عکس و متن / غمگین
آدم ها تمام نمی شوند
آدم ها نیمه شب
با همه ی آنچه
در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته اند
به تو هجوم می آورند!
هر روز ساعت دلم را عقب می کشم
تا خیال کنم ، دیر نکرده ای هنوز …
حالم را نپرس
نگذار دروغ بگویم خوبم
خیالت راحت می شود
و من تنهاتر می شوم
کمی نگران من باش
نگرانی تو حال مرا خوب می کند
صدایت در گوشم زمزمه میشود و نگاهت در ذهنم مجسم
اما من …تو را میخواهم نه خیالت را
گریه کن
مثل ابری سرگردان
که خانهاش به باد بند است
و هیچ هواشناسی
هرگز پیدایش نخواهد کرد
گریه کن
گاهی ابرها هم
از ترس تنهایی میبارند …
چقدر تنهایی خوب است !
وقتی عشق هایی را می بینی
که به دروغ
دست های یکدیگر را
می فشارند …
هر کسی به من رسید
زخم ِ عشق ِ ” دیگری ” داشت
صبور غصه ی دلش شدم
دردش را
که با جانم دوا کرد
عاشق ِ ” دیگری” شد و رفت …
من خیره به این سقف سفید
به سیاهی اقبالم می نگرم
تو …
کجای این همه سیاه و سفیدی ؟
دلم بالکنی میخواهد رو به شهر و یک فنجان چای!
یک جرعه تو …. یک جرعه من!
وسـکوتی که در آن دو نگاه به هم
گره خورده باشد!
بی کلام…
می دانی؟
” دلم یک من میخواهد برای تو
و یک تو برای من!
شرط بسته ام…
سر نیامدنش…
چه بردی می شود…
اگر ببازم…!!
خط های روی پیشانی ام
ربطی به سنم ندارند
دارم روزهای بعد رفتنت را
علامت می زنم !
پستچی استعفا داد …
وقتی در بین نامه ها
نامه ی معشوقش را دید
به کسی ، جز او …