به گزارش گروه رسانهای شرق؛ سال گذشته، وقتی مسئولیتِ "غرفه ناشران افغانستان" را در بخش بینالملل نمایشگاه کتاب تهران بر عهده داشتم، هر روز شاهد صحنههای تکراری اما معناداری بودم. بازدیدکنندگان ایرانی با چهرههایی آمیخته از تعجب و کنجکاوی به غرفه نزدیک میشدند، کتابها را ورق میزدند و میپرسیدند: "اینها واقعن در افغانستان چاپ شدن؟" یا "مگه شمام نویسنده دارین؟" و...
این سوالات ساده، عمق یک مشکل ساختاری و فاجعه فرهنگی را نشان میداد؛ جامعه ایرانی با فرهنگ و ادبیات افغانستان بیگانه است و دچار فقرشناختی نسبت به این همسایه دیرینه خویش است.
امسال اما حتی آن غرفه کوچک هم برپا نشد. این غیبت، تصادفی نیست. نشان از وضعیت خطرناکی هست به نام «فقر شناختی» که امروز به بنزین موجهای مهاجرهراسانه در فضای افکارعمومیِ حقیقی و مجازی کشور نیز تبدیل شده است.
*ریشهها و زمینههای مشکل
بر اساس پژوهشها و مطالعات میدانی انجمن راحل که با مصاحبههای عمیق با طیفهای مختلف جامعه ایرانی انجام شده، الگوی نگرشی نگرانکنندهای از افغانستان و مهاجرین افغانستانی در ذهنیت جامعه ایرانی قابل مشاهده است.
جامعه ایرانی عمدتاً افغانستان را از دریچه دو تصویر کلیشهای و تصورقالبیِ (Stereotypes) غالب میشناسد: از یک سو "جامعهای جنگزده و نیازمند ترحم" و از سوی دیگر "منبع تهدیدات امنیتی".
مشاهدات و گفتوگوهای متعدد نگارنده در فضای فرهنگی ایران نشان میدهد که روایت و تصویر افغانستان در ذهن بسیاری از ایرانیان، تصویری تکبعدی و روایتی تحریفشده است و کمتر کسی در ایران از فرهنگ، ادبیات، تاریخ و نخبگان افغانستان خبر دارد.
این فقرشناختی، پیامدهای خطرناکی دارد. وقتی جامعه ایرانی، افغانستان را فقط از دریچه اخبار امنیتی یا گزارشهای مربوط به مهاجرین میبیند، طبیعی است که تصویر ناقص و تحریفشدهای در ذهنش شکل بگیرد. این تصویر ناقص، به نوبه خود به تقویت کلیشهها و پیشداوریها دامن میزند و فضای اجتماعی را برای بروز رفتارهای مهاجرستیزانه نیز آماده میکند.
ناگفته پیداست که این پدیدهِ شوم، محصولِ سالها غفلت نهادهای فرهنگی و رسانهای است. وقتی در دانشگاههای ایران حتی یک واحد درسی افغانستانشناسی تدریس نمیشود، وقتی رسانههای ملی کمتر به معرفی دستاوردهای فرهنگی همسایه شرقی میپردازند و بیشتر معطوف به تولیدمحتواهای سیاهنماییشده و بزرگنماییشده از مسائل کشور همسایه باشد، طبیعی است که چنین فقرشناختی عمیقی شکل بگیرد که خود بستر و زمینه شود برای شکلگیری موجهای مهاجرهراسی.
* روایتی از حاشیهنشینی فرهنگی
یکی از دوستان نزدیکم، از ناشران سرشناس کابل بود که پیش از سقوط نظام جمهوریت در افغانستان (۲۴ اَسَد/مرداد ۱۴۰۰)، سالانه دهها عنوان کتاب ارزشمند در کابل منتشر میکرد. پس از تحولات اخیر، او به ایران آمد با این امید که بتواند در پاره دیگر "وطن فارسی" و در "وطن فرهنگی" خود به فعالیت ادامه دهد. اما اینجا با موانع بیشماری روبرو شد.
