و گیر کرد؛ تا بالاخره نسخه سومش با عنوان «صور سکوت» توسط شهرستان ادب منتشر شود. تا پایان نگارش نسخه دوم (با عنوان راحیل)، من هیچوقت خودم را در هیأت یک نویسنده تصور هم نکرده بودم تا این که رمان توسط واسطهای به دست یوسف علیخانی رسید با آن قد بلند و سبیلهای پرش. در اولین دیدار، او با صدایی که خش و زنگ خوبی دارد نویسنده خطابم کرد، دیدم شوخیشوخی وسط معرکه عکاظ ادبیات معاصر ایران افتادهام! من تا قبل از دفترِ کریمخان آموت با آن راهروی کمی تا قسمتی تاریکش اصلاً دفتر نشر ندیده بودم. آقای علیخانی مانند پدر برای راحیل مهربانی کرد. دوره ارشاد دکتر حسینی بود و هزار بدبختی پیش روی نویسندگان قطارقطار شده بود، که یکیاش مجوز نگرفتن رمانها بود؛ گفتند این رمان تحریف تاریخ اسلام و به نفع صهیونیستهاست. دویدنهای یوسف علیخانی برای راحیل هم به جایی نرسید، اما از سر همین پدری ماجرای راحیل را سال 93 با خانم بلقیس سلیمانی هم در میان گذاشت. خانم سلیمانی که جزء سه استاد مدرسه رمان شهرستان ادب بود، آن را با خودم مطرح کرد. اینگونه بود که روند نگارش نسخه آخر با عنوان «صور سکوت» آغاز شد. ویرایش این کار چند روز قبل از فوت مرحوم حسین جلالپور تمام شد اما مصائب کاغذی و غیرکاغذی سال های 97 تا 99 باعث شد انتشار کتاب در سال 1400 انجام شود.
*تحلیل و نقد آثار ادبی در ایران، چه وضعیتی دارد؟
مثل بقیه کارهای فرهنگی ما درهم و بیچهارچوب است. مهمترین مشکل آن هم این است که وجود آنکه آثار با ادعای نقدِ مبتنی بر نظریه بررسی میشوند، اما در واقع یک نظریهپرداز هم نداریم که حتی حوزه کوچکی از ادبیات را پوشش بدهد.
*برای نوشتن کارهای داستانی، چقدر پژوهش میکنید؟
معمولاً کمتر از آنچه که باید، ولی بعضی گفتهاند که پژوهش یکی از نقاط قوت داستانهای بنده است. حتی برخی مشکل من را دل نکندن از پژوهشها حین نگارش داستان میدانند. فارغ از این که گفته دوستان راجع به بنده در هر موضعی چقدر درست باشد، آنقدر فضای داستانی ایران خالی از پژوهش است که چنین نکاتی درباره برخی کارهای بنده به چشم میآید. این معضل محدود به ادبیات داستانی هم نیست و در هر سه حوزه مبتنی بر درام، یعنی ادبیات، تئاتر و فیلم فراگیر است.
*دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم نویسندگان در این بین چقدر است؟
نظر دادن پیرامون دلائل کمی اقبال به کتاب در جامعه ایران نیاز به احاطه بر چندین حوزه و پژوهشهای مفصل دارد که طبیعتاً بنده را به سکوت وا میدارد. از نظر من، مطالعه کم کتاب میتواند یک نشانه برای پژوهشگران عرصههای گوناگون باشد تا معانی متعدد نهفته در آن را برداشت و ارائه کنند. اما اگر بخواهم درباره نویسندگان ایرانی صحبت بکنم، حتماً میگویم سهم نویسندگان در اقبال کم مخاطب نسبت به کتاب بالاست. به خصوص در جریانی که از دهه هفتاد شروع شد و به دهه نود رسید، جامعه تصویر چندانی از خود در کتب نویسندگان ایرانی سراغ ندارد که بخواهد آنها را بخواند. به خصوص که داستانهای ما از نظر طرح و قصه بسیار ضعیف هستند و جذابیت چندانی ندارند. البته رفقای نویسنده ما هم دلائل متعددی برای این مشکل مطرح میکنند که یکی از مهمترینش عدم ثبات شغلی است که منجر به کمسوادی و ممارست کمتر در نوشتن و غیره میشود. از این منظر حق با آنهاست، ولی این مشکل و مشکلات دیگر، کمکاری ما را توجیه نمیکند، هرچند نشان میدهد که رفع معضل به این سادگیها صورت نخواهد گرفت.
* اثر تازهای از شما به دست ناشر سپرده شده است؟ میتوانیم بزودی شاهد کار جدیدی باشیم؟
کتاب «خرد ایرانی و برآمدن دولت مدرن» در اختیار نشر صاد قرار دارد که هنوز مجوز انتشار نگرفته است. کتاب «رمان و معنویت» به انتشارات فجر طاها سپرده شده که تازه در مراحل اولیه کار است و امیدوارم امسال از ارشاد مجوز بگیرد.