دختر جوان ادامه داد: تورج خیلی جوان موجهی به نظر میرسید. تا اینکه یک روز من را به خانهاش دعوت کرد و من هم همراه یکی از دوستانم به منزلش رفتم، به محض اینکه رسیدیم و میخواستیم شام بخوریم مادر تورج تماس گرفت و گفت یکی از اقوامشان فوت شده است و از او خواست که به خانه آنها برود. وقتی این اتفاق افتاد، من به تورج گفتم اشکالی ندارد؛ من میروم و یک شب دیگر میآیم اما او قبول نکرد و گفت شما بمانید من برمیگردم. ما شام خوردیم و او هم به خانه مادرش رفت.
من شب در خانه تورج ماندم، دوستم هم به منزل خودش رفت اما چند ساعت بعد تورج برگشت. او به من تعرض کرد و وقتی اعتراض کردم به من ابراز علاقه کرد و گفت از علاقه زیاد این کار را کرده است. از من خواست سکوت کنم و گفت با من ازدواج میکند.
شاکی در ادامه گفت: تورج خیلی به من توجه میکرد؛ او هدیههای گرانقیمت برایم میخرید و کاملا اعتماد مرا به خودش جلب کرده بود. حتی به من گفت بهزودی به خواستگاری میآید. من خانوادهام را آماده کرده بودم که خواستگار برایم بیاید اما یکدفعه رفتار تورج با من عوض شد. او گفت دیگر نمیخواهد با من ارتباط داشته باشد. گاهی بهانه میآورد و دعوا میکرد تا اینکه مدتی جواب تلفنهایم را نداد و دیگر خبری هم از خواستگاری نبود. من با دوستانش که میشناختم تماس گرفتم و آنها هم گفتند تورج گفته دیگر جواب تلفنهای من را ندهند. تورج بعد از مدتها یک روز جواب تماسم را داد و گفت به سفر رفته و برمیگردد و خودش تماس میگیرد. چند روز بعد از اینکه تورج این حرف را زد، من مقابل در خانهاش رفتم و متوجه شدم پارتی گرفته است.
متهم گفت: با تورج جروبحث کردیم و آنقدر ناراحت شدم که با پلیس تماس گرفتم. تورج با عصبانیت به من گفت آنقدر نفوذ دارد که من نتوانم کاری بکنم. وقتی پلیس آمد گفت حکم ورود به منزل ندارد و از من خواست شکایتم را به کلانتری ببرم. چند روز بعد متوجه شدم تورج با دختر دیگری رابطه برقرار کرده است. او از من سوءاستفاده و اغفالم کرد. زندگیام بهخاطر اینکه مورد تعرض او قرار گرفتم خراب شده و دیگر آیندهای ندارم به همین خاطر هم از او شکایت دارم.
با توجه به اینکه پرونده با اتهام تعرض مطرح شده بود، شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران مسئول رسیدگی به آن شد. تورج احضار و دختر جوان به پزشکی قانونی معرفی شد. تورج در بازجویی اولیه ادعا کرد هیچ رابطهای با این دختر نداشته است. او گفت: من اتهام را قبول ندارم. من میخواستم با این دختر ازدواج کنم اما بعد از مدتی متوجه شدم اخلاقمان به هم نمیخورد و دیگر با او صحبت نکردم؛ ما رابطهای با هم نداشتیم.
وقتی دختر شاکی مشخصات خانه متهم را در دادگاه گفت، پسر جوان مجبور به اقرار شد و گفت: من خانه مجردی داشتم، چون سبک زندگیام را خانوادهام دوست نداشتند. من میهمان زیاد داشتم و نمیخواستم مادرم اذیت شود. روزی که این دختر به خانه من آمد، مادرم تماس گرفت و خبر فوت یکی از اقوام را داد. این دختر به من گفت چون به مادرش گفته شب خانه دوستش میماند نمیتواند خانه برود و من هم گفتم شب در خانه نیستم و میتواند بماند اما ارتباطی نداشتیم.
این در حالی بود که پزشکی قانونی رابطه جنسی دختر جوان را تأیید کرد و به دادگاه ثابت شد که پسر جوان دروغ گفته و با دختر رابطه داشته است.
با مشخصشدن این موضوع پسر جوان بازداشت شد. او که قصد داشت از دختر رضایت بگیرد با شرطی از طرف او مواجه شد و دختر گفت فقط در صورتی شکایتش را پس میگیرد که این پسر با او ازدواج کند. بهاینترتیب پسر جوان بازداشت و به زندان منتقل و دادگاه برای صدور رأی وارد شور شد.