درباره ما نسخه آزمایشی | چهارشنبه، 26 آذر 1404

کد: 153747 | 13 مرداد 1401 ساعت 17:07

حضرت ماه

حضرت ماه عجیب دوست کودکان بود.
حضرت ماه




حضرت ماه عجیب دوست کودکان بود. با چشم‌هایش امید را روی سینه آنها می‌پاشید و دستانش، دست کودکان را تا رسیدن به بلندترین آرزوها، بلند می‌کرد. ماه بود و ماه بود و ماه! همه درختان باغ خورشید، دل به او داده بودند و همه تیغ‌های تیز، از برق نگاهش می‌ترسیدند. سال‌ها بود که از همان آسمان، باغبان دانش و نیکی بود. بزرگ‌ترین ظرفیت بشر را کشف کرده بود و در سکوت عارفانه نزد امام‌زمانش، منتظر جوشش اقیانوس حماسه بود. ماه بود و ماه بود و آب! و با لبان خشکیده به‌رسم همیشه، رفت تا پاسخ کودکان را بدهد. برای آن‌ها و برای حضرت خورشید اعلی، مشک را پر از وفا و غیرت کرد. ماه بود و ماه بود و تیر شیطان آمد و بر قلب مشک نشست. گویی چشمة امید، خشکید و چون آب از چشم مشک، بیرون زد، تنها ماهی مانده بود که دستانش را جلوتر هدیه داده بود و وفاداری‌اش را اثبات کرده بود و آهی که همیشه، دل همة آب‌ها  را می‌سوزاند.



عکس خوانده نمی‌شود