با فاصله اندکی از این اتفاق اداره کل اوقاف اصفهان با صدور بیانیهای نسبت به این ماجرا واکنش نشان داد و ضمن سلب مسئولیت از خود مدرسه و مسئولان آن را مقصر دانست.
بخش اول سخن
⁉️ پرسش این است: تقصیر چیست؟ مقصر کیست؟ به بهانه این رخداد با دکتر خاموشیِ عزیز خاطرهبازی میکنم و چند جملهای مینویسم. تصریح میکنم که مخاطب این نوشته فقط ایشان نیستند؛ هرچند دردِدلهایم در این نوشته با ایشان است.
یک. غروبی بود و هنوز اذان نشده بود. نزدیک سهراه مجاهدین بودم. زنگ زدم دفتر خدابیامرز حاج آقا مجتبای تهرانی. پرسیدم آیا حاج آقا برای نماز تشریف میآورند؟ پاسخ مثبت بود. تصمیم گرفتم برای نماز به دفتر بروم. به قول قدیمیها هم دیدار یار بود و هم زیارت شاهعبدالعظیم. یادتان آمد جناب دکتر خاموشی؟ شما هم بودید. با رابطهای که با حاج آقا داشتید ایشان را راضی کرده بودید که برای گروهی از طلاب، در آستانه یکی از موسمهای تبلیغ، چند کلمهای صحبت کنند تا طلبهها از معلم اخلاقِ تهرانیها بشنوند و توشه بر گیرند. فکر خوبی کرده بودید، ولی شاید فکرش را نمیکردید که حاج آقا چگونه آغاز خواهند کرد.
نماز تمام شد و همه نشستند و استاد اخلاق روی صندلیاش نشست و سخن آغاز کرد:
«...هرکس فکر میکند ما در تربیت دینی و اخلاقی مردم موفق بودهایم میتواند برود. من با او سخنی ندارم.»
فکر کردم لابد باید چراغ ها را خاموش کنند. چراغی خاموش نشد و طبیعتا هیچکس از جا برنخاست. من هم اگر جای آنها بودم دستِکم از سرِ کنجکاوی هم که شده مینشستم. استاد اخلاق ادامه داد:
«پس همه همنظر هستیم که ما خراب کردیم. آقایان! خوب گوش کنید. مردم ابوجهل و ابوسفیان نبودند. مردم نفوسِ مستعده بودند. ما نتوانستیم... .»
سخنان معلم اخلاق صریح بود و روشن و گزنده و... سازنده. کاستیها را گفت و آسیبها را گوشزد کرد و دست آخر هم نسخه داد و... صلواتی فرستاد و از صندلی برخاست.
خاطر شریفتان هست آقای دکتر خاموشی؟ من اولین بار است که این خاطره را عمومی دارم تعریف میکنم. ولی در همه این سالها تصویرش پیشِ چشمم بوده است و طنینِ بانگ آن مرد در گوشم:
«مردم نفوس مستعده بودند...».
دو. از خرداد ۸۸ و آتشِ افروخته آن چند هفتهای گذشته بود. لازم نیست از حال کشور چیزی بگویم؛ که بر همگان معلوم است و تکرارش موجبات تاثر و تالم.
از شما درخواست وقت کردم و بزرگوارانه، مثل همه دفعاتی که در خاطرم هست، وقت دادید و پذیرفتید. خدمت رسیدم. کاغذ یادداشتهایم را از جیبم بیرون آوردم و در مقام شاگردی با شما سخن آغاز کردم:
«حاج آقا، در این سالها گوش من به حرفهای شما بوده است و بسیار از شما شنیدهایم. امروز آمدهام تا من بگویم و شما صبوری کنید و بشنوید... .»
به یاد دارید حاج آقا؟ و ادامه دادم:
«خدمت رسیدم تا عرض کنم در این اوضاعی که ظاهرا نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی تحت فشار هستند و باید پاسخگوی فعل و ترک و رفتار و گفتار و اقدامهایشان باشند تا بتوانند کنترل اوضاع را دست بگیرند؛ به نظر من بیش از هر کسی باید شانههای شما بار مسئولیت را حس کند و قلب شما باید بیش از هر مقام مسئولی به تپش بیفتد و...»
با نگرانی گفتم:
«بالاخره به هر شیوه و روشی این ماجرا جمع میشود و از کف خیابانها به کنجها و گوشهها و از کنشهای اجتماعی به عرصههای شخصی کشیده میشود و تازه آن روز است که چهره خشن و سخت ماجرا نمایان خواهد شد. این اتفاقِ سخت و تلخ تاثیرش را روی آمار نمازخوانها و حجابباورها خواهد گذاشت. روابط دوستانه را قربانی خواهد کرد و پشتوانههای باوری و دینی و سیاسی را بیرحمانه تهدید خواهد کرد و نرخ خروج استعدادها را از کشور افزایش خواهد داد... و شما، حاج آقا، لازم است از الان برای آن روز فکری کرده باشید... .»
اینها را گفتم و بیش از اینها را، از جنس پیشنهادهایی برای اصلاحِ رویهها، تقدیم شما کردم و مرخص شدم. لابد دستکم تصویر مبهمی از این خاطره در ذهن دارید.
آن روز شما رییس سازمان تبلیغات اسلامی بودید. میدانم که خیلی زحمت کشیدهاید و توسعه ساختاری بسیاری در زمان شما در این سازمان رخ داد و اگر اشتباه نکنم بیش از گذشتگانِ خود امانتدار این مسئولیت بودید... و البته لابد میتوان بیش از دیگران شما را در کامیابیها و ناکامیهای این سازمان مسئول دانست.