مشکلات اقامتی، دشواریهای دریافت مجوز نشر، نبود شبکه توزیع مناسب و بیتفاوتی نهادهای مسئول، او را به حاشیه راند. سه هفته پیش، وقتی برای تمدید ویزایش مجبور شد به کابل برگردد، با برخورد سرد مسئولان رایزنی فرهنگی ایران مواجه شد.
حالا او در کابل مانده است و نمایشگاه کتاب تهران، بیحضور او و همکارانش برگزار میشود. این در حالی است که آثار این ناشران میتوانست روزنهای برای افغانستانشناسی گشاید و منجر به انداختن طرحی نو در تعمیق و گسترش روابط و تعاملات دو کشور شود.
*چه باید کرد؟!
واقعیت این است که نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، نه فقط یک رویداد تجاری، که فضایی برای دیالوگ فرهنگی است. حضور ناشران افغانستان در سال گذشته اگرچه محدود بود، اما فضایی برای گفتوگوی فرهنگی ایجاد کرده بود، اما غیبتشان در این دوره، همانطور که شرح پریشانیاش قصه شد، برای هر آنکس که دل در گروِ "جانایران-جانافغانستان" دارد، میتواند یک آژیرقرمز فوری و جدّی باشد.
برای شکستن و متوقف کردن این چرخه معیوب فقرشناختی که خاک حاصلخیزی برای کلیشهها و مهاجرستیزی نیز هست؛ با توجه به غیبت ناشران افغانستان در نمایشگاه کتاب امسال، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان مهمترین نهاد فرهنگی متولی این رویداد میتواند با ایجاد سازوکارهای حمایتی ویژه، زمینه حضور مؤثر ناشران افغانستانی را فراهم کند. از جمله:
- اختصاص غرفههای دائم با شرایط ویژه
- تسهیل فرآیند صدور مجوز نشر
- ایجاد معافیتهای گمرکی برای واردات کتاب
- برگزاری دورههای آموزشی مشترک برای ناشران
در کنار اقدامات نهادی، جامعه مدنی و فعالان اجتماعی-فرهنگی-رسانهای نیز میتوانند با اقداماتی از قبیل ایجاد حلقههای مطالعاتی میانفرهنگی، مطالعه آثار نویسندگان و ناشران افغانستانی و غیره تأثیرگذار باشند.
*فرصت و مجالی برای بازاندیشی
ادعای گزافی نیست اگر گفته شود؛ هنگامی که مهمترین رویداد فرهنگی کشور نتواند فضایی برای شناخت همسایه شرقی ایجاد کند، نباید از گسترش مهاجرستیزی تعجب کنیم. هر کتاب افغانستانی که به دست خواننده ایرانی نمیرسد، به یک تصورقالبی و کلیشه نادرست و سپس به یک رفتار خشونتآمیز تبدیل میشود.
نمایشگاه کتاب امسال تهران، خالی از حضور ناشران کابل برگزار شد. این غیبت، زنگ خطری است برای همه دستاندرکاران عرصه فرهنگ. مطالعات و یافتههای پژوهشی-تحقیقاتی انجمن راحل به وضوح نشان میدهد که اگر امروز برای رفع این فقرشناختی عمیق اقدامی نکنیم، فردا شاهد تشدید تنشهای اجتماعی و گسترش مهاجرستیزی خواهیم بود.
اما هنوز دیر نشده است. با عزمی جمعی و برنامهریزی دقیق میتوان این چرخه معیوب را شکست. حتی روزهای باقیمانده از نمایشگاه امسال میتواند نقطه آغازی برای این تحول باشد؛ مشروط بر آنکه:
- نهادهای فرهنگی به مسئولیت خود عمل کنند
- رسانهها نقش سازندهتری ایفا نمایند
- دانشگاهها و مراکز علمی پیشگام شوند
تا مردم با آغوش باز پذیرای شناخت همسایه شرقی خود باشند.
منبع: sharghdaily-1006131