حافظ روحانی
سیدمصطفی ابراهیمی در نخستین سطر نوشتهای در وبسایت خود به نشانی seyyedebrahimi.com، خودش را علاوه بر هنرمند، یک قصهگو خوانده است؛ صفتی که شاید بیش از هر صفت یا نکتهای راهگشای ما برای درک آثار و دنیای روایی/بصری او باشد. به نظر میرسد به واسطه همین قصهگویی است که ابزارهایش، واقعیت مجازی (VR)، هنرهای چندرسانهای (MULTIMEDIA)، هنر تعاملی و... برای او به امکاناتی بدل میشوند تا او از طریقشان روایتهای شخصیاش را با ارجاع به تاریخ هنر و متون ادبی مصور کند و فراتر از آن جهانی بصری را پیشروی ما بگذارد.
علاوه بر اینها، هنرمند در توضیح پروژه «سوی دیگر مرگ» (The Other Side of Death) به منابع بصری چندی اشاره میکند که میتوانند راهنمای ما در بررسی کیفیت و فضای بصری این اثر بخصوص باشند؛ ارجاع ابراهیمی به «تمثیل کشورها و قارهها» از تیهپولو از یک سو و دیوارنگارههای رافائل بر روی دیوارهای اقامتگاه پاپ موسوم به کاخ رسولی ویژگیهایی را به ما یادآوری میکنند که در شکل اجرائی اثر هنرمند به چشم میآیند. ارجاع هنرمند به این آثار، کار او را به سنتی در تاریخ هنر بعد از رنسانس مرتبط میکند که انگار کوششی برای مستغرقکردن بیننده در اثر هنری بوده است. امکانات و فناوریهای جدید ازجمله واقعیت مجازی در «سوی دیگر مرگ» آن میل به مستغرقکردن بیننده را به شکل عینی ممکن کردهاند؛ جایی که انگار اثر هنری به تمامی ما را دربر گرفته و تمامی حواس ما را درگیر میکند.
اما خود اثر «سوی دیگر مرگ» شامل چهار داستان از چهار نویسنده شامل «سوی دیگر مرگ» از گابریل گارسیا مارکز، «مرگ آرتیمو کروز» از کارلوس فوئنتس، «پریزاد و پریمان» از صادق چوبک و «پدرمان که در بهشت است» از خوزه لئوندرو اوربینا میشود و بیننده میتواند با انتخاب هرکدام از این داستانها وارد فضای بصری مورد نظر شده و بکوشد تا راه خروجی را پیدا کند.
علاوه بر اینها سیدمصطفی ابراهیمی در خلق فضای بصری مورد نظرش در هر چهار داستان از تکنیک خودکار، زغال و مرکب بر روی بوم بهره برده و فضا را با منطق نقطه گریز ششنقطهای یا کروی سامان داده است. فضای سیاهوسفید حاصل از این تکنیک حالوهوایی را به اثر اضافه میکند که تا حدودی یادآور آن کیفیتی است که گوتیک خوانده میشود. مشخصا شبیه این حالوهوا را میتوان در تصویرگری آثار نویسندگانی همچون ادگار آلنپو مشاهده کرد؛ جایی که تلخی و سیاهی روایتهای نویسنده، هنرمندِ تصویرگر را به سمتی سوق میدهد که از به کار گرفتن رنگ احتراز و هاشور و تنالیتههای خاکستری را جایگزین کند، یعنی شیوهای که میتوان در آثار ابراهیمی هم مشاهده کرد. از این جنبهها شاید بتوان پروژه «سوی دیگر مرگ» را با شکلی از هنر گوتیک مقایسه و ذیل این جریان هنری طبقهبندی کرد.
ترکیب همه اینها بیش از هر چیز به ما کمک میکند تا پروژه «سوی دیگر مرگ» را بهتر درک کنیم. بهواقع ارجاع هنرمند به روایتهایی که مایههایی از سیاهی را در خود دارند، در کنار بهرهگیریاش از فضای سیاه و سفید و در نهایت استفاده از تکنیکهای دیوارنگاری و نقاشی روی سقف در آثار مشهوری از تیهپولو و رافائل و ترکیب آنها در فضایی سهبعدی که با دوربینهای واقعیت مجازی ممکن میشود ما را به دنیای بصریای میبرد که تا حد زیادی به موضوع مورد نظر او نزدیک است. علاوه بر اینها او بیننده را تشویق میکند تا در میانه فضای سهبعدی در جستوجوی راه خروج باشد که هم یادآور گروهی از بازیهای کامپیوتری است و هم به گفته خودش بیننده را تشویق میکند تا به جزئیات متعدد موجود در اثر بیشتر دقت کند و همه گوشهوکنار اثر را برای یافتن راه خروجی بهدقت ببیند.
هرچند اقامت سیدمصطفی ابراهیمی در انگلستان باعث شده تا بیننده ایرانی لااقل تا این لحظه کمتر این فرصت را پیدا کند تا این اثر و دیگر آثارش را از نزدیک یعنی با بر چشم گذاشتن عینک واقعیت مجازی تماشا کند، اما وبسایت هنرمند و البته یوتیوب به ما امکان میدهد که تا حدودی فضای بصری اثرش را تجربه کنیم. هرچند این تجربه با تجربه عینی سهبعدی فاصله دارد و ما را از تجربه عینی تماشای اثر محروم میکند، اما در نهایت راهی است برای واکاوی تلاشی که او کرده است. همه اینها قضاوت ما در برابر این تجربه را دشوار میکند.
اما با توجه به منابع ارجاعی هنرمند از یک سو، شیوه اجرائیاش که مبتنی برای خلق فضایی تیره و تار از طریق احتراز از رنگ و تأکید بر طراحی است و در نهایت بهرهگیری از فناوری واقعیت مجازی با ارجاع به سنتی در تاریخ هنر اروپایی و یادآوری تلاشهای کسانی چون تیهپولو و رافائل میتوان او را هنرمندی خواند که میکوشد با بهرهگیری از امکانات و شناخت تاریخ هنر به نتایج قابل ملاحظهای برسد. «سوی دیگر مرگ» بیش از هر چیز یادآور این است که با تلفیق عناصر مختلف در قالب یک اثر هنری میتوان راههای خلاقانه و جدیدی را جستوجو کرد و این کاری است که سیدمصطفی ابراهیمی میکوشد انجام دهد.
منبع: sharghdaily-999958