مخاطب من فقط شما نیستید. دردِدلهایم با شماست و موضوع فعلی مربوط به سازمان شما.
بخش دوم سخن
به آغاز این نوشته باز گردم.
در خبرها آمده است که «در پی انتشار فیلمی از همخوانی دانشآموزان دختر در یکی از امامزادههای اصفهان و تحقیق در این زمینه مشخص شد که مدرسه دخترانه همجوار امامزاده به علت محدودیت فضا تقاضای برگزاری جشن در سالن مجاور امامزاده را داشته است که با پافشاری یکی از اعضای هیأت امنا این درخواست اجابت میشود. اما به علت برودت هوای سالن، دانش آموزان به حرم اصلی امامزاده منتقل میشوند که البته مدیر مدرسه مذکور مکررا بابت این اتفاق عذرخواهی کرده است.
بدیهی است که مسئولیت اجرای این جشن به طور کامل با مدرسه دخترانه بوده و اداره کل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان هیچ دخل و تصرفی در محتوای برنامههای آن نداشته است و امامزاده نیز فقط میزبان این جشن بوده است.
با این حال اداره کل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان با افراد خاطی در این زمینه که با سهلانگاری موجبات مراعات نکردن حرمت امامزاده را فراهم آوردهاند با هدف جلوگیری از تکرار این اتفاق برخورد قانونی خواهد کرد.»
حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب دکتر خاموشی
قلب من از این خبر و از این بیانه سازمان اوقاف اصفهان به درد آمده است.
من اگر جای اوقاف بودم اول از همه آن عضو هیئت امنا را، که گویی در نقش فرد کمبصیرت ماجرا معرفی شده، به علت درک و تشخیصاش تشویق میکردم. بهترین و درخشانترین بخش داستان از نظرگاه من، نگاه همین آدم است.
همین امروز سیمرغ بهترین بازیکن نقش اول را باید به او داد.
بگذریم... .
قرار است مقصر را شناسایی کنید؟ بسمالله.
من هم موافقم.
⁉️ مقصر کیست؟ آن دختر شاد و پر انرژی که ما برای شکوفایی او نتوانستیم زمینه مساعد را فراهم کنیم؟
⁉️ یا آن معلم پرورشی که شاید بیش از سی سال سن نداشته باشد و خودش هم حاصل و ثمره آموزش و پرورش و ارشاد و تبلیغات اسلامیِ ماست؟
آقای خاموشی عزیز و بزرگوار
من هم با برخورد قانونی با «افراد خاطی که در این زمینه با سهلانگاری موجبات مراعات نکردن حرمت امامزاده را فراهم آوردهاند؛ با هدف جلوگیری از تکرار این اتفاق» خیلی موافقم.
ولی لطفا در تشخیص سهلانگارها به هیچ وجه سهلانگار نباشید!
جناب آقای خاموشی
شما عضو محترم شورای انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگی عمومی و باپیشینهترین رییس سازمان تبلیغات اسلامی و عضو محترم هیئت امنای دفتر تبلیغات اسلامی قم هستید. بیش از این هم اگر هست، نمیدانم.
حرمت امامزاده به متولی آن است.
پرسش صریح و روشن من: این است و خواهش می کنم این پرسش را از خود و از اعضای آن شوراهای فخیمه و عالیه بپرسید:
هتک حرمت اصلی کجا رخ داده است؟ آستان امامزاده بیشتر هتک حرمت شده است یا حریم این مادران فردا که اینجور از حفظ و با شور و انرژی به جای هر شعر ملی و آیینی دیگر به سمت این ترانه و آن خواننده کشیده و کشانده شده اند؟
متولی آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد و تبلیغ اسلامی اینها کدام انسان و سازمان و ساختار خفتهای بوده است؟ چشمها را بر امامزاده و حرم و حریم اصلی نباید بست و دو معلم و مدیر بیزبان را، که از قضا خودشان گواه و نمونه و قربانی همین غفلت هستد، نباید مجرمان اصلی تلقی کرد.
حرمت امامزاده آن وقتی هتک شد که در متن نادر ابراهیمی دست بردند و قصههای مجید را در کتب درسی تحریف کردند و فلان وزیر بیتالمالِ بیزبان را برای شهرت خودش هزینه کرد و چشم بر او بستند.
مردم به طور عام و این طفلهای معصوم به طور خاص نفوس مستعده بودند... و هستند.
تجاوز به حریم امامزاده نه در اصفهان، که در ساختمانهای مربوط به نهادهای آموزشی و فرهنگیِ پایتخت و در طول ادوار گوناگون صورت گرفته است.
سیاه نمایی نمیکنم. نمک به حرام هم نیستم. دستِ اهل صدق و راستی را هم می بوسم. می نویسم؛ چون دارد دیر می شود و کوتاهی در این زمینه، کم اش هم بسیار است.
آقای خاموشی عزیز
اینها را با شما میگویم؛ چون به وجود ِ این حد از همزبانی با شما و همدلی از سوی شما همچنان امیدوارم.
حالا که قرار است «با هدف جلوگیری از تکرار این اتفاق با خاطیان برخورد قانونی صورت پذیرد»؛ لطفا لوکیشن امامزادهی هتک حرکت شده را درست ارسال کنیم و آستانِ مقدس را بالاتر از انسانهای معصوم و مظلوم و مقدس جای ندهیم.