hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > در مرگ شیوا ارسطویی، نویسنده و شاعری که از خوف روزگارش نوشت ولی دیگر نیستم

در مرگ شیوا ارسطویی، نویسنده و شاعری که از خوف روزگارش نوشت ولی دیگر نیستم

شیوا ارسطویی، نویسنده و شاعر معاصر متولد 1340 در تهران، 17 اردیبهشت در ماهِ تولدش از دنیا رفت.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق ؛ ارسطویی راویِ عشق، ترس، سیاست، شکست‌ها و خاطراتی است که به حافظه جمعی پیوند می‌خورند. درست مانند رمان «خوف» که به قول خود ارسطویی روایتِ «ملموس‌ترین ترس‌ها» است؛ ترس‌های ملموس و جدیدی که در زندگی مدرن و در عصر جدید به وجود آمده و وادارمان می‌کند «از ذهنیتِ ترس به طرف عینیتِ ترس فراروی کنیم». شیوا ارسطویی فعالیت خود را در زمینه نوشتن شعر و داستان از دهه هفتاد آغاز کرد و به یکی از نام‌های شاخص داستان‌نویسی در این دهه بدل شد. «گم» و «بیا تمامش کنیم» عناوین مجموعه‌شعرهای او است که نمونۀ درخوری از «شعر زبان» است و ردپایی از کارگاه‌های رضا براهنی در آن‌ها پیداست. «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب و مهتاب» مجموعه داستان‌های تحسین‌شدۀ ارسطویی هستند و ازجمله رمان‌های او می‌توان به «او را که دیدم زیبا شدم»، «بی‌بی شهرزاد»، «آسمان خالی نیست»، «افیون»، «خوف»، «نی‌نا» و «ولی دیوانه‌وار...» اشاره کرد. در این میان «افیون» فرصت انتشار در ایران نیافت و در آلمان منتشر شد، و به‌قولِ نویسنده‌اش، او هر روز مجبور بود نسخه‌ افستیِ آن را در بساطِ دستفروشان خیابان انقلاب ببیند که با قیمتی بالا به فروش می‌رسد. رمان «برای بوسه‌ای در بوداپست» نیز که از سال هشتاد در پیچ‌وخمِ مجوز ارشاد مانده بود، نتوانست مجوز انتشار بگیرد و تنها در قالب کتاب صوتی درآمد و با صدای خودِ نویسنده منتشر شد. داستان «برای بوسه‌ای در بوداپست»، روایت زندگی زنی است که در طولِ متن مردی را خطاب می‌کند و از خلال این خطاب‌کردن زندگی‌اش روایت می‌شود: هر دوِ آنان در سالیان پیش از انقلاب به فعالیت سیاسی می‌پرداختند. داستانِ بوسه‌ای در بوداپست» که در دو فضای پیش و پس انقلاب می‌گذرد، درواقع داستانی عاشقانه است که در بستری سیاسی روی می‌دهد. این رمان که در فاصله یک‌دهه‌ونیم از نوشته‌شدن آن به‌شکل صوتی منتشر شد، ازقضا به دغدغه‌های امروز می‌پردازد. ارسطویی این رمانِ عاشقانه را همراه با رمانِ خواندنی «خوف» به دست انتشار سپرده بود که رمان «خوف» در نشر روزنه منتشر شد و رمانِ اخیر امکان انتشار نیافت و از چاپ کاغذی بازماند. انتشار آثار شیوا ارسطویی در ایران هرگز بی‌دردسر نبود؛ ارسطویی در رمان‌هایش زندگی زنانی را روایت کرده است که به دلایل تاریخی به ترس خو کرده‌اند و حتی ترس‌هایشان نیز از زبان و نگاه مردانه روایت می‌شود؛ شاید از این‌روست که چاپ آثارش؛ انتشار صدای معترضِ نویسنده‌ای که از وضعیت زنان در جامعه و نیز در ادبیات و صحنۀ فرهنگ، با دیدی انتقادی سخن می‌گوید، با دشواری‌هایی روبه‌رو شده است. ارسطویی در داستان بلند «او را که دیدم زیبا شدم» (۱۳۷۲) روایتی رؤیاگونه از دختر جوانی ارائه می‌دهد که برای‌ قبولی‌ در کنکور به‌عنوان امدادگر در بیمارستان‌ها به مراقبت از مجروحان جنگی و مصدومان دیگر مشغول است اما عاشق‌ یک مجروح‌ جنگی‌ می‌شود و تا زمان‌ شهادتش از او مراقبت‌ می‌کند. در این داستان، شخصیت زن به‌واسطه‌ کنش‌های مردانه ساخته نمی‌شود، بلکه شخصیتی مستقل و محوری است که بر دیگر شخصیت‌های داستان تأثیرگذار است. در داستان «نسخه اولِ» ارسطویی (۱۳۷۷) نیز، حضور راوی باعث شکل‌گیری داستان می‌شود. در این داستان نام شهرزاد تنها یک‌بار به‌صورت تلویحی برای راوی به‌کار رفته و بعد به فراموشی سپرده می‌شود؛ گویی ارسطویی در این داستان قصد فراروی از شهرزاد و رسیدن به زنی بی‌نام را دارد که قصه‌اش بر محور خودش شکل می‌گیرد. ارسطویی در «نی‌نا»، یکی از آخرین آثار چاپ‌شده‌اش، سراغ نوعی گذشته‌ خود‌ می‌رود و گونه‌ای بازخوانی از گذشته تاریخی به دست می‌دهد. از این‌ منظر رمان «نی‌نا» با دو رمان پیشین او، «من و سیمین و مصطفی» و «خوف»، به‌لحاظ مضمونی اشتراکاتی دارند. ارسطویی معتقد بود: «هر قصه‌نویسی گذشته‌ای دارد و نمی‌شود آن گذشته را رها کرد. جهان‌بینیِ امروز ما محصول گذشته ما است، نه آنچه امروز در حال گذران آن هستیم». از نگاه او، جهان‌بینی هر نویسنده نسبت به جهانی که در آن زندگی کرده متفاوت است، و می‌گفت: «طبعاً یک نویسنده خاورمیانه‌ای که زن هم باشد، در دوره تاریخی خاصی که من زیسته‌ام، در منطقه‌ای حساس با مناسبات پیچیده و غیرقابل‌تعریف جهان‌بینی خاصی پدید می‌آورد که مالِ خود نویسنده است و در این شکی نیست». شیوا ارسطویی در یک شب تاریک در هوای بهاری، رفت و اینک این شعر او در گوش ما تکرار می‌شود که «رفتم/ بعد از این میان من و اجاق/ بال پلیکان است که می‌سوزد.../ من دیگر «نیست»‌ام/ شاید از امروز هر روز بپیچم دور ماسوره‌ای/ ولی دیگر نیستم تا به دایره‌هایی که رسم می‌کردی/ بر دیوار/ بیاویزم/ و عجیب باشم/ مثل آدم‌های دیگر/ رفتم...».

 

منبع: sharghdaily-1004146

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام
قانون جدید افت قیمت خودرو